سایه قرار است بهزودی آخرین سفرش به ایران را انجام بدهد؛ اما نقشِ او در موسیقی ایران چه بوده است؟
سایهی پدر
موسیقی ما- یک روز در همین سالهای آخر حیاتِ پربارش گفت: «یکی از افسوسهای من- هنوز هم در این آخر عمر- این است که ای کاش به جای شعر، دنبال موسیقی میرفتم. شاید کمتر کسی باور کند؛ ولی من وقتی یک ساز تنها را میشنوم، همراه این ساز، هزار آهنگ به عنوان هارمونی و کنترباس و کنترپوان و غیره در ذهنام ساخته میشود. اصلاً مایعی که در ذهن من است بیشتر به موسیقی کشش دارد. چیزی که برایم خیلی اهمیت دارد و هنر بزرگی هم هست، موسیقی است. خیلی خالصتر از شعر است. شعر یک مقدار به تفاهم من و شما سر کلمات هم بستگی دارد اما موسیقی به این تفاهم هم احتیاج ندارد. اگر موسیقی با زبان خودش حرف بزند همهی اقوام و ملل میتوانند حساش کنند. محتاج ترجمه نیست. خیلی مستقیمتر با عواطف انسانی ارتباط برقرار کرده است.»
شاید به خاطر همین عشق بود که تأثیر سایه بر موسیقی چند دههی اخیرِ ایران، گاه بسیار بیش از اهالی موسیقی بوده است. برنامهی «گلهاي تازه»ی او در رادیو، منبعی برای خلقِ آثارِ بسیار در عرصهی موسیقی بوده است که همچنان بعد از گذشتِ قریبِ نیمقرن، از ارزشمندترین آثارِ هنری در این زمینه هستند. اما «گلهای تازه» تنها بخشِ زندگی موسیقایی آقای ابتهاج نیست؛ در این گزارش نگاهی به حضورِ مؤثرِ او در موسیقی ایران انداختهایم:
دعوتِ قطبی از سایه برای حضور در رادیو
آن هنگام که رضا قطبی (رئیس تلویزیون ملی ایران) از سایه برای حضور در رادیو دعوت کرد، او مدیر کارگزینی سیمان تهران بود و از همین روی تجربهی مدیریتی داشت. او البته صبحها همچنان به کارخانهی سیمان میرفت و عصرها به رادیو میآمد.
سایه از همان روزهای آغازِ حضورش در رادیو، اصلاحات را آغاز کرد: افزایش حقوق هنرمندان، تصویب طرح انتشار نوار، میدان دادن به جوانها و پررنگ کردنِ فعالیت هنرمندان رادیو در جشن توس و جشن هنر شیراز.
او همچنین برنامههای رادیو را تجمیع کرد و سال 54 برنامهی «گلچین هفته» را راه انداخت که جمعهها (در بهترین ساعتِ رادیو) پخش میشد؛ اگرچه سرانجام زور مدیران و تهیهکنندگان بر او چربید و بعد از مدتی ساعت طلایی پخش «گلچین هفته» را از چنگاش درآوردند.
اقدام مهم دیگر ابتهاج، فراهم آوردن زمینهی بازگشت به اصالتها بود و بهاینمنظور گروه شیدا به سرپرستی لطفی را تأسیس کرد و علاوه بر آن چند گروهِ مهم دیگر از جمله ارکستر رادیو تلویزیون ملی به سرپرستی فرهاد فخرالدینی، فریدون شهبازیان و جواد معروفی.
فرامرز پایور نیز گروه فرهنگ و هنر را به رادیو آورد که بعد از مدتی با اسم گروه پایور فعالیت کرد. گروه سُماعی به سرپرستی فریدون ناصری و محمود ذوالفنون هم در همین دوران شکل گرفت. علاوه بر آن در واپسین سالهای حضور سایه در رادیو، گروه عارف به سرپرستی پرویز مشکاتیان و حسین علیزاده فعالیت خود را آغاز کرد که البته با توجه به اتفاقاتِ بعدی، فرصتِ چندانی برای کار نیافت. در مجموع در زمان حضور سایه در رادیو 210 برنامهی «گلهای تازه» ضبط و منجر به بازخوانیای باشکوه از موسیقی اصیلِ ایران شد.
اما او در گلها چه کرد و چرا حضورش تا این اندازه با واکنشهای متفاوت همراه است.
گلها
داوود پیرنیا بود که برنامهی «گلها» را اولین بار در سال 1335 بنیان گذاشت. او که قبلاً در یک دوره از پنج دورهی نخستوزیری احمد قوام، معاوناش بود، موفق شد جمع بزرگی از بزرگان علم و ادب پارسی را در کنار منتقدان، نوازندگان و خوانندگان بزرگ زمان با خود همراه سازد و یکی از مهمترین گنجینههای موسیقی ایران را به وجود آورد.
در طول ده سال سرپرستی داوود پیرنیا بر برنامهی گلها، ۱۵۷ گلهای جاویدان، ۴۸۱ گلهای رنگارنگ، ۴۶۵ شاخه گل، ۳۱۲ برگ سبز، و ۶۲ گلهای صحرائی، در جمع ۱۴۳۷ برنامه در رادیو تولید شدند.
پیرنیا در سال ۱۳۴۶ از مدیریت آن کنارهگیری کرد و بعد از او رهی معیری، محمد میرنقیبی و جهانبخش پازوکی مدیریت رادیو گلها را بر عهده گرفتند که سالهای چندان باثباتی در تاریخ این مجموعه نیستند. تا اینکه در ۱۳۵۱ هوشنگ ابتهاج مسئوليت توليد برنامهها را عهدهدار شد و اقداماتِ او (که پارهای از آنان ذکر شد) سببِ ایجاد حركتی برای حفظ و غنای موسیقی کلاسیک ایران شد که هنوز هم میتوان آثارِ آن را مشاهده کرد.
ابتهاج در آغاز حضور خود در رادیو، عدهای از جوانان بااستعدادي را که از دانشگاه فارغالتحصيل شده بودند جذب کرد. کسانی مثلِ محمدرضا لطفي، حسين عليزاده، داريوش طلايي، پرويز مشکاتيان، محمدعلي کيانينژاد و...
اين جوانانِ تازهنفس، انگيزهی زیادی براي ساختِ آثارِ تازه داشتند و آثاری متفاوت با آنچه پیش از این تولید میشد خلق کردند؛ ضمن آنکه از آنجا که لطفی مثلِ ميرزا حسينقلي تار ميزد يا مثلاً هنگامه اخوان مانند قمرالملوک وزیری میخواند، ابتهاج را بسیار خرسند میکرد.
اما همانقدر که ابتهاج سببِ شناخته شدن این هنرمندان و تأثیراتِ عمیقِ آنان در سالهای بعد بر موسیقی شد، سیاستهایش سبب شد تعدادی از نوازندههايي كه در برنامهی گلها ساز ميزدند از آن فاصله بگیرند و خانهنشین شوند.
فرهنگ شریف، پرویز یاحقی، منصور نریمان، محمد حیدری، اکبر گلپایگانی، بهرام مشیری (تاریخنگار) از منتقدان سیاستهای ابتهاج در دورانِ مدیریتاش بر عرصهی موسیقی هستند و معتقدند تعصباتِ این شاعر بزرگ نسبت به حزب توده، نداشتن سواد موسیقی، تبعیضات و مدیریت ناسالم باعث نارضایتی و انصراف هنرمندان شاخص گلها شد.
نقل کردهاند يك روز زمانی كه «پرویز یاحقی» به راديو میرسد، ابتهاج ساعتاش را نگاه ميكند و ميگويد: «شما نيم ساعت دير رسيدهايد.» او هم ناراحت ميشود و ميگويد: «شما اصلاً اطلاعي از موسيقي داريد كه اين حرف را ميزنيد؟ پسر مشيرالدوله به من نميگفت دير يا زود ميآيي حالا شما به من ميگوييد چرا دير آمدهام؟ من به شما اجازه نميدهم كه با من اينگونه صحبت كنيد.» در آن وقت این دو هنرمند با هم گلاويز ميشوند و ايرج آنها را جدا ميكند.
بعد از آن پرويز ياحقي در خانهی خودش دستگاه ضبط صدا میخرد و يك استوديوي خانگي درست میکند و با بسیاری از هنرمندان آثارِ خود را ضبط میکند.
سالها بعد «فرهنگ شریف» در یکی از مصاحبههای خود تعریف میکند: «چند سال پيش آقاي ابتهاج را ديدم و به او گفتم كه شما به موسيقي خيانت كرديد چون همهی ما در آن زمان در بهترين شرايط نوازندگي بوديم؛ اما شما كاري كرديد كه ما خانهنشين شويم و با آنكه حقوق ما را ميداديد، نميگذاشتيد برنامهاي ضبط كنيم. همهی ما در آن زمان در اوج جواني و خلاقيت نوازندگي بوديم. به ايشان گفتم اي كاش برنامهها را ضبط ميكرديد اما پخش نميكرديد. باور كنيد در آن سالها به واسطهی بداههنوازي هر كدام از ما آثاري ميتوانست ضبط شود كه امروزه جزو ميراث موسيقي ما به شمار روند اما متأسفانه با اين نحوهی برخورد و سوءمديريت از بين رفتهاند. موسيقي ايراني بعد از كنارهگيري نوازندههاي گلها شكل يكنواختي پيدا كرد. هرچند رپرتوار موسيقي ايراني، رديف دستگاهي و توالي گوشههاست اما اگر قرار باشد همه مثل هم ساز بزنند پس تكليف خلاقيت چه ميشود؟ هر هنرجويي بايد رديفهاي مختلف و گوشههاي موسيقي را بشناسد و بداند چطور از يك گوشه به گوشهی ديگر برود اما در اين ميان خلاقيت از همه چيز مهمتر است.»
گلپا نیز در این باره گفته است: «قبل از اینکه ابتهاج به رادیو بیاید، من از شعری خوشم آمده بود و آن را خوانده بودم و بعدها معلوم شد که ابتهاج این شعر را سروده است. وقتی هوشنگ ابتهاج به رادیو آمد ما او را نمیشناختیم. بعد که آمدند و کار را شروع کردند و آن حرفها را زدند که باید ردیفها را بزنیم و بخوانیم، مشخص شد اصلاً ماجرا بحث ردیف نیست. مگر همهی آن آدمهایی که در برنامهی گلها [بودند] مانند یاحقی، تجویدی، شهناز، کسایی، فرهنگ شریف، بدیعی، خرم، محجوبی و بقیهی دوستان ردیف نمیدانستند؟ ماجرا این بود که یک چیزهایی پشت این ماجرا قرار داشت. ما با دوستان هنرمندمان نشستیم و گفتیم مسئله چیز دیگری است. اینها حرفشان از بین بردن برنامهی «گلها» است. ما هم گفتیم بهتر و سنگینتر این است که خودمان بگوییم دیگر نمیآییم.»
او ادامه داده است: «نمیدانم چرا اینقدر از گلها میترسیدند. همان زمان برنامهای بود که توسط دکتر جهانبگلو و اسدالله ملک درست شده بود به نام «نوایی از موسیقی ملی» که خوانندگی آن را مرحوم محمودی خوانساری بر عهده داشت و این برنامه چقدر هم زیبا بود. خب ما با این برنامه مخالفتی نداشتیم و میگفتیم این برنامه باشد، «گلها» هم باشد؛ اما اینها میگفتند نه اینطوری نمیشود.»
گلپا توضیح میدهد منظورِ «سایه» از ردیفخوانی «قالبخوانی» بوده و «قالبزنی»: «یعنی شما اگر دهتا سهگاه میخواندی، همهاش یک شکل بود و این میشد اجرای ردیف. مرحوم صبا میگفت: خوانندهها دلای دلای و امان امانی که قبل از شعر میگویند، میخواهند خودشان را کوک کنند. وگرنه کار خواننده، زیبا خواندن شعر است و شما با شعر هم میتوانید شروع کنید این هم یک مدل است.»
زندهیاد منصور نریمان هم از آن سالها خاطرهی خوشی نداشت و در یکی از گفتوگوهایش گفته است: «سایه یک بار من و آقای شهناز را در حیاط رادیو دید و با اشاره به تارنواز جوانی که آن روزها کارش را تازه شروع کرده بود گفت: آقای شهناز دیگه دورهی شما تموم شده و حالا غول تار این جوان است که همراه من است. بعد از انقلاب همین آدمها آمدند و خواستند از تمام هنرمندان باسابقه امتحان بگیرند. حتی به آقای تجویدی هم گفته بودند بیا امتحان بده که ایشان گفته بود: چه کسی میخواهد ما را امتحان کند؟ به من هم گفتند بیا. گفتم: من با تمام سوابقم چیزی نمیخواهم و لطفاً اسم مرا خط بزنید. پس از آن شانزده سال خانهنشین شدم.»
بههرحال اگر قرار باشد قضاوتِ درستی از این اتفاقات داشته باشیم، نمیتوانیم از این ماجرا بگذریم که این اساتید دورهی مدیریت پیرنیا را تجربه کرده بودند و حالا خودشان را در موقعیتی میدیدند که باید به هوشنگ ابتهاج که همسن یا از آنان جوانتر بود، جواب بدهند. خیلیهایشان او را دستکم میگرفتند یا اگر در حوزهی شاعری قدرش را میدانستند، در زمینهی موسیقی جایگاهی برایش متصور نبودند.
روایت سایه اما از آن روزها طور دیگریست. او در کتاب پیر پرنیاناندیش به این موضوع اشاره کرده که اولین روزی که پایش را میگذارد در رادیو از بینظمی موجود جا میخورد. به میرنقیبی میگوید: برنامه چیست و پاسخ میشنود: بناست امروز آقایان گلپایگانی، فرهنگ شریف و اسدالله ملک برنامهای ضبط کنند.
او تعریف کرده است: «گفتیم: چیکار میکنند؟ گفت: میآن بعد معلوم میشه! نشستیم و گپ زدیم. قرار بود ساعت شش برنامه ضبط کنند. شش و نیم، هفت شد، گفتم: آقا چی شد؟ زنگ زد به شریف. شریف گفت: گلپا اومده؟ گفت: نه هنوز. گفت: پس هر وقت گلپا اومد به من زنگ بزن. گلپا زنگ زد که فرهنگ اومده؟ گفت: نه هنوز. گفت: پس هر وقت فرهنگ اومد به من زنگ بزن. گفتم آقا اینکه نمیشه… بالاخره یکی یکی اومدن… بعد گفتن: خب چی بخونیم؟ تو کاغذها جستن یه ورقه رو انتخاب کردن… بعد گفتند بیاین ترک بخونیم، اون گفت نه اصفهان بخونیم. خلاصه رفتن تو استودیو و یه برنامهی پرت و پلایی شد.»
از آن طرف نگاهی گذرا به برنامهی گلهای تازه نشان میدهد تا مدتها بسیاری از بزرگان که بعداً بحث حذف آنها در دوران مدیریت هوشنگ ابتهاج در برنامهی گلها مطرح شد، در «گلهای تازه» نقشآفرینی کردهاند.
در این میان «حسن ناهید» به عنوان هنرمندی که در آن دوران در رادیو حضور داشت، نظری متفاوت دارد: «اتفاقاً آقای ابتهاج به استاد شهناز، آقای یاحقی، استاد پایور و دیگر اساتید خیلی اهمیت میداد و موجب شد که برنامههایی از استادان حسین تهرانی، فرامرز پایور و دیگران از رادیو پخش شود. من فکر نمیکنم ایشان عاملی بودهاند برای رفتن استاد شهناز و استاد یاحقی از رادیو بلکه قضیه برعکس است.»
برخی پژوهشگران معتقدند اصولاً سایه در برخوردهای اجتماعی و در محیط کار و در مصاحبههایش به افرادی که جزو حزب توده بوند، احترام خاصی میگذاشت و به دیگران حمله میکرد. او به علت عقاید حزبی خود محمدرضا لطفی و حسین علیزاده را که هممسلکاش بودند قبول داشت، اما چون شجریان وارد هیچ گروه و حزبی نشده بود، گاهی با او اختلاف پیدا میکرد.
استعفا
سال 57 جشن هنر شیراز برگزار نشد؛ اما اعضای گروه شیدا قرار بود با هماهنگی «رضا قطبی» ۲۰ یا ۲۳ شهریور به شوروی بروند و چندین اجرا به یاد عارف داشته باشند؛ اما اعضای این گروه به خاطرِ کشتار هفدهم شهریورماه از حضور در این برنامه سر باز زدند.
ابتهاج در کتاب «پیر پرنیاناندیش» با اشاره به این کنسرت میگوید: «قرار ما بود ۲۳ شهریور ۵۷ به شوروی برویم. ما را دعوت کرده بودند که از طرف رادیو تلویزیون یک کنسرت در باکو و یک کنسرت در عشقآباد و احتمالاً یک کنسرت در مسکو بدهیم. همه هم برای سفر آماده شده بودند.»
اما او روز شنبه ۱۸ شهریور وقتی به ارگ رسید با وضعیت عجیبی مواجه شد. ابتهاج که در بدو ورود با لطفی روبهرو شده بود از طریق او متوجه اعتصاب اعضای گروه شیدا شد. برخی از آنها مانند هادی منتظری سازشان را با خود نیاورده بود و آنهایی که سازشان همراهشان بود آن را بر زمین گذاشته و با چهرههای خشمگین در یکی از استودیوهای رادیو اعتصاب کرده بودند.
محمدرضا لطفی به عنوان یکی از شاهدان عینی آن اتفاق چنین نقل کرده است: «وقتی که روز بعد برای تمرین به رادیو رفتم دیدم نیروهای مسلح گارد برای اینکه توسط مردم دیده نشوند در محوطهی رادیو مستقر شدهاند. این صحنه من را بسیار متأثر کرد. از طرف دیگر رئیسجمهور چین روز قبل برای مذاکره با شاه وارد تهران شده بود و این جریان و اتفاقات ۱۷ شهریور و دیدن نیروهای مسلح در محوطهی رادیو و از طرف دیگر، همگی باعث شد که من با حالت ناراحت به دفتر آقای ابتهاج رئیس مرکز واحد تولید موسیقی رفتم و با حالت معترضانه رویارو شدم که: من به عنوان یک موسیقیدان نمیتوانم بیایم در رادیویی که پایگاه نیروهای مسلح شده کار کنم. او هم با حالتی خیلی متأثر در حالی که اشک در چشمانش جمع شده بود رفت و پشت به من در کنار پنجره ایستاد چراکه نه میتوانست جواب من را بدهد و نه جواب خودش را. من هم نزد گروه آمدم و جریان را با آنها در میان گذاشتم و گفتم میخواهم به خاطر اعتراض به کشتار ۱۷ شهریور استعفا بدهم. از آنها خواستم که من را دنبال نکنند، چراکه ممکن بود برای آنها دردسرساز شود، چون هنوز رژیم کاملاً برپا بود. بچهها خیلی منقلب بودند چراکه تا آن موقع یک امنیتی برقرار بود و ناگهان یک کشتاری فوقتصور صورت گرفت. یکی از بچهها گفت قبل از این کار بگذارید به آقای سایه هم بگوییم بیاید و ببینیم نظر ایشان چیست. آقای سایه به جمع ما آمدند و به من گفتند: این کار را نکن، چون اگر تو بهتنهایی استعفا دهی ممکن است مستقیماً تو را بازداشت کنند و بهترین راهش این است که همه با هم استعفا دهیم. این شد که ما به اتقاق نامهای نوشتیم و روز بعد یعنی یکشنبه آن را برای مدیرعامل رادیو تلویزیون وقت فرستادیم. البته نامهی ما جنبهی دیگری هم داشت و آن ممانعت ما از رفتن به کنسرت اتحاد جماهیر شوروی نیز بود که بر پایهی برنامههای فرهنگی میان دو کشور از مدتها پیش تنظیم شده بود. این نامه بعد از انقلاب در روزنامهها چاپ شد و تقریباً همهی اعضای گروه شیدا به اتفاق آقایان سایه و شجریان که نامه به دستخط زیبای ایشان نوشته شده بود از رادیو آمدیم.»
محمدرضا شجریان نیز با وجود آنکه پیش از این از رادیو استعفا داده بود اما به خاطر حضورش در گروه شیدا آن روز قرار بود در تمرین گروه شرکت کند. او در یکی از گفتوگوهایش به فشاری که آن روزها بر اعضای گروه بود اشاره کرده است: «گروه با آقای لطفی تمرینات خودش را کرده بود و برای کنسرت آماده شده بود. شب روز هفدهم شهریور فهمیدیم که چه اتفاقی افتاده است. روز بعدش ما تمرین داشتیم و قرار بود روز نوزدهم به مسکو برویم. به خاطر اتفاقی که افتاده بود همهی ما ناراحت بودیم و بهتزده نشسته بودیم و به هم نگاه میکردیم. لطفی هم خیلی ناراحت و عصبانی بود و ما همینطور مانده بودیم که چهکار کنیم؟ به این فکر کردیم که با این شرایط نمیتوانیم برای کنسرت به مسکو برویم. مردم ما را اینجا کشته بودند و آنوقت ما برویم کنسرت بدهیم؟ خلاصه اینکه سه چهارتایی تصمیم گرفتیم اصلاً نرویم. بعد هم به آقای ابتهاج گفتیم برنامه را کنسل کنند و بگویند با توجه به این اتفاقاتی که افتاده است ما نمیتوانیم برویم و نرفتیم.»
ابتهاج در کتاب خاطراتاش با یادآوری این خاطره که در آن زمان کسی فکرش را نمیکرد انقلاب به همین زودی در راه باشد، گفته بود: «هیچکدام از ما به عواقب کاری که کردیم فکر نمیکردیم و شروع به نوشتن متن استعفا کردیم. نوشتیم در این شرایطی که مردم ما به خاک و خون کشیده شدن، حاضر نیستیم بریم کنسرت بدیم. از رادیو هم استعفا کردیم. از یک طرف هم اون موقع نمیخواستیم پای کشورهای دیگر را به میان بکشیم؛ یعنی امتناع ما از کنسرت دادن در شوروی اینطور به حساب نیاید که ما با کشورهای خارجی داریم مخالفت میکنیم. گفتیم که امیدواریم در یک فرصتی که مردم ما از این گرفتاریها خلاص باشند و آرامش باشد و صلح و صفا باشد ما بیاییم در کشور همسایه کنسرت بدهیم؛ در واقع کنسرت را عمده نکردیم ولی گفتیم در این شرایط ما حاضر نیستیم کنسرت بدیم. اعتراض به این کشتار کردیم، خیلی هم تند و در مطبوعات چاپ شد.»
چند روز بعد از استعفای اعضای گروه شیدا بود که گروه عارف و پرویز مشکاتیان هم به آنها پیوستند و آنها نیز از رادیو استعفا کردند تا موسیقیدانان جوان این دو گروه به قول بیژن کامکار، حتی پیش از کارکنان شرکت نفت به انقلاب ایران بپیوندند.
چاووش
پس از استعفای دستهجمعی موسیقیدانان سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران، ابتهاج به همراه محمدرضا لطفی و حسین علیزاده کانون «چاووش» را شکل داد که از مهمترین و تأثیرگذارترین اقداماتیست که منجر به حرکاتی بزرگ در موسیقی سنتی ایران شد.
هوشنگ ابتهاج سالها قبل دربارهی چگونگی تشکیل کانون «چاووش» گفته است: «محمدرضا لطفی سرپرست گروه «شیدا» و علیزاده و مشکاتیان مشترکاً سرپرست گروه «عارف» بودند. روز بعد از ۱۷ شهریور ۵۷ (جمعهی سیاه) که از رادیو استعفا کردیم، «چاووش» را درست کردیم. گروهی متشکل از گروه عارف و شیدا به اضافهی یکی دو نفر دیگر. میخواستیم به موسیقی ایران که مدتی بود طرف بیاعتنایی قرار گرفته بود، جان تازهای بدهیم. چاووش شد پرچمدار موسیقی ایران؛ هنوز هم وقتی از موسیقی امروز حرف میزنند، گوشه چشمی هست به کارهای عارف و شیدا.»
این کانون پیش از انقلاب سه سرود شبنورد (با صدای شجریان)، آزادی (با صدای شهرام ناظری) و سپیده (با صدای محمدرضا شجریان) را در زیرزمین خانهی مسکونی لطفی تولید کرد. برخی سرودهای انقلابی مثل «ای پدر» اثر محمدرضا لطفی که به یاد آیتالله طالقانی ساخته شد، پس از انتشار اول دیگر هیچگاه بازنشر نشد.
«چاووش» در مجموع دوازده آلبوم منتشر کرد که از نظر اجتماعی در همراهی مهمترین رویداد سیاسی اجتماعی پنجاه سال اخیر ایران نقش مهمی داشتهاند.
ارغوان
هوشنگ ابتهاج نقش مهمی در زنده کردن دوبارهی ارغوان در ادبیات ما داشت؛ سایه در کتاب پیر پرنیاناندیش، ماجرای درخت ارغواناش را به زیبایی شرح داده است. ظاهراً میان آن دو، دلبستگی چنان زیاد است که بنا بر روایت راویان کتاب، سایه نمیتواند در حضور آنها شعر ارغوان خودش را بخواند و میگوید گریهاش میگیرد. او خود در کتابِ «پیر پرنیاناندیش» گفته است: «وقتی داشتم سال ۴۵ خانهی [خیابان] کوشک رو میساختم، یک کندهای زیر خاک بود، عجیب بود؛ یک کندهی خیلی قطور بود شاید به اندازهی هشتاد، نود سانت. من هیچ نمیدونستم چه درختیه. اردیبهشت بود، دور این کنده یه پاجوشهایی زده بود. بعد که این برگها بزرگتر شدن فهمیدم که ارغوانه. توی تمام مدت بنایی نگذاشتم سیمان و آهک کنار این کنده بریزه. ... خلاصه من این درختو نگه داشتم؛ در طول سالها قد کشید و بلند شد. … بعد اون بهاری که من خونه نبودم اون شعر ارغوان رو ساختم.
… بعدش دیگه اون خونه رو فروختم؛ سال ۱۳۶۸ ولی ارغوان هست هنوز. دیگه سالهاست نرفتم اونجا. ولی امسال [۱۳۸۵] کاوه و عروسم رفتند اونجا و عکس گرفتند. دیدم تنهها کم شده؛ شش هفت تا تنه مونده بقیه ظاهراً خشک شده یا بریدن.
ظاهراً تنههای کلفتتر از تشنگی خشک شدن؛ آبشون ندادن. ولی هنوز ارغوان هست.»
همچنین نقل کردهاند وقتی برای تسویهحساب نزد مالک جدید (یک شرکت سیمانی) رفته، از آنجا که پنجره رو به ارغوان باز میشده، او آنقدر صندلیاش را جابهجا کرده که ستونهای بالکن میان او و ارغوان حائل شوند تا مبادا با درخت چشمدرچشم نشود.
این شعر را علیرضا قربانی بر اساسِ آهنگی از مهیار علیزاده چند سالِ پیش خواند. بعدها سایه دربارهی اجرای این شعر گفت: «دیگر تقصیر من نیست؛ خدا باید راضی باشد. بله، ظاهراً شنوندهها هم از این راضی هستند، من شنیدهام که تا مقدمه شروع میشود مردم شروع به دست زدن میکنند؛ یعنی دیگر آن را میشناسند. ولی عیبش این است- که البته حق هم دارند- این شعر برای آواز و تصنیف طولانی است، مقدار زیادی از آن زده شده و یکخرده شعر شَل و کور شده، ولی در مجموع حالتی که این شعر به وجود آورده تا حدی در خود شعر جاپایش معلوم است. راستش را به شما بگویم، خواندن این شعر برای من دشوار است، معمولاً هم سعی میکنم از اول شعر را با لحن دیگری که لحن خودم نیست بخوانم تا به جاهایی که میرسد بتوانم بهراحتی از آن بگذرم، گاهی هم یادم میرود این کار را بکنم و دستهگل به آب میدهم و خواندن قطع میشود.»
قطعات سایه در موسیقی ایران
ورود هوشنگ ابتهاج به دنیای ترانهسرایی با «تو ای پری کجایی» با صدای حسین قوامی و آهنگسازی همایون خرم آغاز شد.
همایون خرم بعدها در گفتوگویی با یک نشریه دربارهی چگونگی پدید آمدن این تصنیف میگوید: «در منوچهری خانهی باصفایی بود با باغچه که شباش رفتم آنجا. شب قشنگی بود و برخی از کارهایی را که با دستگاه حرفهایشان ضبط کرده بودند گوش کردم. من خودم کارهایی را که مینوشتم و اجرا میکردم تنها یک بار گوش میکردم و دیگر هم فرصتی برای گوش دادن دوباره نداشتم و تأییدشان میکردم. هنگام گوش دادن به کارها، آقای ابتهاج گفتند «خیلی دلم میخواهد که روی یک آهنگی از شما شعر بسازم.» من چیزی نگفتم اما وقتی روی بالکن و هوای خوب و نسیم و باغچه و شب اواخر تابستان را دیدم گویی باران نت بود که میبارید. بلافاصله رفتم توی بالکن نشستم و این آهنگ را از بالا تا پایین نوشتم. حتی جوابهای ارکستر پشت هم آمد. واقعاً کمتر زمانی بود که یک آهنگ تمام و کمال به ذهن بیاید؛ از صفر تا صدش؛ و به همین دلیل است که برخی از دوستان و شنوندگانی که این کار را میشنوند میگویند این آهنگ زمینی نیست. و من هم معتقدم که به بنده این آهنگ را دادند و «تو ای پری کجایی» الهامی بود که به من شد؛ الهامی که تمام و کمال آمد. آهنگ را برای ایشان اجرا کردم خیلی خوشحال شد و مشغول ساختن شعرش شد.»
ایران ای سرای امید نیز یکی دیگر از قطعات ماندگاریست که با شعر سایه شکل گرفته است. لطفی دربارهی ساخت این قطعه که به گفتهی خودش آن را در شب پیروزی انقلاب به رادیو برد تا پخش کنند گفته است: «تصنیف سپیده دیرتر از مقدمهی آن ساخته شده است. چند ماه پیش از نخستین کنسرت این اثر، وقتی به منزل سایه رفتم و با سهتار، آهنگ تصنیف را برای او نواختم علاقهمند شد که شعر آن را بسراید. خواهش کردم هرچه زودتر اقدام کند چون کنسرت در راه بود و بدون این تصنیف، کارمان ناقص میماند. کار سرودن شعر طولانی شد و من نگران بودم، تا اینکه یک هفته مانده به اجرای کنسرت شعر آماده شد و من آن را نزد شجریان بردم.»
محمدرضا شجریان در طول عمر پربار خود این قطعات را از سایه خوانده است:
ـ در کوچهسار شب (در دشتی) با آهنگسازی فریدون شهبازیان از آلبوم «جام تهی»
ـ «تصنیف سپیده» یا «ایران ای سرای امید» که یکی از بهیادماندنیترین آثار باقیمانده از این همکاریها با آهنگسازی محمدرضا لطفی است.
ـ استفاده از شعر ابتهاج در قالب تصنیف «نور سایه» در آلبوم «رنگهای تعالی» با همکاری محمدرضا شجریان و سهراب و تهمورس پورناظری
ـ شعر «در کوچهسار شب» که در آلبوم «جام تُهی» (دشتی) با صدای محمدرضا شجریان و تنظیم فریدون شهبازیان استفاده شده است.
ـ استفاده از شعر «برسان باده که غم روی نمود ای ساقی» از سایه در یکی از آوازهای آلبوم تصویری «همنوا با بم» با صدای محمدرضا شجریان و همخوانی همایون شجریان که در سال ۱۳۸۲ برگزار شد.
ـ در آلبوم «شب، سکوت، کویر» با صدای محمدرضا شجریان و آهنگسازی کیهان کلهر غزل «ای عاشقان» از ه.ا. سایه است.
ـ آلبوم «راز دل» یک مجموعه موسیقی سنتی ایرانی با صدای محمدرضا شجریان و اجرای گروه پایور به سرپرستی فرامرز پایور است که در آن اشعار «چشمانتظار» و «بهار غمانگیز» از ه.الف. سایه به کار رفته است.
ـ آلبوم «جان جان» یا «چاووش ۹» که توسط گروه شیدا به آهنگسازی و سرپرستی محمدرضا لطفی و با حضور محمدرضا شجریان به عنوان خواننده در دستگاه سهگاه اجرا شده است. اشعار بهکاررفته در این اثر از عطار و ه.الف. سایه است.
ـ «به یاد عارف» که در گذشته با نام «چاووش ۱» شناخته میشد، اولین مجموعه موسیقی از مجموعه دوازده آلبوم چاووش است که با صدای محمدرضا شجریان و با همکاری گروه شیدا به سرپرستی محمدرضا لطفی در بیات ترک اجرا شد. کلیهی اشعار این اثر از سایه است.
شاید به خاطر همین عشق بود که تأثیر سایه بر موسیقی چند دههی اخیرِ ایران، گاه بسیار بیش از اهالی موسیقی بوده است. برنامهی «گلهاي تازه»ی او در رادیو، منبعی برای خلقِ آثارِ بسیار در عرصهی موسیقی بوده است که همچنان بعد از گذشتِ قریبِ نیمقرن، از ارزشمندترین آثارِ هنری در این زمینه هستند. اما «گلهای تازه» تنها بخشِ زندگی موسیقایی آقای ابتهاج نیست؛ در این گزارش نگاهی به حضورِ مؤثرِ او در موسیقی ایران انداختهایم:
دعوتِ قطبی از سایه برای حضور در رادیو
آن هنگام که رضا قطبی (رئیس تلویزیون ملی ایران) از سایه برای حضور در رادیو دعوت کرد، او مدیر کارگزینی سیمان تهران بود و از همین روی تجربهی مدیریتی داشت. او البته صبحها همچنان به کارخانهی سیمان میرفت و عصرها به رادیو میآمد.
سایه از همان روزهای آغازِ حضورش در رادیو، اصلاحات را آغاز کرد: افزایش حقوق هنرمندان، تصویب طرح انتشار نوار، میدان دادن به جوانها و پررنگ کردنِ فعالیت هنرمندان رادیو در جشن توس و جشن هنر شیراز.
او همچنین برنامههای رادیو را تجمیع کرد و سال 54 برنامهی «گلچین هفته» را راه انداخت که جمعهها (در بهترین ساعتِ رادیو) پخش میشد؛ اگرچه سرانجام زور مدیران و تهیهکنندگان بر او چربید و بعد از مدتی ساعت طلایی پخش «گلچین هفته» را از چنگاش درآوردند.
اقدام مهم دیگر ابتهاج، فراهم آوردن زمینهی بازگشت به اصالتها بود و بهاینمنظور گروه شیدا به سرپرستی لطفی را تأسیس کرد و علاوه بر آن چند گروهِ مهم دیگر از جمله ارکستر رادیو تلویزیون ملی به سرپرستی فرهاد فخرالدینی، فریدون شهبازیان و جواد معروفی.
فرامرز پایور نیز گروه فرهنگ و هنر را به رادیو آورد که بعد از مدتی با اسم گروه پایور فعالیت کرد. گروه سُماعی به سرپرستی فریدون ناصری و محمود ذوالفنون هم در همین دوران شکل گرفت. علاوه بر آن در واپسین سالهای حضور سایه در رادیو، گروه عارف به سرپرستی پرویز مشکاتیان و حسین علیزاده فعالیت خود را آغاز کرد که البته با توجه به اتفاقاتِ بعدی، فرصتِ چندانی برای کار نیافت. در مجموع در زمان حضور سایه در رادیو 210 برنامهی «گلهای تازه» ضبط و منجر به بازخوانیای باشکوه از موسیقی اصیلِ ایران شد.
اما او در گلها چه کرد و چرا حضورش تا این اندازه با واکنشهای متفاوت همراه است.
گلها
داوود پیرنیا بود که برنامهی «گلها» را اولین بار در سال 1335 بنیان گذاشت. او که قبلاً در یک دوره از پنج دورهی نخستوزیری احمد قوام، معاوناش بود، موفق شد جمع بزرگی از بزرگان علم و ادب پارسی را در کنار منتقدان، نوازندگان و خوانندگان بزرگ زمان با خود همراه سازد و یکی از مهمترین گنجینههای موسیقی ایران را به وجود آورد.
در طول ده سال سرپرستی داوود پیرنیا بر برنامهی گلها، ۱۵۷ گلهای جاویدان، ۴۸۱ گلهای رنگارنگ، ۴۶۵ شاخه گل، ۳۱۲ برگ سبز، و ۶۲ گلهای صحرائی، در جمع ۱۴۳۷ برنامه در رادیو تولید شدند.
پیرنیا در سال ۱۳۴۶ از مدیریت آن کنارهگیری کرد و بعد از او رهی معیری، محمد میرنقیبی و جهانبخش پازوکی مدیریت رادیو گلها را بر عهده گرفتند که سالهای چندان باثباتی در تاریخ این مجموعه نیستند. تا اینکه در ۱۳۵۱ هوشنگ ابتهاج مسئوليت توليد برنامهها را عهدهدار شد و اقداماتِ او (که پارهای از آنان ذکر شد) سببِ ایجاد حركتی برای حفظ و غنای موسیقی کلاسیک ایران شد که هنوز هم میتوان آثارِ آن را مشاهده کرد.
ابتهاج در آغاز حضور خود در رادیو، عدهای از جوانان بااستعدادي را که از دانشگاه فارغالتحصيل شده بودند جذب کرد. کسانی مثلِ محمدرضا لطفي، حسين عليزاده، داريوش طلايي، پرويز مشکاتيان، محمدعلي کيانينژاد و...
اين جوانانِ تازهنفس، انگيزهی زیادی براي ساختِ آثارِ تازه داشتند و آثاری متفاوت با آنچه پیش از این تولید میشد خلق کردند؛ ضمن آنکه از آنجا که لطفی مثلِ ميرزا حسينقلي تار ميزد يا مثلاً هنگامه اخوان مانند قمرالملوک وزیری میخواند، ابتهاج را بسیار خرسند میکرد.
اما همانقدر که ابتهاج سببِ شناخته شدن این هنرمندان و تأثیراتِ عمیقِ آنان در سالهای بعد بر موسیقی شد، سیاستهایش سبب شد تعدادی از نوازندههايي كه در برنامهی گلها ساز ميزدند از آن فاصله بگیرند و خانهنشین شوند.
فرهنگ شریف، پرویز یاحقی، منصور نریمان، محمد حیدری، اکبر گلپایگانی، بهرام مشیری (تاریخنگار) از منتقدان سیاستهای ابتهاج در دورانِ مدیریتاش بر عرصهی موسیقی هستند و معتقدند تعصباتِ این شاعر بزرگ نسبت به حزب توده، نداشتن سواد موسیقی، تبعیضات و مدیریت ناسالم باعث نارضایتی و انصراف هنرمندان شاخص گلها شد.
نقل کردهاند يك روز زمانی كه «پرویز یاحقی» به راديو میرسد، ابتهاج ساعتاش را نگاه ميكند و ميگويد: «شما نيم ساعت دير رسيدهايد.» او هم ناراحت ميشود و ميگويد: «شما اصلاً اطلاعي از موسيقي داريد كه اين حرف را ميزنيد؟ پسر مشيرالدوله به من نميگفت دير يا زود ميآيي حالا شما به من ميگوييد چرا دير آمدهام؟ من به شما اجازه نميدهم كه با من اينگونه صحبت كنيد.» در آن وقت این دو هنرمند با هم گلاويز ميشوند و ايرج آنها را جدا ميكند.
بعد از آن پرويز ياحقي در خانهی خودش دستگاه ضبط صدا میخرد و يك استوديوي خانگي درست میکند و با بسیاری از هنرمندان آثارِ خود را ضبط میکند.
سالها بعد «فرهنگ شریف» در یکی از مصاحبههای خود تعریف میکند: «چند سال پيش آقاي ابتهاج را ديدم و به او گفتم كه شما به موسيقي خيانت كرديد چون همهی ما در آن زمان در بهترين شرايط نوازندگي بوديم؛ اما شما كاري كرديد كه ما خانهنشين شويم و با آنكه حقوق ما را ميداديد، نميگذاشتيد برنامهاي ضبط كنيم. همهی ما در آن زمان در اوج جواني و خلاقيت نوازندگي بوديم. به ايشان گفتم اي كاش برنامهها را ضبط ميكرديد اما پخش نميكرديد. باور كنيد در آن سالها به واسطهی بداههنوازي هر كدام از ما آثاري ميتوانست ضبط شود كه امروزه جزو ميراث موسيقي ما به شمار روند اما متأسفانه با اين نحوهی برخورد و سوءمديريت از بين رفتهاند. موسيقي ايراني بعد از كنارهگيري نوازندههاي گلها شكل يكنواختي پيدا كرد. هرچند رپرتوار موسيقي ايراني، رديف دستگاهي و توالي گوشههاست اما اگر قرار باشد همه مثل هم ساز بزنند پس تكليف خلاقيت چه ميشود؟ هر هنرجويي بايد رديفهاي مختلف و گوشههاي موسيقي را بشناسد و بداند چطور از يك گوشه به گوشهی ديگر برود اما در اين ميان خلاقيت از همه چيز مهمتر است.»
گلپا نیز در این باره گفته است: «قبل از اینکه ابتهاج به رادیو بیاید، من از شعری خوشم آمده بود و آن را خوانده بودم و بعدها معلوم شد که ابتهاج این شعر را سروده است. وقتی هوشنگ ابتهاج به رادیو آمد ما او را نمیشناختیم. بعد که آمدند و کار را شروع کردند و آن حرفها را زدند که باید ردیفها را بزنیم و بخوانیم، مشخص شد اصلاً ماجرا بحث ردیف نیست. مگر همهی آن آدمهایی که در برنامهی گلها [بودند] مانند یاحقی، تجویدی، شهناز، کسایی، فرهنگ شریف، بدیعی، خرم، محجوبی و بقیهی دوستان ردیف نمیدانستند؟ ماجرا این بود که یک چیزهایی پشت این ماجرا قرار داشت. ما با دوستان هنرمندمان نشستیم و گفتیم مسئله چیز دیگری است. اینها حرفشان از بین بردن برنامهی «گلها» است. ما هم گفتیم بهتر و سنگینتر این است که خودمان بگوییم دیگر نمیآییم.»
او ادامه داده است: «نمیدانم چرا اینقدر از گلها میترسیدند. همان زمان برنامهای بود که توسط دکتر جهانبگلو و اسدالله ملک درست شده بود به نام «نوایی از موسیقی ملی» که خوانندگی آن را مرحوم محمودی خوانساری بر عهده داشت و این برنامه چقدر هم زیبا بود. خب ما با این برنامه مخالفتی نداشتیم و میگفتیم این برنامه باشد، «گلها» هم باشد؛ اما اینها میگفتند نه اینطوری نمیشود.»
گلپا توضیح میدهد منظورِ «سایه» از ردیفخوانی «قالبخوانی» بوده و «قالبزنی»: «یعنی شما اگر دهتا سهگاه میخواندی، همهاش یک شکل بود و این میشد اجرای ردیف. مرحوم صبا میگفت: خوانندهها دلای دلای و امان امانی که قبل از شعر میگویند، میخواهند خودشان را کوک کنند. وگرنه کار خواننده، زیبا خواندن شعر است و شما با شعر هم میتوانید شروع کنید این هم یک مدل است.»
زندهیاد منصور نریمان هم از آن سالها خاطرهی خوشی نداشت و در یکی از گفتوگوهایش گفته است: «سایه یک بار من و آقای شهناز را در حیاط رادیو دید و با اشاره به تارنواز جوانی که آن روزها کارش را تازه شروع کرده بود گفت: آقای شهناز دیگه دورهی شما تموم شده و حالا غول تار این جوان است که همراه من است. بعد از انقلاب همین آدمها آمدند و خواستند از تمام هنرمندان باسابقه امتحان بگیرند. حتی به آقای تجویدی هم گفته بودند بیا امتحان بده که ایشان گفته بود: چه کسی میخواهد ما را امتحان کند؟ به من هم گفتند بیا. گفتم: من با تمام سوابقم چیزی نمیخواهم و لطفاً اسم مرا خط بزنید. پس از آن شانزده سال خانهنشین شدم.»
بههرحال اگر قرار باشد قضاوتِ درستی از این اتفاقات داشته باشیم، نمیتوانیم از این ماجرا بگذریم که این اساتید دورهی مدیریت پیرنیا را تجربه کرده بودند و حالا خودشان را در موقعیتی میدیدند که باید به هوشنگ ابتهاج که همسن یا از آنان جوانتر بود، جواب بدهند. خیلیهایشان او را دستکم میگرفتند یا اگر در حوزهی شاعری قدرش را میدانستند، در زمینهی موسیقی جایگاهی برایش متصور نبودند.
روایت سایه اما از آن روزها طور دیگریست. او در کتاب پیر پرنیاناندیش به این موضوع اشاره کرده که اولین روزی که پایش را میگذارد در رادیو از بینظمی موجود جا میخورد. به میرنقیبی میگوید: برنامه چیست و پاسخ میشنود: بناست امروز آقایان گلپایگانی، فرهنگ شریف و اسدالله ملک برنامهای ضبط کنند.
او تعریف کرده است: «گفتیم: چیکار میکنند؟ گفت: میآن بعد معلوم میشه! نشستیم و گپ زدیم. قرار بود ساعت شش برنامه ضبط کنند. شش و نیم، هفت شد، گفتم: آقا چی شد؟ زنگ زد به شریف. شریف گفت: گلپا اومده؟ گفت: نه هنوز. گفت: پس هر وقت گلپا اومد به من زنگ بزن. گلپا زنگ زد که فرهنگ اومده؟ گفت: نه هنوز. گفت: پس هر وقت فرهنگ اومد به من زنگ بزن. گفتم آقا اینکه نمیشه… بالاخره یکی یکی اومدن… بعد گفتن: خب چی بخونیم؟ تو کاغذها جستن یه ورقه رو انتخاب کردن… بعد گفتند بیاین ترک بخونیم، اون گفت نه اصفهان بخونیم. خلاصه رفتن تو استودیو و یه برنامهی پرت و پلایی شد.»
از آن طرف نگاهی گذرا به برنامهی گلهای تازه نشان میدهد تا مدتها بسیاری از بزرگان که بعداً بحث حذف آنها در دوران مدیریت هوشنگ ابتهاج در برنامهی گلها مطرح شد، در «گلهای تازه» نقشآفرینی کردهاند.
در این میان «حسن ناهید» به عنوان هنرمندی که در آن دوران در رادیو حضور داشت، نظری متفاوت دارد: «اتفاقاً آقای ابتهاج به استاد شهناز، آقای یاحقی، استاد پایور و دیگر اساتید خیلی اهمیت میداد و موجب شد که برنامههایی از استادان حسین تهرانی، فرامرز پایور و دیگران از رادیو پخش شود. من فکر نمیکنم ایشان عاملی بودهاند برای رفتن استاد شهناز و استاد یاحقی از رادیو بلکه قضیه برعکس است.»
برخی پژوهشگران معتقدند اصولاً سایه در برخوردهای اجتماعی و در محیط کار و در مصاحبههایش به افرادی که جزو حزب توده بوند، احترام خاصی میگذاشت و به دیگران حمله میکرد. او به علت عقاید حزبی خود محمدرضا لطفی و حسین علیزاده را که هممسلکاش بودند قبول داشت، اما چون شجریان وارد هیچ گروه و حزبی نشده بود، گاهی با او اختلاف پیدا میکرد.
استعفا
سال 57 جشن هنر شیراز برگزار نشد؛ اما اعضای گروه شیدا قرار بود با هماهنگی «رضا قطبی» ۲۰ یا ۲۳ شهریور به شوروی بروند و چندین اجرا به یاد عارف داشته باشند؛ اما اعضای این گروه به خاطرِ کشتار هفدهم شهریورماه از حضور در این برنامه سر باز زدند.
ابتهاج در کتاب «پیر پرنیاناندیش» با اشاره به این کنسرت میگوید: «قرار ما بود ۲۳ شهریور ۵۷ به شوروی برویم. ما را دعوت کرده بودند که از طرف رادیو تلویزیون یک کنسرت در باکو و یک کنسرت در عشقآباد و احتمالاً یک کنسرت در مسکو بدهیم. همه هم برای سفر آماده شده بودند.»
اما او روز شنبه ۱۸ شهریور وقتی به ارگ رسید با وضعیت عجیبی مواجه شد. ابتهاج که در بدو ورود با لطفی روبهرو شده بود از طریق او متوجه اعتصاب اعضای گروه شیدا شد. برخی از آنها مانند هادی منتظری سازشان را با خود نیاورده بود و آنهایی که سازشان همراهشان بود آن را بر زمین گذاشته و با چهرههای خشمگین در یکی از استودیوهای رادیو اعتصاب کرده بودند.
محمدرضا لطفی به عنوان یکی از شاهدان عینی آن اتفاق چنین نقل کرده است: «وقتی که روز بعد برای تمرین به رادیو رفتم دیدم نیروهای مسلح گارد برای اینکه توسط مردم دیده نشوند در محوطهی رادیو مستقر شدهاند. این صحنه من را بسیار متأثر کرد. از طرف دیگر رئیسجمهور چین روز قبل برای مذاکره با شاه وارد تهران شده بود و این جریان و اتفاقات ۱۷ شهریور و دیدن نیروهای مسلح در محوطهی رادیو و از طرف دیگر، همگی باعث شد که من با حالت ناراحت به دفتر آقای ابتهاج رئیس مرکز واحد تولید موسیقی رفتم و با حالت معترضانه رویارو شدم که: من به عنوان یک موسیقیدان نمیتوانم بیایم در رادیویی که پایگاه نیروهای مسلح شده کار کنم. او هم با حالتی خیلی متأثر در حالی که اشک در چشمانش جمع شده بود رفت و پشت به من در کنار پنجره ایستاد چراکه نه میتوانست جواب من را بدهد و نه جواب خودش را. من هم نزد گروه آمدم و جریان را با آنها در میان گذاشتم و گفتم میخواهم به خاطر اعتراض به کشتار ۱۷ شهریور استعفا بدهم. از آنها خواستم که من را دنبال نکنند، چراکه ممکن بود برای آنها دردسرساز شود، چون هنوز رژیم کاملاً برپا بود. بچهها خیلی منقلب بودند چراکه تا آن موقع یک امنیتی برقرار بود و ناگهان یک کشتاری فوقتصور صورت گرفت. یکی از بچهها گفت قبل از این کار بگذارید به آقای سایه هم بگوییم بیاید و ببینیم نظر ایشان چیست. آقای سایه به جمع ما آمدند و به من گفتند: این کار را نکن، چون اگر تو بهتنهایی استعفا دهی ممکن است مستقیماً تو را بازداشت کنند و بهترین راهش این است که همه با هم استعفا دهیم. این شد که ما به اتقاق نامهای نوشتیم و روز بعد یعنی یکشنبه آن را برای مدیرعامل رادیو تلویزیون وقت فرستادیم. البته نامهی ما جنبهی دیگری هم داشت و آن ممانعت ما از رفتن به کنسرت اتحاد جماهیر شوروی نیز بود که بر پایهی برنامههای فرهنگی میان دو کشور از مدتها پیش تنظیم شده بود. این نامه بعد از انقلاب در روزنامهها چاپ شد و تقریباً همهی اعضای گروه شیدا به اتفاق آقایان سایه و شجریان که نامه به دستخط زیبای ایشان نوشته شده بود از رادیو آمدیم.»
محمدرضا شجریان نیز با وجود آنکه پیش از این از رادیو استعفا داده بود اما به خاطر حضورش در گروه شیدا آن روز قرار بود در تمرین گروه شرکت کند. او در یکی از گفتوگوهایش به فشاری که آن روزها بر اعضای گروه بود اشاره کرده است: «گروه با آقای لطفی تمرینات خودش را کرده بود و برای کنسرت آماده شده بود. شب روز هفدهم شهریور فهمیدیم که چه اتفاقی افتاده است. روز بعدش ما تمرین داشتیم و قرار بود روز نوزدهم به مسکو برویم. به خاطر اتفاقی که افتاده بود همهی ما ناراحت بودیم و بهتزده نشسته بودیم و به هم نگاه میکردیم. لطفی هم خیلی ناراحت و عصبانی بود و ما همینطور مانده بودیم که چهکار کنیم؟ به این فکر کردیم که با این شرایط نمیتوانیم برای کنسرت به مسکو برویم. مردم ما را اینجا کشته بودند و آنوقت ما برویم کنسرت بدهیم؟ خلاصه اینکه سه چهارتایی تصمیم گرفتیم اصلاً نرویم. بعد هم به آقای ابتهاج گفتیم برنامه را کنسل کنند و بگویند با توجه به این اتفاقاتی که افتاده است ما نمیتوانیم برویم و نرفتیم.»
ابتهاج در کتاب خاطراتاش با یادآوری این خاطره که در آن زمان کسی فکرش را نمیکرد انقلاب به همین زودی در راه باشد، گفته بود: «هیچکدام از ما به عواقب کاری که کردیم فکر نمیکردیم و شروع به نوشتن متن استعفا کردیم. نوشتیم در این شرایطی که مردم ما به خاک و خون کشیده شدن، حاضر نیستیم بریم کنسرت بدیم. از رادیو هم استعفا کردیم. از یک طرف هم اون موقع نمیخواستیم پای کشورهای دیگر را به میان بکشیم؛ یعنی امتناع ما از کنسرت دادن در شوروی اینطور به حساب نیاید که ما با کشورهای خارجی داریم مخالفت میکنیم. گفتیم که امیدواریم در یک فرصتی که مردم ما از این گرفتاریها خلاص باشند و آرامش باشد و صلح و صفا باشد ما بیاییم در کشور همسایه کنسرت بدهیم؛ در واقع کنسرت را عمده نکردیم ولی گفتیم در این شرایط ما حاضر نیستیم کنسرت بدیم. اعتراض به این کشتار کردیم، خیلی هم تند و در مطبوعات چاپ شد.»
چند روز بعد از استعفای اعضای گروه شیدا بود که گروه عارف و پرویز مشکاتیان هم به آنها پیوستند و آنها نیز از رادیو استعفا کردند تا موسیقیدانان جوان این دو گروه به قول بیژن کامکار، حتی پیش از کارکنان شرکت نفت به انقلاب ایران بپیوندند.
چاووش
پس از استعفای دستهجمعی موسیقیدانان سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران، ابتهاج به همراه محمدرضا لطفی و حسین علیزاده کانون «چاووش» را شکل داد که از مهمترین و تأثیرگذارترین اقداماتیست که منجر به حرکاتی بزرگ در موسیقی سنتی ایران شد.
هوشنگ ابتهاج سالها قبل دربارهی چگونگی تشکیل کانون «چاووش» گفته است: «محمدرضا لطفی سرپرست گروه «شیدا» و علیزاده و مشکاتیان مشترکاً سرپرست گروه «عارف» بودند. روز بعد از ۱۷ شهریور ۵۷ (جمعهی سیاه) که از رادیو استعفا کردیم، «چاووش» را درست کردیم. گروهی متشکل از گروه عارف و شیدا به اضافهی یکی دو نفر دیگر. میخواستیم به موسیقی ایران که مدتی بود طرف بیاعتنایی قرار گرفته بود، جان تازهای بدهیم. چاووش شد پرچمدار موسیقی ایران؛ هنوز هم وقتی از موسیقی امروز حرف میزنند، گوشه چشمی هست به کارهای عارف و شیدا.»
این کانون پیش از انقلاب سه سرود شبنورد (با صدای شجریان)، آزادی (با صدای شهرام ناظری) و سپیده (با صدای محمدرضا شجریان) را در زیرزمین خانهی مسکونی لطفی تولید کرد. برخی سرودهای انقلابی مثل «ای پدر» اثر محمدرضا لطفی که به یاد آیتالله طالقانی ساخته شد، پس از انتشار اول دیگر هیچگاه بازنشر نشد.
«چاووش» در مجموع دوازده آلبوم منتشر کرد که از نظر اجتماعی در همراهی مهمترین رویداد سیاسی اجتماعی پنجاه سال اخیر ایران نقش مهمی داشتهاند.
ارغوان
هوشنگ ابتهاج نقش مهمی در زنده کردن دوبارهی ارغوان در ادبیات ما داشت؛ سایه در کتاب پیر پرنیاناندیش، ماجرای درخت ارغواناش را به زیبایی شرح داده است. ظاهراً میان آن دو، دلبستگی چنان زیاد است که بنا بر روایت راویان کتاب، سایه نمیتواند در حضور آنها شعر ارغوان خودش را بخواند و میگوید گریهاش میگیرد. او خود در کتابِ «پیر پرنیاناندیش» گفته است: «وقتی داشتم سال ۴۵ خانهی [خیابان] کوشک رو میساختم، یک کندهای زیر خاک بود، عجیب بود؛ یک کندهی خیلی قطور بود شاید به اندازهی هشتاد، نود سانت. من هیچ نمیدونستم چه درختیه. اردیبهشت بود، دور این کنده یه پاجوشهایی زده بود. بعد که این برگها بزرگتر شدن فهمیدم که ارغوانه. توی تمام مدت بنایی نگذاشتم سیمان و آهک کنار این کنده بریزه. ... خلاصه من این درختو نگه داشتم؛ در طول سالها قد کشید و بلند شد. … بعد اون بهاری که من خونه نبودم اون شعر ارغوان رو ساختم.
… بعدش دیگه اون خونه رو فروختم؛ سال ۱۳۶۸ ولی ارغوان هست هنوز. دیگه سالهاست نرفتم اونجا. ولی امسال [۱۳۸۵] کاوه و عروسم رفتند اونجا و عکس گرفتند. دیدم تنهها کم شده؛ شش هفت تا تنه مونده بقیه ظاهراً خشک شده یا بریدن.
ظاهراً تنههای کلفتتر از تشنگی خشک شدن؛ آبشون ندادن. ولی هنوز ارغوان هست.»
همچنین نقل کردهاند وقتی برای تسویهحساب نزد مالک جدید (یک شرکت سیمانی) رفته، از آنجا که پنجره رو به ارغوان باز میشده، او آنقدر صندلیاش را جابهجا کرده که ستونهای بالکن میان او و ارغوان حائل شوند تا مبادا با درخت چشمدرچشم نشود.
این شعر را علیرضا قربانی بر اساسِ آهنگی از مهیار علیزاده چند سالِ پیش خواند. بعدها سایه دربارهی اجرای این شعر گفت: «دیگر تقصیر من نیست؛ خدا باید راضی باشد. بله، ظاهراً شنوندهها هم از این راضی هستند، من شنیدهام که تا مقدمه شروع میشود مردم شروع به دست زدن میکنند؛ یعنی دیگر آن را میشناسند. ولی عیبش این است- که البته حق هم دارند- این شعر برای آواز و تصنیف طولانی است، مقدار زیادی از آن زده شده و یکخرده شعر شَل و کور شده، ولی در مجموع حالتی که این شعر به وجود آورده تا حدی در خود شعر جاپایش معلوم است. راستش را به شما بگویم، خواندن این شعر برای من دشوار است، معمولاً هم سعی میکنم از اول شعر را با لحن دیگری که لحن خودم نیست بخوانم تا به جاهایی که میرسد بتوانم بهراحتی از آن بگذرم، گاهی هم یادم میرود این کار را بکنم و دستهگل به آب میدهم و خواندن قطع میشود.»
قطعات سایه در موسیقی ایران
ورود هوشنگ ابتهاج به دنیای ترانهسرایی با «تو ای پری کجایی» با صدای حسین قوامی و آهنگسازی همایون خرم آغاز شد.
همایون خرم بعدها در گفتوگویی با یک نشریه دربارهی چگونگی پدید آمدن این تصنیف میگوید: «در منوچهری خانهی باصفایی بود با باغچه که شباش رفتم آنجا. شب قشنگی بود و برخی از کارهایی را که با دستگاه حرفهایشان ضبط کرده بودند گوش کردم. من خودم کارهایی را که مینوشتم و اجرا میکردم تنها یک بار گوش میکردم و دیگر هم فرصتی برای گوش دادن دوباره نداشتم و تأییدشان میکردم. هنگام گوش دادن به کارها، آقای ابتهاج گفتند «خیلی دلم میخواهد که روی یک آهنگی از شما شعر بسازم.» من چیزی نگفتم اما وقتی روی بالکن و هوای خوب و نسیم و باغچه و شب اواخر تابستان را دیدم گویی باران نت بود که میبارید. بلافاصله رفتم توی بالکن نشستم و این آهنگ را از بالا تا پایین نوشتم. حتی جوابهای ارکستر پشت هم آمد. واقعاً کمتر زمانی بود که یک آهنگ تمام و کمال به ذهن بیاید؛ از صفر تا صدش؛ و به همین دلیل است که برخی از دوستان و شنوندگانی که این کار را میشنوند میگویند این آهنگ زمینی نیست. و من هم معتقدم که به بنده این آهنگ را دادند و «تو ای پری کجایی» الهامی بود که به من شد؛ الهامی که تمام و کمال آمد. آهنگ را برای ایشان اجرا کردم خیلی خوشحال شد و مشغول ساختن شعرش شد.»
ایران ای سرای امید نیز یکی دیگر از قطعات ماندگاریست که با شعر سایه شکل گرفته است. لطفی دربارهی ساخت این قطعه که به گفتهی خودش آن را در شب پیروزی انقلاب به رادیو برد تا پخش کنند گفته است: «تصنیف سپیده دیرتر از مقدمهی آن ساخته شده است. چند ماه پیش از نخستین کنسرت این اثر، وقتی به منزل سایه رفتم و با سهتار، آهنگ تصنیف را برای او نواختم علاقهمند شد که شعر آن را بسراید. خواهش کردم هرچه زودتر اقدام کند چون کنسرت در راه بود و بدون این تصنیف، کارمان ناقص میماند. کار سرودن شعر طولانی شد و من نگران بودم، تا اینکه یک هفته مانده به اجرای کنسرت شعر آماده شد و من آن را نزد شجریان بردم.»
محمدرضا شجریان در طول عمر پربار خود این قطعات را از سایه خوانده است:
ـ در کوچهسار شب (در دشتی) با آهنگسازی فریدون شهبازیان از آلبوم «جام تهی»
ـ «تصنیف سپیده» یا «ایران ای سرای امید» که یکی از بهیادماندنیترین آثار باقیمانده از این همکاریها با آهنگسازی محمدرضا لطفی است.
ـ استفاده از شعر ابتهاج در قالب تصنیف «نور سایه» در آلبوم «رنگهای تعالی» با همکاری محمدرضا شجریان و سهراب و تهمورس پورناظری
ـ شعر «در کوچهسار شب» که در آلبوم «جام تُهی» (دشتی) با صدای محمدرضا شجریان و تنظیم فریدون شهبازیان استفاده شده است.
ـ استفاده از شعر «برسان باده که غم روی نمود ای ساقی» از سایه در یکی از آوازهای آلبوم تصویری «همنوا با بم» با صدای محمدرضا شجریان و همخوانی همایون شجریان که در سال ۱۳۸۲ برگزار شد.
ـ در آلبوم «شب، سکوت، کویر» با صدای محمدرضا شجریان و آهنگسازی کیهان کلهر غزل «ای عاشقان» از ه.ا. سایه است.
ـ آلبوم «راز دل» یک مجموعه موسیقی سنتی ایرانی با صدای محمدرضا شجریان و اجرای گروه پایور به سرپرستی فرامرز پایور است که در آن اشعار «چشمانتظار» و «بهار غمانگیز» از ه.الف. سایه به کار رفته است.
ـ آلبوم «جان جان» یا «چاووش ۹» که توسط گروه شیدا به آهنگسازی و سرپرستی محمدرضا لطفی و با حضور محمدرضا شجریان به عنوان خواننده در دستگاه سهگاه اجرا شده است. اشعار بهکاررفته در این اثر از عطار و ه.الف. سایه است.
ـ «به یاد عارف» که در گذشته با نام «چاووش ۱» شناخته میشد، اولین مجموعه موسیقی از مجموعه دوازده آلبوم چاووش است که با صدای محمدرضا شجریان و با همکاری گروه شیدا به سرپرستی محمدرضا لطفی در بیات ترک اجرا شد. کلیهی اشعار این اثر از سایه است.
تاریخ انتشار : چهارشنبه 2 شهریور 1401 - 15:51
افزودن یک دیدگاه جدید