نظری که شما قصد پاسخ دادن به آن را دارید وجود ندارد.
دربارهی نقدِ موسیقی وَ نقّادی در جامعهی ایرانی
جُزء وَ کُلّ
[ مانى جعفرزاده - آهنگسازو پژوهشگر فرهنگ ]
آنچه از پِی میآید، از نگاهِ نگارنده توضیحِ واضحات است البتّه؛ امّا نظر به حافظهی جمعیِ ویرانی که همهمان داریم، پیداست هر از چندی باید تکرار بشود.
تصوّری که از نقد در جامعهی ایرانی وجود دارد -چه در میانِ قاطبهی مَردم وَ چه در میانِ اهلِ سیاست وَ چه گاهی حتّی در میانِ اهلِ فرهنگ وُ هنر- در بیشتر موقعها با حقیقتِ چیستیِ نقد در تضاد است. کسی علّتِ نقد را برای ما توضیح نداده؛ از این رو همواره در مواجههی با آن گیج، پریشان وَ گاهی عصبی وُ خشماگین وَ خیلی وقتها گرفتارِ کژتابی هستیم. مثال میخواهید؟ عرض میکُنم. فقط با این توضیح که آنچه دارم برایتان مینویسم، برای شما یک یادداشت است که یحتمل از سَرِ تفنّن وُ وقتگذرانیِ فرهنگی به خواندنِ آن مشغولاید وَ برای نویسنده، همهاش خاطره است.
- یک- منتقد
در نگاهِ عامی:
آدمی است بدجنس، حسود، همیشه میخواسته هنرمندی مشهور بشود ولی چون بیاستعداد بوده، نشده است. هرچه میگوید غلط است، ضدِّ اجتماعی است، دشمن است بهذات، عاملِ مزدورِ یک کسی از یک جایی است. هدفاش نابودی وُ از میدان بهدر کردن هنرمند است. چرا وِل نمیکُنَد؟ چرا خفه نمیشود؟ حضورِ او مانعِ کسب است.
حقیقتِ ماجرا:
منتقد بدجنس نیست، دقیق است. حسود نیست، ذهنِ منظّمِ منسجمی دارد که شلختگی، عصبیاش میکُنَد. این است که تا شلختگی را میبیند یا میشنود، واکنش نشان میدهد. همیشه هنرشناس است وَ در بیشتر موردها هنرمندِ کاربلدی هم هست. مثال میخواهید؟ از اینبَریها صادق هدایت، جلالِ آلاحمد، ابراهیمِ گلستان، احمدِ شاملو، رضا براهنی، هوشنگِ گلشیری، آیدینِ آغداشلو وَ خیلیهای دیگر. از آنبَریها شومان، واگنر، مِندِلسون، نیچه [که شاید برخی ندانند آهنگساز هم بود وُ کارش از آهنگسازی مثلِ شتراوس چیزی کم نداشت] آدُرنوُ، آندره برُتوُن، پُل الوآر وَ خیلیهای دیگر.
این است که چُنانکه میبینید، طرحِ موضوعِ در حسرتِ هنرمند شدنِ منتقدین، آنقدر مثالِ نقض دارد که از اساس نمیتواند پذیرفته باشد. دربارهی هنرشناسانی که کارِ هنری نمیکُنند وُ به نقد اشتغال دارند هم طرحِ موضوعِ شهرتطلبی طرحِ مسألهای است که دُرُست به نظر نمیرسد؛ چون کسی که خود از اصحابِ رسانه است وُ هر روز وُ هر هفته نشریهای، سایتی، برنامهای رادیویی یا تلویزیونی نظرش را در موردی میپُرسد، به قدرِ کافی سرشناس هست که -اگر عطشِ شهرتی هم داشته باشد- سیرآب شود. پس چرا وِل نمیکُنَد؟ چرا خفه نمیشود؟ چون حضورِ او مانعِ کسب است وَ این را میداند وَ وظیفه میشمارد وَ این یحتمل تنها نکتهیِ دُرُستی است که عامی دربارهی او تشخیص داده است. امّا منتقد مانع کسب وُ کارِ محترم هنری نیست. مانعِ کسبی است که از فرهنگ نیست امّا فرهنگ را بهانه کرده است. توضیح خواهم داد.
- دوُ- نقد
در نگاهِ عامی:
نقد را نباید جدّی گرفت. خیرخواهانه نیست. چرا اینها را بهجای این که رسانهای بنویسند، خصوصی به خودِ هنرمند نمیگویند؟ میدانید که حکومت با موسیقی بد است، از این رو «سیستم»(؟!) اینها را منتشر میکُنَد تا موسیقی را تضعیف کُنَد وَ از این دست پَرت وُ پلاها.
حقیقتِ ماجرا:
نقد یک وظیفهی مقطعی دارد وَ یک رسالتِ تاریخی. وظیفهی مقطعیاش این است که فرهنگ را محترم وُ محتشم نگه دارد، از زیاد شدنِ آثاری که مبتذل وُ بازاریاند تا حدِّ امکان جلوگیری کُنَد وَ در ارتقای سطحِ دانشِ هنری بکوشد. منتقد فقط منتقد هنری نیست. کسی که ذهنِ نقّاد دارد، در همهچیز -وَ در سیاست به طریقِ اُولی- این ویژگی را حفظ کرده وَ از این رو، اگر منتقدِ هنری است، پیش از آن بیشک منتقدِ سیاسی هم هست. شاید به همین دلیل است که آبِ منتقدِ روشنفکر با هیچ سیستم وُ حکومتی در یک جو نمیرود. نمیتواند برود، چون جنسشان به هم نمیخورد، از یک قماش نیستند وُ نمیتوانند بشوند.
منتقد همیشه عاصی است. هرکه رئیسجمهور بشود وُ هرکه وزیر باشد وُ هر حکومتی که برود وُ بیاید، او نقد دارد. امّا برعکس، هنرمند بازاری همیشه این استعداد را دارد که اهلِ سیستم بشود. چرا؟ چون مشیِ او منفعت است. منفعت کجاست؟ پیشِ اهلِ سیاست. این است که هنرمندِ بازاری میرود ساخت وُ پاختاش را میکُنَد وُ «رانت»هایش را میگیرد وُ وقتی منتقدِ بلدِ مستقل به او میتازد، جار میکِشد که : «میبینید! منتقدها آب به آسیایِ سیستمی میریزند که از موسیقی بیزار است. ما میخواهیم موسیقی تولید کُنیم، امّا همهچیز دست به دست داده که ما کار نکنیم. اینها دشمنِ هنر هستند!»
منتقدِ مستقل هم -که خُب نمیترسد از این پرت وُ پلاها- جواب میدهد: «شما پشتات گرمتر است از آن که نتوانی کار کُنی عموجان! شما خودت سیستم هستی. من فقط وظیفه دارم به یادِ تو وَ به یادِ مخاطبانات بیاورم که چه اندازه مبتذل عمر میگذرانی. همین.»
امّا نقد یک رسالتِ تاریخی هم دارد. رسالتِ تاریخیِ تبرّی جُستنِ از جهل. منتقدِ روشنفکرِ هنرمند، به آیندگان توضیح میدهد که دامناش را برچیده بوده از ابتذال وُ کثافتی که روزگاری دامنِ بسیاری را گرفته بود. از این رو، نمیتواند اثری را که عمومی منتشر شده وُ آیندگان میبینندش وُ با آن نسلی را قضاوت میکُنند، خصوصی وُ درِگوشی نقد کُنَد. هنرمند را به کناری بکِشد وُ بَعد از قربان-صدقه رفتنهای رفاقتی، خیلی محترمانه -وُ جوری که هنرمندجان دلخور نشود- برایش توضیح بدهد که اثری که هنرمندجان تولید کرده یا کاری که دارد منتشر میکُنَد یا شیوه وُ مشیاش در زندگیِ خصوصیاش [که اثرِ هنریاش از آن متأثر است] دارد گند میزند به فرهنگ وَ فردا آیندگان بر این مبنا ما را [دقّت کُنیم همهی ما را] با آن قضاوت میکُنند.
هنرمند، عمومی زندگی میکُنَد. عمومی اثر تولید میکُنَد؛ فلذا نقدش هم همیشه وَ بیاستثناء عمومی خواهد بود.
- به جای موخره
تنها چیزی که میشود دریافت از اینها این است: نویسندهی نامه کاسبِ حبیبِ خداست. تأیید میکُنَد که تأیید بگیرد وَ این به شکلِ غمانگیزی یعنی ترسِ دستهجمعی از نقد.
جامعهی ایرانی نقد را دوست ندارد. از آن میترسد. سیاستمدارش میترسد، هنرمندش میترسد، عامیاش میترسد وَ این است که پیش نمیرویم. چون اصلاح را بَر نمیتابیم. بَر نمیتابیم که کسی در ما عیبمان را دیده باشد وُ اِبا نکرده باشد از واگوییاش. نفرتِ ما از نقد، بيش از هرچيز مبيّنِ آن است كه تا چه حد از اصلاحپذير بودنِ خود نوميد هستيم وَ اين دردناك است. خيلى دردناك است.
دهمِ آذرماهِ آخرِ پاییز
منبع:
اختصاصي سایت موسيقي ما
تاریخ انتشار : شنبه 14 آذر 1394 - 14:19
دیدگاهها
آقاجون مگه حالا خودت نقادي كه اينجوري همه رو ميدي يطرف و خودتم ميكشي يطرف ؟! هااااا؟! از نظر امثال شوماها نقد يني كوبوندن غير خودي ها . . .
دکتر جان، کاش جای اینهمه جملات کلیشه ای که ملت نقد نمیفهمن و نقد نمیشناسن و... شما خودتون دست به کار میشدید و موضوعی رو نقد میکردید!
اگر نقد درستی وجود داشته باشه مردم هم خواهند پذیرفتش
مسئله ی ما اینه که جای اثار همدیگه، شخصیت همدیگه و کارهای همدیگه رو نقد میکنیم
وَ وَ وَ
اساسا ما چیزی به نام منتقد موسیقی نداریم
وقتی اقای کامکار بر ضد حافظ ناظری اون متن رو میده و ضمن تخریب تمام عیار شخصیت حافظ، از اثار خودش تعریف میکنه، دیگه دلیلی وجود نداره که حافظ و مخاطبانش واکنشی در خور ایشون نشون ندن!
منتقد موسیقی کسیه که خودش اثری نداشته باشه. فقط منتقد باشه. حداقل حس بی طرفی به مخاطب دست بده
چند درصد نقدهای اقایون بوی بی طرفی دارن؟
چند درصد این منتقدان از بیرون گود دارن نگاه میکنن؟
اصلا چند درصد اینها داره اثر رو نقد میکنه؟ و به شخصیت و وجهه و عملکرد هنرمند توهین نمیکنه؟
چند درصد از این دوستان اصلا حرف خاصی تو نقدهاشون هست؟ معمولا کلیشه هایی که بیان نمودید تو همه این متن ها هست که مردم نقد پذیر نیستن و... ولی واقعا اون به اصطلاح منتقد ویژگی های یک منتقد رو داره؟
شما رو رجوع میدم به نامه تاریخی محسن نامجو به بی بی سی بعد از انتشار اهنگ میدون انقلاب باش ، بعد از نقد آبکی و بچه گانه ی منتقدِ خارج از ایران
مشکل همیشه از مخاطب و هنرمندانی که نقد میشن نیس. 90 درصد مشکل اینه که ما کلا منتقد موسیقی نداریم
مثلا در سینما مسعود فراستی هست که اطلاعات گسترده ای داره... با کسی رفاقتی نداره از فیلمسازها...خودش اثری نداره و بیرون از فضای تولید نقد میکنه
شما هم خواهشا از این به بعد برای ما نقد کنید تا ما بدونیم شما نقد هم بلدید یا فقط گلگی از وضع موجود؟
موسیقی ما تشکر از تایید
آقای جعفرزاده، شما خودتان چه موقعیتی دارید که چنین از بالا نشسته اید به حرف؟ چه کسی گفته که جنابعالی منتقد هستید؟ دقیقاً شما چه کاره هستید و این رسالت نقد را چه کسی بر عهده جنابعالی گذاشته؟ کارنامه نقد هنری شما دقیقاً کجاست؟ مدرک تحصیلی شما دقیقاً چیست؟ در کدام ژورنال ها نقد حرفه ای نوشته اید؟ آیا جولانگه جنابعالی جایی جز فضای مجازی بوده است؟ آیا شما خودتان از آن دسته سلبریتی های فیس بوکی نیستید که به مدد لایک دسته جمعی برای خودتان موقعیتی (؟) دست و پا کرده اید، قربان؟ تحصیلات شما -چه آکادمیک و چه غیرآکادمیک- دقیقاً چیست؟ یک دو دفعه مهمان محفلی بودن، اعتبار است؟ پای صحبت عدّه ای "استاد" "استاد" (که خودشان در بهترین حالت در زمینه کاری اصلی شان حرفی برای گفتن دارند و در سایر حوزه ها خیر) نشستن، به شما احساس بزرگی داده است؟ باور بفرمایید شما خودتان بخشی از ابتذال فضای فرهنگی این روزهای آن کشور عزیز هستید؛ در واقع، فضای فرهنگی اگر مبتذل نبود، امثال شما توان بروز -در همین حد که می فرمایید- نداشتید. شما چه کاره هستید دقیقاً که فرموده اید هرچند وقت یکبار باید برای حافظه ی معیوب ما مخاطبان تکرار بدیهیات فرمایید؟ جناب جعفرزاده، این فضای دون پرور "فن"بازی (طرفدار بازی و نوچه پروری) و "فن"پروری است که به شما فرصت ابراز وجود می دهد. جناب آهنگساز! باور بفرمایید ما که درس موسیقی خوانده ایم این طرف آب، کیفیت موسیقی نوشته شما را هم نمی توانیم به حدّ قابل قبول بدانیم که بتوانیم آهنگساز بدانیمتان و اگر افسوسی به حال وضعیت موسیقی و فضای فرهنگی آن کشور عزیز می خوریم، بخشی از ابتذال حاکم را به دلیل حضور چون شمایانی می دانیم که متأسفانه با دروغ و دغل خود را آن چه نیستید و هرگز نبوده اید، معرفی فرموده اید و جنایت می کنید به حق جوانانی که اطرافتان را می گیرند و برایتان "استاد" "استاد" می کنند و ما دلمان می گیرد که آن کشور عزیز، حالاحالاها از ابتذال این فرهنگی نماها خلاصی نخواهد یافت.
این نوشته تان را هم چون نوشته های پیشینتان بارها خواندم و زیر و رو کردم که نکته ای درش بیابم و باز، ناکام ماندم. جناب جعفرزاده، دست بردارید از فریب. باور بفرمایید شما هم عیناً شبیه همان ها هستید که به سخره می گیریدشان و حقیرشان می پندارید. باور بفرمایید ابتذالی اگر به فضای فرهنگی ایران است، شما بخش تفکیک ناپذیرش هستید... مشکل این روزهای هنر آن کشور عزیز، بی سوادی مفرط است و شما، بی هیچ شکی، یکی از نمادهایش هستید.
تو خوبی...
افزودن یک دیدگاه جدید