واکنش تند حافظ ناظری به یادداشت هوشنگ کامکار
عیب میجمله چو گفتی، هنرش نیز بگو
موسیقی ما - انتشار آلبوم جدید حافظ ناظری، همچنان موردتوجه محافل موسیقی در داخل و خارج از کشور است. این آلبوم که در ایران با نام «بعد یازدهم» و در خارج از کشور با عنوان «ناگفته» شناخته میشود، تنها اثر یکهنرمند خاورمیانه است که توانست از سوی بخش موسیقی کلاسیک شرکت سونی منتشر شود و بعد از یکماه در صدر فروش جدول موسیقی کلاسیک دنیا قرار گیرد. همچون دیگر آثار هنری بعد از عرضه این سیدی، واکنشهای مثبت و نقدهایی نسبت به آن صورت گرفت. هوشنگ کامکار، آهنگساز و مدیر گروه موسیقی «کامکار» در یادداشتی که اولمرداد سالجاری با تیتر «نکاتی درباره سمفونی رومی حافظ ناظری» منتشر شد، به بررسی و نقد این اثر و خالق آن پرداخته بود. حافظ ناظری که این روزها در تهران بهسر میبرد، با نگارش یادداشتی به اظهارات کامکار پاسخ داده است.
جناب استاد هوشنگ کامکار، در واکنش به نقد شما بر اثر نیمهمنتشرشده «بعد یازدهم» در ایران، نکاتی را در تنویر افکارعمومی بازگو میکنم. هرچند نگارنده سری پرشور دارم و بسیار مشغول فعالیتهای موسیقی هستم؛ اما با ورودم به تهران و مواجهه با خواست و اصرار بسیاری علاقهمندان مبنیبر روشنکردن محتوای یادداشت شما سرانجام مبادرت به نوشتن این جوابیه کردم.
نخست باید گفت که جای بسی افسوس و اندوه است دیدن چنین نقدی سراسر آکنده از بغض و ناشکیبایی، بهکارگیری الفاظ تمسخرآمیز و در مواردی توهینآمیز آن هم از جانب یکاستاد و مدرس سالخورده موسیقی که شایسته است سرمشق و الگوی رفتاری و هنری برای نسلهای جوان و آیندگان این راه باشد... حال پرسش اینجاست که با چنین رویکردی چگونه میتوان از جامعه موسیقی انتظار مهرورزی و همبستگی داشت آن هم در جغرافیای فرهنگی و سیاسیای که پیکر نحیف این موسیقی هماره دستخوش تاراج و محرومیتها بوده و تاسفبارتر از آن آفت تفرقه و مصیبت بیمهری به یکدیگر که دیرگاهی است دامن هنرمندان موسیقی را گرفته است. با این اوصاف آیا هنوز وقت آن نرسیده است که نقطه پایانی بر این تلخیها بگذاریم؟ آیا در چنین فضایی میتوان از نسلهای آینده موسیقی انتظار پایبندی به اخلاق والای هنری و بهدنبال آن حرکت و آفرینش آثاری ماندگار را داشت؟
البته برویم سراغ نوشته شما که شاید بتوان پاسخ این سوالات را با نگاهی به یادداشت و رویکرد شما جستوجو کرد.
بنده در شگفتم که چطور میشود در کنار آن همه نکات منفی برشمرده در نوشته جنابعالی که چندین صفحه به درازا کشید، در هیچ جایی حتی یک نکته و امتیاز مثبت کوچک هم در مورد این اثر گفته نشد!... آیا اصلا میتوان این نوشته را نقد نامید؟! در جاییکه به فرموده حافظ
عیب میجمله چو گفتی، هنرش نیز بگو
آیا اثری که دست کم از لحاظ آهنگسازی، نوازندگی و خوانندگی در عین وفاداری به اصول و معیارهای موسیقی شرق و غرب، با بسیاری از آثار شنیدهشده این سالها متفاوت بوده و بعد از تایید و مورد علاقه قرارگرفتن آهنگسازان بزرگ دنیا مانند جان ویلیامز و جان آدامز (از اعضای هیات ژوری کمپانی سونی) توسط معتبرترین کمپانی موسیقی کلاسیک جهان منتشر شده و سپس بهعنوان نخستین اثر از خاورمیانه در صدر آثار پرفروش کلاسیک جهان قرار گرفته، در نگاه حضرتعالی حتی یک نکته مثبت هم برای اشارهکردن نداشته است؟! یا آنکه گفتنش خللی بر قامت موزون نقد شما مینشاند؟! شگفتا!
شما حتی در جایگاه یکمنتقد، کمی تفحص نکردید تا دریابید طول زمان این اثر ۵۷دقیقه است که تاکنون تنها ۲۸دقیقه از آن در ایران به علت مشکلات کپیرایت منتشر شده، موضوعی که بسیاری از مردم هم از آن اطلاع داشتند؛ حال شما که خود را یک منتقد پرمدعا میدانید و از همه جزییات، دقایق و فعالیتهای بنده اعم از مسایل تبلیغاتی، دریافت جوایز، مصاحبهها و ظاهرا ساعت خواب و سایر امور روزمره مطلع هستید، چگونه است که از این موضوع مهم غافل ماندید، درحالیکه بر آن نقد نوشتید! موضوعی که بهوضوح در این آلبوم به آن اشاره شده است!... آیا این توهین به شعور جامعه و مخاطب نیست؟! با این اوصاف چگونه میتوان بر صحت و سلامت این نقد، اعتبار و ارزش نهاد! استاد بزرگ، شکی نیست که میزان فروش یک اثر، دلیلی بر ارزش هنری آن نمیتواند باشد، ولی گویا شما متوجه نبودهاید که این اثر در جامعه جهانی، بسیار مورد استقبال دیگر ملیتها قرار گرفته که سابقا روی خوشی به آثار برآمده از خاورمیانه نشان نمیدادند؛ آیا این نکته برای شما جای تامل نداشت که شاید این موضوع، گواه زبان جهانی این اثر و بیان تاثیرگذاری آن است؟
گمان میکنم همین چند نکته مذکور برای حتی یک انسان نابالغ کافی باشد تا دریابد که شما اساسا در این یادداشت بهدنبال نقد یک اثر موسیقی یا به گفته کذب خودتان راهنمایی یک هنرمند جوان نبودهاید بلکه اهداف دیگری داشتید که در اینجا پیشنهاد میکنم شما به همان سیاق «سونات باباطاهر عریان» یا «رودکی» که فرمودید، نامی هم بر اسلوب این نوع نگارشتان برگزینید که اگر موسیقی شما معیارهای جهانیشدن را نداشت و جریانساز نشد، دست آخر این سبک ادبیات نوشتاری شما برای آیندگان به یادگار بماند. در مورد موضوع تبلیغ، برمیگردم به سال۲۰۰۰ و پس از کنسرت موفقیتآمیز کاخ سعدآباد؛ در حالی تصمیم به ترک ایران گرفتم که فرصتهای بسیاری در برابر داشتم، که در آخر با چشمپوشی از همه آن فرصتهای وسوسهانگیز در جستوجویی بیپایان به نیویورک آمدم، در جاییکه تقریبا همهچیز را از نقطه صفر آغاز کردم و برای هفتسال در سکوت مطلق، تنها آموختم.
امروز پس از گذشت ۱۴سال از آن روز، حتی برای یک اجرا در ایران، روی صحنه نرفتهام و جز آلبوم مولویه اثری منتشر نکردهام، چرا؟ آیا پیش از متهمکردن بنده هرگز به این فکر کردید که اگر هدف مادی میداشتم یا به قول حضرتعالی در جستوجوی هیاهو و تبلیغ بودم، در این صورت من هم میتوانستم در این سالها با اجراها و کنسرتهای متعدد و با استفاده از همین تبلیغات که انجام نگرفته، کسب شهرت و درآمدهای آنچنانی کنم؟! پس چرا به این مسیر معمول و ظاهرا معقول کشیده نشدم؟! چون برای مخاطب، ارزش و احترام قایل بودم و به دنبال تکرار مکررات نرفتم، بلکه در اندیشه بازگشت با بیانی متفاوت به جستوجوی دانش و تجربه رفتم. بنابراین در طول این ۱۴سال در ایران، نگارنده فقط دو مصاحبه مطبوعاتی داشته و چند گزارش مختصر که آنهم توسط خود روزنامهنگاران منتشر شده و دیگر هیچ.
با این اوصاف شخص حضرتعالی در این ۱۴سال چند مصاحبه و رونمایی از آثار و کنسرتهایتان داشتید؟
استاد عزیز، اگر شبکههای جهانی و روزنامههای بینالمللی در مورد کار و فعالیت هنریام گزارش تهیه میکنند یا مینویسند - که این خود مایه سرافرازی و افتخار نام ایران است و ما خبرش را برای علاقهمندان منتشر میکنیم - تبلیغ بهحساب میآید؟
آیا مفهوم واژه «تبلیغ» این است که اینگونه بیمحابا آن را دستمایه تخریب دیگران قرار دهید؛ آن هم در حالی که اخبار مربوط به این جانب حتی در رسانه های رسمی مملکت خودم هم انعکاس خاصی پیدا نمیکند؟
اینجانب با کدام هنرمند مشهور داخلی یا خارجی عکس یادگاری گرفتم و از آن بهرهبرداری کردم؟! که شما به آن اشاره کردید!
دیگر آنکه باید پرسید شما برای کدامین تبلیغ صورتنگرفته برای بُعد یازدهم چنین هیاهویی به راه انداختهاید و بر من میتازید؟! درحالیکه این اثر جزو معدود آثار موسیقی بوده که حتی یک ریال هم برای تبلیغش در ایران هزینه نشده و قطعا موسسه آوای هنر این واقعیت را تصدیق میکند. من در عجبم اینهمه شایعهپراکنی برای چیست؟! و همینطور آیا برای جوایزی که در جهت تقدیر به اینجانب اعطا شده است باید تاوانی برای خوشحالنبودن شما از این موضوع بپردازم؟! یا هدف تیر ملامت شما باشم؟!
امروز اگر یکی از آثار فاخر حضرت شما برای نخستینبار در تاریخ موسیقی ایران در سطح جهانی مورد استقبال و اقبال قرار میگرفت و بر صدر مینشست، در آن صورت شما چگونه عمل میکردید؟ آیا با این روحیه و مناعت طبع، مانند این حقیر تنها به چند یادداشت و اعلام خبر چند خطی در فیسبوک که اتفاقا آنهم مستقیما نه توسط شخص من بلکه توسط یک تیم اداره میشود، اکتفا میکردید؟!
و اما نام اثر، که دستاویز و بازیچه دیگری برای شما بود.
شاید نامهای سمفونی، سوییت و کوارتت برای عدهای ناآگاه، به تعبیر شما واژگان دهانپرکنی باشند اما در دنیای موسیقی در غرب که بنده در آن زندگی میکنم این واژهها نهتنها بار سنگینی ندارند بلکه ملالآور و تکراری هم بهنظر میآیند؛ بهعنوان مثال در دانشگاهی که نگارنده در آن تحصیل کرده، موزیسینهای ۹ و ۱۰سالهای بودند و هستند که به دفعات سمفونی تصنیف کردند، بنابراین اینجور دغلکاریها و عوامفریبیها در جهان پیشرفته غرب، جایی برای خودنمایی ندارد که شما میآیید اینگونه دیدگاه خود را به ماجرا تعمیم میدهید که نگارنده به سبب بار سنگین واژه سمفونی و دهانپرکنی آن، این اثر را سمفونی رومی نامیده است، اینجا هم، مانند استدلالهای دیگر شما اشکال از جای دیگر است که به قول مولانا:
پیش چشمت داشتی شیشه کبود / زان سبب عالم کبودت مینمود
جدای از این، بنده پیشتر بارهاوبارها اعلام کردهام که نام سمفونی برای این پروژه، از واژه سیمفونیا گرفته شده که به گروهی از موزیسینها که با هم مینوازند اطلاق میشود و برخلاف استنباط غلط شما، سمفونی رومی نام یک پروژه است نه یک قطعه موسیقی در فرم سمفونی بر اشعار مولانا همینطور بُعد یازدهم نام بخش اول پروژه سمفونی رومی است که نسخه انگلیسی این بخش «Untold» نام دارد؛ انتخاب دونام لاتین و فارسی بر این اثر، از آن جهت بوده که غالبا انتقال مفاهیم در ترجمه از یک زبان به زبانی دیگر بهطور کامل مقدور نیست. استاد بزرگ، تا قبل از خواندن توضیحات شما در مورد آنالیز موسیقی این اثر، غالبا با تبسم گفتههای شما راجع به تبلیغات، نام آلبوم و مانند آن را دنبال کردم، با این نگاه که در نهایت همه ما انسانیم و یک جاهایی ممکن است گرفتار حسادت و تنگنظری شویم... و از آنجا که اینقبیل حرفها برایم محلی از اعراب ندارد در ابتدا پاسخی بر آن لازم نمیدانستم؛ اما با رسیدن به صحبتهای شما در مورد موسیقی این اثر، از حیرت و افسوس بر حال شما، اشک در چشمانم جمع شد و با تاثر فکر کردم که در این سالها چه بر شما گذشته... و چگونه میتوان باور کرد که شما حتی توانایی آنالیز موسیقی سادهای چون موسیقی این بنده حقیر را هم نداشته باشید که این قاعدتا برمیگردد به زمان دانشگاه و ضعف در تمرینات دیکتیشن که مرتبط به اصول آهنگسازی است... یا آنکه خدایناکرده به سبب بالارفتن سن، گوش موسیقیاییتان ضعیف شده و دیگر قادر به آنالیز موسیقی نیستید.
با این شرایط نمیدانم چطور تا این حد شجاعت و تهور در نوشتن این یادداشت برای آلودهکردن افکارعمومی به خرج دادید که اینجا باید گفت زهی شجاعت استاد!
حال برویم سراغ گفتههای شما در قسمت موسیقی. در این قسمت شما فرمودید هارمونی نوشتهشده برای گروه کر کاملا ساده است... جدی میفرمایید؟! اساسا هارمونی پیچیده چیست؟! تا آنجا که من در خاطر دارم تمام بخشهای کرال آثار خود شما یا انیسون است یا از دو خط هارمونی تنال تشکیل شده، درحالیکه برخلاف گفته شما، در قسمتهای زیادی از قطعه بعد یازدهم در جهت ایجاد هارمونیای غنیتر و متنوعتر، گروه کر از چهار قسمت معمول به هشت و حتی 9 قسمت تفکیک شده تا امکان و شرایط بهتری را برای رسیدن به این مقصود فراهم آورد.
در راستای شفافسازی تحریف شما، پارتیتور قسمتی از قطعه بعد یازدهم در زیر گذاشته شده که فواصل دیسونانس هم بهسادگی در آن مشخص هستند که حال اگر گوش شما قادر به شنیدن این اصوات نبود امید است چشمان حضرتعالی توانا به دیدن این فواصل باشد.
در ضمن با فرض پذیرفتن گفته شما در سادهبودن این پیکره هارمونی، چه نامی میتوان برای هارمونی دو خطی آثار کرال شما برگزید؟! (تصویر 1 و 2)
گذشته از اینها بنده کی و در کجا ادعایی در کشف هارمونی جدید داشتم؟ جز آنکه در متن این اثر، توضیح کوتاهی کمتر از یک صفحه در راستای تلاشم در استفاده از هارمونیهای دیسونانس و تلفیق آن با موسیقی ایرانی دادهام...
حال آیا پیش از نقد عملکرد دیگران هرگز به عملکرد شخص خودتان نیز نگاهی داشتید؟ چگونه است که حضرتعالی در یادداشتهای چندصفحهای بر آثارتان منجمله «در گلستانه» از خلاقیت شگفتانگیزتان در تصنیف این اثر سخن راندید که مثلا چگونه در نشاندادن لغزش مارمولک از پاساژهای ساز سنتور استفاده بردهاید و یا چگونه انقراض نسل دایناسورها را با ملودیهای ساز طوبا برای شنونده تصویرسازی کردید... و شگفتی بیشتر آنجاست که تا این میزان به جزییات شاهکارهایتان پرداختهاید اما در هیچجایی از این یادداشت حتی اشارهای کوچک هم به نام خالق و بهوجودآورنده آوازهای ماندگار «در گلستانه» (آب را گل نکنیم...، پشتهیچستانم...) نکردید، که البته این حکایت غریبی است از داستان انسانهایی که در حین اشتغال به خویشتن خویش، از خود بیخبر ماندهاند و با این حال هیچ ابایی در گذشتن از مرزهای اخلاقی، انصاف و عدالت به خود راه نمیدهند و در تخریب وجه و یا ضایعکردن حقوق هنری دیگران از هیچ کوششی دریغ نمیکنند! اما در مورد سهتارنوازی بنده فرمودهاید که تقلیدی از بداههنوازی سیتار راوی شانکار بوده! شگفتا! اولا، این تکنوازی برای سهتار از ابتدا تا انتها نتبهنت نوشته و آهنگسازی شده و در سرتاسر قطعه برای گسترش تکنیک این ساز از هارمونی دو و حتی در بسیاری از جاها سهلاین استفاده شده که اساسا در موسیقی ایران و هند وجود ندارد! ثانیا، موسیقی راوی شانکار براساس راگاهای هندی بوده و در 99/99درصد موارد کاملا انیسون و تکصدایی اجرا شده (جدا از واخوانهای ساز که هارمونی ایجاد میکنند) که همینجا باید پرسید کی و کجا در ساز سیتار از آکورد استفاده شده است؟! و همینطور نیمگامها و فیگورهای کروماتیک؟! آیا شما این موارد ساده را هم نتوانستید تشخیص دهید؟! و عجبتر آنکه شما حتی از موسیقی هند هم کاملا بیخبر هستید، که نهایتا به اشتباه، چنین مقایسه بیاساسی کردهاید!
در جهت شفافسازی این تحریف دیگر شما و برای مقایسهای ساده با دیگر آثار چنددهه اخیر سهتار، بخشی از پارتیتور قطعه سهتار این آلبوم در زیر آمده است. (تصویر 3)
در مورد امید لطفی هم اجازه بدهید به احترام خانواده کامکار صحبتی نکنم، شما و خانواده شما بهتر از هرکسی میدانید که آن سیدی ایشان و قطعاتش اثر چهکسی است و از کجا و چگونه بهوجود آمده، اما بگذریم. اما موضوع مادریگالها و دعوی شما... که با فرض درستبودنش که البته غلط است، آیا آگاهی و شناخت و بهفرض تاثیرپذیری نگارنده از تاریخ موسیقی هم از دید حضرتعالی نقطه ضعف به حساب میآید؟ مگر مادریگالها بخشی از تاریخ موسیقی تکاملیافته کلاسیک نیستند؟ مگر تمامی آهنگسازان بزرگ از گذشتگان تاثیر نگرفتند؟ مگر در آثار موتزارت، ردپای آثار باخ و هایدن وجود ندارد؟ و همینطور موتزارت در آثار بتهوون؟ البته شما بفرمایید بتهوون را هم زیر سوال ببرید که چرا از موتزارت بهره برده یا برامس را که از بتهوون تاثیر گرفته و در آخر بیایید نقدی هم بر ایشان بنویسید که فقط از عهده چون شمایی بر میآید!
چون اگر آن نقد شما هم مانند همین نقدتان که با اصرار و تمنا سعی کردید به تمامی دوستان، سایتها و دیگر اعضای خانواده کامکار برای انتشار ارسال کنید، منتشر شود به مثال همین نقدتان دیگربار موجبات سرگرمی و مزاح را برای دوستان اهلفن فراهم خواهد کرد.
فرمودهاید غیر از ذاکر حسین کدام یک از ستارگان جهان در این اثر همکاری داشتند؟ آیا گلن ولز، پدر ساز فرم درامز با داشتن چهارجایزه گرمی، یا مت هیمویتز بهترین سولیست ویولنسل حال حاضر جهان و دارنده ۱۹جایزه جهانی و یا همینطور توماس لازرس برنده ۹جایزه گرمی و دیوید فراست که برنده ۱۴جایزه گرمی است، همه این بزرگان در نظر حضرتعالی ستارگان موسیقی جهان به حساب نمیآیند؟! خود شما بعد از ۴۰سال فعالیت موسیقیایی، چه عنوان و یا جایزه بینالمللی برای آثارتان دریافت کردهاید که اینگونه در پایینآوردن جایگاه موزیسینهای بزرگ جهان افسانهسرایی میکنید؟! آیا زیرسوالبردن بزرگان موسیقی از جانب کسی که در عرصه جهانی حتی یکعنوان یا جایزه کوچک هم دریافت نکرده، خندهدار نیست؟!
حال بماند که همکاری دارندگان ۳۸جایزه گرمی در این اثر، در نوع خود یک رکورد بهحساب میآید... بهیاد میآورید هنگامی که برای نخستین نشست مطبوعاتی اینجانب قدم رنجه فرمودید، در عرایضتان در حضور خبرنگاران چه گفتید؟ گفتید که اگر شما با این دانش و سواد موسیقیایی امروزتان به نیویورک بروید جز شستن ظرف در رستورانها راهی دیگری برای امرار معاش نخواهید داشت! که البته از نظر اینجانب، در آن روز جنابعالی شکسته نفسی فرمودید... استاد بزرگ پس روشن است که این موزیسینهای طرازاول باید امتیازها و تواناییهای ویژهای داشته باشند که در آن کشور به جای شستن ظرف، بارها و بارها معتبرترین جوایز موسیقی جهان را کسب کردهاند، بنابراین با دانستن چنین واقعیتی، آخر چه ضرورتی داشت به گفتن این سخنان؟!
و تاسفبارترین و شگفتانگیزترین قسمت این یادداشت، اینجاست که چگونه میشود گوش شما بهعنوان یک آهنگساز و منتقد پرمدعا حتی توانایی تشخیص و تفکیک صدای ساده قسمت باس گروه کر اینجانب را از موسیقی الکترونیک ندارد؟! آخر من نمیدانم دیگر چه میتوان گفت بر درماندگی این نقدتان که خود بر حال شما گریان است؟ استفاده ساز الکترونیک آنهم در اثری منتشرشده توسط سونی کلاسیک؟! شگفتا!
و به همین منوال در قسمت ارکستراسیون این اثر و رویکرد مدرن نگارنده در استفاده از ساز گنگ (Tam Tam)، دوباره همان تشخیص اعجابانگیز شما که به اشتباه آن را موسیقی الکترونیک دریافتید که این به آن معناست که شما حتی از جریانهای ابتدایی موسیقی مدرن جهان و مقوله گسترش تکنیک سازها هم بهکل غافل هستید!
پارتیتور زیر گواه این تشخیص نادرست شماست! (تصویر 4)
حال با این اوصاف و موارد بیپایه و اساسی که در بالا به آنها اشاره شد، چگونه میشد از شما انتظار درکی صحیح از شیوه و تکنیک آوازی متفاوت این اثر را داشت که حداقل به هیچکدام از خوانندگان دیگر شبیه نیست، آن هم با آشکاربودن این واقعیت که آواز ایرانی در طول ۴۰سال اخیر رو به تقلید صرف آورده بهطوریکه اهلفن و اصحاب ذوق نیز بر نزول کیفی این مقوله بسیار مهم موسیقی ایرانی اتفاقنظر داشته و دارند.
استاد گرامی اجرای تحریرهای ریتمیک به این شیوه مستلزم درک فلسفه تحریر و تسلط کافی بر فضای حنجره است که در نتیجه سالها تمرین و ممارست بهدست میآید. از آنجا که جنابعالی از دنیای آواز کاملا بیخبر هستید، آیا بایسته و شایسته نبود که پیش از اظهارنظر درمورد بخش آوازی با یکی از کارشناسان موسیقی کلاسیک ایرانی در این مورد مشورت میکردید؟ تا اینکه ناآگاهانه به تمسخر این آواها بپردازید و آن را هیهی،هاها بخوانید؟! غافل از آنکه این آواها تبلور رمزورازگونهای است از احوال آدمی، که هرکدام از آن بر مقصودی دلالت میکند... .
در جهت آگاهی شما لازم است بدانید این واژههای آوازی نامش هیهی،هاها نیست بلکه ادوات تحریر نام دارد؛ حقیقتا عدم شناخت درست شما از آواز ایرانی هم تا این حد، خود جای شگفتی دارد چرا که شما مثلا استاد موسیقی این کشور هستید و طبیعتا از یک استاد انتظار استفاده از ادبیات پسندیده و بهکارگیری ترمینولوژی صحیح هنر موسیقی میرود بهویژه آنکه این یادداشت مثلا بهعنوان نقد یک اثر برای انتشار در رسانههای سراسری نوشته شده بود!
و دیگر آنکه چه شد که شما در مورد ساز سهتار تکاملیافتهای که برای نخستینبار در این اثر معرفی و استفاده شده، حکم و نظری باریکبینانه ندادید؟! سازی که از لحاظ گستره تکنیک، رنگ صدا، وسعت صوتی و قابلیتهای هارمونیک در اجرای آکوردها امکانات خاصی را برای نوازندهها ایجاد کرده است...، عجب!
جدای از اینها آیا کوشش یک هنرمند جوان در خلق یک فضای بدیع موسیقایی که تصویرها و آواهای کمترنادیده و ناشنیدهای را از موسیقی نشان داده و بازگو کرده آنهم برای نخستینبار بهتنهایی در سه زمینه اصلی موسیقی یعنی آهنگسازی، خوانندگی و نوازندگی در یک اثر، از نظرگاه بلند جنابعالی جای هیچ نوع تحسین یا توجهی نداشت؟
البته جای تعجب نیست که ذرهای توجه شما به این مسایل جلب نشد، چرا که شما را در راستای مقصودتان در این نقد بیپایه و اساس یاری نمیرساند و بهناچار با سکوت از کنار این نکات باید میگذشتید... .
ضمنا جا دارد همینجا از شما سپاسگزاری کنم از اینکه به خاطرم آوردید که ما در قرن21 زندگی میکنیم نه قرن بیستم!
که اینهم خود نشان دیگری از عدم اطلاع کافی شما از موسیقی معاصر در مبحث «هارمونی قرن بیستم» است که اینجانب در یادداشت نوشتهشده بر بعد یازدهم به آن اشاره کردم، مقولهای که در بین آهنگسازان امروز جهان عمدتا برمیگردد به زبان هارمونیای که از اواخر قرن19 تا اواسط قرن20 توسط استراوینسکی، بلا بارتوک و شوئنبرگ به تکامل و بلوغ رسید و عجبا که حضرتعالی به اشتباه گمان بردید بنده بعد از ۱۴سال زندگی در نیویورک حتی نمیدانم که ما در چه قرنی زندگی میکنیم در صورتیکه شما حتی متوجه مفهوم این اصطلاح هم نشدید. با وجود آنکه کتابش را ترجمه کردید؛ که این شبهه و ابهام را به ذهن خطور میدهد که واقعا آیا خود شما آن کتاب مذکور را ترجمه کردید درحالیکه حتی مفهوم نامش را هم نمیدانید!
حال با همه این اشکالات آمده در یادداشت شما، آیا بهتر نمیبود پیش از نوشتن آن اندکی تامل میکردید تا اینکه چنین اعتبار و جایگاه خود را تنزل دهید؟! استاد بیایید دیگر مردم را هم از این بازیها و حدیثنفسگفتنها رها کنید و کمی آسوده باشید و بهجای هدردادن زمان ارزشمند خود و دیگران با چنین یادداشتهایی لااقل به مطالعه بیشتر کتابها و آثار مرتبط با ارکستراسیون و هارمونی معاصر بپردازید که در نقدهای آینده قطعا به کمکتان خواهد آمد.
بالاخره شما در طی دوران فعالیت هنریتان زمانی هم یک اثر ارزنده به نام «درگلستانه» را هم ساختهاید و شاید همان برای کارنامه هنری شما کافی باشد. هرچند این نکته بسیار جای تامل دارد که چگونه است که در دیگر آثار شما که استاد شهرام ناظری در آن حضور و همکاری نداشتند، شما دیگر هیچگاه نتوانستید اثری در قواره «درگلستانه» خلق کنید! همان شهرام ناظری که شما در این نوشته بیماری که قصد داشتید در رسانههای سراسری ایران منتشر شود حداقل به خودتان زحمت ندادید که در جهت رعایت آداب و اصول هنری در خواندنش از واژگانی شایسته یک هنرمند طراز اول موسیقی مانند استاد شهرام ناظری یا آقای ناظری، یا حتی به جهت صمیمیت شهرام عزیز یا دست آخر شهرامجان خطابش کنید!... .
و دوباره باید گفت: ایکاش شما بهعنوان یک استاد صلاحیت نوشتن نقد اصولی و بیطرفانه بر این اثر را نشان میدادید تا من از شما لطایف و ظرایف اخلاق و موسیقی میآموختم، ولی افسوس که بهجای آن با انتشار این یادداشت که سراسر مملو از اشتباه، توهین و افترا بود پیش آمدید و از روی رندی برای موجهنشاندادن تاختوتازتان، در ابتدای یادداشت فرمودید که با چنین نقدی قصد داشتید کار و شخصیت هنری حافظ ناظری جوان را اصلاح کنید تا موجبات پیشرفت و ترقی وی را فراهم آورید... اما ایکاش لااقل در صحت این نیت خیرخواهانه و در جهت گمراهکردن مردم در انتهای نقدتان به اشتباه نفرموده بودید که با دیدن مصاحبههای نگارنده ناگهان بر شما وحی آمد که این نقد را پس از چهارماه منتشر کنید که این گفته حتی برای یک انسان نابالغ هم جای شکی باقی نمیگذارد که این حسادت و تنگنظری شما بود که سبب شد اقدام به انتشار این یادداشت کنید، نه راهنمایی و نگرانی از آینده ناظری جوان!
اما نهایتا ناراحتی شما را میشود به آسانی درک کرد، چهبسا شما در زندگی بهعنوان یک موسیقیدان کلاسیک آرزوهای بزرگ بردلماندهای داشتهاید، مانند همکاری با معتبرترین کمپانی موسیقی کلاسیک جهان، اجرای کنسرت در شناختهشدهترین سالنهای موسیقی جهان، قرارگرفتن آثارتان در صدر آثار موسیقی کلاسیک جهان، همکاری با بزرگان موسیقی جهان، جوایز بینالمللی و دعوت به مصاحبه در مهمترین رسانههای جهان... که این حقیر به نمایندگی از ایران و ایرانی که خود را مرهون ایشان میدانم در اوان جوانی کموبیش به آنها رسیدهام... .
استاد عزیز، من صمیمانه شما و خانواده کامکار را دوست دارم و همه از ارادت من به خانواده کامکارها و بهخصوص شخص شما مطلع هستند؛ درجاییکه پس از ۹سال دوری از ایران تنها دوروز میتوانستم در تهران حضور داشته باشم، پس از شنیدن خبر کسالت استاد بیژن کامکار بهجای دیدار بستگان و دوستان و در کمال خستگی ناشی از سفر ترجیح دادم در همان روز نخست بههمراه پدر به عیادت ایشان بروم تا جویای احوالشان شوم، که ایکاش منش و اخلاق این بزرگوار الگویی برای دیگران نیز میشد... .
در هر صورت لازم است اشاره کنم که در کمال بیمیلی مبادرت به نوشتن این جوابیه کردم و پس از اتمام آن بارها بهخاطر ملاحظه و حرمت جایگاه یک استاد پیشکسوت به تامل نشستم بهطوریکه چندینبار حتی از انتشار این جوابیه منصرف شدم، اما نهایتا انتشار آن را بهعنوان یک وظیفه ضروری یافتم، حقیقتا نه بهخاطر شخص خودم بلکه بهخاطر جوانان باذوقواستعدادی که بدون داشتن هیچ پشتوانه معنوی و مادی در جهت رشد و آینده این موسیقی شبوروز در تلاش و تکاپو هستند، چراکه عجیب نخواهد بود اگر شما در دفعات بعدی با شایعهپراکنی و آلودهکردن افکارعمومی در نقدهایی اینچنین مسبب سرخوردگی و انحراف این جوانان بیپشتوانه شوید که شاید در روزی نهچنداندور بتوانند گامی بزرگ و جریانساز در راه تعالی هنر موسیقی این سرزمین بردارند.
حضرت استاد، موسیقی ایران نیازی به پدرخوانده ندارد. بهعنوان سخن آخر باید بگویم که بروید امیدوار باشید که خدایناکرده این اثر ساده حقیر بیش از این مورد اقبال و استقبال جهانیان و مراکز هنری بینالمللی قرار نگیرد که در آن صورت مقصود و نیت شما بیشتر از این هم برای مردم آشکار خواهد شد که چگونه از اعتماد مردم به نام خانوادگیتان در بیارزشنشاندادن کوششهای شبانهروزی دیگران در مرهمنهادن بر درد آرزوهای بردلمانده خود سوء استفاده میکنید... .
صمیمانه امیدوارم این جوابیه تلنگری در بههوشآمدن شما از این خیالات باطل باشد و قدمی سازنده در جلوگیری از نفرتپراکنیهای بیشتر شما در آینده... که: هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش (مولانا). به امید آن روز که خورشید مهر و دوستی از قلب هنرمندان این مرزوبوم در آسمان هنر ایران طلوع کند.
عضو کوچکی از خانواده موسیقی ایران، حافظ ناظری.
جناب استاد هوشنگ کامکار، در واکنش به نقد شما بر اثر نیمهمنتشرشده «بعد یازدهم» در ایران، نکاتی را در تنویر افکارعمومی بازگو میکنم. هرچند نگارنده سری پرشور دارم و بسیار مشغول فعالیتهای موسیقی هستم؛ اما با ورودم به تهران و مواجهه با خواست و اصرار بسیاری علاقهمندان مبنیبر روشنکردن محتوای یادداشت شما سرانجام مبادرت به نوشتن این جوابیه کردم.
نخست باید گفت که جای بسی افسوس و اندوه است دیدن چنین نقدی سراسر آکنده از بغض و ناشکیبایی، بهکارگیری الفاظ تمسخرآمیز و در مواردی توهینآمیز آن هم از جانب یکاستاد و مدرس سالخورده موسیقی که شایسته است سرمشق و الگوی رفتاری و هنری برای نسلهای جوان و آیندگان این راه باشد... حال پرسش اینجاست که با چنین رویکردی چگونه میتوان از جامعه موسیقی انتظار مهرورزی و همبستگی داشت آن هم در جغرافیای فرهنگی و سیاسیای که پیکر نحیف این موسیقی هماره دستخوش تاراج و محرومیتها بوده و تاسفبارتر از آن آفت تفرقه و مصیبت بیمهری به یکدیگر که دیرگاهی است دامن هنرمندان موسیقی را گرفته است. با این اوصاف آیا هنوز وقت آن نرسیده است که نقطه پایانی بر این تلخیها بگذاریم؟ آیا در چنین فضایی میتوان از نسلهای آینده موسیقی انتظار پایبندی به اخلاق والای هنری و بهدنبال آن حرکت و آفرینش آثاری ماندگار را داشت؟
البته برویم سراغ نوشته شما که شاید بتوان پاسخ این سوالات را با نگاهی به یادداشت و رویکرد شما جستوجو کرد.
بنده در شگفتم که چطور میشود در کنار آن همه نکات منفی برشمرده در نوشته جنابعالی که چندین صفحه به درازا کشید، در هیچ جایی حتی یک نکته و امتیاز مثبت کوچک هم در مورد این اثر گفته نشد!... آیا اصلا میتوان این نوشته را نقد نامید؟! در جاییکه به فرموده حافظ
عیب میجمله چو گفتی، هنرش نیز بگو
آیا اثری که دست کم از لحاظ آهنگسازی، نوازندگی و خوانندگی در عین وفاداری به اصول و معیارهای موسیقی شرق و غرب، با بسیاری از آثار شنیدهشده این سالها متفاوت بوده و بعد از تایید و مورد علاقه قرارگرفتن آهنگسازان بزرگ دنیا مانند جان ویلیامز و جان آدامز (از اعضای هیات ژوری کمپانی سونی) توسط معتبرترین کمپانی موسیقی کلاسیک جهان منتشر شده و سپس بهعنوان نخستین اثر از خاورمیانه در صدر آثار پرفروش کلاسیک جهان قرار گرفته، در نگاه حضرتعالی حتی یک نکته مثبت هم برای اشارهکردن نداشته است؟! یا آنکه گفتنش خللی بر قامت موزون نقد شما مینشاند؟! شگفتا!
شما حتی در جایگاه یکمنتقد، کمی تفحص نکردید تا دریابید طول زمان این اثر ۵۷دقیقه است که تاکنون تنها ۲۸دقیقه از آن در ایران به علت مشکلات کپیرایت منتشر شده، موضوعی که بسیاری از مردم هم از آن اطلاع داشتند؛ حال شما که خود را یک منتقد پرمدعا میدانید و از همه جزییات، دقایق و فعالیتهای بنده اعم از مسایل تبلیغاتی، دریافت جوایز، مصاحبهها و ظاهرا ساعت خواب و سایر امور روزمره مطلع هستید، چگونه است که از این موضوع مهم غافل ماندید، درحالیکه بر آن نقد نوشتید! موضوعی که بهوضوح در این آلبوم به آن اشاره شده است!... آیا این توهین به شعور جامعه و مخاطب نیست؟! با این اوصاف چگونه میتوان بر صحت و سلامت این نقد، اعتبار و ارزش نهاد! استاد بزرگ، شکی نیست که میزان فروش یک اثر، دلیلی بر ارزش هنری آن نمیتواند باشد، ولی گویا شما متوجه نبودهاید که این اثر در جامعه جهانی، بسیار مورد استقبال دیگر ملیتها قرار گرفته که سابقا روی خوشی به آثار برآمده از خاورمیانه نشان نمیدادند؛ آیا این نکته برای شما جای تامل نداشت که شاید این موضوع، گواه زبان جهانی این اثر و بیان تاثیرگذاری آن است؟
گمان میکنم همین چند نکته مذکور برای حتی یک انسان نابالغ کافی باشد تا دریابد که شما اساسا در این یادداشت بهدنبال نقد یک اثر موسیقی یا به گفته کذب خودتان راهنمایی یک هنرمند جوان نبودهاید بلکه اهداف دیگری داشتید که در اینجا پیشنهاد میکنم شما به همان سیاق «سونات باباطاهر عریان» یا «رودکی» که فرمودید، نامی هم بر اسلوب این نوع نگارشتان برگزینید که اگر موسیقی شما معیارهای جهانیشدن را نداشت و جریانساز نشد، دست آخر این سبک ادبیات نوشتاری شما برای آیندگان به یادگار بماند. در مورد موضوع تبلیغ، برمیگردم به سال۲۰۰۰ و پس از کنسرت موفقیتآمیز کاخ سعدآباد؛ در حالی تصمیم به ترک ایران گرفتم که فرصتهای بسیاری در برابر داشتم، که در آخر با چشمپوشی از همه آن فرصتهای وسوسهانگیز در جستوجویی بیپایان به نیویورک آمدم، در جاییکه تقریبا همهچیز را از نقطه صفر آغاز کردم و برای هفتسال در سکوت مطلق، تنها آموختم.
امروز پس از گذشت ۱۴سال از آن روز، حتی برای یک اجرا در ایران، روی صحنه نرفتهام و جز آلبوم مولویه اثری منتشر نکردهام، چرا؟ آیا پیش از متهمکردن بنده هرگز به این فکر کردید که اگر هدف مادی میداشتم یا به قول حضرتعالی در جستوجوی هیاهو و تبلیغ بودم، در این صورت من هم میتوانستم در این سالها با اجراها و کنسرتهای متعدد و با استفاده از همین تبلیغات که انجام نگرفته، کسب شهرت و درآمدهای آنچنانی کنم؟! پس چرا به این مسیر معمول و ظاهرا معقول کشیده نشدم؟! چون برای مخاطب، ارزش و احترام قایل بودم و به دنبال تکرار مکررات نرفتم، بلکه در اندیشه بازگشت با بیانی متفاوت به جستوجوی دانش و تجربه رفتم. بنابراین در طول این ۱۴سال در ایران، نگارنده فقط دو مصاحبه مطبوعاتی داشته و چند گزارش مختصر که آنهم توسط خود روزنامهنگاران منتشر شده و دیگر هیچ.
با این اوصاف شخص حضرتعالی در این ۱۴سال چند مصاحبه و رونمایی از آثار و کنسرتهایتان داشتید؟
استاد عزیز، اگر شبکههای جهانی و روزنامههای بینالمللی در مورد کار و فعالیت هنریام گزارش تهیه میکنند یا مینویسند - که این خود مایه سرافرازی و افتخار نام ایران است و ما خبرش را برای علاقهمندان منتشر میکنیم - تبلیغ بهحساب میآید؟
آیا مفهوم واژه «تبلیغ» این است که اینگونه بیمحابا آن را دستمایه تخریب دیگران قرار دهید؛ آن هم در حالی که اخبار مربوط به این جانب حتی در رسانه های رسمی مملکت خودم هم انعکاس خاصی پیدا نمیکند؟
اینجانب با کدام هنرمند مشهور داخلی یا خارجی عکس یادگاری گرفتم و از آن بهرهبرداری کردم؟! که شما به آن اشاره کردید!
دیگر آنکه باید پرسید شما برای کدامین تبلیغ صورتنگرفته برای بُعد یازدهم چنین هیاهویی به راه انداختهاید و بر من میتازید؟! درحالیکه این اثر جزو معدود آثار موسیقی بوده که حتی یک ریال هم برای تبلیغش در ایران هزینه نشده و قطعا موسسه آوای هنر این واقعیت را تصدیق میکند. من در عجبم اینهمه شایعهپراکنی برای چیست؟! و همینطور آیا برای جوایزی که در جهت تقدیر به اینجانب اعطا شده است باید تاوانی برای خوشحالنبودن شما از این موضوع بپردازم؟! یا هدف تیر ملامت شما باشم؟!
امروز اگر یکی از آثار فاخر حضرت شما برای نخستینبار در تاریخ موسیقی ایران در سطح جهانی مورد استقبال و اقبال قرار میگرفت و بر صدر مینشست، در آن صورت شما چگونه عمل میکردید؟ آیا با این روحیه و مناعت طبع، مانند این حقیر تنها به چند یادداشت و اعلام خبر چند خطی در فیسبوک که اتفاقا آنهم مستقیما نه توسط شخص من بلکه توسط یک تیم اداره میشود، اکتفا میکردید؟!
و اما نام اثر، که دستاویز و بازیچه دیگری برای شما بود.
شاید نامهای سمفونی، سوییت و کوارتت برای عدهای ناآگاه، به تعبیر شما واژگان دهانپرکنی باشند اما در دنیای موسیقی در غرب که بنده در آن زندگی میکنم این واژهها نهتنها بار سنگینی ندارند بلکه ملالآور و تکراری هم بهنظر میآیند؛ بهعنوان مثال در دانشگاهی که نگارنده در آن تحصیل کرده، موزیسینهای ۹ و ۱۰سالهای بودند و هستند که به دفعات سمفونی تصنیف کردند، بنابراین اینجور دغلکاریها و عوامفریبیها در جهان پیشرفته غرب، جایی برای خودنمایی ندارد که شما میآیید اینگونه دیدگاه خود را به ماجرا تعمیم میدهید که نگارنده به سبب بار سنگین واژه سمفونی و دهانپرکنی آن، این اثر را سمفونی رومی نامیده است، اینجا هم، مانند استدلالهای دیگر شما اشکال از جای دیگر است که به قول مولانا:
پیش چشمت داشتی شیشه کبود / زان سبب عالم کبودت مینمود
جدای از این، بنده پیشتر بارهاوبارها اعلام کردهام که نام سمفونی برای این پروژه، از واژه سیمفونیا گرفته شده که به گروهی از موزیسینها که با هم مینوازند اطلاق میشود و برخلاف استنباط غلط شما، سمفونی رومی نام یک پروژه است نه یک قطعه موسیقی در فرم سمفونی بر اشعار مولانا همینطور بُعد یازدهم نام بخش اول پروژه سمفونی رومی است که نسخه انگلیسی این بخش «Untold» نام دارد؛ انتخاب دونام لاتین و فارسی بر این اثر، از آن جهت بوده که غالبا انتقال مفاهیم در ترجمه از یک زبان به زبانی دیگر بهطور کامل مقدور نیست. استاد بزرگ، تا قبل از خواندن توضیحات شما در مورد آنالیز موسیقی این اثر، غالبا با تبسم گفتههای شما راجع به تبلیغات، نام آلبوم و مانند آن را دنبال کردم، با این نگاه که در نهایت همه ما انسانیم و یک جاهایی ممکن است گرفتار حسادت و تنگنظری شویم... و از آنجا که اینقبیل حرفها برایم محلی از اعراب ندارد در ابتدا پاسخی بر آن لازم نمیدانستم؛ اما با رسیدن به صحبتهای شما در مورد موسیقی این اثر، از حیرت و افسوس بر حال شما، اشک در چشمانم جمع شد و با تاثر فکر کردم که در این سالها چه بر شما گذشته... و چگونه میتوان باور کرد که شما حتی توانایی آنالیز موسیقی سادهای چون موسیقی این بنده حقیر را هم نداشته باشید که این قاعدتا برمیگردد به زمان دانشگاه و ضعف در تمرینات دیکتیشن که مرتبط به اصول آهنگسازی است... یا آنکه خدایناکرده به سبب بالارفتن سن، گوش موسیقیاییتان ضعیف شده و دیگر قادر به آنالیز موسیقی نیستید.
با این شرایط نمیدانم چطور تا این حد شجاعت و تهور در نوشتن این یادداشت برای آلودهکردن افکارعمومی به خرج دادید که اینجا باید گفت زهی شجاعت استاد!
حال برویم سراغ گفتههای شما در قسمت موسیقی. در این قسمت شما فرمودید هارمونی نوشتهشده برای گروه کر کاملا ساده است... جدی میفرمایید؟! اساسا هارمونی پیچیده چیست؟! تا آنجا که من در خاطر دارم تمام بخشهای کرال آثار خود شما یا انیسون است یا از دو خط هارمونی تنال تشکیل شده، درحالیکه برخلاف گفته شما، در قسمتهای زیادی از قطعه بعد یازدهم در جهت ایجاد هارمونیای غنیتر و متنوعتر، گروه کر از چهار قسمت معمول به هشت و حتی 9 قسمت تفکیک شده تا امکان و شرایط بهتری را برای رسیدن به این مقصود فراهم آورد.
در راستای شفافسازی تحریف شما، پارتیتور قسمتی از قطعه بعد یازدهم در زیر گذاشته شده که فواصل دیسونانس هم بهسادگی در آن مشخص هستند که حال اگر گوش شما قادر به شنیدن این اصوات نبود امید است چشمان حضرتعالی توانا به دیدن این فواصل باشد.
در ضمن با فرض پذیرفتن گفته شما در سادهبودن این پیکره هارمونی، چه نامی میتوان برای هارمونی دو خطی آثار کرال شما برگزید؟! (تصویر 1 و 2)
گذشته از اینها بنده کی و در کجا ادعایی در کشف هارمونی جدید داشتم؟ جز آنکه در متن این اثر، توضیح کوتاهی کمتر از یک صفحه در راستای تلاشم در استفاده از هارمونیهای دیسونانس و تلفیق آن با موسیقی ایرانی دادهام...
حال آیا پیش از نقد عملکرد دیگران هرگز به عملکرد شخص خودتان نیز نگاهی داشتید؟ چگونه است که حضرتعالی در یادداشتهای چندصفحهای بر آثارتان منجمله «در گلستانه» از خلاقیت شگفتانگیزتان در تصنیف این اثر سخن راندید که مثلا چگونه در نشاندادن لغزش مارمولک از پاساژهای ساز سنتور استفاده بردهاید و یا چگونه انقراض نسل دایناسورها را با ملودیهای ساز طوبا برای شنونده تصویرسازی کردید... و شگفتی بیشتر آنجاست که تا این میزان به جزییات شاهکارهایتان پرداختهاید اما در هیچجایی از این یادداشت حتی اشارهای کوچک هم به نام خالق و بهوجودآورنده آوازهای ماندگار «در گلستانه» (آب را گل نکنیم...، پشتهیچستانم...) نکردید، که البته این حکایت غریبی است از داستان انسانهایی که در حین اشتغال به خویشتن خویش، از خود بیخبر ماندهاند و با این حال هیچ ابایی در گذشتن از مرزهای اخلاقی، انصاف و عدالت به خود راه نمیدهند و در تخریب وجه و یا ضایعکردن حقوق هنری دیگران از هیچ کوششی دریغ نمیکنند! اما در مورد سهتارنوازی بنده فرمودهاید که تقلیدی از بداههنوازی سیتار راوی شانکار بوده! شگفتا! اولا، این تکنوازی برای سهتار از ابتدا تا انتها نتبهنت نوشته و آهنگسازی شده و در سرتاسر قطعه برای گسترش تکنیک این ساز از هارمونی دو و حتی در بسیاری از جاها سهلاین استفاده شده که اساسا در موسیقی ایران و هند وجود ندارد! ثانیا، موسیقی راوی شانکار براساس راگاهای هندی بوده و در 99/99درصد موارد کاملا انیسون و تکصدایی اجرا شده (جدا از واخوانهای ساز که هارمونی ایجاد میکنند) که همینجا باید پرسید کی و کجا در ساز سیتار از آکورد استفاده شده است؟! و همینطور نیمگامها و فیگورهای کروماتیک؟! آیا شما این موارد ساده را هم نتوانستید تشخیص دهید؟! و عجبتر آنکه شما حتی از موسیقی هند هم کاملا بیخبر هستید، که نهایتا به اشتباه، چنین مقایسه بیاساسی کردهاید!
در جهت شفافسازی این تحریف دیگر شما و برای مقایسهای ساده با دیگر آثار چنددهه اخیر سهتار، بخشی از پارتیتور قطعه سهتار این آلبوم در زیر آمده است. (تصویر 3)
در مورد امید لطفی هم اجازه بدهید به احترام خانواده کامکار صحبتی نکنم، شما و خانواده شما بهتر از هرکسی میدانید که آن سیدی ایشان و قطعاتش اثر چهکسی است و از کجا و چگونه بهوجود آمده، اما بگذریم. اما موضوع مادریگالها و دعوی شما... که با فرض درستبودنش که البته غلط است، آیا آگاهی و شناخت و بهفرض تاثیرپذیری نگارنده از تاریخ موسیقی هم از دید حضرتعالی نقطه ضعف به حساب میآید؟ مگر مادریگالها بخشی از تاریخ موسیقی تکاملیافته کلاسیک نیستند؟ مگر تمامی آهنگسازان بزرگ از گذشتگان تاثیر نگرفتند؟ مگر در آثار موتزارت، ردپای آثار باخ و هایدن وجود ندارد؟ و همینطور موتزارت در آثار بتهوون؟ البته شما بفرمایید بتهوون را هم زیر سوال ببرید که چرا از موتزارت بهره برده یا برامس را که از بتهوون تاثیر گرفته و در آخر بیایید نقدی هم بر ایشان بنویسید که فقط از عهده چون شمایی بر میآید!
چون اگر آن نقد شما هم مانند همین نقدتان که با اصرار و تمنا سعی کردید به تمامی دوستان، سایتها و دیگر اعضای خانواده کامکار برای انتشار ارسال کنید، منتشر شود به مثال همین نقدتان دیگربار موجبات سرگرمی و مزاح را برای دوستان اهلفن فراهم خواهد کرد.
فرمودهاید غیر از ذاکر حسین کدام یک از ستارگان جهان در این اثر همکاری داشتند؟ آیا گلن ولز، پدر ساز فرم درامز با داشتن چهارجایزه گرمی، یا مت هیمویتز بهترین سولیست ویولنسل حال حاضر جهان و دارنده ۱۹جایزه جهانی و یا همینطور توماس لازرس برنده ۹جایزه گرمی و دیوید فراست که برنده ۱۴جایزه گرمی است، همه این بزرگان در نظر حضرتعالی ستارگان موسیقی جهان به حساب نمیآیند؟! خود شما بعد از ۴۰سال فعالیت موسیقیایی، چه عنوان و یا جایزه بینالمللی برای آثارتان دریافت کردهاید که اینگونه در پایینآوردن جایگاه موزیسینهای بزرگ جهان افسانهسرایی میکنید؟! آیا زیرسوالبردن بزرگان موسیقی از جانب کسی که در عرصه جهانی حتی یکعنوان یا جایزه کوچک هم دریافت نکرده، خندهدار نیست؟!
حال بماند که همکاری دارندگان ۳۸جایزه گرمی در این اثر، در نوع خود یک رکورد بهحساب میآید... بهیاد میآورید هنگامی که برای نخستین نشست مطبوعاتی اینجانب قدم رنجه فرمودید، در عرایضتان در حضور خبرنگاران چه گفتید؟ گفتید که اگر شما با این دانش و سواد موسیقیایی امروزتان به نیویورک بروید جز شستن ظرف در رستورانها راهی دیگری برای امرار معاش نخواهید داشت! که البته از نظر اینجانب، در آن روز جنابعالی شکسته نفسی فرمودید... استاد بزرگ پس روشن است که این موزیسینهای طرازاول باید امتیازها و تواناییهای ویژهای داشته باشند که در آن کشور به جای شستن ظرف، بارها و بارها معتبرترین جوایز موسیقی جهان را کسب کردهاند، بنابراین با دانستن چنین واقعیتی، آخر چه ضرورتی داشت به گفتن این سخنان؟!
و تاسفبارترین و شگفتانگیزترین قسمت این یادداشت، اینجاست که چگونه میشود گوش شما بهعنوان یک آهنگساز و منتقد پرمدعا حتی توانایی تشخیص و تفکیک صدای ساده قسمت باس گروه کر اینجانب را از موسیقی الکترونیک ندارد؟! آخر من نمیدانم دیگر چه میتوان گفت بر درماندگی این نقدتان که خود بر حال شما گریان است؟ استفاده ساز الکترونیک آنهم در اثری منتشرشده توسط سونی کلاسیک؟! شگفتا!
و به همین منوال در قسمت ارکستراسیون این اثر و رویکرد مدرن نگارنده در استفاده از ساز گنگ (Tam Tam)، دوباره همان تشخیص اعجابانگیز شما که به اشتباه آن را موسیقی الکترونیک دریافتید که این به آن معناست که شما حتی از جریانهای ابتدایی موسیقی مدرن جهان و مقوله گسترش تکنیک سازها هم بهکل غافل هستید!
پارتیتور زیر گواه این تشخیص نادرست شماست! (تصویر 4)
حال با این اوصاف و موارد بیپایه و اساسی که در بالا به آنها اشاره شد، چگونه میشد از شما انتظار درکی صحیح از شیوه و تکنیک آوازی متفاوت این اثر را داشت که حداقل به هیچکدام از خوانندگان دیگر شبیه نیست، آن هم با آشکاربودن این واقعیت که آواز ایرانی در طول ۴۰سال اخیر رو به تقلید صرف آورده بهطوریکه اهلفن و اصحاب ذوق نیز بر نزول کیفی این مقوله بسیار مهم موسیقی ایرانی اتفاقنظر داشته و دارند.
استاد گرامی اجرای تحریرهای ریتمیک به این شیوه مستلزم درک فلسفه تحریر و تسلط کافی بر فضای حنجره است که در نتیجه سالها تمرین و ممارست بهدست میآید. از آنجا که جنابعالی از دنیای آواز کاملا بیخبر هستید، آیا بایسته و شایسته نبود که پیش از اظهارنظر درمورد بخش آوازی با یکی از کارشناسان موسیقی کلاسیک ایرانی در این مورد مشورت میکردید؟ تا اینکه ناآگاهانه به تمسخر این آواها بپردازید و آن را هیهی،هاها بخوانید؟! غافل از آنکه این آواها تبلور رمزورازگونهای است از احوال آدمی، که هرکدام از آن بر مقصودی دلالت میکند... .
در جهت آگاهی شما لازم است بدانید این واژههای آوازی نامش هیهی،هاها نیست بلکه ادوات تحریر نام دارد؛ حقیقتا عدم شناخت درست شما از آواز ایرانی هم تا این حد، خود جای شگفتی دارد چرا که شما مثلا استاد موسیقی این کشور هستید و طبیعتا از یک استاد انتظار استفاده از ادبیات پسندیده و بهکارگیری ترمینولوژی صحیح هنر موسیقی میرود بهویژه آنکه این یادداشت مثلا بهعنوان نقد یک اثر برای انتشار در رسانههای سراسری نوشته شده بود!
و دیگر آنکه چه شد که شما در مورد ساز سهتار تکاملیافتهای که برای نخستینبار در این اثر معرفی و استفاده شده، حکم و نظری باریکبینانه ندادید؟! سازی که از لحاظ گستره تکنیک، رنگ صدا، وسعت صوتی و قابلیتهای هارمونیک در اجرای آکوردها امکانات خاصی را برای نوازندهها ایجاد کرده است...، عجب!
جدای از اینها آیا کوشش یک هنرمند جوان در خلق یک فضای بدیع موسیقایی که تصویرها و آواهای کمترنادیده و ناشنیدهای را از موسیقی نشان داده و بازگو کرده آنهم برای نخستینبار بهتنهایی در سه زمینه اصلی موسیقی یعنی آهنگسازی، خوانندگی و نوازندگی در یک اثر، از نظرگاه بلند جنابعالی جای هیچ نوع تحسین یا توجهی نداشت؟
البته جای تعجب نیست که ذرهای توجه شما به این مسایل جلب نشد، چرا که شما را در راستای مقصودتان در این نقد بیپایه و اساس یاری نمیرساند و بهناچار با سکوت از کنار این نکات باید میگذشتید... .
ضمنا جا دارد همینجا از شما سپاسگزاری کنم از اینکه به خاطرم آوردید که ما در قرن21 زندگی میکنیم نه قرن بیستم!
که اینهم خود نشان دیگری از عدم اطلاع کافی شما از موسیقی معاصر در مبحث «هارمونی قرن بیستم» است که اینجانب در یادداشت نوشتهشده بر بعد یازدهم به آن اشاره کردم، مقولهای که در بین آهنگسازان امروز جهان عمدتا برمیگردد به زبان هارمونیای که از اواخر قرن19 تا اواسط قرن20 توسط استراوینسکی، بلا بارتوک و شوئنبرگ به تکامل و بلوغ رسید و عجبا که حضرتعالی به اشتباه گمان بردید بنده بعد از ۱۴سال زندگی در نیویورک حتی نمیدانم که ما در چه قرنی زندگی میکنیم در صورتیکه شما حتی متوجه مفهوم این اصطلاح هم نشدید. با وجود آنکه کتابش را ترجمه کردید؛ که این شبهه و ابهام را به ذهن خطور میدهد که واقعا آیا خود شما آن کتاب مذکور را ترجمه کردید درحالیکه حتی مفهوم نامش را هم نمیدانید!
حال با همه این اشکالات آمده در یادداشت شما، آیا بهتر نمیبود پیش از نوشتن آن اندکی تامل میکردید تا اینکه چنین اعتبار و جایگاه خود را تنزل دهید؟! استاد بیایید دیگر مردم را هم از این بازیها و حدیثنفسگفتنها رها کنید و کمی آسوده باشید و بهجای هدردادن زمان ارزشمند خود و دیگران با چنین یادداشتهایی لااقل به مطالعه بیشتر کتابها و آثار مرتبط با ارکستراسیون و هارمونی معاصر بپردازید که در نقدهای آینده قطعا به کمکتان خواهد آمد.
بالاخره شما در طی دوران فعالیت هنریتان زمانی هم یک اثر ارزنده به نام «درگلستانه» را هم ساختهاید و شاید همان برای کارنامه هنری شما کافی باشد. هرچند این نکته بسیار جای تامل دارد که چگونه است که در دیگر آثار شما که استاد شهرام ناظری در آن حضور و همکاری نداشتند، شما دیگر هیچگاه نتوانستید اثری در قواره «درگلستانه» خلق کنید! همان شهرام ناظری که شما در این نوشته بیماری که قصد داشتید در رسانههای سراسری ایران منتشر شود حداقل به خودتان زحمت ندادید که در جهت رعایت آداب و اصول هنری در خواندنش از واژگانی شایسته یک هنرمند طراز اول موسیقی مانند استاد شهرام ناظری یا آقای ناظری، یا حتی به جهت صمیمیت شهرام عزیز یا دست آخر شهرامجان خطابش کنید!... .
و دوباره باید گفت: ایکاش شما بهعنوان یک استاد صلاحیت نوشتن نقد اصولی و بیطرفانه بر این اثر را نشان میدادید تا من از شما لطایف و ظرایف اخلاق و موسیقی میآموختم، ولی افسوس که بهجای آن با انتشار این یادداشت که سراسر مملو از اشتباه، توهین و افترا بود پیش آمدید و از روی رندی برای موجهنشاندادن تاختوتازتان، در ابتدای یادداشت فرمودید که با چنین نقدی قصد داشتید کار و شخصیت هنری حافظ ناظری جوان را اصلاح کنید تا موجبات پیشرفت و ترقی وی را فراهم آورید... اما ایکاش لااقل در صحت این نیت خیرخواهانه و در جهت گمراهکردن مردم در انتهای نقدتان به اشتباه نفرموده بودید که با دیدن مصاحبههای نگارنده ناگهان بر شما وحی آمد که این نقد را پس از چهارماه منتشر کنید که این گفته حتی برای یک انسان نابالغ هم جای شکی باقی نمیگذارد که این حسادت و تنگنظری شما بود که سبب شد اقدام به انتشار این یادداشت کنید، نه راهنمایی و نگرانی از آینده ناظری جوان!
اما نهایتا ناراحتی شما را میشود به آسانی درک کرد، چهبسا شما در زندگی بهعنوان یک موسیقیدان کلاسیک آرزوهای بزرگ بردلماندهای داشتهاید، مانند همکاری با معتبرترین کمپانی موسیقی کلاسیک جهان، اجرای کنسرت در شناختهشدهترین سالنهای موسیقی جهان، قرارگرفتن آثارتان در صدر آثار موسیقی کلاسیک جهان، همکاری با بزرگان موسیقی جهان، جوایز بینالمللی و دعوت به مصاحبه در مهمترین رسانههای جهان... که این حقیر به نمایندگی از ایران و ایرانی که خود را مرهون ایشان میدانم در اوان جوانی کموبیش به آنها رسیدهام... .
استاد عزیز، من صمیمانه شما و خانواده کامکار را دوست دارم و همه از ارادت من به خانواده کامکارها و بهخصوص شخص شما مطلع هستند؛ درجاییکه پس از ۹سال دوری از ایران تنها دوروز میتوانستم در تهران حضور داشته باشم، پس از شنیدن خبر کسالت استاد بیژن کامکار بهجای دیدار بستگان و دوستان و در کمال خستگی ناشی از سفر ترجیح دادم در همان روز نخست بههمراه پدر به عیادت ایشان بروم تا جویای احوالشان شوم، که ایکاش منش و اخلاق این بزرگوار الگویی برای دیگران نیز میشد... .
در هر صورت لازم است اشاره کنم که در کمال بیمیلی مبادرت به نوشتن این جوابیه کردم و پس از اتمام آن بارها بهخاطر ملاحظه و حرمت جایگاه یک استاد پیشکسوت به تامل نشستم بهطوریکه چندینبار حتی از انتشار این جوابیه منصرف شدم، اما نهایتا انتشار آن را بهعنوان یک وظیفه ضروری یافتم، حقیقتا نه بهخاطر شخص خودم بلکه بهخاطر جوانان باذوقواستعدادی که بدون داشتن هیچ پشتوانه معنوی و مادی در جهت رشد و آینده این موسیقی شبوروز در تلاش و تکاپو هستند، چراکه عجیب نخواهد بود اگر شما در دفعات بعدی با شایعهپراکنی و آلودهکردن افکارعمومی در نقدهایی اینچنین مسبب سرخوردگی و انحراف این جوانان بیپشتوانه شوید که شاید در روزی نهچنداندور بتوانند گامی بزرگ و جریانساز در راه تعالی هنر موسیقی این سرزمین بردارند.
حضرت استاد، موسیقی ایران نیازی به پدرخوانده ندارد. بهعنوان سخن آخر باید بگویم که بروید امیدوار باشید که خدایناکرده این اثر ساده حقیر بیش از این مورد اقبال و استقبال جهانیان و مراکز هنری بینالمللی قرار نگیرد که در آن صورت مقصود و نیت شما بیشتر از این هم برای مردم آشکار خواهد شد که چگونه از اعتماد مردم به نام خانوادگیتان در بیارزشنشاندادن کوششهای شبانهروزی دیگران در مرهمنهادن بر درد آرزوهای بردلمانده خود سوء استفاده میکنید... .
صمیمانه امیدوارم این جوابیه تلنگری در بههوشآمدن شما از این خیالات باطل باشد و قدمی سازنده در جلوگیری از نفرتپراکنیهای بیشتر شما در آینده... که: هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش (مولانا). به امید آن روز که خورشید مهر و دوستی از قلب هنرمندان این مرزوبوم در آسمان هنر ایران طلوع کند.
عضو کوچکی از خانواده موسیقی ایران، حافظ ناظری.
منبع:
موسیقی ما
تاریخ انتشار : شنبه 8 شهریور 1393 - 10:34
دیدگاهها
گل گفتی حافظ جان
با سلام و احترام . بنده متاسفانه هنوز موفق به شنيدن اين اثر نشدم ولي نقد ها ، مصاحبه ها و اخبار اون رو پيگيري كردم . در مورد اين كار ميتونم اين رو بگم كه اگر حافظ ناظري قصد رقابت و يا تبليغ رو داشت خيلي وقت پيش بايد وارد عرصه توليد آلبوم و برگزاري كنسرت هاي متعدد ميشد و نيازي هم به اين همه صرف وقت و حوصله و دقت در داخل و خارج از كشور نبود و خيلي خيلي راحت تر از اين ميتونست وارد بازار موسيقي بشه . حداقل چيزي كه من ميدونم جداي از اينكه آلبوم تا چه حد مورد تاءيد بزرگان باشه يا نباشه ، اينه كه حافظ ناظري چندين سال وقت و انرژي صرف كار و افزايش كيفيت هنريش كرده و با توليد سمفوني رومي شخصيتي مستقل از استاد ناظري كبير و بقيه موسيقي دانان ايراني به دست آورده و اين خلاقيت گرچه به مذاق برخي اساتيد حتي اگر از بزرگان موسيقي ايران باشند خوش نياد ؛ قابل ستايشه چرا كه همين اساتيد شايد راضي به فعاليت بي سر و صدا طي چندين سال نبودن و علاوه بر اون هيچ كدوم از اساتيد ما نتونستن ( يا شايد خودشون نخواستن !!! ) در اين سن و سال در عرصه جهاني فعاليت بكنند .
درود بر استاد شهرام ناظري و درود بر فرزند برومندشون كه اين چنين خالصانه و پاك هنر رو به معني واقعي هنر دنبال كردند و اين چنين اخلاق مدار بوده و هستند .
بعضی اوقات این طور جواب ها لازمه.... واقعن نقد آقای کامکار پر از حسادت بود. مرسی از آقای ناظری که با آوردن دلیل به صحبت های ایشون پاسخ دادن.
پاینده باشی آقای حافظ خان ناظری.
به نظر می آید نقد جناب کامکار - که شاید در بعضی جملات - [زیاده] تند بود
به آن شوری که شما اینچنین پاسخ داده اید ، نبود. جناب ناظری ! تمام کسانی که شما
را از نزدیک می شناسند می دانند که همه ٔ این متن جوابیه هم از خود شما نیست
و چه بسا همان تیم رسانه ای همراه شما این وجیزه را نگاشته است.و اما چند نکته
در رابطه با شما و رفتار با منتقدان :
- اول آنکه با شما هم عقیده هستم که اثر شما کار تجربی خوبی در زمینه اتصال
احساسات شرقی توام با تکنیک های غربی بود و در این مورد این ایراد به جناب
کامکار وارد است که چرا اشاره ای به نقاط برجسته اثر نداشته اند.
- موردی که از سوی شما خشم منتقدانتان را بر می انگیزد نحوه مارکتینگ اثر است.
البته که همه ما بعنوان یک ایرانی از پخش اثر شما و موفقیت های بعدی آن مسروریم.
همه ما هم سونی کلاسیک را می شناسیم و این اتفاق مورد ستایش است اما فراموش
نفرمایید که نحوه انتشار اثر در ایران خلاف رفتار یک حرفه ای بوده است.شما که در
یکی از منظم ترین بازارهای موسیقی جدی جهان کار کرده اید ، چرا راضی شدید اثر شما
بصورت ناقص در ایران منتشر شود ؟ اگر بحث نقض کپی رایت بوده چرا صبر نکردید تا مشکل
حل شود و سپس این کار را انجام دهید؟ آیا اگر سونی کلاسیک بجای شما در باره بازار ایران
تصمیم می گرفت ، راضی به نشر دو پاره و بخش بندی شده اثر می شد؟
- مورد بعدی اشاره شما به ۳۸ گرمی برده شده توسط هنرمندان سرشناس این اثر می باشد.
دوست عزیز مگر شما در جام جهانی کشتی شرکت کرده اید که تعداد طلاهای تیمی
اینچنین برای شما مهم است؟ افتخارات هنرمندان شرکت کننده در این اثر چه ربطی به این اثر
دارد؟ آنها هنرمندانی حرفه ای هستند که با حضور دیوید فراست ، حاضر به نوازندگی در این
اثر شده اند که آنهم عددی دارد در دنیای حرفه ای . لذا آنچه شما ساخته اید بوسیله آنها
اجرا شده و این اثر ساخته و یا اثر تهیه شده بوسیله آنان نیست که ذهنیات این هنرمندان
نقطه قوتی برای این اثر باشد. ( اثری از علیرضا عصار با ارکستر فیلارمونیک لندن در استودیوی
ابی رود ضبط شد.آیا علیرضا عصار بایستی افتخارات آن ارکستر را به نفع اثرش مصادره می نمود؟
یا مثال نازلتر آن شاهکار بینش پژوه و اجرا با ارکسترهای بزرگ در نوکیا سنتر لس آنجلس است.
- بهرحال شما انسان ایده آلیستی هستید و این می تواند حسن بزرگ شما باشد ولی شاید
اگر مشاور رسانه ای داشته باشید ، مودار زیادی از این هیاهو ها برای آثار بعدی تان کم شود.
فراموش نکنید که با یک اثر ماندگار نخواهید شد و تداوم جریان هنری شما و البته در معرض نقد
قرار گرفته شدن ، باعث مانایی خواهد گردید.
ادب مرد به ز دولت اوست،جناب حافظ ناظری سخنان شما آکنده از بغض است
حافظ ناظری نباید جواب بی احترامی استاد کامکار رو با این نوشته تند میداد.
آخه مشخص بود که استائ کامکار همه آلبوم رو نشنیده. البته جافظ ناظری باید جواب می داد اما نه به این تندی. جالبه بهتون بگم یکی از اهنگسازان معروف هم گفتند که افرادی با آوردن سی دی ایرانی بعدیاردهم و بدگویی کردن ار حافظ ناظری از ایشان خواسته بودند در مورد این اثر نقد بنویسه. جالب اینه که در مورد ناقص بودن این اثر هم هیچ چیزی به این آهنگساز و نوازنده پیانو چیزی گفته نشده بود. جالبتر از این موضوع اینه که یکی از این افراد از موزیسین های معروف کشوره که شاید من با کسب اجازه بعدا اسمشو اینجا بنویسم.
ممکنه آقای کامکار هم توی همین تله افتاده باشه! واقعا سخنانی که از ایشون منتشر شده بود منصفانه نبود و با بی احترامی و .... بود.
من از نوشته آقای کامکار واقعا در جایی ناراحت شدم که ایشون چند باز استاد ناظری رو شهرام خشک و خالی خطاب کرده بود. آقای ناظری از نظر اخلاقی خودشو ثابت کرده و آقای کامکار باید احترام استاد ناطری رو نگه می داشتند.
یکی از پرستاران بیمارستانی که اردوان کامکار در اون بستری بود می گفت که تنها هنرمندی که چندین بار به ملاقات ارذوان اومد و مرتب جویای احوال ایشون بود استاد ناظری بود!!
من فکر می کنم نقد استاد کامکار واقعا جامع و منصفانه نبود. با این حال حافظ هم خیلی تند رفته و سکوت می کرد و یا فقط خیلی محترمانه جواب می داد بهتر بود.
باسلام
کاش می دونستم لحظه ای که این مطالب و میزدی پدرت کجا بود
پیش خودتون چه فکر کردین با این یه البومی که دادین
نگرش کن برگرد به خودت
بی ادبانه ترین متنی بود که در عمرم از یه هنرمند خونده بودم. برات متأسفم آقای ناظری
شاید نوشته ی اقای ناظری تند و حتی در جاهایی توهین آمیز باشه ولی یادمان نرود که این نوشته در جواب مطلب توهین آمیزی که اسمش رو نقد گذاشته بودن،نوشته شده و به قول شاعر:
زدی ضربتی،ضربتی نوش کن!
آقای کامکار باید بدانند که در نقد یک اثر هنری(آن هم از نوع موسیقی) نمیتوان به نوشتن چند جمله ی توهین آمیز راجع به نام و نحوه ی رونمایی و تبلیغات اثر و... و همچنین نوشتن پنج شش جمله راجع به کل موسیقی اثر که به طرز غریبی تنها شامل نکات منفی اثر(نکاتی که تنها از دید ایشان منفی است)میشود،اکتفا کرد و با ذکر چند نمونه ی بهتر! ( که صرفا به نظر شخص ایشان بهتر است) و نگاه کالا گونه به اثر هنری،که مثلا آثار فلان هنرمند را بروید گوش کنید،خیلی قشنگ است،سعی در تخریب یک هنرمند و تحمیل سلیقه شخصیشان به مردم داشته باشند.
در پایان همه ی ما باید بپذیریم که نقد نیز مانند هر حرفه ی دیگری نیاز به تخصص دارد و موزیسین بودن نمیتواند شرط لازم و کافی برای نقد موسیقی باشد.پس بهتر است نقد واقعی را به منتقدان بسپاریم.
جناب کامکار اگر شما این آلبوم را تا این حد بی کیفیت و ارزش میدانید میتوانید در رقابت با ان اثری ارزشمند از نظر خودتان بسازید که برود تمام رکوردهای این اثر در سطح جهانی را بزند بعد بیایید از کار دیگران ایراد بگیرید و در مقابل چیزی برای عرضه ذاشته باشید یا به قول شاعر:
گر تو بهتر میزنی بستان بزن!
یعنی به جای تشویق یک جوان باید اینگونه مغرضانه آقای کامکار نقد می نوشت ! به جای تشویق هنر ِ جوانان اهل موسیقی فقط توانسته افرادی بی صلاحیت را وارد کینه ورزی کند با نام های بی هویت علیه حافظ ناظری بشوراند ...... حافظ توانسته با تمام تلاش خود یک تکانی به موسیقی مرده ما در انظار هنرمندان و هنر دوستان جهان بدهد همین
حافظ ناظری دیگه زیادی شلوغش کرده استاد کامکار نظرشو راجع به اثر داد دیگه نیاز به تحمت و بد و بیراه به ایشان نبود. کاش جوابیه منتشر نمیشد
اینجا تا یه نفر به جایی میرسه همه سعی میکنند تخریبش کنند...
آقای ناظری ارزش خودشو ثابت کرده ، با هیچ نقد و تخریبی هم از بین نمیره...
واقعا دلم میخواد بدونم وقتی اینا رو مینوشتین استاد ناظری بزرگ کجا بودن؟؟؟؟؟!!!!!!!!
پر واضحه که هر کسی حق داره از خودش و نتیجه ی سالها زحمتش دفاع کنه ، لحنشون هم نشان دهنده میزان ناراحتیشون بود .
قبول کنیم که ما هم جای ایشون بودیم همینطور یا حتی تندتر حرف میزدیم ، این لحن صحبت ویژگی همه جووناست .
آقای ناطری امیدوارم بیش از پیش موفق باشید :)
این متن اصلا توهین آمیز نیست و همان گونه که آقای کامکار نقد کردند ایشان جوابشان را داد... این طور آهنگسازی رو واقعا کم در ایران می بینیم (من که خودم ندیدم) ... اون هه هه هه هایی که آقای کامکار به طور شدید مورد تمسخر قرار دادند از نظر موسقیایی نمی دونم دارای ارزش هستند ولی موسیقی مگر چیزی جز ارتباط با روح آدمی است؟ همین کرال ها و... واقعا با من ارتباط برقرار می کردن و حتی 1 ساعت می تونستم به گوش دادنش ادامه بدم... و اما در مورد تبلیغ که در ایران اصلا تبلیغی صورت نگرفت و در رسانه ملی هیچ حرفی از این آلبوم نشد.
استاد شهرام ناظری مرد بزرگی هستند کاش وقتی این جملات رو مینوشتید کمی هم به فکر اعتبار پدر خود بودید . نقد آقای کامکار در یک تقریب کلی مناسب وبجا بود .
سلام واحترام خدمت همه اهالی موسیقی بخصوص آنهایی که موسیقی رو می فهمند و درک درستی از موسیقی دارند.
فردی بنام هوشنگ کامکار که سال ها در موسیقی ملی و کردی زحمت کشیده علیه فردی بنام حافظ ناظری فرزند استاد بزرگ آواز ایران شهرام ناظری متنی رو در قسمت هایی خوب ولی بیشتر توهین آمیز و بدون درک درست موسیقیایی و شناخت و احساسی از روی حسادت،عقده و بدون فهم انتشار میده و باید جوابیه ای هم داشته باشه و چه بهتر اون کسی جوابیه رو می نویسه که خودش آهنگساز هم باشه. پس درک بهتری از موسیقی و وقایع پشت پرده آهنگها رو داره.
ontold یا بهتر بگم ناگفته ها که درایران بنام بعد یازدهم منتشر شده آلبومی بحق موفق در زمینه کارهای کلاسیک جهانی هست و این خیلی بی انصافیه که از روی قسمتی از آلبوم آقای کامکار بیاین نه فقط از روی ریتم از روی نحوه مراسم معارفه آلبوم،آواها ریتم های سه تار و ... ایرا بگیرن در صورتی که متأسفانه دانش و شناخت ایشون در حد همون موسیقی دهه 60 می باشد. اکثر آهنگسازان خوب و جوان مثل: تهمورس پورناظری،سهراب پورناظری،میدیا فرج نژاد،علیرضا قمصری،پویا سرایی،پژمان طاهری،نوید افقه و... به دنبال چیزی فارغ از یک تنصنیف ساده دو صفحه ای و آکوردهای تکراری و پاساژهای کلیشه ای می باشند که در این آلبوم حافظ ناظری چون تحصیلکرده آمریکاست و ارتباط مستقیم با موسیقی غرب دارد ذات موسیقی ما رو با موسیقی غرب نزدیک کرده و بین اونا یک ارتباط خاصی رو برقرار کرده که باید تازه به این جوان آفرین گفت نه اینکه با عبارت مغرضانه و بی ربط سعی در تخریب این اثر که قسمتی از آن منتشر شده و ادامه داره بکنیم.
جوانان موزیسین ما و کسانی که موسیقی فردا و فرداهای ما روی دوش خودشون میخوان بذارن چیزی فارغ از موسیقی دستگاهی و تصنیفی تقلیدی میخوان؛چون چیزی رو برای گفتن نداره. گفتنی ها رو قدیمی ها گفتند که مردم ما و جوانان ما برای همیشه از شون به نیکی یاد می کنند.
با توجه به سالها پژوهش در موسیقی مقامی،دستگاهی و آواز باعث شد ساکت نشینم و این رو بگم که انتقاد های هوشنگ کامکارجوابی رو تازه به نسبت مودبانه رو به همراه داشت شاید هرکس دیگه ای بود مجبور می کرد که تندتر انتقاد کنه و....
ذات و منش استاد شهرام ناظری و به تبع آن حافظ ناظری و تمام موزیسین های کرمانشاه(پورناظری ها،کلهر و ...) که در تراز اول موسیقی کشور می درخشند خیلی بزرگتر از اونیه که بخوایید با چند خط نوشته اونارو زیر سوال ببرید.
آقای کامکار خودتون رو زیرسوال ببرید که چند سال آینده باید موسیقی کامکارها رو به خاطره ای تبدیل کرد؛ موسیقی تکراری و ملال انگیز که برای عوام خوبه و برای اهل موسیقی یک نوع درجازدنه. خود برتر بینی بسیار زننده..... آقای هوشنگ کامکار سالیان سال باید بشود تا این نقص ها رو برطرف کنید و به نظرم شما به همون گروه خانوادگی خود وفادار بمانید و از این تاریخ به بعد نه شما و نه اخوی های محترم جایگاه منتقد رو بازی نکنید،چون انتقاد رو با تخریب اشتباده گرفتید.
و سخن آخر:
برای کسی که پرواز را نمی فهمد،هرچه بالاتر بروی کوچک تر میشوی.
نقد آقای کامکار که نقد نیود. والا من شنونده معمولی هم می دونستم که بعدیازدهم فقط بخشی از آلومیه که در جهان منتشر شده. بغیر از این مساله آقای کامکار مثلا بعضی جاها نوشته بود بر همه روشن شده حافظ برای لجبازی با بقیه این مدل کار می کنه. والا من دارم دکترا تخصصی می خونم تا الان ندیده بودم توی نقد و یا یک مقاله کسی بیاد و از اهداف و مقاصد افراد صحبت کنه و بعد بگه همه می دونند. این مشخص می کرد که آقای کامکار توی تقدشون بی طرف نبودند.
در مورد ایرادات به اسم آلبوم هم آقای کامکار زیاد مانور داده بودند چون نقد موسیقی خیلی متفاوته با نقد این مدلی. در مورد سایر انتقادات هم آقای حافظ ناظری از نظر فنی جواب دادند و جوئاب ها قانع کنندست. خوب باید ببینیم آقای ککامکار چیزی برای گفتن دارند و یانه.
تنها نکته تاریک این نقد و جوابیه عدو رعایت شیونات اخلاقی از سوی دو طرف هستش. آقای کامکار باید الگو باشند نه اینکه با اون تمسخر و کنایه زدن در مورد البوم یک جوون که تازه اول راهه و احتیاج به تشویق و یا نقد درست داره صحبت کنند. حافظ ناظری هم باید به خاطر سن و سال و پیشکسوت بودن آقای کامکار یکم دندون رو جیگر می ذاشتند.
کل ماجرا اصلا جالب نیود ولی اینطور به نظر می رسه که حافظ ناظری جوابهای منطقی و درستی داده.
درود بر حافظ ناظری.واقعا اگر به...آقای کامکار جواب نمیداد در حق موسیقی این مملکت کوتاهی کرده بود.یادداشتک جناب کامکار هیچ نشانی از یک نقد تخصصی نداشت و متاسفانه یک عقده گشائی آشکار بود و همونطور که حافظ هم اشاره کرده اگه هدفش اصلاح بوده،چرا بعد از اینکه دیده این اثر اینقدر مطرح شده نوشته شو منتشر کرده؟؟ در مورد تندی پاسخ حافظ هم باید گفت لحن نوشته کامکار اینقدر تلخ،گزنده و بی ادبانه بود که انصافا هیچ جور دیگه ای نمیشد بهش پاسخ داد، ضمن اینکه بقول معروف:حرمت امامزاده با متولیشه! جناب کامکار در واقع خودشون حرمت خودشونو شکستن.نکته آخر اینکه اگه اونقدر با استاد ناظری صمیمی هستی که بهش میگی شهرام، خب این صحبتهارو هم خصوصی به خودش و فرزندش میگفتی.واقعا هدف از رسانه ای کردن اینجور نوشته ای قابل درک نیست!!!
جناب هوشنگ كامكار و حافظ ناظري عزيز هر دوي اين گراميان براي موسيقي اين مرز و بوم وجودي واجبند .
ديرينگي روابط صميمي و پيوند ريشه دار دو خاندان بزرگ ناظري و كامكار ناگسسته باد و بماناد .
برخورد و بازخورد حرفه اي در عالم هنر را طبيعي تر بپنداريم و از همه ي دوستداران موسيقي ايران زمين خواهشمندم به حرمت حريم هنر و گرمي هر چه بيشتر روابط هنرمندان موسيقي اگر چنانچه نقدي و سخني حتي گاهاً نادرست و نابجا ديديم و خوانديم ما نيز آتش قهر و كينه را دامن نزنيم و با نگاهي ديگر به صلح و آشتي و آرامش عرصه ي موسيقي بينديشيم كه همانگونه كه استاد ناظري بزرگ فرمودند تنش ها هرگز و هرگز به سود موسيقي نيست آنهم در شرايط اين مملكت كه موسيقي خود بسي بيش از توان پامال بي مهري هاست .
رو سينه را چون سينه ها هفت آب شوي از كينه ها
وانگه شراب عشق را پيمانه شو ، پيمانه شو
سلام
یک هفته از پاسخ آقای ناظری به استاد کامکار گذشته و من خیلی به این مساله ولغو کنسرت (که باید بگم وحشتناک بود)فکر کردم. گرچه پاسخ آقای ناظری کاملا مسند و با علم کافی بود و ناراحتی شان قابل درک . اما تنها می توانم بگویم
حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان شود
خیلی ها می پرسند آقای ناظری در کدام دانشگاه درس خواندند
کالج یا همان مدرسه موسیقی mannes در شمال غرب منهتن در خیابان 85 بین آمستردام وکلمبوس که از کودک تا بزرگسال را آموزش میدهد و تا مدرک کارشناسی ارشد دانشجو می پذیرد
در مواردی آقای کامکار به حق صحبت کرده بودند ودر مواردی نیز آقای حافظ ناظری . اما نقد آقای کامکار جوری نبود که اینگونه واکنش تند حافظ ناظری را برانگیزد . حافظ باید قبول کند که توضیح این گونه پیچیده در مورد نام اثر اشتباه است . واقعا اینگونه نامگذاری من رو اینقدر گیج کرد که با چند بار خوندن هم برام حل نشد . البته من از مسایل موسیقایی پیچیده ای که مطرح شد سر در نمی آورم و تمیز درست از نادرست برایم دشوار بود .
حافظ جان خودتو ناراحت نکن که به گفته حضرت حافظ:
گله از زاهد بدخو نکنم رسم این است **** که چو صبحی بدمد در پی اش افتد شامی
مشتی هسی حاجی حافظ از این دست حرفها احتمالا بازم پیش میاد خود باش و برو جلو حالشو ببر
افزودن یک دیدگاه جدید