یاد بعضی نفرات -11؛ ویگن (با صدای آزاده صمدی)
در یاد و ستایش اسطوره های جاودان موسیقی در قرن اخیر
آنوقت که ترکها داشتند ارامنه را نسلکشی میکردند، خیلیهایشان آمدند ایران. پدرِ ویگن هم یکی از آنان که گریخت و آمد پناهنده شد در باغِ پدربزرگِ مادری او و آنقدر در آنجا ماند تا عاشق مادرش شد و ازدواج کردند و صاحبِ هشت فرزند. پدر، ارمنی متعصبی بود و میگفت وقتی بیش از یک و نیم میلیون ارمنی در مسلخ جنگ اول جهانی، با فجیعترین روشهای ضد انسانی، کشتهشدهاند، لازم است که ملت ارمنی را از انقراض نجات داد.
پدر تاجر فرش بود؛ اما خیلی زود مرد و پس از مرگش هرچه بود حسرت بود، آه بود و احتیاج و در به دری. دست سرنوشت اما ویگن و خانوادهاش را با «باریس» آشنا کرد. باریس همراه خود موهبتی به ایران آورده بود به نام گیتار و همین گیتار بود که ویگن را به سمتِ ویگنشدن سوق داد. بدون پدر زندگی سخت میگذشت؛ اما مادر مجبورش کرد برود به کلاسهای لئون گریگوریان و همانجا بود که «کومیتاس» نخستین الهام بخش ویگن شد. شبِ عروسی باریس و خواهرش هلن، ویگن خواند. آن شب کولاک کرد. همه مبهوتِ صدای او بودند و در تمامِ مدتی که میخواند؛ مادرشان آشپزخانه را به خدا سپرد و محو صدای پسرش، آهسته آهسته اشک ریخت.
اجرا در هتل ریتس آغاز خوانندگی حرفهای ویگن بود؛ اما مجبور شد به سربازی برود. یک بار با لباس سربازی از هنگ فرار کرد و به باغ کافه شهرداری رفت و رفت روی صحنه تا آواز بخواند. یکبار فرمانده صدایش کرد که تشر بزند: «مگر سربازخانه، جای مطربی است؟» که برایش خواند و آنچنان زیبا که تیمسار دعوتش کرد تا در برنامههای باشگاه افسران بخواند. در همین باشگاه بود که عاشقِ «اولگا» شد. زندگی اما فقط با «عشق» نمیگذرد، برای همین رفت بیابانهای کرمان به نقشهکشی و چنان در اندوهِ دوری از همسرش بیتاب شد که شروع به ترانهگویی کرد.
زندگی بیاولگا برایش جهنمی بیدر و پیکر بود؛ برای همین به تهران آمد و به کمک نیکول الوندی که نوازندهی جاز ماهری بود و شوهرِ خواهرش، در کافه شمیران و باشگاه های ارمنیان خواند.
آن صدا و آن گیتار میانِ غلبهی تار و کمانچه، آنقدر عجیب بود که استودیوهای آهنگسازی یکی پس از دیگری بیایند سراغش و او «سلام بر غم» را بر اساسِ شعری از کارو برایشان بخواند و بعدتر دهها ترانهی دیگر چون اسب ابلق، سمطلا، بارون بارونه، خنچه بیارید، ستاره امشب کسی ندیده و دهها ترانهی دیگر. حتی «جواد معروفی» به گلها دعوتش کرد تا چند قطعهی ارمنی مثلِ «ساری گلین» را برای ارکستر بخواند.
همهی آدمهای آن روزگار تصویرِ «ویگن» را با گیتارش به یاد دارند و برای همین به او گفتند: «سلطانِ جاز»؛ حالا چه فرقی میکند اصلا که او هر چه میخواند جز «جاز؟» او برای مردمِ وطنش برای همیشه سلطان جاز است و «الویس پریسلی» ایرانی.
پدر تاجر فرش بود؛ اما خیلی زود مرد و پس از مرگش هرچه بود حسرت بود، آه بود و احتیاج و در به دری. دست سرنوشت اما ویگن و خانوادهاش را با «باریس» آشنا کرد. باریس همراه خود موهبتی به ایران آورده بود به نام گیتار و همین گیتار بود که ویگن را به سمتِ ویگنشدن سوق داد. بدون پدر زندگی سخت میگذشت؛ اما مادر مجبورش کرد برود به کلاسهای لئون گریگوریان و همانجا بود که «کومیتاس» نخستین الهام بخش ویگن شد. شبِ عروسی باریس و خواهرش هلن، ویگن خواند. آن شب کولاک کرد. همه مبهوتِ صدای او بودند و در تمامِ مدتی که میخواند؛ مادرشان آشپزخانه را به خدا سپرد و محو صدای پسرش، آهسته آهسته اشک ریخت.
اجرا در هتل ریتس آغاز خوانندگی حرفهای ویگن بود؛ اما مجبور شد به سربازی برود. یک بار با لباس سربازی از هنگ فرار کرد و به باغ کافه شهرداری رفت و رفت روی صحنه تا آواز بخواند. یکبار فرمانده صدایش کرد که تشر بزند: «مگر سربازخانه، جای مطربی است؟» که برایش خواند و آنچنان زیبا که تیمسار دعوتش کرد تا در برنامههای باشگاه افسران بخواند. در همین باشگاه بود که عاشقِ «اولگا» شد. زندگی اما فقط با «عشق» نمیگذرد، برای همین رفت بیابانهای کرمان به نقشهکشی و چنان در اندوهِ دوری از همسرش بیتاب شد که شروع به ترانهگویی کرد.
زندگی بیاولگا برایش جهنمی بیدر و پیکر بود؛ برای همین به تهران آمد و به کمک نیکول الوندی که نوازندهی جاز ماهری بود و شوهرِ خواهرش، در کافه شمیران و باشگاه های ارمنیان خواند.
آن صدا و آن گیتار میانِ غلبهی تار و کمانچه، آنقدر عجیب بود که استودیوهای آهنگسازی یکی پس از دیگری بیایند سراغش و او «سلام بر غم» را بر اساسِ شعری از کارو برایشان بخواند و بعدتر دهها ترانهی دیگر چون اسب ابلق، سمطلا، بارون بارونه، خنچه بیارید، ستاره امشب کسی ندیده و دهها ترانهی دیگر. حتی «جواد معروفی» به گلها دعوتش کرد تا چند قطعهی ارمنی مثلِ «ساری گلین» را برای ارکستر بخواند.
همهی آدمهای آن روزگار تصویرِ «ویگن» را با گیتارش به یاد دارند و برای همین به او گفتند: «سلطانِ جاز»؛ حالا چه فرقی میکند اصلا که او هر چه میخواند جز «جاز؟» او برای مردمِ وطنش برای همیشه سلطان جاز است و «الویس پریسلی» ایرانی.
-
یاد بعضی نفرات , سایت موسیقی ما , شمس لنگرودی
-
یاد بعضی نفرات , فرهاد مهراد , سارا رسول زاده , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , فرامرز پایور , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , عارف قزوینی , بهناز جعفری , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , واروژان , افشین هاشمی , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , ابوالحسن صبا , حبیب رضایی , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , مرتضی حنانه , مائده طهماسبی , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , نعمت الله آغاسی , حمیدرضا آذرنگ , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , علینقی وزیری , امیرحسین رستمی , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , مرتضی نی داود , احترام برومند , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , همایون خرم , ستاره اسکندری , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , بابک بیات , پژمان جمشیدی , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , روح الله خالقی , سارا بهرامی , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , قمرالملوک وزیری , الهام کردا , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , ناصر چشم آذر , فرهاد آییش , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , محمدرضا لطفی , لیلی رشیدی , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , غلامحسین بنان , بهاره کیان افشار , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , پرویز مشکاتیان , ماهور الوند , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , محمدرضا شجریان , صابر ابر , سایت موسیقی ما
افزودن یک دیدگاه جدید