یادداشتی در پاسخ به اظهارات چند وقت اخیر شبه منتقدها و شبه تئوریسینها
ستایشگران مارچوبه
[سعید اصلانی - ترانهسرا، منتقد و پژوهشگر موسیقی ]
شاید نزدیک به ۱۰ سال بود که من مطلبی در مدح و مذمت موسیقی ننوشته بودم و البته علت روشنی هم داشت و آن: پذیرفتن جبر سیستماتیک فرهنگی در این سالهای اخیر بود.
اما این روزها حجم وسیعی از مطالب و موضوعات بعضا عجیب و غریب از آدمهای عجیب و غریبتر، واقعا شرایط را به نحوی رقم زده است که چارهای جز پاسخ گویی (هر چند محدود و خلاصه) به برخی اظهار نظرها، باقی نمیگذارد. نه به دلیل اینکه مشتی آدم ناحسابی روح و جان موسیقی را در دست دارند، بلکه بیشتر به این علت که عدهای موجودات شبه منتقد و شبه تئوریسین در حمایت از ایشان حکم و فتوا صادر میکنند و به شکلی باور نکردنی آن عده معدود دلسوزان و فرهیختگان باقی مانده در عرصه فرهنگ و هنر (و علی الخصوص موسیقی) را هم با تکیه بر شعارهای فریبنده دموکراسی و آزادی انتخاب و غیره، مشتی احمق و ابله و دلواپسان (با کنایه و استهزاء به یک جریان سیاسی!) خطاب میکنند.
بنده بر این باورم که از قضا ماجرا عکس این است و این شبه پلورالیسم فرهنگی است که خیانتی نابخشودنی به یک نسل و فی النفسه در تضاد با اصل فرهنگ به شمار میرود.
اینکه:
خلق سراسر نهال خدایند
هیچ نه بشکن از این نهال و نه بر کن
ادامه همان رویه استثمار فرهنگی و کرختی زیباییشناسانه است. این ادامه نظریه منسوخ هنر برای هنر است. این کاسبکاری هنری است.
هنرمند در قبال جامعهای که در آن دست به آفرینش میزند مسئول است. و این هنرمند است که جامعه را به سمت استانداردهای بالاتر در هنر سوق میدهد و نه جامعه. (۱)
جامعه موسیقی امروز ما حقیقتا به این ژستهای لیبرال مآبانه احتیاج ندارد. این ژستهای «قربون همه تون برم» این ژستهای «همه خوبن همه ماهن» این ژستهای مهوع: همه با هم برابرند اما خوکها برابرترند (۲)
این تئوری دفاع از میانمایگی و گسترش شبح زیبایی ادامه همان نظریه معروف: شبیه کردن آسیای مرکزی و آفریقا به اروپا است (۳) شباهتی که نمایههای بیرونی تجدد و مدرنیته و حتی دموکراسی را دارد اما از درون گسیخته و فلج است. وامدار و واداده است. زیست انگلی دارد. و جملگی را در تمام سطوح دارد. از هنرمند بدلی تا منتقد و تئوریسین واداده. این الگوی توسعه فرهنگی که تا گردن در آن فرو شدهایم، شناسههای تاریخی- زیست بومی ما را ندارد. این متد استعماریست.
اینکه نظریههای منحط و واداده خود را با ایدئولوژی «عدالت و آزادی» موجه جلوه دهیم، اینکه منتقد ما مرعوب رسانه و جهان مجازی خود را رها میکند که: موسیقی پاپ موسیقی خلق الله است و کاری به کارش نداشته باشید (و این را با چنان ژست عاقل اندر سفیهی میگوید که انگار همه مردم پشت و پناه حضرتش هستند) دقیقا کاریکاتوری از نظریات هورکهایمر و مارکوزه در مکتب فرانکفورت است که «نظم موجود را قفس و زندان آدمی» میدانستند. اما فراموش نکنیم الگوی فرهنگی اروپای قرن بیستم (که برآمده از نظم نوین جهانی پس از سالهای جنگ بود) ابدا با (فی المثل) ایران در حال گذار از سنت و ارتجاع به مدرنیته قابل قیاس نیست. شرایط فعلی فرهنگی ما وضعیت مضحک و اسفباری از ترکیب سنتهای متعصبانه بدوی با پسامدرنیسم پلورال است که جدا نیازمند ساماندهی و نظم است.
فرهنگ، نظام ثابت و ریشهدار عمل و رفتار و اندیشیدن است و برطبق این بیان فرهنگ نوعی نظم است (۴) اما حقیقتا تعریف مشخص نظم در هنر چیست؟ و اساسا نظم فرهنگی چیست؟
اگر بخواهیم به شکل خلاصه بیان کنیم: نظم فرهنگی یعنی مجموعهای از استانداردهای علمی- اخلاقی در حوزه فرهنگ و هنر، که در هر جامعه (بنا به مقتضیات عرفی و اجتماعی) توسط نهادهای آموزشی گسترش داده شده و به واسطه منتقدان اصلاح و پاسداری میشود و به واسطه نهادهای نظارتی کنترل میشود. (این آخری با سانسور اشتباه نشود که از بیخ متفاوت است و در حوزه سیاست و حاکمیت قرار دارد و نه فرهنگ)
مثلا در موسیقی، نهادهای آموزشی مثل: موسسات و هنرستانها و کالجهای موسیقی وظیفه تربیت موزیسین را به عهده دارند و زمینههای اجتماعی موجود هنرمندانی را برآمده از این مجموعههای تخصصی تربیت کرده و خواه ناخواه مقدمات تولید و آفرینش هنر پدید میآید. اما لاجرم کژی و کاستیهایی هم در این فرآیند هست که تئوریسن و منتقد آگاه (و نه خود باخته و واداده) در این نظام سیستماتیک مسئولیت مانیتور و اصلاح آن را بر عهده دارد. روشن است که این نظریه ناظر بر یک استاندارد معین و (مثلا) حکومتی نیست. هر جریان هنری میتواند نهادهای آموزشی و طبعا منتقدان و نظریه پردازان خود را داشته باشد. اما سیستم سالم همین است که گفته شد و خارج از این یعنی بلبشو. یعنی نظم حسین قلیخانی. یعنی پوپولیسم. یعنی غوغا سالاری، لشگر کشی مجازی... و در یک کلام: ابتذال فرهنگی.
هیچ کس منکر ارتباط متقابل هنرمند و جامعه نیست، اما جامعه متکی به هنرمند است (۵) و در تمام طول تاریخ نهضتهای هنری برآمده از شرایط اجتماعی بودهاند، اما در سویه گسترش زیباییها، در شرح کاستیها و در یک کلام در تعارض با وضع موجود.
جنت وولف (جامعهشناس انگلیسی) در کتاب «تولید اجتماعی هنر» سه عامل: فنآوری، نهادهای اجتماعی و اقتصاد را عوامل اثرگذار بر تحولات تاریخی هنر میداند (۶) که به نظر من سطح کاملی از استنباط و تحلیل در آفرینش محصولات هنری به دست میدهد.
- عامل فنآوری
اما لطمه جدی به موسیقی خورد. موسیقی که با نرم افزارهای کامپیوتری این احساس را به هر علاقمندی میدهد که «آهنگساز» و حتی «خواننده» است!
- نهادهای اجتماعی
Reflection approach و shaping approach که به ترتیب شاید بتوان برای آنها تعابیر: رویکرد بازتاب و رویکرد شکل دهی را انتخاب کرد. (۷)
در رویکرد «بازتاب»، هنرمند رابطهای خطی و ساده با جامعه دارد که عینا مقتضیات و علاقه مندیهای جامعه را (با همان نحو و زبان) ادامه میدهد.
اما در رویکرد «شکل دهی» هنر بیش از آنکه آیینه و منعکسکننده واقعیات اجتماع باشد، شکلدهنده، تحکیمکننده، تضعیفکننده، ایجادکننده و یا در وهن آن واقعیات برشمرده میشود.
اما روشن است که به هرکدام از این دو نظریه که پایبند و معتقد باشیم تفاوتی در رسالتی که برای اصلاح نهاد فرهنگی جامعه وجود دارد، ایجاد نمیکند.
به عبارتی در بستر جامعهای مترقی و پیشرفته، تولیدات هنری چه shappin و چه reflection سطح عالیتری خواهند داشت.
اینکه بعضیها عنوان میکنند که:
خب اینکه موسیقی (...) بیشتر از خیلیها طرفدار دارد، چرا امری ناپسند است؟ چرا این استقبال را نشانهٔ زوال فرهنگی میدانید؟
و یا:
پاپ فرآوردهٔ مصرفی برای عموم مردم است و اساساً اگر قرار بود فقط به مؤلفههای هنری توجه داشته باشد که اسمش پاپ نمیشد! (۸)
یا عباراتی سست و بیپایه از این دست که در لفافهای از پلورالیسم فرهنگی مطرح میشود، اگر بپذیریم که در پشت پرده حسادتها و ناکامیابیها در «عرصههای مشابه موضوع مورد دفاع»! و یا لابیهای خاص برای شانتاژ یک جریان و تخطئه جریانی دیگر نباشد (که متاسفانه رویه غالب جریانهای نقد سال هاست همین پروپاگاندای محفلی شده است!) قطعا بیسوادی و دخالت غیر تخصصی در حوزههایی است که نه اهلیتش را داریم نه دانش و اشراف علمیاش را.
اینکه آیا واقعا میشود با مشتی لاطاعلات مغلوط و توهینآمیز وآکنده از لحنی لمپنمآبانه و انبوهی جملات قصار (و غالبا استفهامی و با علامت سوال!) نظر داد و متاسفانه این نظرات کاملا شخصی و گاها احساسی را «نظریه» یا دکترین بنامیم (بیهیچ ماخذ و رفرنس و ارجاع و استناد و استدلالی!) رویهای تازه از نقد و نظریهپردازی است که متاسفانه در بلبشوی فرهنگی-اجتماعی ایران امروز و دستاوردهای جهان مجازی رخ داده است!
باید بپذیریم که جامعه همواره به شکل طبیعی گرایش به سستی و سادگی دارد. هر کلونی و بافت جمعیتی فیالنفسه به صورتهای زودفهم و عامهپسند هنر علاقه و اشتیاق بیشتری نشان میدهد تا گونههایی از هنر که نیازمند «دانشهای واسطهای» باشد. (۹)
به عنوان مثال: طبعا برای لذت بردن از موسیقی باخ باید لااقل کمی از سازشناسی، اندکی هارمونی و مقداری پلیفونی را بشناسیم و یا دستکم زمینههای شناخت آن را ایجاد کرده باشیم و به همین ترتیب مثلا: نقاشیهای پیکاسو یا کاندینسکی، یا سینمای پراجانوف و کوبریک و خیلی خیلی مثالهای دیگر.
و همین چرخه سالم روابط علیّ میان مخاطب و هنرمند، عقلانیت را در موسیقی ساده و ترابادوری اروپایی به سطح کنترپوآنتیک امروزی رساند (۱۰)
ایستادن در صف یک ابتذال چند میلیونی که کار دشواری نیست (که اساسا ایستادن در صف ابتذال لذتبخش هم هست) اما هر چه هست کار منتقد و تئوریسین نیست!
- اقتصاد
این رویه که بعدها در نظریات مارکس هم پدیدار شد، نقش حمایتی و بالتبع نظارتی حکومتها را در آثار هنری و هنرمندان گسترش داد. اما از سوی دیگر با انقلاب صنعتی و ظهور پدیده کاپیتالیسم و سرمایه داری، نقش بنگاههای خصوصی هم در این حوزه پر رنگتر شد.
گرایش بخش خصوصی در تولید و فروش آثار هنری فرمول سادهای دارد: هزینه کمتر و فروش و سود بیشتر.
بنابر این از هر ابزاری در تحقق این هدف سود میبرد. از رسانههای به اصطلاح زرد گرفته تا تئوریسنهای واداده و استخدامی. که البته در این مسیر اینترنت و مدیا هم نقش فوق العادهای ایفا میکنند. همچنان که بخش دولتی هم ابزارها و رسانههای خود را در اختیار دارد با منابع مالی نامحدود و تنها تفاوت و امتیازی که بخش دولتی نسبت به بنگاههای خصوصی دارد، امکان کنترل و سانسور است که به راحتی برای بخش خصوصی فراهم نیست!
به عنوان مثال: فیلمهای مستهجن و اساسا سینمای پورن، ارزانترین گونه تولیدات تصویری و در عین حال پرمنفعت و متاسفانه پربینندهترین ژانر از سینماست (در قیاس سود و سرمایه)
این سینما مصداق و مثال روشنی از تشریح زمینههای اقتصادی بخش خصوصی در تولید موسیقی برای عامه است. آنچه که به آن موسیقی پاپ اطلاق میشود. (و از قضا تعبیر غلطی هم هست، چرا که اساسا در موسیقی ژانری به نام پاپ وجود ندارد و در حقیقت «پاپ» نوعی رویکرد به موسیقی است. مثلا نگارنده، قطعه «چرا رفتی» را در زمره موسیقی پاپ میداند، هر چند که در فضا و ژانر موسیقی ملی و دستگاهی ساخته و اجرا شده باشد. پس به این ترتیب عبارت پاپ یک ناسزای فرهنگی یا نوعی دشنام روشنفکری نیست که با تشبث آن به نوجوانان ۱۵-۱۶ ساله، برای ضعفهای اشکار آن دلایل احساسی بیاوریم. چرا که اتفاقا این گونه از موسیقی میتواند بسیار هم مفید حال و روان جامعه باشد. جامعهای که قطعا زیر ساختهای جمعیتی فرهنگ در آن را همین نوجوانان عهده دارند!)
با این توضیحات متاسفانه بخش اعظمی از تولیدات موسیقی ایران در زمره آثار صرفا اقتصادی قرار میگیرند که خواه ناخواه از ذات آفرینش گر هنر فاصله دارد. و قسمت غمانگیزتر این ماجرا آنجاست که ایران کشوری با گونههای بسیار ناب و متنوع از موسیقی است که علیالقاعده میتوانست و میتواند دستمایه خلق موسیقیهایی شگفتانگیز و منحصر به فرد باشد همچنان که فیالمثل موسیقی عرب یا ترکیه از این پتانسیل بهره برده و ضمن حفظ رگهها و نحلهها و طعم خاص خود، استانداردهای مدرن موسیقی غرب را هم استفاده کردهاند و گونهای از موسیقی عامه ارائه میدهند که از همان اورتور، امضای ملی- فرهنگی خود را نشان میدهد.
در نقطه مقابل مثلا موسیقی عامه کره (کره جنوبی)
کره با اینکه در منطقه شرق آسیا و جایی قرار دارد که دور تا دور آن اساسا موسیقی پنتاتونیک است (و موسیقی ملی و سنتی کره هم در همین دسته است) اما به دلایل جامعهشناختی گوناگون (و از جمله توسعه یافتگی به سبک آمریکایی و الگوهای اجتماعی کاملا غربی) نوعی از موسیقی غربی را با کلام کرهای تولید میکنند که جدا با نمونههای اورژینال تفاوتی ندارد. و جالب آنکه در تمام ژانرهای آمریکایی- اروپایی. از کانتری و بلوز و جز تا شانسون و راک و متال و الکترونیک. اما همگی فوقالعاده حرفهای و در چنان سطحی از برابری که فقط از کلام میتوان تشخیص داد که اینها نسخههای اقتباسی هستند.
اما متاسفانه موسیقی فعلی ما طرح شلم شوربایی از انواع موسیقی عرب و ترک و غربی است که از همان اورتور خامی و فیکبودن آن تو ذوق میزند. (و تازه رویکرد این نوشتارناظر بر نمونههای نسبتا معقول این گرته برداری است. وگرنه کمدی – فانتزیهای بعضی از حضرات میلیون فالوری که تحت عنوان R&B و Hip Hop سر هم میکنند و منتقدان حضرتشان نمره بیست اعطا میفرمایند! اصلا جای حرف ندارد بسکه ماجرا شوخی است)
- خلاصه انکه:
اعتبار و ارزش تاریخی – فرهنگی این موسیقی فراتر از این نظریات کودکانه و این آثار کم مایه است که در آن مشتی از سر لاعلاجی مغنی شدهاند و مشتی از در دریوزه گی، ستایشگرانشان.
خاقانیا، خسان که طریق تو میروند
زاغند و زاغ را صفت بلبل آرزوست
گیرم که مارچوبه کند تن به شبه مار
کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
منابع و ماخذ:
۱ - فرهنگ، خرد و آزادی (رضا داوری اردکانی)
۲- قلعه حیوانات (جورج ارول)
۳- عظمت و انحطاط اروپا (ای، جی، تیلر)
۴- نظم و قانون و فرهنگ (رضا داوری اردکانی)
۵- معنی هنر (هربرت رید)
۶- تولید اجتماعی هنر (جنت وولف)
۷- چیستی هنر (علی رامین)
۸- تاریخ اجتماعی هنر (آرنولد هاورز)
۹- تکثیر دایی جان ناپلئونهای تاریخ مصرف گذشته (سایت موزیک ما)
۱۰- مبانی عقلانی و اجتماعی موسیقی (ماکس وبر)
۱۱- مبانی جامعهشناسی هنر (علی رامین)
۱۲- این نوشتار نگاهی نو و سیستماتیک به فرآیند اقتصادی هنر در دوران معاصر دارد، اما در مباحث تاریخیتر شاید بتوان گفت: نخستین مالکیت سازمان یافته عقلانی در هنر به احتمال قلمرو معابد بوده و از این رو کاهنان اولین کارفرمایان منظم هنرمندان بودهاند (تاریخ اجتماعی هنر ج یک- مقام هنرمند و سازمان تولیدی هنر)
۱۳- خلاصه تارخ هنر (پرویز مرزبان)
۱۴- تاریخ جامع موسیقی ایران (سعید اصلانی)
منبع:
اختصاصی سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : شنبه 21 شهریور 1394 - 11:26
دیدگاهها
بسیار خواندنی و ارزشنمند بود
امیدوارم مخاطبان خاص این یادداشت پند بگیرند
خواندنش بسیار لذت بخش بود و بهتر که بگویم آرامبخش و آرامشی از دست که این روزهای بد را کمی بیشتر طاقت بیاوریم.
نقد امروز موسیقی ، بازیچه ی دست احساساتی های کارنابلد است.کسانی که با چند مرید و شاگرد پاره وقت دست به قلم می برند و به دنبال نان و نامی صفحات را سیاه می کنند بی آنکه بدانند چه می خواهند و چه می گویند.
یادداشت های احساسی در قالب "نقد" (کدام نقد؟!) و شنا در جهت مخالف آب و موج سواری های حال به هم زن که هیچ مبنای علمی و ادبی ندارد و تنها چند مخاطب جدید را به اینستاگرام و فیسبوک این ادبا و فضلا اضافه می کند و البته مقادیر معتنابهی هم فحش و ناسزا نوش جان می کنند.
بر احوال آن ملک باید گریست که می شود در معتبرترین سایت موسیقی اش در ستایش بغ بغبو و قارقار نوشت و ... بگذاریم و بگذریم که سر این رشته دراز است.
درود بر شرف سعید جان اصلانی که نوشت آنچه را که باید نوشته می شد.
بسیار بی ربط، بی اساس ، برگرفته از کین و بغض و تاحدودی حسادت ، سرشار از حس (من میفهمم و بقیه نمیفهمند) ، بیان شده از نگاه بالا به پایین !
در هر جایی از تاریخ ، اگر بشر میپذیرفت که فکر ها و سلیقه ها میتوانند متفاوت باشند ، نصف جنگ ها و جدل های تاریخ وجود نداشت.
منتقد و پژوهشگر یعنی سعید اصلانی. نه اینکه هر بی سوادی بیاد اظهار نظر های غلط و منشا گرفته از بی سوادی خودش رو بنویسه و اسمش رو بذاره نقد.
این قسمت از یادداشت سعید اصلانی عالی بود. جوابی علمی و دندان شکن به یادداشتی که ابتذال آثار امیر تتلو رو نوعی ارزش و موفقیت دانسته بود:
اینکه بعضیها عنوان میکنند که:
خب اینکه موسیقی (...) بیشتر از خیلیها طرفدار دارد، چرا امری ناپسند است؟ چرا این استقبال را نشانهٔ زوال فرهنگی میدانید؟
و یا:
پاپ فرآوردهٔ مصرفی برای عموم مردم است و اساساً اگر قرار بود فقط به مؤلفههای هنری توجه داشته باشد که اسمش پاپ نمیشد! (۸)
یا عباراتی سست و بیپایه از این دست که در لفافهای از پلورالیسم فرهنگی مطرح میشود، اگر بپذیریم که در پشت پرده حسادتها و ناکامیابیها در «عرصههای مشابه موضوع مورد دفاع»! و یا لابیهای خاص برای شانتاژ یک جریان و تخطئه جریانی دیگر نباشد (که متاسفانه رویه غالب جریانهای نقد سال هاست همین پروپاگاندای محفلی شده است!) قطعا بیسوادی و دخالت غیر تخصصی در حوزههایی است که نه اهلیتش را داریم نه دانش و اشراف علمیاش را.
اینکه آیا واقعا میشود با مشتی لاطاعلات مغلوط و توهینآمیز وآکنده از لحنی لمپنمآبانه و انبوهی جملات قصار (و غالبا استفهامی و با علامت سوال!) نظر داد و متاسفانه این نظرات کاملا شخصی و گاها احساسی را «نظریه» یا دکترین بنامیم (بیهیچ ماخذ و رفرنس و ارجاع و استناد و استدلالی!) رویهای تازه از نقد و نظریهپردازی است که متاسفانه در بلبشوی فرهنگی-اجتماعی ایران امروز و دستاوردهای جهان مجازی رخ داده است!
من خطاب به این نویسنده و همه کسایی که مثل ایشون فکر میکنند میگم: همون بهتر که ده سال نبودین، دوران این طور حرف زدن و بازی با کلمات گذشته.اینکه ده سال نبودین و یهویی به صورت خودجوش !!خواستین پاسخ ی سریا رو بدین کودکان فقط باور میکنند.بهتره افکار پوسیدتونو رو برای خودتون نگه دارید یا دورهمیهایی شبانتون واسه دوستاتون تعریف کنید.
آقای اصلانی عزیز مطلب شما کاملا به حق و درست است .. و تبعا حرف حق سر و صدا زیاد بلند می کند و مخالف در جامعه ما زیاد دارد ... لطفا تحت تاثیر قرار نگیرید و براتون اهمیت نداشته باشه و ناراحتتون نکنه ... همین که حرف حق رو زدید اون ها که باید پند می گرفتند گرفتند
سپاس فراوان از شما
من یه سوال واسم پیش اومده.اینکه چرا اونایی که بابت اشتباهتشون بیرون گود موندن در غالب منتقد خودشونو میخوان مطرح کنند؟؟؟؟؟چرا واقعا؟؟د اخه اگه شما خوبین و اونا بد، شما بلدین و اونا نابلد، شما میفهمین اونا نمیفهمن.....چرا خبری ازتون نیست اگه شما منشا خوبیهای جهان هستید بزرگترین ظلم رو در حق ماها میکنید که کنج خونه بشینید.اینجوری که نمیشه،اخه یه کاری کنید.
جمعع کنید این حرفای دهن پرکن و شعارگونه رو اقایون. دوره این حرفا گذشته. کلا دوره حرف زدن گذشته، خیلی وقتم هست که گذشته.
هر وقت تونستید به این سوال جواب بدید طوری که من و امثال منو قانع کنه من نیز به شما خواهم گروید.
جناب اصلانی درود بر شما.
مطلب بسیار پخته و جامعی بود که از مطالعه آن بسیار لذت بردم. امیدوارم به روزگاری برسیم که مردم به اشتباهاتشان در زمینه استفاده نامطلوب از تکنولوژی پی ببرند و آنقدر سطح آگاهیشان بالا باشد که دیگر هیچ کسی به خود اجازه ورود به هیچ عرصه ای را بدون داشتن علم و آگاهی وبدون طی مدارج اصولی ندهد.
پاینده باشید
khosh haalam ke hatta jor at nadaarid nazare mano share konid....
اگه کسی این حرفا رو (با این ادبیاتی که درکش حتمن نیاز به هوش و دانش بالایی داره) می فهمید ...که مشخصا انقدر به خطا نمی رفت.
شما به دشوار ترین بیان ممکن ا(از جهت درک من) داری به من می گی کارم اشتباهه
.خوب من انقدر اگه سواد و فهم داشتم که این حرف رو بفهمم...احتمالا چون ادم فعمیده و با سوادی بودم کار اشتباه منظور رو هم نمی کردم
با سلام
نقد عالی بود ...
حرف دل خودم بود
تا باشه از این نقدها...!
افزودن یک دیدگاه جدید