چند کلمه دربارهی جشنوارهی موسیقی فجر
در ابتدای انتها
[ مانی جعفرزاده - آهنگساز و مدرس موسیقی ]
این چند سطر، هرچند به بهانهی پایانگرفتن فجرِ سیوچهارم قلمی شده امّا نگاهی کلّیتر دارد و لابد میکوشد بشکافد که جشنوارهی موسیقی فجر -به عنوان بزرگترین گردهمآیی سالیانهی موسیقی کشور- از اساس با چه مشکلاتی دستدرگریبان است. این است که کمی به امسال میپردازد و کمی به سالهای دورتر میرود تا از منظر نویسندهاش -به غلط یا درست- بکوشد بشکافد که این قسمت از فرهنگ امروز ما، گیرِ کدام اشتباه در گذشتهاست یا کجا راه گمکرده و مسیرِ مستقیمی را بهخطا کج رفتهاست.
یک
از اشاره به این موضوع نمیتوان سرباز زد که ساختار جشنوارهی موسیقی فجر، در سالهای نخستینِ دههی شصت خورشیدی پِیریخته شدهاست. آن سالها بنابر شیوهای واحد، قالب رایج بیشتر تولیدهای هنری یا شبهفرهنگیِ رادیو و تلویزیون، «جُنگ» بود. یادتان هست؟
«جُنگ»ها مجموعههایی بودند که میکوشیدند از کنار هم گذاشتنِ چند پدیدارِ جور و ناجور، برای هر مخاطب و هر سلیقهی احتمالی، پیشنهادی داشتهباشند و در عین حال، بدیهیست که -بنابر آنچه در آن روزگار سرپیچیناپذیر مینمود- از تبلیغ برای مبانی فکری انقلاب نیز غافل نبودند. روال غالبِ جُنگهای هنریِ هر دو شبکهی آن سالها چُنین بود: سلام و علیکِ مجری، یک پیشپرده بهجای مقدمه، کمی موسیقی آسانپسند، تبیین مبانی و شعارهای انقلابی با چاشنی هنر، کمی صحبت از موضوعات هنری روز [که البتّه خبری هم نبود و چیز دندانگیری ازش درنمیآمد]، آن گوشه و کنارها گاهی موضوعاتی شبهآموزشی و در آخر هم مُجری میآمد خداحافظی کوتاهی میکرد و «از اینکه تا آن لحظه برنامه را دنبال کردهاید»، تشکر میکرد.
خُب این روال آن سالها بود و تا اینجا تعجّبی ندارد؛ تعجّب در این است که پس از گذشت بیش از سی سال، هنوز ساختار جشنوارهی موسیقی فجر ساختاریست مشابه جُنگ!
صاحب این قلم، بنابر همین کنجکاوی که سه-چهار سالیست نسبت به جشنوارهی موسیقی فجر پیدا کردهاست، تمام این مدّت را به مطالعه و پرسوجو دربارهی مهمترین جشنوارههای موسیقی و همچنین آکادمیهای اهدای جوایز سالیانه در جهان گذراندهاست. آنچه من خواندهام و پرسیدهام و کمی فهمیدهام، این است: هیچ جشنوارهی معتبر موسیقی در سطح جهان وجود ندارد که همزمان همهی شاخههای کلاسیک، معاصر، سنّتی، فیوژن، پاپ، محلّی (ملل)، پژوهش و... را با هم پوشش بدهد. تنها جشنوارهای در جهان که همهی اینها را [آنهم ظرف تنها شش روز] کنار هم قرار میدهد، همین جشنوارهی فجر خودمان است که البتّه برای بار هزارم اثبات میکُند که هنر نزدِ ایرانیان است و بس! تازه امسال جایزهی باربد [با هزار منبمیرم-تو بمیری] حذف شدهبود؛ وَگرنه که ما در سهسال گذشته این افتخار را هم داشتیم که جشنوارهمان، نهتنها همهی شاخههای موسیقی را شامل بود بلکه همزمان آکادمی بررسی کلیّهی آثار منتشرشده در سال قبل و اهدای جایزه به برترینهای آنان نیز محسوب میشد!
راهِ حل چیست؟ عرض میکُنم: مدّتیست که جامعهی سینمای ایران، بخش بینالملل جشنوارهی فیلم فجر را از مسابقهی سینمای ایران جدا و آن را به فصل بهار موکول کردهاست. سینمای مستند و سینمای انیمیشن و فیلمهای کوتاه هم سالهاست که جشنوارههای مستقلِّ خودشان را دارند. صاحبِ این قلم -علیرغم آنکه سطح دانش عمومی جامعهی سینمای ایران را بههیچوجه با سطح علمی جامعهی موسیقی حتّی قابل رقابت نمیداند- معتقد است مدیریتی که برای جشنوارهی فیلم فجر اِعمال شده، دقیق است و خوشفکر و از این نظر، از معدود موردهاییست که سینماییها از موسیقیدانان درستتر عمل کردهاند.
پیشنهاد میکُنم بخشهایی از جشنواره (مانند بخش موسیقی پاپ که مردمیتر هستند و به شادیانهها اختصاص دارند) در همین ایّامِ دههی فجر برگزار شود و بخشهایی چون موسیقی کلاسیک و موسیقی ایرانی، با نگاهی تخصصی و جدّیتر، نظر به مخاطبان کمتری که دارند، هریک جداگانه به بهار و تابستان منتقل شوند. موسیقی معاصر که سه سال است به همّت بخش خصوصی برقرار است و در همین سهسال، جشنوارهی محترمی شده؛ جشنوارهی موسیقی محلی هم سالهاست وجود دارد. پس در عمل، نیازی به حضورشان در فجر نیست. این تقسیمبندی، فجر را از یک جشنوارهی کلان در یک نقطه از سال، بدل میکُند به چند جشنوارهی کوچک در ماهها و فصلهای مختلف که هم ادارهشان تخصّصی، دقیق و کمخطاتر خواهدشد و هم تمرکز اجراهای با کمک دولت را از یک نقطهی زمانی به روالی متداوم در طول سال بدل خواهدکرد. مضاف بر این که چنین تصمیمی، یحتمل میتواند حجمِ حساسیّتهای بیرون از حوزهی فرهنگ را هم بر این رویداد کاهش بدهد.
دو
مرجع تصمیمگیری برای فرهنگ هر سرزمین، تنها و تنها نخبگان و خبرگان فرهنگ و هنر آن سرزمین هستند که با مدیریّت وزارت فرهنگ آن جغرافیا، مسئولیّتشان را به انجام میرسانند. دخالت هر نهاد یا مؤسسه یا گروهی بیرون از حوزهی فرهنگ، نتیجهای جز خُسران ندارد. این را درک کنیم. یکی از اصلیترین صدماتی که جشنوارهی فجر در همهی دورهها خوردهاست، اجتناب از حضوری بوده که نخبگان داشتهاند؛ با این عذر موجّه که بخش بزرگی از تصمیمگیریهای این جشنوارهی فرهنگی را نهادهایی بیرون از حوزهی فرهنگ انجام میدهند. چرا این موضوع درک نمیشود که به همان میزان که حوزهها و نهادهای غیرفرهنگی خصوصیّات خودشان را دارند، جماعت هنری نیز مردمانی هستند با خُلقوخو و نگاهی مختص به حوزهی خودشان. از مشروطه تابهحال، هنرمند ایرانی [به درست یا غلط] از اینکه بخشی از یک سلیقهی وابسته به قدرت تلقّی بشود، طفره رفتهاست. بدیهیست وقتی بخشهایی از تصمیمگیریها در حوزههایی بیرون از نهاد فرهنگ شکل بگیرد، اهالی کارآمد فرهنگ، آنرا مغایر شأنشان تلقّی میکنند و از همکاری سرباز میزنند. حاصل این میشود که در بسیاری از پُستهای کلیدی (مانند دبیر و هیأتهای انتخاب) کسانی در مصدر امور مینشینند که گزینههای دستپایین هنر این کشورند و در عمل کارا نیستند.
نگاهی به دبیران همین چند دورهی اخیر جشنوارهی موسیقی فجر، این گمان را تأیید میکند که لازم است در میان فحول اندیشهی موسیقی در کشور، اطمینانی بهوجود بیاید که حضور و هماندیشیشان در جشنواره، به معنای زیر سوالرفتن استقلال هنری و فکریشان نیست.
سه
حسرتبهدل نباید بود. یاد بگیریم حسرتبهدلها را به کارهای مهم نگماریم. اگر من همهی عمرم را در این حسرت سپری کردهباشم که بنگاه تجاری عظیمی بهراه بیندازم و بشوم یگانه تاجر عالم بشریّت، نخستین نتیجهای که از گماردن من به دبیری یک جشنوارهی موسیقی عاید میشود، آن است که محصول فرهنگی را با کالای تجاری اشتباه بگیرم و تصمیم بگیرم «موسیقی مظلوم» را از چرخه خارج کنم و جایش را بدهم به «چیزی که مارکت داشته باشد». اگر من در همهی عمر، در این حسرت باشم که جایزهای در حوزهای از هنر نصیب من بشود، نخستین کاری که پس از رسیدن به پُستی در جشنوارهای خواهمکرد، لابد این است که جایزهای بهراه بیندازم و خودم بشوم برندهاش! اگر همهی عمر، نویسندهی آثاری متوسّط و سفارشی بودهباشم و به واسطهی آن، از جامعهی هنری پوزخند تحویل گرفتهباشم، نخستین حسرت جانام این خواهد بود که روزی برسد که آثار شخصیام را بر صحنه ببرم؛ این است که در مواجهه با انتخاب شدنام به عنوان دبیر، با کمهوشیِ حرفهایِ اجتنابناپذیری، آثار خودم را در فهرست اجراهای گروههای خارجی قرار میدهم و دور و بریها را هم به هیئت انتخاب میآورم که ایشان هم فرصتی بیابند تا آثار متوسطشان را به صحنه برسانند.
میبینید؟ با حسرتبهدل بودن کارها به روال درست نمیاُفتد. جشنوارهی موسیقی فجر، نیازمند کسانیست که حسرتی جُز ارتقاء فرهنگی نداشتهباشند. کسانی که نخواهند پولدار باشند، مشهور باشند، در حمایت قدرت باشند و حتّی نخواهند محبوب باشند. این آخری در موقعیّت فعلی هنر ایران، از همه مهمتر است. شهر پُر شده از هنرمندانی که دایم و در هر موقعیّتی، لبخند میزنند و قربان-صدقه میروند که محبوب بمانند.
فرهنگ امروز ایران، هنرمند محبوب نمیخواهد. نباید بخواهد. به کسی نیاز داریم که فحش بخورد و کوتاه نیاید و فقط کار درست را انجام بدهد.
چهار
بارها گفتهام و این بار صدم است که عرض میکنم، جامعهی خبری موسیقی ایران ناکارآمد است. بسیاری از بچّههای خبرنگار موسیقی، گاهی از انشای چند خط سادهی بیغلط عاجزند. چهطور میشود نگاه عمیق نداشت و خبررسان فرهنگ شنیداری یک برههی تاریخی بود؟ چرا خبرنگارهای ما اینقدر ارزان هستند؟ خبرنگار فرهنگی و هنری یعنی کسی که کتمانِ حقیقتِ یک فرهنگ را برنمیتابد؛ اهل معامله با هیچکس نیست و درست و غلط را به خوبی از هم تمیز میدهد. مادام که بشود خبرنگاری را عضو دار و دستهای از یک نحلهی هنری کرد، کُمِیت فرهنگ مملکت لنگ است.
مُصرانه معتقدم باید دورههای آموزشی و بازآموزی برای خبرنگاران موسیقی برگزار کرد. در این حوزه فقیر هستیم. خیلی فقیر هستیم.
مؤخره
این یادداشت صبح پس از اختتامیه منتشر خواهدشد؛ یعنی حالا ما در ابتدای انتها ایستادهایم؛ درست در لحظهی پس از اختتامیه. از یاد نبریم جشنواره امسال آییننامهای دارد که بسیاری از موضوعات در آن لحاظ شده. از جملهی آن موضوعات و شاید یکی از مهمترین فصلهای آییننامه، موضوع شورای ارزیابی است. این شورا موظف است به روند برگزاری جشنواره نظارت کرده و اگر در هر نقطه تخلفی دید، آن را ابلاغ و جلوی تکرار شدناش در سالهای بعد را بگیرد. این گوی و این میدان: حالا وقت محکزدن آییننامه است و وقت تصمیمگیری برای آنچه باید در سالهای بعد رُخ بدهد.
منبع:
اختصاصی موسیقی ما
تاریخ انتشار : شنبه 11 اسفند 1397 - 15:07
دیدگاهها
جناب جعفر زاده،درود بر شما كه به راستي حق مطلب را به جا آورده ايد.باشد كه دست اندركاران بيشتر بينديشند.....
افزودن یک دیدگاه جدید