برای چهلمین سال تولد «بهداد بابایی» نوازنده برجسته سهتار
زخمههای ناب نوازش
[ سید ابوالحسن مختاباد - روزنامهنگار و پژوهشگر حوزه فرهنگ ]
نوشتن درباره یک دوست هنرمند کار دشواری است. چرا که فرد نویسنده از همان ابتدا اعلام میکند بیطرف نیست. اما چه میتوان کرد؟ باید نوشت و برخی نکات را توجه داد و هنرمندان بیادعا اما مطلب و محتوادار را بیشتر معرفی کرد. بهخصوص در این روزگار بیمقدار که موسیقی جدی و هنری سخت زیر ضربه و آسیب است و برخی هم رندانه با بازو، دام و دانه و طعمه دیگران ماهی خود را از این آب گلآلود صید میکنند و متأسفانه گوش شنوایی هم نیست.
ابتدا این مسئله را روشن کنم که اگر از «بهداد بابایی» عزیز به صفت «استاد» یاد نمیکنم، به جهت بیمایه و حقیر شدن این واژه است که استعمال مفرط و بیدر و پیکرش، سبب شده است تا عطای آن را به لقایش ببخشم و به همان «آقای بابایی» یا «بهداد بابایی» اکتفا کنم.
نگارنده از سالهای اولیه دهه 70 «بهداد بابایی» را میشناسم. زمانی که به عنوان سرباز به حوزه هنری آمد. وقتی تکنیک سازش را شنیدم و دیدم، تقریباً و با همان بضاعت اندکی که در شناخت نوازندگان در آن دوران داشتم، تردیدها را کنار گذاشتم. دریافت شخصی من این بود که با یک پدیده در سهتارنوازی روبهرو هستم. گذشت سالها (الان 20 سال) این درک و دریافت را تأیید کرد. بهخصوص در 4 سال اخیر که همنشینی من با او بیشتر و بیشتر و به یک دوستی پایدار تبدیل شد.
اکنون «بهداد بابایی» در نوازندگی سهتار سبک و شیوهای خاص خود را به وجود آورده؛ با تکنیکهایی که ابداعگرش خودش بوده و با سرعتی در نواختن که تقریباً کمتر نوازندهای را یارای همراهی با اوست.
اما اینها همه وقتی ارزش پیدا میکند که به مطالعات گستردهاش در شعر و ادب فارسی کهن و نو پیوند بخورد و همین پیوند، عمق و غنایی به زخمهها و دستانگیری او داده که کمتر نظیری برای آن میتوان یافت. او انصافاً شعر نو و کهن را به خوبی میشناسد و درک و دریافتی چندوجهی از شعر دارد. امری که شاید در میان موزیسینها تنها بتوان در فردی همانند «پرویز مشکاتیان» سراغ کرد و این ضربالمثل بیجهت نیست که «خواهرزاده به داییاش میرود.» بارها و بارها در هنگامه بحثهای درازدامن درباره شعر و ادب از بسیاری از شاعران مثال میآورد.
در کنار این مسئله، او به درک و دریافتی از ردیف رسیده که در نوع خود منحصربهفرد است. «بابایی» تمامی ردیفهای موجود را نهتنها نواخته، بلکه کار مقایسهای و تطبیقی نیز انجام داده است. از ردیف «میرزاعبدالله دورینگ» تا ردیف «موسیخان معروفی» تا ردیف «میرزا عبدالله» به روایت «داریوش طلایی» و دیگران. در کنار تکتک گوشههایی که نواخته، یادداشتها و برداشتهای او را میتوان دید. این که میگویم به درک تطبیقی رسیده است یعنی میداند که گوشه «راک عبدالله» در دستگاه ماهور مضرابهایش چگونه است، استاد «شهنازی» آن را چگونه نواخته، آقای «طلایی» چگونه نوشته و نواخته، «دورینگ» چگونه، «برومند» چه و «معروفی» چه و «علیزاده» چگونه و «محسن نفر» چه و... و تنها به این مقایسه بسنده نکرده، بلکه به اجتهادی در ردیف رسیده است که اگر وسواسهای بیجهت را به کناری گذاشته و نتیجه این کارها را منتشر کند، قطعاً جای بحث و گفتوگوهای تازهای را در حوزه ردیفشناسی باز خواهد گشود.
چند سال قبل که ردیف «منتظمالحکما» با نُتنویسی مرحوم «مهدیقلی هدایت» به دستش رسید، روزی در این زمینه صحبت میکردیم. پیشنهاد دادم نتیجه مطالعاتش را با اصل قرار دادن ردیف «منتظمالحکما» و نواختن کلیت این ردیف انتشار دهد. حتی چند جلسهای با دکتر «هومان اسعدی» گذاشتیم و سه نفری در این زمینه بحثهایی کردیم و پیشنویس طرحی پژوهشی فراهم شد که متأسفانه به دلایلی (از جمله قطع بودجه پژوهش بابت تحریمها و نیز سفر تحصیلی اینجانب) عملاً در محاق افتاد. کاری که به گمانم باید آقای «بابایی» به دست بگیرد و آن را انتشار دهد و این روزها هم شنیدهام که قصد چنین کاری را هم دارد. چرا که به قول استاد «علیزاده» ردیفدان و ردیفنواز اگر تا سن 40 و 45 سالگی توانست کاری بکند و ردیفی انتشار دهد، فبها، وگرنه وسواسهایی او را درگیر خواهد کرد که کلاً هم ذوق و شوق این کار را از دست خواهد داد و هم اینکه توان تکنیکی این کار در سنین بالاتر افول میکند.
از میان دوستان مشترک من و آقای «بابایی»، دکتر «غلامحسین معتمدی» نازنین هم هست. چهرهای فروتن که پیانونوازی قهار است از یک سو و شاعری خوشذوق در دیگرسو و البته روانپزشکی ماهر در همهسو! چند سال قبل در زمستانی که با «بهداد» و استاد «شهرام ناظری» و دکتر «مصطفی تبریزی» (روانشناس معروف و پدر خانوادهدرمانی ایران) نشسته بودیم، آقای «بابایی» در پیچ و تابی گرفتار آمده بود و همین پیچ و تاب روحی را چنان در سازش آشکار کرد که خاطرهای کمنظیر برای همه ما بر جای گذاشت. از آن شب و آن نواختهها دکتر «معتمدی» شعری در وصف «بهداد» عزیز سرود با عنوان «اکنون سهتار» که با آوردن آن در این یادداشت و تبریک چهلمین روز تولد آقای «بابایی» یادداشت را به پایان میبرم.
اکنون سهتار
برای استاد بابایی
لباس نغمههایت را که میپوشم
گرم میشوم
و شنیدنت
تا شعلههای آتش
امتداد مییابد
آنجا که ایستادهای
و میسوزی
و انسان را
با زخمههای ناب نوازش
مینوازی
و لحظههای وجودش را
به مضرابهای متوالی عشق
مترنّم میکنی.
آن که تو را نشنید
جهان را
خواب به خواب
ندید
و رؤیا به رؤیا
از یاد برد.
منبع:
اختصاصی سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : جمعه 2 اسفند 1392 - 14:56
افزودن یک دیدگاه جدید