نظری که شما قصد پاسخ دادن به آن را دارید وجود ندارد.
...
گرمی گرفتن، سوءتفاهم بزرگ
ادیب وحدانی
[ منتقد و روزنامهنگار ]
اینکه طی حدود 16 سال نویسندگی فقط درباره «خاطره پروانه» و «فرهاد مهراد» از اصطلاح «میانمایگی» استفاده کردهام، دلیل دارد. وقتی موسیقی ایران از بیمایهها و دونمایهها آکنده شده، در شورهزاری که گل میکشت و میکشد و علفهای هرزه را مجال رشد میدهد، با ذهنیتهای متوهم و توانها و استعدادهای محدود، تحت سلطهی ذوقهای زردِ برآمده از روحهای آزرده و در تقریباً قحط فرهنگ موسیقی ما، چیزی است بدتر از پراید، پیکان، تلویزیون ایران یا ماهوارههای ایرانی، کتابهایی که وقتت را تلف کردهای اگر بیشترشان را بخوانی، روزنامههایی که بدترینشان بهترینشان است، سیاستمداران بچهننه و مخاطبهای نابالغ عقبمانده.
مظفرالدینشاه جایی نوشت یا گفت: «همهچیزمان به همهچیزمان میخورد.» میدانیم این جمله درست است، همهمان میدانیم اما یک وقتهایی یادمان میرود. یعنی درست همانقدر که پراید در دنیا غیرقابل بازاریابی و بیارزش است، همانقدر هم هستند سوءتفاهمهای موسیقایی که دروغ میگویند که نامزد گرمی شدهاند و خب، این ارزشِ یک بار گفتن را دارد که چرا این شوخی بیمزهی طولانیِ کسالتآورِ چندشاندود را خیلیها جدی گرفتهاند؛ اما اول بگویم موسیقیِ واقعاً جدیِ ایرانی چه است؟
موسیقیِ جدی ایرانی مثل هر هنر ایرانی دیگری دقیقاً و بنا به طبع فرهنگ ایرانی، صرفاً تولید و محصولِ سلوکِ روحیِ هنرمند است. فرهنگ ایرانی بههیچوجه جای دور زدن ندارد، میانبُر ندارد و شوخی هم ندارد. یک ایرانی صرفاً وقتی یک اثر اعلا تولید میکند که مابهازای بیرونیِ روح خودش را اجرا کند و باید زیبا باشد و زیبایی را دوست داشته باشد تا در صورت موفقیت در اجرا، یک اثر زیبا بیافریند. تاریخ فرهنگ و علم ایران ربط و ضبط ندارد، متد علمی برای آموزش نمیسازد یا موفقِ آن را نساخته است. البته در غیر این هم متد نساخته است!
لکههای آبگیرهای زیبا و دلگشا در کنارههای دریای لجن و عفن با ورودیهای گندابرو یا فاضلاب، قصهی شنا در فرهنگ ایرانی است و از نفرهایی که به شنا میروند راه گمکردهها، غرق شدهها، گنددوستها و لجنپرستها و عفونیها را که کنار بگذاریم، الیاسهای راهنمایی در یک لحظههایی میآیند و زود میروند.
در صحرای فرهنگ ایران خضری یافت نمیشود یا به چشم نمیآید، شاید ما درست چشمنمیاندازیم.
نگاه من تا الان خیلی معدود آدم را رصد کرده که آن راهیافتههای توانا و دانایند. مثلاً شیرمحمد اسپندار، لیلی افشار، حسن کسایی، جلیل شهناز، عبدالوهاب شهیدی، احمد پژمان و شاید چهار یا پنج اهل موسیقی دیگر. باور هم بفرمایید توی کل فرهنگ معاصر ایران به تعداد انگشتان دو دست و دو پا آدم حسابی دیگر نمیشناسم و در فرهنگ کهنمان هم خیلی وضع بهتر نیست. ما در کشور مفتخر به شعر زندگی میکنیم و قرنهایی از تاریخ ادب ما بهکل فاقد شعر مهم است و شعر هنری است که فقط قلم و کاغذ میخواهد.
موسیقی خیلی چیزهای مادی را جدا از این سلوک معنوی میطلبد. کسی که بخواهد سلوک معنوی را با یک دست بچسبد و سازش را با آن یکی دست، نمیرسد زندگیاش را ادامه بدهد. کسی که پای در راهِ زندگیِ درونیِ اجباریِ هنرمندِ ایرانی نهاده رعونت، خودنمایی، پررویی و مخلص کلام «قالتاقیِ» لازم برای دوام و امرار معاش از راه موسیقی در ایران را ندارد (حتی در ادبیات که کمتر به ابزارهای بیرونی وابسته است، سرنوشت «هدایت» و «بهمن مفید» و عاقبتبهخیر نشدن «فروغ فرخزاد» را دیدهایم). موسیقی که اجتماعیترین هنر است و رابطی واقعی بین هنرمند و مخاطبش را میطلبد که یک تاریخ، جغرافیا، فرهنگ، مردم و دولت آن را از هنرمند دریغ میکنند و نتیجه بالا آمدن بیمایهها و در موارد معدودی میانمایههاست و در کشور کورها، یکچشم پادشاه است.
حالا یک ولیعهد چه دارد که بیشتر از این پایش وقت بگذاریم؟!
منبع:
اختصاصی سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : پنجشنبه 27 آذر 1393 - 09:42
دیدگاهها
خیلی وقت بود که متنی این جنین پر از کنایه ندیده بودم!
توهم بلای بزرگ موسیقی ایران
شما هم دچار آن افکار آشفته روشنفکرانه شده ای که متاسفانه نمونه ی اخیر آن جناب اباذری بود که توهینهای سخیفی نثار مردم ایران و شرکت کنندگان در مراسم تشییع مرحوم پاشایی نمودند . شما با یک قلم و کاغذ و در کنج یک اتاق دربسته می خواهید ایران را آباد کنید و فرهنگ آنرا آنطور که شایسته است بسازید اما آنهایی که در میدان عمل رنج می کشند و با زجر و مرارت فراوان آثار فرهنگی متنوع تولید می کنند و چراغ فرهنگ و هنر این سرزمین را روشن نگه داشته اند آدمهای .... نامیده اید این چه قضاوتی است در ضمن اگر حافظ ناظری مورد طعن بخشی از حرفهای شماست باید گفت او در هر صورت بزرگتر از آن است که مورد قضاوت همه نوع افردی قرار گیرد
نه طرفدار و هواخواه شهرام و ولیعهدش هستم و نه از ستایش کنندگان این گلزاری که خواه و ناخواه علف هرز هم دارد.همانطور که حیطه های دیگری مثل روزنامه نگاری علف هرز دارد.همانطور که حیطۀ روشنفکری علف هرز دارد.همانطور که...بله آقای ادیب.ذهن بیمار را نه با دیدن و معاینه کردن که با خواندن و شنیدن هم میتوان شناخت.در موزیک ذهنهای بیمار کم ندیدم چه پاپ و چه سنتی.چه کلاسیک و چه فولک.از خودنمایان دون مایه گرفته تا خودستایان بی مایه.چه فرقی میکند ابتذال ابتذال است خواه با گیتار و ساکسیفون و خواه با تار و کمانچه.در روزنامه نگاری هم همین داستان است.یکی خون دل میخورد و مطالعه میکند و می نویسد و یکی همه ی عقده هایش را تف میکند به صورت این و آن.من فقط یک خواهش دارم لطفا موقع حرف زدن به صورت این و آن (حتی اگر این و آن باشند و نه موزیسین) آب دهان نندازید.عقده عقده است.لطفا افتخار بدهید این متن را بخوانید آقای وحدانی که تا به حال افتخار نداده اید برای کمتر از کسایی بنویسید و اگر برای پاپ ها نوشته اید فرهادشان را میان مایه خطاب کرده اید.دل بی عقده و سرخورده و ناتوان از موسیقی بازی چند برادر؟؟؟!!!
بعد از مدت ها نوشته ای که درش درد و تعهد دیده میشه دیدیم. واقعا ممنون آقای وحدانی جامعه ی امروز ایران و فرهنگ و هنر به ابتذال کشیده اش به انسان هایی مثل شما و فکر شما بیش از همه وقت نیازمند است.
آقای وحدانی باور بفرمایید من هم به اندازه فقط انگشتان یک دست و نه یک پا! در زمینه نقد موسیقی ایران آدم حسابی نمی شناسم!!!
و بعد از خواندن این نقد چندین بار این پنج انگشت را شمردم اما نام وحدانی در میان آن ها نبود
معلوم نیست با در دست داشتن کدام اطلاعات و کدام مدارک معتبر و موثق کسی را به این راحتی متهم به دروغ گویی در مورد نامزدی جایزه گرمی می کنید؟ و یا اصلا همین فردی که او را دروغ گو می گویید کی و کجا مدعی نامزدی در این جایزه شده است؟!
آقای وحدانی تا به حال کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه طباطبایی را خواندید ؟
جمله ای حکیمانه در این کتاب آمده که میگوید(با نظر مثبت یا منفی که در علوم دیگر تهیه شده نمی توان یک نظریه مثبت یا منفی فلسفی را رد کرد.)شاید بتوان این جمله را به مسائل دیگری هم تعمیم داد.
باور بفرمایید چند بار مقاله تان را خواندم و هر بار به این نتیجه رسیدم که با ادبیاتی پربار و سنگین هم میتوان متنی بی محتوا نوشت.البته نمی گویم بی محتوا بلکه بیشتر شبیه به موافق و مخلف خوانی بود.
اصلاً هم كسى نفهميد كه تمامِ منظورِ نويسنده به حافظ ناظرى بود!!! :)))))
تمامِ مقصودِ حافظ ناظرى همين جلبِ توجهات بوده و هست، كه خيلى هم خوووب به هدفش رسيده تا حالا! تا الان نديدم اينطور همه بيان وقت بذارن و راجع به كسى قلم فرسايى كنن!!! خوبه خودِ نويسنده گفته كه حافظ ناظرى چه دارد كه براش بخواى وقت بذارى، با اين حال نشسته كلى فكر كرده و حرص خورده و متنى چنين سنگين و پر از كنايه نوشته! عجب ... !!!
هِى ميان راجع به اين شازده مى نويسن و هِى هواداراشم ميان ميگن حسود هرگز نياسود!!! :)))) حتى ادمينِ صفحاتِ اجتماعيش هم (كه به نظرِ من شخصِ خودشه) اين امر بهش مشتبه شده كه جنابِ حافظ خان حسود زياد دارن ... !!! :|
من ايشون رو به عنوانِ يك جوانِ هنرمند تحسين مى كنم اما به لحاظِ اخلاق و منشِ حرفه اى و هنرمندانه ... سكوت مى كنم! :|
دوستانِ هنرمند، موسيقى دانان، منتقدان، ژورناليستها، حسودها(!!!) و ... شما رو به خدا قسم، بياين بى خيالِ اين حافظِ بينوا بشين! بسه ديگه انقدر كه نوشتين ازش! زمان بهترين قاضيه؛ همه چيز رو خودش روشن ميكنه. اگه حافظ ناظرى به قول نويسنده پُرمايه و يا حتى ميان مايه باشه، كه هم خودش و هم آثارش ماندگار خواهند شد؛ اگر هم دون مايه باشه، محو و فراموش ميشه! پس ديگه نه اينقدر خودتون رو اذيت كنيد نه با اين همه توجه موجباتِ خودشيفتگىِ بيشتر ايشون رو فراهم كنيد! والسلام.
خیلی شلوغ پلوغ الکی کرده.حداقل 50 نفر رو میشه اسم برد که از اعجوبه های معاصر موسیقی هستن.
آقای ادیــــــــــــــــــب وحدانی
استاد_ منتقدی که به تعداد انگشتای دست و پاتون آدم حسابی نمی شناسید!!!
به خدا به پیر به پیغمبر "بهمن مفید" بازیگر سینما بوده!!!
اون شخصی که مد نظر شماست و از بخت بد_ شما نویسنده هم بوده "بیژن مفید" نام دارد!!!
کاش به جای این همه ادعا و کوچک شمردن و کم شمردن بزرگان فرهنگ و هنر ، کمی اطلاعات خودتونو زیاد می کردید ، بعد مقاله ی تند و تیز مینوشتید!!!!!!
اقای وحدانی گرامی
ایا میان مایه خواندن اسطوره های موسیقی ایران زمین نظیر مرحوم اقای فرهاد مهرداد که عمر، انرژی و سرمایه خود را وقف هنر فاخر نمودند،کمکی به شوره زار فرهنگی ما میکند. ادب حکم میکند بزرگان را با بزرگ یاد کنیم و کوچک را خار نشمریم، هیچ ترازویی بهتر از گذر زمانه سره را از ناسره مشخص نمیکند.و انسان دنیای صغیر است،هر کس جهان را انگونه که خودش هست میبیند.شما شوره زار میبینید.جوانان خوب و زحمت کشی هستند که برای هنرشان مرارت ها میکشند،ایا حقیقتا و با دیده ی انصاف البوم عاشقانه های سال پیش اقای خواجه امیری شنیدنی نبود،امسال هم البوم یک لحظه عاشق شو اقای حامی گوش نواز است.البوم ایان اقای مهر افروز و یا البوم گروه نوظهور چارتار.ایا شما انتظار دارید هر شب یک مولوی و بتهوون ظهور کند تا موسیقی شان ارزش شنیدن و کتابشان ارزش خواندن داشته باشد،البته اگر ایشان را هم میان مایه یا...نخوانید،گذر زمان ارزش این اثار را مشخص میکند،اقای ناظری هم جوان خوش اتیه و با استعدادی است.اتفاقا یکی از جنبه های که در ایران میلنگد عرصه نقد است.از خواندن نقد شخصیت به جای نقد اثر به ستوه امده ایم.با تشکر
درود بر همگان
چرا اینقدر این بزرگوار! رو به چوب نقد می نوازید لطفا کمی از این وبسایت متاسفانه خوب! گله نمی کنید که همچین نقدی رو انتشار میده بهر حال من هم میتونم میان مایگی کنم و بسیار زشت پراکنی کنم آیا هر سایتی باید انتشارش بده؟
افزودن یک دیدگاه جدید