گفتوگوی مفصل با خواننده و سرپرست گروه «پالت» در آستانه فصل تازه کاری؛
«پالت» به قرنطینه میرود!
موسیقی ما - اگر نتوانیم «پالت» را پیشروترین گروه موسیقی «تلفیقی» در کشور بنامیم، قطعاً جزو اولینها و بهترین گروههایی است که میتوان از آنها به عنوان یک گروه موفق با موسیقی و سبک و سیاق به روز و فکر شده یاد کرد. گروهی که برای خط به خط ملودیهایش برنامه دارد، آثار روز موسیقی جهان را دنبال میکند، در زمینه آرشیو ذهنی درباره روند موسیقی تلفیقی و پاپ صاحبنظر است و از همه مهمتر، هرگز بخاطر مخاطبش حاضر نیست دست به هر کاری بزند.«پالت» فکر میکند، میاندیشد، خلق میکند و منتشر میکند. آنها مدت زمان زیادی را هم برای شنیده شدن اثرشان وقت و انرژی صرف میکنند و به مرور با رصد کردن ایدئولوژی و نظرات مخاطبانش، برای خلق اثر بعدی در راستای همین جریان موسیقی تلفیقی آغاز به کار میکند.جریانی که به مرور به جریان غالب بازار موسیقی در کشور تبدیل شده است و این اتفاقی خطرناک برای یکی از پیشروترین گروههای موسیقی در ایران است که جایگاهش را در خطر میبیند.با اعضای پالت (امید نعمتی و روزبه اسفندارمز) درباره تمام این اتفاقات، موفقیتها، روند کاری و مسیر هنری این گروه، انتقادات به آنها و فضای آلبوم دومشان گپ زدیم که ناخواسته بحث به سمتی رفت که جریان گفتوگو را جذابتر و خواندنیتر کرد. بخشهایی از این گفتوگو صبح امروز در روزنامه «شرق» منتشر شده است و متن کامل آنرا در ادامه میخوانید:
روزبه: انتقادها درصد کمی از دلیل عوض کردن فضای آلبوم دوم بود و بخشی از آن هم به این دلیل بود که موسیقیهایی که خودمان گوش میدهیم این گونه هستند و تغییری که خودمان کرده بودیم را هم پذیرفتیم. زمان آلبوم اول، «گوران برگویچ» گوش میدادیم و کاوه هم خیلی جیپسی جَز دوست داشت و همه این المانها باعث شد کارهایی مثل «یادگار دوست»، «مثلث» و «والس شماره 1» ساخته شود که در راستای علایق و خوراک شنیداری ما بودند.
امید: این را هم بگویم که به هرحال در آرشیو موسیقایی ما همه چیز هست به جز آلبومهای پاپ بیهویتی که این چند ساله ارائه شده. خود من آخرین آلبوم پاپی که خریدهام آلبوم علیرضا عصار بود و بازار این روزهای پاپ را فقط در جاهای دیگر شنیدهام و هرگز نتوانستهام با آن ارتباط برقرار کنم.
روزبه: این رویه چیزی نبود که ما از اول به آن فکر کرده باشیم، بلکه با آن مواجه شدیم و به مرور آن را درک کردیم. یادم میآید آلبوم اول را که ساختیم اول یک قرارداد نوشتیم با یک ناشری که اگر هزار نسخه فروختیم، هزارتای دوم را چاپ کنیم. یعنی تا این حد هم خودمان و هم آن ناشر، درمورد تولیدمان اشتباه فکر میکردیم! البته آن قرارداد اصلا اجرایی نشد و ما اساسا با تهیهکننده دیگری همکاری کردیم و فقط در همان روز اول سه هزار سیدی فروختیم. پس یک ارتباطی ایجاد شده بود و ما شروع کردیم تا این ارتباط را درک کنیم. این امر در ابتدا باعث ترس بود و بعد به شعف تبدیل شد و ما به این نتیجه رسیدیم که توانستهایم توجه خیلیها را جلب کنیم. این تا اینجای کار، اما بعد از آن میخواهیم چکار کنیم؟ باید رهایشان کنیم تا بروند یا در فضاهایی که برای خودمان جالب بوده است چراغ قوه بیندازیم و آنها را نشانشان دهیم؟ این واقعا چیزی نبود که از ابتدای کار به آن فکر کنیم و یکباره بر ما نازل شد.
امید: این چیزی که اسمش را موسیقی تلفیقی گذاشتهاند و معتقدند روزبهروز موفقتر میشود، موسیقی تلفیقی نیست، فقط نوع دیگری از موسیقی است که برای آدمها عجیب بوده و برای همین اسمش را تلفیقی گذاشتهاند. طبیعتاً در بین انتخابها و صداهای محدودی که این مدت در موسیقی تولید میشده، این صدای و فضاهای جدید برای مردم جذاب است. من میگویم اگر این همه خواننده پاپ مثل هم میخوانند و هارمونی و موسیقیهایشان مثل هم است، گروههایی مثل «کامنت» و «چارتار» و «پالت» و «بمرانی» میآیند و میگویند موسیقی ما اینگونه صدا میدهد و در نتیجه مخاطب میتواند انتخابهای بیشتری داشته باشد. من معتقدم از راه موسیقی این گروهها، میتوان مخاطب را با موسیقیهای جدیدتری روبهرو کرد و باز هم میتوان ذائقه موسیقایی آنها را بالاتر برد و از این وضعیت نجات داد.
روزبه: بله باید این حمایت و اجازه را هم در کنارش بدهند. الان هویت موسیقی پاپ ما، چه چیزی از لحاظ فرهنگی دارد که به مخاطب بدهد؟
روزبه: بله، چاوشی گاهی اوقات که یک پیوند عجیبی بین شعر و موسیقیاش به وجود میآورد، واقعا استثنا است و نمیتوان آن را انکار کرد. ولی درصدهای دیگر چه؟ آنها یک موج لحظهای و مصرفی هستند. مثلاً وقتی سایت «موسیقی ما» را نگاه میکنیم، آمار دانلود یک قطعه از بچههای پاپ، حداکثر چقدر آن بالا میماند؟ اگر خیلی زیاد باشد ده روز. این نشان میدهد که این موسیقی کاملاً مصرفی است ولی مثلا اگر قطعهای از بچههای ما یا «کامنت» و... شنیده شود، این کار به معنای واقعی هیت میشود. یادم میآید یک قطعه از بچههای ما، چه در بیپ تونز و چه در جاهای دیگر، هفت ماه هیت و شماره یک بود و این نشان میدهد که این موسیقی مصرفی نیست. مثل کتابی است که هر روز یک صفحه از آن را میخوانی و مسیری را پیش روی خود میبینی که هر روز جای جدیدی از آن را کشف میکنی.
امید: من فکر میکنم امید داشتن و سرزندگی از یک جایی میآید. ما به عنوان یک انسان باید با آدمهای مختلف در شهر زندگی کنیم و ببینیم و بشنویم. به هرحال ما یکجورهایی قصه آدمهای مختلف را روایت میکنیم و به عنوان فردی که در این جامعه زندگی و کار میکند، به این امیدواری احتیاج داریم. ما امیدوار به آینده این جامعه هستیم و برای همین هم ماندهایم. یکی میگوید من اصلاً این را نمیخواهم و میرود و یکی هم میخواند الهی سقف آسمان روی سرت خراب شود. ولی ما گفتیم فضای موسیقی میتواند درست شود و جوانان ما باید خوشحال و امیدوار باشند و این چیزی است که در آلبوم دوم زیاد به آن پرداختیم. نباید قهر کنیم و برویم، این کشور برای ما مثل پدر و مادر میماند و وظیفه ما است که با آن کنار بیاییم و با آن زندگی کنیم و این همان چیزی است که به آن خیلی امیدواریم.
امید: یک زمان نوستالژی در کارهای ما بیشتر بود و همیشه هم گفتهام که خیلی نمیتوان به آن سهل انگارانه نگاه کرد چراکه قضیه جامعه شناسانهتر است. آن موقع یکدفعه یک عده افراد دهه شصتی توجهشان به آهنگهای دوران کودکیشان جلب شد که خود ما هم جزو همانها بودیم. حتماً نیاز این موضوع حس میشد که نه تنها ما بلکه خیلیهای دیگر هم آمدند و این کار را انجام دادند. ما «خونه مادربزرگه» را خواندیم و یکی «آقای حکایتی» را خواند. حتی یک دفترچه آمده بود به نام «یادتونه...؟» که یادآوری خاطرات گذشته را میکرد؛ حتی چند روز پیش من داشتم برنامه «خندوانه» را میدیدم که امیرمهدی ژوله هم همین کار را میکرد. این دقیقاً چیزی است که همه آدمها در سینما و استندآپ کمدی و خیلی جاهای دیگر به آن پرداختند و به نظرم یک مسئله اجتماعی است؛ ما هم چون در این اجتماع زندگی میکنیم به آن پرداختیم. در واقع سال 86-87 بود که «خونه مادربزگه» را ساختیم. قطعاً نوستالژی در کار ما وجود دارد، همان اندازهای که در زندگی ما وجود دارد ولی ما هیچ وقت از آن سواستفاده نمیکنیم. درمورد المان خوشحالی و سرزندگی هم باید بگویم که مثلاً اگر کسی از من بپرسد چطوری؟ حتی اگر ناراحت باشم میگویم عالی. به دلیل اینکه در معاشرت با آدمها انرژی که به آنها میدهی خیلی مهم است و میتواند حال آنها را هم خوب کند. من خودم از انسانهایی که اینگونه در سختترین و تلخترین روزها میگویند خوب و عالی هستند، خوشم میآید و خودم هم سعی میکنم همینگونه باشم.
امید: میخواستم که بچهها تحت تأثیر آن قرار نگیرند.
روزبه: همین میشود که پسر مهرپویا به ما ایمیل میزند و تشکر میکند و میگوید نام پدر من این روزها غریب بود و شما دوباره نامش را زنده کردهاید.
امید: انقدر ایمیل زیبایی به ما زده بود که من بغض کردم و هنوز نمیدانم جواب او را چه باید بدهم.
روزبه: خیلیهای دیگر بودند که از ما تشکر کردند، مثلاً دختر سیاوش کسرایی. این وظیفه ما است. رفقای من اکثراً موزیسینهایی بودند که با هم موسیقی پست مدرن میزدیم و آنسامبلهای عجیب میساختیم. آنها موضع سفت و سختی دارند و میگویند تو که سخیف شدهای. اما من سینه سپر کردم که شما اشتباه میکنید، این کار ما کاملاً انسانی است. برای همین به شخصه نه تنها نمیترسم بلکه کاملاً موافق این کاورها هستم. برای اینکه به مهیار شجاعتی داد تا روی ویولنسل کارهایی انجام دهد که شاید خودش نداند به خاطر این کاورها است، بقیه بچه ها هم همینطور.
امید: اصلاً همین آنالیز کردن آنها باعث میشود دانش ما برای ساختن یک قطعه دیگر کلی بالا برود. این رویهای است که ما پیش گرفتهایم و قطعاً در هر آلبومی یک کاور خواهیم داشت.
روزبه: اولین آلبومی که خیلی توجه من را جلب کرد، آلبوم پیتر سلیمانیپور بود.
امید: بله، پیتر و کریستف رضاعی هم در این جریان خیلی مهم بودند...
روزبه: یا آلبوم «سیر» مسعود شعاری. کارهایی که نشر «هرمس» در آن دوره انجام داد خیلی جذاب بودند. من با ماکان اشگواری همکلاسی بودم و او آن سالها یک سلکشن از قطعاتی که در این ژانر منتشر میشد درست کرده بود و سیدی آن را به آدمهای مختلف میدادیم تا گوش کنند. قطعاتی از پیتر، عماد بنکدار، حتی گروه فوژان و... و می گفتیم اینها موسیقیهای نسل جدید هستند.
امید: یک روزی این برای منتقدان و آهنگسازان قدیمی عجیب بود که مگر میشود کلارینت و آواز ایرانی در کنار هم باشند؟! اما الان سازی مثل کنترباس مثل یک امر غیرقابل انکار، وارد آنسامبل سنتی ایرانی شده است.
روزبه: یک دلیل دیگر هم داشت، آن زمان اوایل کارمان بود و تعجب کرده بودیم و نمیتوانستیم آن را به راحتی هضم کنیم.
روزبه: میتوانم بگویم که آلبوم دوم یکی از طولانیترین پروداکشنهایی بود که داشتیم و ما در پروسه این آلبوم خیلی پختهتر شدیم. ما چه در اجرای زنده و چه در آلبوم، هرآنچه که میشد را تجربه کردیم اما دیدیم آنچه که میخواهیم اجرا کنیم، در ایران شبیه یک رویا است. در نتیجه درصدی از وسواسمان را پایین آوردیم تا حرص نخوریم و بتوانیم با آرامش روی استیج برویم. ما قبل از اینکه انقدر جدی روی صحنه برویم، همیشه نسبت به برج میلاد گارد داشتیم. خود من تالار وحدت را میپرستیدم و تالار رودکی برایم انتهای آمال و آروزهایم بود اما الان اگر یک نفر از من بپرسد بهترین سالن کنسرت این شهر کجا است میگویم برج میلاد! درباره اینکه گفتی چرا زیاد کنسرت گذاشتیم واقعیت این است که برای اینکه بتوانیم به اندازه کافی برای آلبوم بعدی ایده داشته باشیم، تصمیم گرفتیم از روزی که آلبوم منتشر شد، به مدت یک سال و نیم اجرا بگذاریم که حالا شده یک سال و چهار ماه. گفتیم در این یک سال و نیم کمی ریلکس میکنیم و به خودمان خیلی فشار نمیآوریم. راجع به ایدهها تکتک فکر میکنیم، نوازندههای بهتری میشویم و بعد میرویم داخل قرنطینه؛ ما بعد از انتشار آلبوم اول هم همین کار را کردیم و شروع به ساخت آلبوم دوم کردیم. پس اگر چنین اتفاقی افتاده، به خاطر تجربههایی بوده که در این سالها به دست آوردیم.
امید: من که فکر میکنم به نوعی مجبوریم، چون از یک جایی به بعد ممکن است بگوییم ما دیگر این تفکراتی که در این گروه وجود دارد را دوست نداریم.
امید: سردار سرمست هم قرار است یک کارهایی انجام دهد. در واقع میخواهیم تنالیته رنگیمان را بیشتر کنیم تا بتوانیم به ایدههای جدیدتری برسیم.
امید: در همین مدتی که ما کار کردیم خیلی گروههای مختلف آمدند و رفتند. اصلاً نمیخواهم متواضعانه در این مورد برخورد کنم اما ما واقعاً جاده صافکن یک عده بودیم. من میگویم مگر ابتدای این گفتوگو ما اسم از هنرمندانی چون رامین بهنا و غیره نیاوردیم، خب اینها هم بگویند و اسم بیاورند.
روزبه: ما میدانیم که گذشتهمان چیست، حالمان را میدانیم و تا حدی آیندهمان را هم میدانیم و آن را انکار نمیکنیم. چیزی که شاید خیلی از دوستانمان انکار کنند اما انکارناپذیر است که مثلاً وقتی من ساکسیفون میزنم، تحت تأثیر پیتر سلیمانیپور ساز میزنم.
امید: من همه جا میگویم که همایون شجریان بدون اینکه خودش بداند، برای من مثل یک معلم عمل کرده است.
- فضای کلی آلبوم دوم «پالت»، از پاپ به سمت هنری بودن حرکت کرد که در این مدت بازتابهای آن را هم بین مخاطبانتان دیدید و به خوبی میتوانید در اینباره اظهار نظر کنید. شما خواسته یا ناخواسته هیجانات عموم مردم به آلبوم اولتان را نادیده گرفتید و از دید آهنگسازی و محتوایی سعی در ایجاد فضایی هنری و جدی در آلبوم دوم داشتید. این اتفاق، عامدانه بوده یا صرفاً میخواهید نسبت به بازار این روزها وجه تمایز داشته باشید؟
روزبه: انتقادها درصد کمی از دلیل عوض کردن فضای آلبوم دوم بود و بخشی از آن هم به این دلیل بود که موسیقیهایی که خودمان گوش میدهیم این گونه هستند و تغییری که خودمان کرده بودیم را هم پذیرفتیم. زمان آلبوم اول، «گوران برگویچ» گوش میدادیم و کاوه هم خیلی جیپسی جَز دوست داشت و همه این المانها باعث شد کارهایی مثل «یادگار دوست»، «مثلث» و «والس شماره 1» ساخته شود که در راستای علایق و خوراک شنیداری ما بودند.
امید: این را هم بگویم که به هرحال در آرشیو موسیقایی ما همه چیز هست به جز آلبومهای پاپ بیهویتی که این چند ساله ارائه شده. خود من آخرین آلبوم پاپی که خریدهام آلبوم علیرضا عصار بود و بازار این روزهای پاپ را فقط در جاهای دیگر شنیدهام و هرگز نتوانستهام با آن ارتباط برقرار کنم.
- پس دیدگاه «پالت» این است که دست دوستی مخاطب را بگیرد و او را با خودش بالا بکشد و همانگونه که سابقه موسیقایی خودش به رشد و تکامل میرسد، میخواهد مخاطب را هم با خودش رشد دهد؛ به عبارتی تو کار خودت را میکنی و مخاطبت یا قبول میکند یا تو را پس میزند. این ریسک خیلی بزرگی نیست؟
روزبه: این رویه چیزی نبود که ما از اول به آن فکر کرده باشیم، بلکه با آن مواجه شدیم و به مرور آن را درک کردیم. یادم میآید آلبوم اول را که ساختیم اول یک قرارداد نوشتیم با یک ناشری که اگر هزار نسخه فروختیم، هزارتای دوم را چاپ کنیم. یعنی تا این حد هم خودمان و هم آن ناشر، درمورد تولیدمان اشتباه فکر میکردیم! البته آن قرارداد اصلا اجرایی نشد و ما اساسا با تهیهکننده دیگری همکاری کردیم و فقط در همان روز اول سه هزار سیدی فروختیم. پس یک ارتباطی ایجاد شده بود و ما شروع کردیم تا این ارتباط را درک کنیم. این امر در ابتدا باعث ترس بود و بعد به شعف تبدیل شد و ما به این نتیجه رسیدیم که توانستهایم توجه خیلیها را جلب کنیم. این تا اینجای کار، اما بعد از آن میخواهیم چکار کنیم؟ باید رهایشان کنیم تا بروند یا در فضاهایی که برای خودمان جالب بوده است چراغ قوه بیندازیم و آنها را نشانشان دهیم؟ این واقعا چیزی نبود که از ابتدای کار به آن فکر کنیم و یکباره بر ما نازل شد.
امید: این چیزی که اسمش را موسیقی تلفیقی گذاشتهاند و معتقدند روزبهروز موفقتر میشود، موسیقی تلفیقی نیست، فقط نوع دیگری از موسیقی است که برای آدمها عجیب بوده و برای همین اسمش را تلفیقی گذاشتهاند. طبیعتاً در بین انتخابها و صداهای محدودی که این مدت در موسیقی تولید میشده، این صدای و فضاهای جدید برای مردم جذاب است. من میگویم اگر این همه خواننده پاپ مثل هم میخوانند و هارمونی و موسیقیهایشان مثل هم است، گروههایی مثل «کامنت» و «چارتار» و «پالت» و «بمرانی» میآیند و میگویند موسیقی ما اینگونه صدا میدهد و در نتیجه مخاطب میتواند انتخابهای بیشتری داشته باشد. من معتقدم از راه موسیقی این گروهها، میتوان مخاطب را با موسیقیهای جدیدتری روبهرو کرد و باز هم میتوان ذائقه موسیقایی آنها را بالاتر برد و از این وضعیت نجات داد.
- لفظ «بیهویت» را درمورد موسیقی پاپ این روزها استفاده کردید. من در بخشهایی با شما هم نظر هستم و در بخشهای دیگری به شما نقد دارم. آیا ازدیاد مخاطب را دلیلی برای موفقیت موسیقی پاپ نمیدانید؟
روزبه: بله باید این حمایت و اجازه را هم در کنارش بدهند. الان هویت موسیقی پاپ ما، چه چیزی از لحاظ فرهنگی دارد که به مخاطب بدهد؟
- من در قسمت هایی با شما هم نظر هستم که فضا درحال تکرار است اما وسط همین جریانی که میگویید، یکباره آلبوم «عشق یعنی» فریدون آسرایی با یک جریان فکری و ایدئولوژی وارد میشود، یا آلبوم «امیر بیگزند» محسن چاوشی میآید و فضا را عوض میکند. تا این حد مطلقگویی شما درباره یک جریان شاید آن قدرها هم درست نباشد.
روزبه: بله، چاوشی گاهی اوقات که یک پیوند عجیبی بین شعر و موسیقیاش به وجود میآورد، واقعا استثنا است و نمیتوان آن را انکار کرد. ولی درصدهای دیگر چه؟ آنها یک موج لحظهای و مصرفی هستند. مثلاً وقتی سایت «موسیقی ما» را نگاه میکنیم، آمار دانلود یک قطعه از بچههای پاپ، حداکثر چقدر آن بالا میماند؟ اگر خیلی زیاد باشد ده روز. این نشان میدهد که این موسیقی کاملاً مصرفی است ولی مثلا اگر قطعهای از بچههای ما یا «کامنت» و... شنیده شود، این کار به معنای واقعی هیت میشود. یادم میآید یک قطعه از بچههای ما، چه در بیپ تونز و چه در جاهای دیگر، هفت ماه هیت و شماره یک بود و این نشان میدهد که این موسیقی مصرفی نیست. مثل کتابی است که هر روز یک صفحه از آن را میخوانی و مسیری را پیش روی خود میبینی که هر روز جای جدیدی از آن را کشف میکنی.
- یکی از سردمداران موسیقی پاپ بعد از انقلاب در گفتگویی خصوصی و دریک جمع خودمانی میگفت «پالت» همه خلاقیتش را در یک مثلث جلو میبرد که این مثلث از سه ضلع «امید»، «شادی» و «نوستالژی» تشکیل میشود. این باعث میشود کارهای شما به خوبی در میان مخاطب و جامعه موسیقی شکل بگیرد و تبدیل به یک موسیقی مصرفی نشود. نظرتان درباره این مثلث چیست؟
امید: من فکر میکنم امید داشتن و سرزندگی از یک جایی میآید. ما به عنوان یک انسان باید با آدمهای مختلف در شهر زندگی کنیم و ببینیم و بشنویم. به هرحال ما یکجورهایی قصه آدمهای مختلف را روایت میکنیم و به عنوان فردی که در این جامعه زندگی و کار میکند، به این امیدواری احتیاج داریم. ما امیدوار به آینده این جامعه هستیم و برای همین هم ماندهایم. یکی میگوید من اصلاً این را نمیخواهم و میرود و یکی هم میخواند الهی سقف آسمان روی سرت خراب شود. ولی ما گفتیم فضای موسیقی میتواند درست شود و جوانان ما باید خوشحال و امیدوار باشند و این چیزی است که در آلبوم دوم زیاد به آن پرداختیم. نباید قهر کنیم و برویم، این کشور برای ما مثل پدر و مادر میماند و وظیفه ما است که با آن کنار بیاییم و با آن زندگی کنیم و این همان چیزی است که به آن خیلی امیدواریم.
- چقدر روی این موضوعی که میگویی فکر شده است؟ یعنی از قبل این استراتژی تدوین شده است یا در مسیر برای شما به وجود آمد؟
- مشخصاً روی واژه «نوستالژی» حساس شدهاید. فکر میکنید این موضوع اساساً اتفاق بدی است و نباید از آن استفاده کرد؟
- این نگاه بخاطر دستمالی شدن بیش از حد نوستالژی از سوی چهرههای مختلف بوجود آمده که عمدتاً هم ناموفق بودهاند ولی اینطور که از شواهد پیدا است، شما تاکنون نمونه موفقی بودهاید.
- این نکته خیلی برای مخاطب ملموس نیست اما نوستالژی کاملاً مفهوم است و مخاطب آن را درک میکند.
امید: یک زمان نوستالژی در کارهای ما بیشتر بود و همیشه هم گفتهام که خیلی نمیتوان به آن سهل انگارانه نگاه کرد چراکه قضیه جامعه شناسانهتر است. آن موقع یکدفعه یک عده افراد دهه شصتی توجهشان به آهنگهای دوران کودکیشان جلب شد که خود ما هم جزو همانها بودیم. حتماً نیاز این موضوع حس میشد که نه تنها ما بلکه خیلیهای دیگر هم آمدند و این کار را انجام دادند. ما «خونه مادربزرگه» را خواندیم و یکی «آقای حکایتی» را خواند. حتی یک دفترچه آمده بود به نام «یادتونه...؟» که یادآوری خاطرات گذشته را میکرد؛ حتی چند روز پیش من داشتم برنامه «خندوانه» را میدیدم که امیرمهدی ژوله هم همین کار را میکرد. این دقیقاً چیزی است که همه آدمها در سینما و استندآپ کمدی و خیلی جاهای دیگر به آن پرداختند و به نظرم یک مسئله اجتماعی است؛ ما هم چون در این اجتماع زندگی میکنیم به آن پرداختیم. در واقع سال 86-87 بود که «خونه مادربزگه» را ساختیم. قطعاً نوستالژی در کار ما وجود دارد، همان اندازهای که در زندگی ما وجود دارد ولی ما هیچ وقت از آن سواستفاده نمیکنیم. درمورد المان خوشحالی و سرزندگی هم باید بگویم که مثلاً اگر کسی از من بپرسد چطوری؟ حتی اگر ناراحت باشم میگویم عالی. به دلیل اینکه در معاشرت با آدمها انرژی که به آنها میدهی خیلی مهم است و میتواند حال آنها را هم خوب کند. من خودم از انسانهایی که اینگونه در سختترین و تلخترین روزها میگویند خوب و عالی هستند، خوشم میآید و خودم هم سعی میکنم همینگونه باشم.
- در هر دو آلبوم شما یک بازخوانی از کارهای قدیمی وجود دارد و برخی معتقدند کارهای شما کاور هستند. هیچ وقت نگران این نبودید که به شما برچسب غیراورجینال بودن بچسبانند؟ اصلاً این جور مواقع به شما برنمیخورد؟
امید: میخواستم که بچهها تحت تأثیر آن قرار نگیرند.
روزبه: همین میشود که پسر مهرپویا به ما ایمیل میزند و تشکر میکند و میگوید نام پدر من این روزها غریب بود و شما دوباره نامش را زنده کردهاید.
امید: انقدر ایمیل زیبایی به ما زده بود که من بغض کردم و هنوز نمیدانم جواب او را چه باید بدهم.
روزبه: خیلیهای دیگر بودند که از ما تشکر کردند، مثلاً دختر سیاوش کسرایی. این وظیفه ما است. رفقای من اکثراً موزیسینهایی بودند که با هم موسیقی پست مدرن میزدیم و آنسامبلهای عجیب میساختیم. آنها موضع سفت و سختی دارند و میگویند تو که سخیف شدهای. اما من سینه سپر کردم که شما اشتباه میکنید، این کار ما کاملاً انسانی است. برای همین به شخصه نه تنها نمیترسم بلکه کاملاً موافق این کاورها هستم. برای اینکه به مهیار شجاعتی داد تا روی ویولنسل کارهایی انجام دهد که شاید خودش نداند به خاطر این کاورها است، بقیه بچه ها هم همینطور.
امید: اصلاً همین آنالیز کردن آنها باعث میشود دانش ما برای ساختن یک قطعه دیگر کلی بالا برود. این رویهای است که ما پیش گرفتهایم و قطعاً در هر آلبومی یک کاور خواهیم داشت.
- درمورد موج جدید موسیقی تلفیقی که حدوداً در سال 91 راه افتاد صحبت کنیم. امید، میدانم که کار گروه «اوهام» را خیلی دوست داشتی و دنبال میکردی و در مراسم رونمایی آلبوم «اوهام» هم آمده بودی. میخواهم درمورد «اولینها» صحبت کنی. در ذهنت اسم چه کسانی به عنوان اولینها که تحت تأثیرشان بودی وجود دارد؟ اصلا چرخه اولینها در موسیقی تلفیقی را چطور در ذهنت چیدهای؟
روزبه: اولین آلبومی که خیلی توجه من را جلب کرد، آلبوم پیتر سلیمانیپور بود.
امید: بله، پیتر و کریستف رضاعی هم در این جریان خیلی مهم بودند...
روزبه: یا آلبوم «سیر» مسعود شعاری. کارهایی که نشر «هرمس» در آن دوره انجام داد خیلی جذاب بودند. من با ماکان اشگواری همکلاسی بودم و او آن سالها یک سلکشن از قطعاتی که در این ژانر منتشر میشد درست کرده بود و سیدی آن را به آدمهای مختلف میدادیم تا گوش کنند. قطعاتی از پیتر، عماد بنکدار، حتی گروه فوژان و... و می گفتیم اینها موسیقیهای نسل جدید هستند.
امید: یک روزی این برای منتقدان و آهنگسازان قدیمی عجیب بود که مگر میشود کلارینت و آواز ایرانی در کنار هم باشند؟! اما الان سازی مثل کنترباس مثل یک امر غیرقابل انکار، وارد آنسامبل سنتی ایرانی شده است.
- درواقع این اتفاقات به نوعی جریان را عوض کردند. به هر حال مشاهیر موسیقی سنتی همیشه موضع بالا و عموماً نگاه تحقیرآمیز داشتند. اما الان آنها در تلاشند تا خودشان را به این مسیر نزدیک کنند. چون میدانند که جامعه مخاطب اینروزها، به این سمت گرایش پیدا کرده است.
- دوره کاری شما مصادف شده با دورهای که تینیجرها تقریباً همه را پس میزنند. شما که انقدر دغدغه همراه کردن و نشان دادن مسیر به مخاطب را دارید، این جغرافیای مخاطب در ذهن شما هست که بخواهید آنها را هم در آینده به خودتان نزدیک کنید؟
- دو، سه سال اولیه فعالیت «پالت»، شما پیشنهادهای زیادی برای کنسرت داشتید، اما با این نگاه که چیز جدیدی برای ارائه ندارید، ترجیح میدادید کنسرتی برگزار نکنید ولی اینروزها آن نگاه خیلی به سمت فضای بیزینسی و کنسرتهای پی در پی رفته است. چرا انقدر نگاهتان عوض شده است؟ آیا قرار است به «چارتار» برسید که آنقدر کنسرت گذاشت که مخاطب خود را اشباع کرد؟
روزبه: یک دلیل دیگر هم داشت، آن زمان اوایل کارمان بود و تعجب کرده بودیم و نمیتوانستیم آن را به راحتی هضم کنیم.
- آن زمان خیلی سختگیرانهتر عمل میکردید. نکته مهم در مورد شما این بود که «پالت» تا زمانی که به کیفیت چیزی مطمئن نبود، وارد آن نمیشد اما انگار به مرور با جریان روز بازار حرکت کرد. حرکتی که خیلی در چهارچوب تفکری گروه پالتی که در ذهن من ساخته شده نمیگنجد.
روزبه: میتوانم بگویم که آلبوم دوم یکی از طولانیترین پروداکشنهایی بود که داشتیم و ما در پروسه این آلبوم خیلی پختهتر شدیم. ما چه در اجرای زنده و چه در آلبوم، هرآنچه که میشد را تجربه کردیم اما دیدیم آنچه که میخواهیم اجرا کنیم، در ایران شبیه یک رویا است. در نتیجه درصدی از وسواسمان را پایین آوردیم تا حرص نخوریم و بتوانیم با آرامش روی استیج برویم. ما قبل از اینکه انقدر جدی روی صحنه برویم، همیشه نسبت به برج میلاد گارد داشتیم. خود من تالار وحدت را میپرستیدم و تالار رودکی برایم انتهای آمال و آروزهایم بود اما الان اگر یک نفر از من بپرسد بهترین سالن کنسرت این شهر کجا است میگویم برج میلاد! درباره اینکه گفتی چرا زیاد کنسرت گذاشتیم واقعیت این است که برای اینکه بتوانیم به اندازه کافی برای آلبوم بعدی ایده داشته باشیم، تصمیم گرفتیم از روزی که آلبوم منتشر شد، به مدت یک سال و نیم اجرا بگذاریم که حالا شده یک سال و چهار ماه. گفتیم در این یک سال و نیم کمی ریلکس میکنیم و به خودمان خیلی فشار نمیآوریم. راجع به ایدهها تکتک فکر میکنیم، نوازندههای بهتری میشویم و بعد میرویم داخل قرنطینه؛ ما بعد از انتشار آلبوم اول هم همین کار را کردیم و شروع به ساخت آلبوم دوم کردیم. پس اگر چنین اتفاقی افتاده، به خاطر تجربههایی بوده که در این سالها به دست آوردیم.
- برویم سراغ آلبومهای شخصی اعضای گروه. اصولاً فعالیتهای گروهی در اینجا هیچوقت نتیجه نداشته است. حالا شما با تمام این شرایط، وارد فضایی شدهاید که به نوعی حرکت روی لبه تیغ است. برای خیلیها سوال است که آیا قرار است «پالت» تمام شود؟ یا اصلاً به این دلیل به پروژههای شخصی روی آوردهاید که بتوانید گروه را حفظ کنید؟
- من میگویم با این همه موفقیت که برای «پالت» اتفاق افتاده، ایده آلبوم انفرادی از کجا آمده است؟
- فکر میکنید این فعالیتها، به موفقیت و جایگاه اجتماعی «پالت» ضربهای وارد نمیکند؟
- در مصاحبههای خود گفته بودید «پالت» برای لحظه به لحظه جریان کاری خود، اتفاقات مهم گروههای جهانی را رصد میکند. برای این موضوع هم نمونههای خارجی را رصد کردهاید و دیدهاید آخرش به کجا میرسد؟
- یعنی همان تفکر ایرانی که باعث میشود گروهها دوام نداشته باشند.
امید: من که فکر میکنم به نوعی مجبوریم، چون از یک جایی به بعد ممکن است بگوییم ما دیگر این تفکراتی که در این گروه وجود دارد را دوست نداریم.
- به دلیل اشباع شدن از موفقیت نیست؟
- معمولاً اینطور است که وقتی بین اعضای گروه مشکلاتی به وجود میآید، کمکم شروع به تولید آلبومهای انفرادی میکنند و نتیجه این میشود که گروه دیگر نمیتواند به فعالیت خود ادامه دهد. اما اینطور که مشخص است، شما با توجه به اتفاقات اینچنینی، هوشمندانه عمل کردهاید و تصمیم گرفتهاید ریسک کنید و خودتان را در دل خطر بیاندازید تا بتوانید از «پالت» که مطمئناً دغدغه اصلی همه شماها است، محافظت کنید.
- حالا آلبوم سوم گروه را شروع کردهاید؟
- روزبه تو در کنسرتهای اخیر یک ساز جدید یعنی ساکسیفون به «پالت» اضافه کردی، برای آلبوم سوم قرار است مخاطب با صداهای جدیدتری مواجه شود؟
امید: سردار سرمست هم قرار است یک کارهایی انجام دهد. در واقع میخواهیم تنالیته رنگیمان را بیشتر کنیم تا بتوانیم به ایدههای جدیدتری برسیم.
- به عنوان سوال آخر میخواهم درباره این موضوع حرف بزنیم که اوایل کارتان میگفتند، «پالت» چون قحطالرجال است و رقابتی نیست «پالت» شده است. الان که به طور رسمی پنج سال از فعالیت شما گذشته و میخواهید آلبوم سوم خود را تولید کنید، فکر میکنید هنوز هم قحطالرجال است یا کار سختی را در پیش خواهید داشت؟
امید: در همین مدتی که ما کار کردیم خیلی گروههای مختلف آمدند و رفتند. اصلاً نمیخواهم متواضعانه در این مورد برخورد کنم اما ما واقعاً جاده صافکن یک عده بودیم. من میگویم مگر ابتدای این گفتوگو ما اسم از هنرمندانی چون رامین بهنا و غیره نیاوردیم، خب اینها هم بگویند و اسم بیاورند.
روزبه: ما میدانیم که گذشتهمان چیست، حالمان را میدانیم و تا حدی آیندهمان را هم میدانیم و آن را انکار نمیکنیم. چیزی که شاید خیلی از دوستانمان انکار کنند اما انکارناپذیر است که مثلاً وقتی من ساکسیفون میزنم، تحت تأثیر پیتر سلیمانیپور ساز میزنم.
امید: من همه جا میگویم که همایون شجریان بدون اینکه خودش بداند، برای من مثل یک معلم عمل کرده است.
منبع:
موسیقی ما
تاریخ انتشار : دوشنبه 26 مهر 1395 - 11:54
دیدگاهها
جالب بود
مرسی بابت زحماتتون
افزودن یک دیدگاه جدید