شجریانزدگی چه پیامدهای سوئی برای موسیقی ایران به دنبال خواهد داشت؟
شجریان مطّلع، هواداران بیاطلاع!
[ منصور صفائیان - کارشناس ارشد موسیقی ]
تفاوت آثار موسیقی اصیل ایرانی در دورهی قبل و بعد از انقلاب، از جهات گوناگون قابل تبیین و بررسی است. محدودیتها و نوع نگاه حاکمیت به موضوع پُرحاشیهی موسیقی از یک سو و پایان برنامههای مختلف «گلها» و حذف خیل عظیم هنرمندان تأثیرگذار این عرصه (پس از انقلاب) از سوی دیگر، باعث پیدایش جنبش جدیدی در حوزه موسیقی اصیل ایرانی شد؛ جنبشی که توسط بزرگان و اساتیدی همچون هوشنگ ابتهاج، حسن کامکار، محمدرضا شجریان، محمدرضا لطفی، پرویز مشکاتیان، شهرام ناظری، حسین علیزاده و... در قالب گروهایی نظیر شیدا، عارف، کانون چاووش و مرکز حفظ و اشاعهی موسیقی، پایهریزی و هدایت شد. هنرمندان معدودی که توانستند با عبور از موانع متعدد در دوران انقلاب، برای فعالیتهای هنری خود فرصتی دوباره بیابند.
ساخت آثار ماندگار، ارزشمند، غنی و باتفکر، از سوی هنرمندان باسابقهی این جریان نوظهور، آنان را به بزرگترین شخصیتهای موسیقی بعد از انقلاب مبدل کرد و باعث خلق آثار ارزشمندی شد که هر کدام به غنای موسیقی ملی ایران (در ژانر خود) افزود و مخاطبان «خاص» خود را غرق در لذت کرد.
در این دوره، برنامههای رادیویی «گلها» -که دوران طلایی موسیقی ایران را به ارمغان آورده بود- از میان رفت. هنرمندان و نوابغ بزرگی که سالیان متمادی قبل از انقلاب، آثار بینظیری را در این برنامهها خلق کردند، در اوج قدرت، تسلط، تجربه و شهرت، خانهنشین شدند و مخاطبان زیادی، با ذائقههای مختلف، از هنر آنان ناکام ماندند.
رادیو از سال 1335 میزبان هنرمندان و اسطورههای موسیقی بود؛ هنرمندانی که از طریق برنامههای مختلف با عناوینی همچون «گلهای جاودان»، «گلهای رنگارنگ»، «گلهای صحرایی»، «یک شاخه گل»، «برگ سبز»، «گلچین هفته»، «تکنوازان» و... به ارائهی غنیترین آثار شعر و موسیقی پرداختند.
برنامهی «گلها» که در ابتدا توسط داوود پیرنیا پایهریزی شد، در اواخر دوران پهلوی به محفلی موسیقایی تبدیل شده بود که تکتک هنرمندانش از نوابغ موسیقی ایران بودند و امروز نام هرکدام از آنان بهتنهایی، نمادی از شکوه و عظمت هنر موسیقی ایرانی است.
تعدّد هنرمندان در رشتههای مختلف نوازندگی، خوانندگی و ترانهسرایی در برنامهی «گلها»، تمام ذائقهها را پوشش میداد تا جایی که در هر رشتهی تخصصی، دَهها هنرمند توانمند و نابغه، با نگرشی منحصربهفرد، با ساز و صدای خود فعالیت داشتند.
همواره قرائتهای مختلف هنرمندان از ردیف دستگاهی موسیقی ایرانی و همچنین ذائقه متفاوت مخاطبان، در محافل تخصصی و غیرتخصصی مورد بحث و گفتوگو بوده است. بعضاً تفاوتها و نگرشهای مختلف، حتی در یک گرایش مشخص (مثل نوازندگی تار) باعث خلق آثاری شده که هرچند در چارچوب ردیف ولی با تنوعهای مختلفی روبهرو بوده است.
همچون تفاوت نوازندگی اساتید معظم تار علیاکبرخان شهنازی با لطفالله مجد و یا نوازندگی جلیل شهناز و فرهنگ شریف با محمدرضا لطفی و حسین علیزاده و یا هوشنگ ظریف و کیوان ساکت یا در نسل جوانتر و نوپا، علی قمصری. همهی اساتید، نوازندهی تار بودند و همه در چارچوب ردیف ولی با قرائتهای مختلف و طبعیتاً مخاطبان متفاوت.
حال آنکه با تغییر نوع ساز و آلات موسیقی، این تکثر عقاید و سلایق، شاخ و برگهای بیشتری به خود میگیرد. برای مثال، درآمد سهگاه استاد حسین علیزاده با تار (ساز مضرابی) و درآمد سهگاه استاد پرویز یاحقی با ویلن (ساز آرشهای)، جدا از تفاوت در نگرش نوازنده به مقوله ردیف، این نکته نیز قابل تأمل خواهد بود که ساختار ملودی در سازهای مضرابی در مقایسه با سازهای آرشهای از تفاوتهایی برخوردار است که نوازنده در خلق اثر (در قالب ردیف) بنا به ساختار ساز خود، به ارائه و اجرای آن خواهد پرداخت که این امر، فراتر از دخالت سلیقهی شخصی و نوع نگاه نوازنده به ردیف است و ارتباط تنگاتنگی به زبان خود ساز دارد. این مهم را میتوان از دلایل اصلی تفاوت نگرش اساتید به مقوله ردیف دانست. از این جهت، نقش نوازنده در همراهی خواننده و اثرگذاری آن در خوانش و اجرای آواز نیز میتواند از ابعاد گوناگون، حائز اهمیت باشد.
تحقیقات میدانی نشان میدهد مخاطبان ویلن ایرانی (پرویز یاحقی، اسدالله ملک، حبیبالله بدیعی و...) به اجرای آواز اکبر گلپایگانی و صدای ایرج مشتاق هستند و اکثر مخاطبان استاد شجریان (مخاطب آثار بعد از انقلاب)، ساز محمدرضا لطفی و حسین علیزاده را از علاقهمندیهای خود میدانند تا ویلن ایرانی.
علاقه مخاطبین آواز اساتید ایرج و گلپا، به آثار استاد شجریان که با همراهی ساز ویلن (حبیبالله بدیعی و یا پرویز یاحقی و...) اجرا شده، این فرضیه را (رابطهی خوانش آواز و ساز همراه) بهشدت تقویت میکند؛ چرا که شاید نوع تحریرها و نوع بیان آواز استاد شجریان بعضاً تحت تاثیر ساز همراهی است. این امر در وهلهی اول نشان از هوش استاد شجریان در بیان و اجرای آواز دارد (خوانشی متناسب با ساز همراه و ذائقه هنرمند همراه) و در وهلهی دوم، نشان از اختلاف و تغییر ذائقه خود استاد شجریان، در خوانش آواز که در آثار قبل و بعد از انقلاب و یا در آثار رسمی و خصوصی ایشان کاملاً مشهود است و خود استاد شخصاً به آن اذعان دارد.
یقیقاً این مطلب قابل تأمل است که اجرای ساز و آواز که در سالیان متمادی توسط یک خواننده و یک نوازندهی ثابت (نوازندهی قابل و دارای تحلیل) صورت میپذیرد، در صورت تداوم به یک فرم خاص مبدل خواهد شد که ناشی از تأثیرپذیری طرفین خواهد بود. از طرفی، معاشرتهای هنری و تخصصی آنان با یکدیگر به تدریج، ذائقههای یکسانی را بهوجود میآورد (یا اینکه ذائقهی مشابه، دلیل معاشرتهای هنری آن هنرمندان میشود.)
شاید بارها در محافل موسیقی شنیده باشیم که مثلاً میگویند صدای فلان خواننده ویلنی است و یا ملودیهای مورد استفادهی فلان نوازندهی تار، به جملات کاربردی در ساز ویلن شباهت دارد و یا تحت تأثیر فلان خواننده است و یا بالعکس. (برای مثال: عجین شدن صدای ایرج و گلپا با ساز ویلن یا به گفته و تحلیل استاد محمدرضا لطفی تحت تأثیر بودن بعضی از جملات تار استاد فرهنگ شریف به صدا و بیان ویگن در یک دوره و...)
به اعتقاد نگارنده، جدا از سلایق مختلف موجود، بهطور کلی دو نگرش اصلی به ردیف موسیقی ایران وجود دارد؛ سازهای مضرابی و سازهای کششی. وجود این اختلاف، بیشتر بهخاطر ورود ساز غربی ویلن در موسیقی ایرانی است؛ سازی که بهدلیل توانایی بیش از حد و عدم محدودیت در اجرا، قابلیت بومی شدن در هر سرزمینی را دارد و اقبال عمومی و جذابیتهای این ساز در چند دههی قبل از انقلاب باعث شد که ویلنیستها، صدرنشین موسیقی ایرانی باشند. آثار ویلن در بخش تکنوازی یا در مقوله آهنگسازی (آهنگسازان و ملودیپردازان موفق ویلنیست) و یا بعضاً تأثیرگذاری این ساز در لحن و خوانش آوازخوانها، در موسیقی قبل از انقلاب کاملاً مشهود و پرواضح است.
بدونشک فرم و محتویات برنامههای رادیویی «گلها» در دو دههی پایان دوران پهلوی، از اصلیترین و پرطرفدارترین انواع موسیقی بود، ذائقهای که پس از انقلاب، تقاضایی بیعَرضه محسوب میشد.
جنبش موسیقی پس از انقلاب نیز هرچند به مزاج درصد زیادی از مردم خوش نیامد ولی مخاطبان خاص خود را به همراه داشت و از طرفی تغییر ژانر موسیقی ایرانی (از صدای ویلنِ بهظاهر بزمی و ترانهها و تحریرهای خوانندههای قبل از انقلاب که نوستالژی دوران طاغوت بود، به آهنگهای انقلابی ساختهشده توسط کانون چاووش) از نگاه حاکمیت جدید نیز، امری مثبت محسوب میشد.
حال از میان خیل عظیم هنرمندانِ «گلها» که خانهنشین شدند، هنرمندانی کمتر از تعداد انگشتان دست، با نگرشی جدید به موسیقی ایرانی، فرصت حضور یافتند. سکوت اجباری هنرمندان «گلها» در چهار دههی پس از انقلاب از یک سو و گذر چهلسالهی فعالیت هنرمندان جنبش جدید پس از انقلاب از سوی دیگر، باعث شد تا موسیقی ایرانی دورهای جدید را در تاریخ خود ثبت کند؛ دورهای که در آن تنوع نگرشهای «گلها»یی از میان رفت، ویلن ایرانی صرفاً به خواست و ذائقهی شخصی هنرمندان جنبش جدید، به انزوا کشیده شد و علیرغم توانایی بالای این ساز و پیشینهی تأثیرگذار آن و همچنین وجود رپرتوارهای غنی و طرفداران بیشمار از چارت تحصیلی هنرستانهای موسیقی، دانشگاهها و جشنوارههای موسیقی حذف شد.
کمانچهنوازان نیز بهعنوان تنها نماینده سازهای کششی، در دوران تحصیل آکادمیک در دانشگاه، با وجود ردیف استاد ابوالحسن صبا (ردیف ویلن) مجبور به اجرای ردیف سازهای مضرابی (ردیف میرزا عبدالله و...) شدند و در نهایت، با حذف «روایتگری ردیف از زبان سازهای آرشهای»، در این دوره خوانش آواز استاد شجریان، قرائت ردیف با نگرش استاد محمدرضا لطفی و استاد حسین علیزاده، فرم آهنگسازی با شیوهی اساتیدی همچون پرویز مشکاتیان و نوع نگاه اساتیدی همچون کلهر به تکنوازی ساز، به موسیقی «کلاسیک ایرانی» شکل و شمایلی جدید بخشید.
از نگاه نگارنده، گروه شیدا و عارف و کانون چاووش و هنرمندان این جریانات، موسیقیدانان بزرگ و تکرارنشدنی تاریخ ایرانزمین هستند که هر کدام تأثیر بهسزایی در موسیقی ایرانی داشتند و قطعاً نام آنها در تاریخ موسیقی ثبت و ماندگار خواهد بود.
ولی بیان این ادعا که آواز ایرانی صرفاً با آثار استاد محمدرضا شجریان به اوج و کمال رسیده و شجریان، یگانه اسطورهی آواز ایرانی است را میتوان تحریفی در تاریخ موسیقی ایران دانست. چرا که این باور، ظلمی است به دهها شخصیت هنری و سرمایههای موسیقی ایرانی که در این راه زحمت کشیده و خون دل خوردهاند و بر گردن موسیقی این مرز و بودم حق دارند و ثبت تمام پیشرفتهای آواز در ادوار مختلف و اسطوره خواندن یک شخصیت خاص برای به کمال رسیدن یک جریان ریشهدار، قطعاً قابلپذیرش نیست؛ هنرمندانی که سالیان سال قبل از ورود استاد محمدرضا شجریان به عرصهی موسیقی، مسیر پر فراز و نشیب آن را هموار و آواز را «هنری مردمی» کرده بودند؛ شخصیتهایی که برای شجریان جایگاه استادی و معلمی داشتند. شجریان پیش از انقلاب هم هنرمند بزرگی بود ولی پس از انقلاب بیش از پیش دیده شد؛ چرا که دَهها شخصیت بزرگ آواز بهیکباره ناپدید شدند.
محمدرضا شجریان در وصف علیاکبر گلپایگانی میگوید: «هنگامی که نوجوانی 17ساله بودم، صدای آقای گلپایگانی را از رادیو میشنیدم و آواز او باعث شد تا به موسیقی علاقهمند شوم.»
ایشان صدای ایرج را متر و معیار تاریخ موسیقی در آواز میدانست و اعتقاد داشت هرکس بخواهد در بالاترین حد حنجره، صدایی را مثال بزند، میگوید صدایی شبیه صدای ایرج. او در خاطرات خود میگوید: «آن موقع که نوجوان بودم، ایرج در اوج قدرت آواز خواندن بود. ایرج پیشکسوت من بود و هست. آن زمان که دبیرستان میرفتیم، ایشان در اوج خوانندگی بود. صدای ایرج متر و معیاری در آوازخوانی بود. صافی، صلابت، قدرت، پاکی و آن چهچههای مردانه، بیانگر این است که چه کرده تا متر و معیار شده است. ایرج رکورددار آوازخوانی است.»
شجریان، عبدالوهاب شهیدی را استاد و بزرگمرد آواز و هنر ایران میدانست و صحبت در باب هنر و عَرضهی هنر ِخود را در محضر ایشان کاری دشوار میشمرد.
شجریان، بنان را قلهی تصنیفخوانی و آواز میدانست و او را مبتکر شیوهای نوین در اجرای تصانیف در موسیقی ایرانی میخواند که خود و دیگران پیرو آن شیوه بودند و معتقد بود این شیوه کماکان بهترین است.
در خاطرهای به نقل از محمد موسوی (نوازنده و پیشکسوت نی) آمده که سال 61 استاد بنان در محفلی بیان کرده که ای کاش من هم صدایی همچون صدای ایرج داشتم.
محمدرضا لطفی در خاطرات خود میگوید: «وقتی صدای گلپایگانی از رادیو پخش میشد، مردم مغازه و فعالیت روزانه خود را تعطیل میکردند تا برای شنیدن آواز او از رادیو، به منزل برسند!»
یادآوری این جملات، بهمعنای برتری یکی بر دیگری نیست و دلیل ذکر نام استاد ایرج و گلپا صرفاً بهعنوان هنرمندان پرمخاطب آواز بود و قطعاً در کنار اساتیدی همچون شجریان، ایرج و گلپا، شخصیتهای مختلف تأثیرگذار دیگری نیز وجود دارند.
حال با این وجود، اطرافیان و طرفداران استاد شجریان کاسهای داغتر از آش شدهاند و این سوالبرانگیز است. تعصب و «شجریانزدگی» هواداران، در برخی موارد، پیامدی نخواهد داشت، مگر اینکه ناخواسته چهرهی هنری و برجستهی استاد شجریان را در ذهن مُطَلعان تاریخ مخدوش کند.
نگارنده بهعنوان مخاطب و علاقهمند به آثار استاد محمدرضا شجریان (آثار قبل از انقلاب و برخی از آثار خصوصی بعد از انقلاب) اذعان دارم که از صدای او غرق لذت شدهام و خرسندم که این هنرمند تکرارنشدنی، بهواسطهی همکاری با هنرمندان پس از انقلاب، باعث شد ذائقههای دیگری را مجذوب خود کند؛ چرا که صدای جادویی او متعلق به تمام ذائقهها بود، نه شنوندهای خاص. باعث خوشحالی و مسرت است که هنرمندی چون او در هر دو دورهی قبل و پس از انقلاب در اوج زندگی کرد و در اوج از میان ما رفت و در بهترین نقطهی خاک این سرزمین با عزت به آرامش رسید.
تاریخ موسیقی را بدون تحریف و تعصب مرور کنیم تا بدانیم به هنرمندان خانهنشین چه گذشت.
ساخت آثار ماندگار، ارزشمند، غنی و باتفکر، از سوی هنرمندان باسابقهی این جریان نوظهور، آنان را به بزرگترین شخصیتهای موسیقی بعد از انقلاب مبدل کرد و باعث خلق آثار ارزشمندی شد که هر کدام به غنای موسیقی ملی ایران (در ژانر خود) افزود و مخاطبان «خاص» خود را غرق در لذت کرد.
در این دوره، برنامههای رادیویی «گلها» -که دوران طلایی موسیقی ایران را به ارمغان آورده بود- از میان رفت. هنرمندان و نوابغ بزرگی که سالیان متمادی قبل از انقلاب، آثار بینظیری را در این برنامهها خلق کردند، در اوج قدرت، تسلط، تجربه و شهرت، خانهنشین شدند و مخاطبان زیادی، با ذائقههای مختلف، از هنر آنان ناکام ماندند.
رادیو از سال 1335 میزبان هنرمندان و اسطورههای موسیقی بود؛ هنرمندانی که از طریق برنامههای مختلف با عناوینی همچون «گلهای جاودان»، «گلهای رنگارنگ»، «گلهای صحرایی»، «یک شاخه گل»، «برگ سبز»، «گلچین هفته»، «تکنوازان» و... به ارائهی غنیترین آثار شعر و موسیقی پرداختند.
برنامهی «گلها» که در ابتدا توسط داوود پیرنیا پایهریزی شد، در اواخر دوران پهلوی به محفلی موسیقایی تبدیل شده بود که تکتک هنرمندانش از نوابغ موسیقی ایران بودند و امروز نام هرکدام از آنان بهتنهایی، نمادی از شکوه و عظمت هنر موسیقی ایرانی است.
تعدّد هنرمندان در رشتههای مختلف نوازندگی، خوانندگی و ترانهسرایی در برنامهی «گلها»، تمام ذائقهها را پوشش میداد تا جایی که در هر رشتهی تخصصی، دَهها هنرمند توانمند و نابغه، با نگرشی منحصربهفرد، با ساز و صدای خود فعالیت داشتند.
همواره قرائتهای مختلف هنرمندان از ردیف دستگاهی موسیقی ایرانی و همچنین ذائقه متفاوت مخاطبان، در محافل تخصصی و غیرتخصصی مورد بحث و گفتوگو بوده است. بعضاً تفاوتها و نگرشهای مختلف، حتی در یک گرایش مشخص (مثل نوازندگی تار) باعث خلق آثاری شده که هرچند در چارچوب ردیف ولی با تنوعهای مختلفی روبهرو بوده است.
همچون تفاوت نوازندگی اساتید معظم تار علیاکبرخان شهنازی با لطفالله مجد و یا نوازندگی جلیل شهناز و فرهنگ شریف با محمدرضا لطفی و حسین علیزاده و یا هوشنگ ظریف و کیوان ساکت یا در نسل جوانتر و نوپا، علی قمصری. همهی اساتید، نوازندهی تار بودند و همه در چارچوب ردیف ولی با قرائتهای مختلف و طبعیتاً مخاطبان متفاوت.
حال آنکه با تغییر نوع ساز و آلات موسیقی، این تکثر عقاید و سلایق، شاخ و برگهای بیشتری به خود میگیرد. برای مثال، درآمد سهگاه استاد حسین علیزاده با تار (ساز مضرابی) و درآمد سهگاه استاد پرویز یاحقی با ویلن (ساز آرشهای)، جدا از تفاوت در نگرش نوازنده به مقوله ردیف، این نکته نیز قابل تأمل خواهد بود که ساختار ملودی در سازهای مضرابی در مقایسه با سازهای آرشهای از تفاوتهایی برخوردار است که نوازنده در خلق اثر (در قالب ردیف) بنا به ساختار ساز خود، به ارائه و اجرای آن خواهد پرداخت که این امر، فراتر از دخالت سلیقهی شخصی و نوع نگاه نوازنده به ردیف است و ارتباط تنگاتنگی به زبان خود ساز دارد. این مهم را میتوان از دلایل اصلی تفاوت نگرش اساتید به مقوله ردیف دانست. از این جهت، نقش نوازنده در همراهی خواننده و اثرگذاری آن در خوانش و اجرای آواز نیز میتواند از ابعاد گوناگون، حائز اهمیت باشد.
تحقیقات میدانی نشان میدهد مخاطبان ویلن ایرانی (پرویز یاحقی، اسدالله ملک، حبیبالله بدیعی و...) به اجرای آواز اکبر گلپایگانی و صدای ایرج مشتاق هستند و اکثر مخاطبان استاد شجریان (مخاطب آثار بعد از انقلاب)، ساز محمدرضا لطفی و حسین علیزاده را از علاقهمندیهای خود میدانند تا ویلن ایرانی.
علاقه مخاطبین آواز اساتید ایرج و گلپا، به آثار استاد شجریان که با همراهی ساز ویلن (حبیبالله بدیعی و یا پرویز یاحقی و...) اجرا شده، این فرضیه را (رابطهی خوانش آواز و ساز همراه) بهشدت تقویت میکند؛ چرا که شاید نوع تحریرها و نوع بیان آواز استاد شجریان بعضاً تحت تاثیر ساز همراهی است. این امر در وهلهی اول نشان از هوش استاد شجریان در بیان و اجرای آواز دارد (خوانشی متناسب با ساز همراه و ذائقه هنرمند همراه) و در وهلهی دوم، نشان از اختلاف و تغییر ذائقه خود استاد شجریان، در خوانش آواز که در آثار قبل و بعد از انقلاب و یا در آثار رسمی و خصوصی ایشان کاملاً مشهود است و خود استاد شخصاً به آن اذعان دارد.
یقیقاً این مطلب قابل تأمل است که اجرای ساز و آواز که در سالیان متمادی توسط یک خواننده و یک نوازندهی ثابت (نوازندهی قابل و دارای تحلیل) صورت میپذیرد، در صورت تداوم به یک فرم خاص مبدل خواهد شد که ناشی از تأثیرپذیری طرفین خواهد بود. از طرفی، معاشرتهای هنری و تخصصی آنان با یکدیگر به تدریج، ذائقههای یکسانی را بهوجود میآورد (یا اینکه ذائقهی مشابه، دلیل معاشرتهای هنری آن هنرمندان میشود.)
شاید بارها در محافل موسیقی شنیده باشیم که مثلاً میگویند صدای فلان خواننده ویلنی است و یا ملودیهای مورد استفادهی فلان نوازندهی تار، به جملات کاربردی در ساز ویلن شباهت دارد و یا تحت تأثیر فلان خواننده است و یا بالعکس. (برای مثال: عجین شدن صدای ایرج و گلپا با ساز ویلن یا به گفته و تحلیل استاد محمدرضا لطفی تحت تأثیر بودن بعضی از جملات تار استاد فرهنگ شریف به صدا و بیان ویگن در یک دوره و...)
به اعتقاد نگارنده، جدا از سلایق مختلف موجود، بهطور کلی دو نگرش اصلی به ردیف موسیقی ایران وجود دارد؛ سازهای مضرابی و سازهای کششی. وجود این اختلاف، بیشتر بهخاطر ورود ساز غربی ویلن در موسیقی ایرانی است؛ سازی که بهدلیل توانایی بیش از حد و عدم محدودیت در اجرا، قابلیت بومی شدن در هر سرزمینی را دارد و اقبال عمومی و جذابیتهای این ساز در چند دههی قبل از انقلاب باعث شد که ویلنیستها، صدرنشین موسیقی ایرانی باشند. آثار ویلن در بخش تکنوازی یا در مقوله آهنگسازی (آهنگسازان و ملودیپردازان موفق ویلنیست) و یا بعضاً تأثیرگذاری این ساز در لحن و خوانش آوازخوانها، در موسیقی قبل از انقلاب کاملاً مشهود و پرواضح است.
بدونشک فرم و محتویات برنامههای رادیویی «گلها» در دو دههی پایان دوران پهلوی، از اصلیترین و پرطرفدارترین انواع موسیقی بود، ذائقهای که پس از انقلاب، تقاضایی بیعَرضه محسوب میشد.
جنبش موسیقی پس از انقلاب نیز هرچند به مزاج درصد زیادی از مردم خوش نیامد ولی مخاطبان خاص خود را به همراه داشت و از طرفی تغییر ژانر موسیقی ایرانی (از صدای ویلنِ بهظاهر بزمی و ترانهها و تحریرهای خوانندههای قبل از انقلاب که نوستالژی دوران طاغوت بود، به آهنگهای انقلابی ساختهشده توسط کانون چاووش) از نگاه حاکمیت جدید نیز، امری مثبت محسوب میشد.
حال از میان خیل عظیم هنرمندانِ «گلها» که خانهنشین شدند، هنرمندانی کمتر از تعداد انگشتان دست، با نگرشی جدید به موسیقی ایرانی، فرصت حضور یافتند. سکوت اجباری هنرمندان «گلها» در چهار دههی پس از انقلاب از یک سو و گذر چهلسالهی فعالیت هنرمندان جنبش جدید پس از انقلاب از سوی دیگر، باعث شد تا موسیقی ایرانی دورهای جدید را در تاریخ خود ثبت کند؛ دورهای که در آن تنوع نگرشهای «گلها»یی از میان رفت، ویلن ایرانی صرفاً به خواست و ذائقهی شخصی هنرمندان جنبش جدید، به انزوا کشیده شد و علیرغم توانایی بالای این ساز و پیشینهی تأثیرگذار آن و همچنین وجود رپرتوارهای غنی و طرفداران بیشمار از چارت تحصیلی هنرستانهای موسیقی، دانشگاهها و جشنوارههای موسیقی حذف شد.
کمانچهنوازان نیز بهعنوان تنها نماینده سازهای کششی، در دوران تحصیل آکادمیک در دانشگاه، با وجود ردیف استاد ابوالحسن صبا (ردیف ویلن) مجبور به اجرای ردیف سازهای مضرابی (ردیف میرزا عبدالله و...) شدند و در نهایت، با حذف «روایتگری ردیف از زبان سازهای آرشهای»، در این دوره خوانش آواز استاد شجریان، قرائت ردیف با نگرش استاد محمدرضا لطفی و استاد حسین علیزاده، فرم آهنگسازی با شیوهی اساتیدی همچون پرویز مشکاتیان و نوع نگاه اساتیدی همچون کلهر به تکنوازی ساز، به موسیقی «کلاسیک ایرانی» شکل و شمایلی جدید بخشید.
از نگاه نگارنده، گروه شیدا و عارف و کانون چاووش و هنرمندان این جریانات، موسیقیدانان بزرگ و تکرارنشدنی تاریخ ایرانزمین هستند که هر کدام تأثیر بهسزایی در موسیقی ایرانی داشتند و قطعاً نام آنها در تاریخ موسیقی ثبت و ماندگار خواهد بود.
ولی بیان این ادعا که آواز ایرانی صرفاً با آثار استاد محمدرضا شجریان به اوج و کمال رسیده و شجریان، یگانه اسطورهی آواز ایرانی است را میتوان تحریفی در تاریخ موسیقی ایران دانست. چرا که این باور، ظلمی است به دهها شخصیت هنری و سرمایههای موسیقی ایرانی که در این راه زحمت کشیده و خون دل خوردهاند و بر گردن موسیقی این مرز و بودم حق دارند و ثبت تمام پیشرفتهای آواز در ادوار مختلف و اسطوره خواندن یک شخصیت خاص برای به کمال رسیدن یک جریان ریشهدار، قطعاً قابلپذیرش نیست؛ هنرمندانی که سالیان سال قبل از ورود استاد محمدرضا شجریان به عرصهی موسیقی، مسیر پر فراز و نشیب آن را هموار و آواز را «هنری مردمی» کرده بودند؛ شخصیتهایی که برای شجریان جایگاه استادی و معلمی داشتند. شجریان پیش از انقلاب هم هنرمند بزرگی بود ولی پس از انقلاب بیش از پیش دیده شد؛ چرا که دَهها شخصیت بزرگ آواز بهیکباره ناپدید شدند.
محمدرضا شجریان در وصف علیاکبر گلپایگانی میگوید: «هنگامی که نوجوانی 17ساله بودم، صدای آقای گلپایگانی را از رادیو میشنیدم و آواز او باعث شد تا به موسیقی علاقهمند شوم.»
ایشان صدای ایرج را متر و معیار تاریخ موسیقی در آواز میدانست و اعتقاد داشت هرکس بخواهد در بالاترین حد حنجره، صدایی را مثال بزند، میگوید صدایی شبیه صدای ایرج. او در خاطرات خود میگوید: «آن موقع که نوجوان بودم، ایرج در اوج قدرت آواز خواندن بود. ایرج پیشکسوت من بود و هست. آن زمان که دبیرستان میرفتیم، ایشان در اوج خوانندگی بود. صدای ایرج متر و معیاری در آوازخوانی بود. صافی، صلابت، قدرت، پاکی و آن چهچههای مردانه، بیانگر این است که چه کرده تا متر و معیار شده است. ایرج رکورددار آوازخوانی است.»
شجریان، عبدالوهاب شهیدی را استاد و بزرگمرد آواز و هنر ایران میدانست و صحبت در باب هنر و عَرضهی هنر ِخود را در محضر ایشان کاری دشوار میشمرد.
شجریان، بنان را قلهی تصنیفخوانی و آواز میدانست و او را مبتکر شیوهای نوین در اجرای تصانیف در موسیقی ایرانی میخواند که خود و دیگران پیرو آن شیوه بودند و معتقد بود این شیوه کماکان بهترین است.
در خاطرهای به نقل از محمد موسوی (نوازنده و پیشکسوت نی) آمده که سال 61 استاد بنان در محفلی بیان کرده که ای کاش من هم صدایی همچون صدای ایرج داشتم.
محمدرضا لطفی در خاطرات خود میگوید: «وقتی صدای گلپایگانی از رادیو پخش میشد، مردم مغازه و فعالیت روزانه خود را تعطیل میکردند تا برای شنیدن آواز او از رادیو، به منزل برسند!»
یادآوری این جملات، بهمعنای برتری یکی بر دیگری نیست و دلیل ذکر نام استاد ایرج و گلپا صرفاً بهعنوان هنرمندان پرمخاطب آواز بود و قطعاً در کنار اساتیدی همچون شجریان، ایرج و گلپا، شخصیتهای مختلف تأثیرگذار دیگری نیز وجود دارند.
حال با این وجود، اطرافیان و طرفداران استاد شجریان کاسهای داغتر از آش شدهاند و این سوالبرانگیز است. تعصب و «شجریانزدگی» هواداران، در برخی موارد، پیامدی نخواهد داشت، مگر اینکه ناخواسته چهرهی هنری و برجستهی استاد شجریان را در ذهن مُطَلعان تاریخ مخدوش کند.
نگارنده بهعنوان مخاطب و علاقهمند به آثار استاد محمدرضا شجریان (آثار قبل از انقلاب و برخی از آثار خصوصی بعد از انقلاب) اذعان دارم که از صدای او غرق لذت شدهام و خرسندم که این هنرمند تکرارنشدنی، بهواسطهی همکاری با هنرمندان پس از انقلاب، باعث شد ذائقههای دیگری را مجذوب خود کند؛ چرا که صدای جادویی او متعلق به تمام ذائقهها بود، نه شنوندهای خاص. باعث خوشحالی و مسرت است که هنرمندی چون او در هر دو دورهی قبل و پس از انقلاب در اوج زندگی کرد و در اوج از میان ما رفت و در بهترین نقطهی خاک این سرزمین با عزت به آرامش رسید.
تاریخ موسیقی را بدون تحریف و تعصب مرور کنیم تا بدانیم به هنرمندان خانهنشین چه گذشت.
منبع:
سایت «موسیقی ما»
تاریخ انتشار : یکشنبه 9 خرداد 1400 - 13:41
دیدگاهها
سلام و درود. به نظر می رسد نویسنده محترم میان دو نکته خلط مطلب نموده اند: بیان برتری آوازی مرحوم شجریان و تصریح اینکه استاد مکررا بر این امر تاکید کرده اند که آواز خوان هستند و نه تصنیف خوان، به عنی نادیده گرفتن زحمت و اثر بخشی سایر استادان نیست. سخن بر سر این است که ذهن جناب شجریان آوازی بوده است کمیت و کیفیت آوازهای ارایه شده توسط این هنرمند گواه صادق است در حالی که سایر بزگواران چنین ارج ومقامی برای آواز قایل نبوده اند. گو اینکه در نوازنده ها هم به عنوان مثال بیان و جمله بندی مرحوم شهناز آوازی بوده است و سایرین کمتر و یا به سبک دیگر نواخته و هنر آفرینی کرده اند. این تنوع جذابیت موسیقی ایرانی است و هیچ کس از بیان اینکه شجریان در آواز قدر تر و با آن مانوس تر است به معنی نادیده گرفتن قدر و توان سایرین نیست. جناب شجریان صراحتا و به کرات مهمترین زمینه بیان ظرایف موسیقی ایرانی را آواز می داند. مهمترین طریق فهم شعر را خواندن آواز میداند و حتی زمینه حفظ و پویایی زبان فارسی را با آواز می داند و نه تصنیف پس تمام نکته در تفکیک بین آواز و موسیقی و ذهنیت تحلیلی آن در موسیقی ایرانی است نه در ارزش و جایگاه هنر موسیقی.
سلام و عرض ادب
به نظر من عنوان، با محتوای متن مربوط نیست و البته آنقدر هم مهم نیست.آنچه مهم است به زعم من شامل چند نکته می شود: 1) اینکه پرچمداران نگرش متاخر به موسیقی ایرانی کار خود را دست کم 1 دهه پیش از انقلاب آغاز کردند و آثار درخور توجهی در همان دوره منتشر کردند لذا گره زدن این رویکرد موسیقایی به نفس رخداد انقلاب خیلی مربوط نیست. 2) سالهای اول پس از انقلاب نه فقط هنرمندان پیشکسوت مجال کار نیافتند بلکه جوانتر ها هم با سختی حاکم بر آن دوران و آن هم در قالب نهادهای خصوصی مانند کانون چاووش (نه توسط ارگان های دولتی) فعالیت می کردند. پیشکسوتان درین برهه حتی در صورت وجود سازوکار دولتی حامی هم دیگر نمی توانستند بسان دهه های قبل فعالیت کنند چون هژمونی مسلط اجتماعی آن دوره، با رویکرد رومانتیک و آرامتر 2 دهه قبل از آن در تضاد بود و چه بسا مخاطبان هم جز در موارد معدودی مثل همنشینی های خصوصی دیگر شنونده ی مصرانه ی آن موسیقی در همه جا و همه وقت نبودند(این سخن ناظر به دهه ی پنجاه و شصت هست نه هفتاد و هشتاد و نود) ازینرو پیش کشیدن موضوعی چون امکانات سازهای کششی و مضرابی مدخلیت مهمی ندارد. و 3) بسیاری از هنرمندان پیشکسوت که هنوز ساکن کشور بودند بنا به گفته ی خودشان در مصاحبه ها همچنین به گواه آثار منتشر شده، در دهه های بعدی مجال کار دوباره یافتند مثل اساتید گرانقدر: خرم تجویدی ایرج و هنرمندان تکنوازی چون اسدالله ملک فرهنگ شریف حسن کسایی و ... البته باید پذیرفت که کمیت و کیفیت آثار در این هنگام رابطه ی مستقیمی با سن هنرمندان پیشکسوت پیدا کرد. مجموعا مفهوم " خانه نشینی" آنطور که تا امروز در ذهن ما نقش بسته است برای هنرمندان نامبرده صدق نمی کند.
افزودن یک دیدگاه جدید