.
یاد بعضی نفرات -4؛ عارف قزوینی (با صدای بهناز جعفری)
در یاد و ستایش اسطوره های جاودان موسیقی در قرن اخیر
plays 80876
موسیقی ما- عارف سخت زندگی کرد در آن پنجاه‌وچند سال؛ آن حزنِ آمیخته با تصانیفش چون ای امان از فراقت یا نمی‌دانم چه در پیمانه کردی یا تصنیفِ معروف گریه را به مستی بهانه کردم و دل هوس سبزه و صحرا ندارد،‌ به خوبی خبر از سری می‌دهد بی‌سامان؛  اما حالا که به زندگی‌اش نگاه می‌کنیم، شمایلِ شاعری آزادی‌خواه را می‌بینیم که در آن سال‌های سختِ استبداد و سال‌های امید مشروطه، زبانِ گویای دردهای ملت ایران بود و روشن‌فکران ترقی‌خواه. شعرهای او پیامِ آزادی می‌داد در آن دوران و هنوز هم که آدمی آن تصنیفِ «از خون جوانان وطن لاله دمیده» را می‌شنود، وجودش را شور می‌گیرد و این همان معجزه‌ی موسیقیِ مردی است که نیم‌قرن با دلی شکسته زندگی کرد و گفت: «من یک ایرانی پاک هستم که برای او هیچ‌چیز گران‌بهاتر از وطن‌اش نیست. بگذارید در گمنامی بمیرم. آرزوی من این است که ملتم نیرومند و سربلند و کشورم شکوفا باشد.»


همه‌چیز با آن عشق شروع شد؛ با عشقِ «خانم‌بالا». هفده‌ساله بود فقط، که او را دید و به نظرش صنمی سروقد آمد با رویی چو ماه. دختری که به رخسار چو ماهش زلفِ سیاهش را افکنده بود. «عارف»، شیدا شد از همان روز و گمان کرد «صدبار گدایی‌ش بِه از منصب شاهی».
 
دید زندگی بی‌«خانم بالا» را نمی‌تواند تاب بیاورد و پنهان از همه، رفت با او پیمان بست. خانواده‌ی دختر که از این وصلتِ بی‌خبر، باخبر شدند، همه‌چیز به هم ریخت. عارف مدتی را در رشت گذراند برای آن‌که مبادا مجبورش کنند از کبکِ خرامانش دور شود؛ اما نشد که بشود. مجبور شد طلاقش دهد و تا آخر عمر، تنها زندگی کند.
 
اگر «خانم‌بالا» می‌ماند و سرش به زندگی‌اش گرم می‌شد، کِی می‌گفت: «ای داد و بیداد! الان سال‌هاست شب و روز، ورد زبان من این شده‌است که بگویم ای داد و بیداد.»
 
عارف سخت زندگی کرد در آن پنجاه‌وچند سال؛ آن حزنِ آمیخته با تصانیفش چون ای امان از فراقت یا نمی‌دانم چه در پیمانه کردی یا تصنیفِ معروف گریه را به مستی بهانه کردم و دل هوس سبزه و صحرا ندارد،‌ به خوبی خبر از سری می‌دهد بی‌سامان؛  اما حالا که به زندگی‌اش نگاه می‌کنیم، شمایلِ شاعری آزادی‌خواه را می‌بینیم که در آن سال‌های سختِ استبداد و سال‌های امید مشروطه، زبانِ گویای دردهای ملت ایران بود و روشن‌فکران ترقی‌خواه. شعرهای او پیامِ آزادی می‌داد در آن دوران و هنوز هم که آدمی آن تصنیفِ «از خون جوانان وطن لاله دمیده» را می‌شنود، وجودش را شور می‌گیرد و این همان معجزه‌ی موسیقیِ مردی است که نیم‌قرن با دلی شکسته زندگی کرد و گفت: «من یک ایرانی پاک هستم که برای او هیچ‌چیز گران‌بهاتر از وطن‌اش نیست. بگذارید در گمنامی بمیرم. آرزوی من این است که ملتم نیرومند و سربلند و کشورم شکوفا باشد.»
 
شاید همین وطن‌دوستی بود که او را یک عمر از این دیار به آن دیار دربه‌در کرد؛ آن‌هم با آن‌همه بیماری که دست از سرش برنمی‌داشت و بدبختی، آن‌وقتی به اوج رسید که حنجره‌اش هم گرفت و از خواندن بازماند و استطاعتِ درمانش را نیز نداشت و نوشت: «آیا به که می‌شود گفت که سینه‌ی من گرفت و من استطاعت معالجه‌ی آن را نداشتم، تا اینکه به کلی از بین رفت؟»
 
شاعرِ آزادی‌خواه در آن سال‌های آخر بیمار بود و رنج‌دیده و مأیوس. از همه برید که به او بد کرده بودند. آن‌روزهای آخر عمرش را در خانه‌ی اجاره‌ای در یک قلعه‌ی کوچک در دره مرادبیگ گذراند. تمامِ دارایی‌اش دو دست لباسِ کهنه بود و سه سگ تا اینکه ده روز بیمار شد و مُرد؛ آن‌هم در حالی که تنها پرستارش «جیران» بالای سرش بود. با آن بدنِ نحیف خودش را کنار پنجره کشاند تا آفتاب را یک‌بار دیگر ببیند و بمیرد.
 


دیدگاه‌ها

یکشنبه 29 فروردین 1400 - 02:19

با سلام
لطفا بفرمایید اون یه تیکه آواز که توی استوری پیجتون ازین شعر گذاشتید چه اجرا و مربوط به کدام خواننده است؟بنظر استاد شجریانه ولی من هر چقدر سرچ کردم اونی که استاد خونده با اینی که شما توی استوری گذاشتید متفاوته.ممنون میشم پاسخ بدید چون عاشق اون صدا شدم

افزودن یک دیدگاه جدید

Plain text

  • هیچ تگ HTML ی مجاز نیست.
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.
9 + 7 =

Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.




دانلود ویدیو یاد بعضی نفرات -4؛ عارف قزوینی (با صدای بهناز جعفری) از یاد بعضی نفرات | موسیقی ما