نقدی بر کنسرت «عبور» علی قمصری و محمد معتمدی در جشنواره موسیقی فجر
«عبور» از ملودی به نفع فرم
[ آرش نصیری - روزنامهنگار / مدیر و مجری برنامه 1000 صدا]
اول اجرای گروه «رامیز قلیاف» را دیدم که ملودی بر ارکستراسیون غالب بود و بعد اجرای گروه «علی قمصری» را دیدم که کاری برای ارائه و نمایش ارکستراسیون بود. این خوبی جشنواره است که شما این امکان را دارید که در یک شب، کار یک پیر باتجربه را با کار یک جوان مقایسه کنید: پیرمرد میداند که در نهایت، آنچه مخاطب را راضی از سالن بیرون میفرستد، شادیهای دریافت ملودی است، بنابراین حتی اگر ارکستراسیون خاصی نداشته باشد، ملودیها کار خود را میکنند و جوان به خیال دریافتهای تازهاش در ارکستراسیون، از ملودیها و حتی ریتمِ درونیِ شعر میگریزد تا آهنگساز بیشتر به چشم بیاید، بیشتر از هر آنچه که مخاطب باید با خود از سالن بیرون ببرد.
***
نیمه اول اجرای گروه استاد «رامیز قلیاف» ناامیدکننده بود، اما شیرینی ملودیهای زیبای آذری، همان اجرای به ظاهر یکنواخت را هم شنیدنی میکرد. ضمن آنکه کمکم ارکستراسیون هم بهتر شد و به چشم آمد، اما نه آنقدر که به نظر برسد کل گروه و اجرای آن، ویترین ارائه ارکستراسیون است.
اجرای «کنسرت عبور» با دوئت قمصری-معتمدی شروع شد، جایی که شیوه اجرای آواز و شکل ادای آن و حرکات صحنهگرمکُنِ خوب و چشمنواز معتمدی، بسیار به چشم میآمد؛ فراز و فرود خوب، تأکیدهای جذاب روی بعضی کلمات: «کدام مست، مي از خون سايه خواهد کرد/ که همچو خوشهي انگور ميفشارندم» و بعد اعضای ارکستر وارد شدند که البته جای «همایون نصیری» که اسمش در بروشور آمده، خالی بود و با اضافه شدن ارکستر، کمکم پیچیدگیهایی که شاید کمتر توجیه دارد، شروع میشود و آواز و خواننده در جای یکی دیگر از سازها قرار میگیرند و کمکم ساختاری شکل میگیرد که در آن، روح موسیقی ایرانی نیست. کلمات، دیگر درست فهمیده نمیشوند و انگار چندان اهمیتی ندارد که درست شنیده شوند، در حالی که انتخاب شعر فوقالعاده است و همگی از بهترین غزلیاتِ بهترین شعرا هستند، اما چیزی که به وجود میآید و آوازی که شنیده میشود، نه آواز است و نه آواز نیست.
***
نگارنده مخالف هنر مدرن نیست و حتی طرفدار نوگرایی در سنت است. ما چارهای نداریم جز آنکه در دل این ساختاری که در بعضی مواقع ملالآور به نظر میرسد، طرحهایی نو دراندازیم. اما راه نوگرایی و رسیدن به فضاهای تازه از جاده مرگِ ملودی نمیگذرد. قمصری البته در ارکستراسیون هم کار چندان تازهای نمیکند و ما این شکل از فضاسازیها را در کارهای بسیاری از آثار 10-12 سال اخیر دیدهایم و اصولاً این شکل از آواز خواندن و شکستن قالبهای قدیم ردیف را قبلاً و پیشتر از همه، استاد «شهرام ناظری» در شیوههای مختلف انجام داد و حتی ارکستراسیون متفاوت در موسیقی ایرانی هم در گروه ایشان و در کنسرت معروف سعدآباد در سالِ نمیدانم چند شروع شد و بعد، هم در کار گروههای موسیقی اصیل و هم در گروههای فیوژن شاهد این شیوه ارکستراسیون و یا نزدیک به آن بودهایم. اما نه آن کارها و نه کارهای بعد از آن، از جذابیت و جایگاه ویژه ملودی غافل نبودهاند. در کاری که من در ساعت حدود 22 روز 28 بهمن در سالن اصلی تالار وحدت دیدم، خودنماییهای آهنگسازی و ارکستراسیون آهنگساز، کمکم بر همهچیز غالب شد؛ حتی بر قدرت فوقالعاده آوازخوانیِ یک خواننده جوان خوب.
دیگر کلمات شنیده نمیشدند، حتی کلمات زیبای بزرگترین غزلسرایان معاصر که به زیبایی تراشیده شده بودند. لابلای این ملودیهایی که نبودند و آوازهایی که به منقطع کردنِ دریافتِ شنونده از غزلیات مشغول بودند، عبارتهایی هم بود که ارائهی خوب حرف حساب بود، مثل آن جایی که معتمدی میخواند: «بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است/ مثل شهری که به روی گسل زلزلههاست»
***
بنا کردن موسیقی روی پایه ملودیهایی که در خاطرِ کسی نمیمانند، بنا کردن شهری بر روی گسل زلزلههاست. استفاده از آشناییهایی که در ذهن مخاطب وجود دارد، روش حکیمانهای برای به دست آوردن دل شنونده و ارتباط با اثر است. استفاده از ریتمِ درونی و بیرونی شعر هم، کمک گرفتن از شعر برای هرچه زیباتر شدن اثر و بیان درست کلام است. بسیاری از بهاصطلاح آهنگسازیها در آنسامبل موسیقی سنتی ایرانی، وقتی فقط بر اساس ریتم دوریِ شعر کلاسیک ساخته میشود، مونوتون، سردستی و کسلکنندهاند. اما آهنگسازیهای زیبایی، هم در موسیقی کلاسیک ایرانی و هم در موسیقی تلفیقی انجام شده که در آن، ریتم و وزن شعر به اندازه مورد استفاده قرار گرفتهاند و در نهایت، مجموعه کار یک اثر قابل تکیه است و در آن از قابلیتها و درونمایههای همه اجزا استفاده درست شده است. اما اینکه شما کل ریتم بیرونی و درونی غزل را نابود کنید تا «مُدگردانی«های جدیدی را خلق کنید، قابل درک نیست.
اصولاً چه نیازی وجود دارد که آهنگسازی با این عقیده، اصرار داشته باشد شعر بزرگترین غزلسرایان معاصر را مُثله کند؟! چرا از شعر سپید شاعران سپیدسرای بزرگ مثل «احمدرضا احمدی»، «شمس لنگرودی» و بسیاری دیگر از بزرگان شعر نباید استفاده کرد و یا حتی از شاعری خواست که روی ملودیهای ساخته شده کلام بگذارد؟ تبدیل شعر کلاسیک به کلماتی که میتوانند سپید باشند، کجسلیقگی نیست؟
***
گروه، تصنیفی میخواند که شاعر در آن گفته: «در گوشهای از آسمان، ابری شبیه سایه من بود». کار خوب است، گروه هم به خوبی اجرا میکند، اما بعید است چیزی از آن به خاطر کسی مانده باشد، چیزی که وقتی از سالن بیرون میآیید و در خلوت خود هستید آن را زمزمه کنید. من که تا ابد وقتی به این غزل فکر میکنم، فقط چهره مهربان استادم «محمدعلی بهمنی» را به خاطر میآورم که با تأکیدها و اجرای خاص، این غزل زیبایش را اجرا میکند. درحالی که این اتفاق برای شعرهایی چون «از در درآمدی و من از خود به در شدم»، «جان جهان دوش کجا بودهای»، «الا یا ایهاالساقی»، «چندان که گفتم غم با طبیبان» و حتی «به شبنشینی خرچنگهای مردابی/ چگونه رقص کند ماهی زلالپرست» نمیافتد که این آخری هم، غزلی از استاد مهربان ما «بهمنی» است و یک خواننده پاپ آن را خوانده است.
البته مصداق همه اینها که گفتیم را در انتهای کنسرت شاهد بودیم؛ وقتی گروه «میچرخد این تسبیح» را اجرا کرد و تماشاگران چیزی داشتند که زمزمه کنند. این بهترین تصنیف «علی قمصری» است و جالب آنکه این شعر نیمایی است! یعنی آهنگساز با یک اثر غیرکلاسیک، یک اثر کلاسیکتر خلق میکند و اشعار کلاسیک را فرو میریزد تا آنچه به وجود میآید، به خاطر نمانَد، اما مدرن و تازه به نظر برسد.
***
به فکرم میرسد که بهتر است بخش دیگری از این نوشته را در جا و مجالی دیگر بیاورم و فقط برخی از نکات دیگری که هنگام اجرای گروه نُتبرداری کردم را در انتهای یادداشتم میآورم، چیزی که شرح آن رفت و شاید جمعبندی این یادداشت هم باشد:
- عنصر تکرار و تأکید در هنر موضوع مهمی است، وقتی غزل را آنقدر میشکنیم که شعر سپید به نظر میرسد، حتماً یک جای کار میلَنگد، یعنی اینکه ریتم درونی غزل به نفع موسیقی مورد استفاده قرار نمیگیرد.
- خوب است که ریتمهای تازه و بر اساس درونمایهی مفهوم شعر خلق شوند، اما نه به قیمت خلق ملودیها و «مُدگردانی»هایی که در خاطر نمیمانند.
- این آهنگسازی بر اساس آنسامبل و صدادهی موسیقی ایرانی نیست، بلکه آهنگسازی بر اساس موسیقیهای غیرایرانی است.
- بدون جانبداری و به عنوان مثال، گروهی مثل گروه دارکوب، با استفاده از برخی ملودیهای آشنای محلی و بسط و گسترش آن، بدون استفاده ویژه از کلام، آثاری خلق میکنند که مخاطب را تا انتهای کنسرت با خود همراه نگاه میدارد. به هر حال استفاده از قابلیتهای ملودی حکیمانهتر از تکیه بر فرم است.
***
یک جمله برای انتهای بحث. آنها که شعر دهه 70 را پیگیری میکردند، شاعرانی را به خاطر دارند که به جای تلاش برای خلق زیبایی و شیرینی، مشغول تکنیک و فرم بودند و حالا هیچکس آنها را به خاطر ندارد!
منبع:
اختصاصی سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : شنبه 3 اسفند 1392 - 17:26
دیدگاهها
من کنسرت رو رفتم. به نظرم بهترین کنسرتی بود که امسال دیدم در ایران. فکر می کنم منتقد کمی سلیقه ای عمل کردند در نقدشون. وگرنه من هنوز در حال و هوای کنسرت هستم. این که به جای جامعه نظر بدیم یک خطای بزرگ در نقد است. این که بگوییم مردم یادشان نمانده چیزی از کنسرت. نه . با نهایت احترام به نقد شما من مخالفم و به نظرم یک اتفاق عجیب قریب و مثبت در موسیقی ما بود این کنسرت
من اصلا با نگارنده موافق نیستم.در این کنسرت شرکت کردم و فکر نمیکنم هیچ اجرایی به این اندازه تاثیر گذار در زندگیم دیده باشم.در بین تماشاچیان بودم و میشنیدم که چقدر همه از اشعار و صدای خواننده و تکنیک نوازنده لذت بردن.مشکل دقیقا اینجاست که ما به کلیشه ها چسبیدیم و هرراهی رو برای عبور از این کلیشه ها و دستیابیبه یک فضای جدید میبندیم.من درکنسرت انور ابراهیم هم حضور داشتم و نگارنده رو بیشتر بر این کنسرت وارد میدونم تا کنسرت عبور.
بنده هم در کنسرت حضور داشتم و از طرفداران پر و پا قرص علی قمصری هستم.حقیقتا من بیش از اینها از علی قمصری انتظار داشتم.تا حدودی با نگارنده موافقم.برای قیاس میتونید آلبوم آب، نان آواز گوش کنید تا تفاوت ها بهتر احساس کنید
جمعه سانس دوم رفتم. معتمدی آواز بسیار زیبا و متفاوتی خوند. خاص بود واقعا". خیلی همه رو تحت تاثیر قرار داد.آهنگها خوب بودند ولی به نظرم اون قسمتی که معتمدی با تار قمصری دو نفری خوندند خیلی بهتر از بقیه بود. در مجموع عالی بود. دستشون درد نکنه
اینکه نگارنده در موسیقی بی سواد و در نوشتار پر غرض هست که برای هر که در کنسرت بوده پوشیده نیست . از این سایت در عجبم که چطور بدون هیچ فیلتر کیفی به درج اراجیف می پردازه. مطالب نوشته شده با هیچ کدام از گزارش ها و نقدهای مربوط به این کنسرت کوچکترین همخوانی نداره. شاید نگارنده جای دیگری بوده اند
کنسرت مذکور نوعی...! نام بردن از افرادی که شهرتشان باعث فروش بیشتر می شود و عدم حضورشان در کنسرت باعث بی اعتمادی و حس منفی نسبت دنیای موسیقی ما شده ! در کنسرت 28 بهمن ، نام همایون نصیری و میثم مروستی بود که ظاهرا برایشان جایگزین قرار داده بودند . همچنین خبری از پرکاشن و دف هم نبود و نام این افراد و ساز ها و تصاویر آنها در بروشور کنسرت آمده بود و این بروشور... توضیع شده بود . متاسفانه مردم ظاهر بین ما که فکر می کنند درک درستی از موسیقی دارند و در نظرات بالا تعریفات و تمجیدشان گوش فلک را کر می کند به توهین آشکار سرپرست گروه نسبت به مخاطبان غافل هستند .
اگر قرار است باب این کار را باز کنیم به جای میثم مروستی نام ایزاک پرمن را بنویسیم ....
هر چند به زیبایی آثار شک دارم اما ... هنری علی قمصری ، اندک زیبایی کار را هم به باد داده است....
پاسخ به خانم نگار
سال هاست که در این زمینه کار می کنم و همیشه همه هنرمندان برایم محترم بوده اند. آقای قمصری و آقای معتمدی هم همینطور. من آلبوم اول ایشان را هنوز دوست دارم و همان موقع هم با او راجع به آن مصاحبه هم کرده بودم. سال قبل هم برای مجله ای که سردبیرش بودم با او مصاحبه کردم. هیچ مشکلی نه الان و نه هیچ وقت با ایشان نه داشتم و نه دارم. من آنچه که به عقلم می رسید را نوشته ام. بحث من هم مشخص و درباره شکل اجرای شعر ها و ملودی ست. من «می چرخد این تسبیح» را دوست دارم و در این باره هم نوشته ام. این سلیقه من است و به عنوان یک روزنامه نگار وظیفه خودم می دانم آنچه به نظرم درست است را بنویسم. شما هم حق دارید نظرتان را بگویید. خوشحال می شوم بگویید من کجا را اشتباه نوشته ام تا من چیر تازه ای را یاد بگیرم. البته مطمئن باشید من از شما توهین را یاد نخواهم گرفت. این اولین بار نیست که با هواداران یک هنرمند مواجه می شوم. به آنها احترام می گذارم اما قاعدتا من نباید هوادار چشم و گوش بسته یک نفر باشم. پیشنهاد می کنم که شما هم نباشید و در کنار آن چیزی بگویید که من هم نکته ای را بیاموزم.
در ضمن نکته ای در مورد کنسرت بود که یادم رفت بنویسم. کوارتت زهی آقای قمصری بسیار شنیدنی بود و در بسیاری از دقایق کنسرت آواز آقای معتمدی. ن.ازندگی ها هم خوب بودند. من روی کلیت کار آقای قمصری حرف دارم.
من با یک نکته خانم نگار موافقم و آن هم فیلتر "اراجیف" است مثل کامنت خودشان
اینکه شما ملودیهایی که در خاطرِ کسی نمیمانند را بنا کردن شهری بر روی گسل زلزلهها میدانید و معتقدید که باید از آشنایی های ذهن مخاطب استفاده کرد جای تعجب دارد!
آیا آثار فاخر موسیقی غربی را شنیده اید؟؟؟!!!
پس وظیفه هارمونی فقط برای بعد دادن به ملودی است؟؟؟!!!
آیا آٍثار هموفونیک موسیقی غرب را نشنیده اید که دوران کلاسیک را دوران برجسته موسیقی غرب کرده؟؟!!!
باید این قضیه رو در نظر داشت که ممکن است ذهن موسیقایی شما انقدر هنوز پرورش نیافته باشد تا بتواند فضاسازی در موسیقی را درک کند.
تلاش جالبی بود!
افزودن یک دیدگاه جدید