نقدی بر صحبتهای دکتر مانی جعفرزاده درباره ارکستر موسیقی ملی ایران در گفتوگو با «موسیقی ما»
پاک کردن صورت مسأله
[ منصور صفائیان - کارشناس ارشد موسیقی ]
هفته گذشته از سوی «موسیقی ما» مصاحبه تلفنی کوتاهی با جناب آقای دکتر مانی جعفرزاده در خصوص ارکستر موسیقی ملی ایران منتشر شد. آقای دکتر در این گفتوگو صحبتهایی به شرح زیر فرمودهاند:
۱- در سالهای گذشته، مسیر ارکستر ملی به سمتی رفت که بهتدریج، خوراک (رپرتوار) این ارکستر تمام شد؛ چرا که ارکستر ملی، نوعِ خاصی از موسیقی است و تولید در حیطه آن اصولاً اندک است.
۲- در حال حاضر با پدیداری مواجه هستیم که اصلاً وجود ارکستر ملی لازم نیست. اگر ما به قطعاتی برسیم که نیازمند حضور مشترک سازهای ایرانی و سازهای غربی باشد، به سادگی میتوان پروژهی اجرایی را به ارکستر سمفونیک تهران واگذار کرد و با دعوت از چند نوازنده میهمانِ فعال در عرصه موسیقی ایرانی، به اجرای قطعات پرداخت.
۳- ارکستر ملی باید تعطیل شود و برای اجرای موسیقی ایرانی، آنسامبلی متشکل از سازهای ایرانی تشکیل شود که در این صورت، برای چنین آنسامبلی با حضور سازهای ملی، رپرتوار فراوانی وجود دارد.
یکم:
با توجه به اینکه حقیر، شخصاً در زمان رهبریِ استاد فرهاد فخرالدینی (بنیانگذار ارکستر موسیقی ملی) در محضر ایشان تلمذ کرده و افتخار همکاری با این ارکستر را داشتهام، به یاد دارم که استاد فخرالدینی مکرراً در مواقع و مناسبتهای مختلف بر این مطلب تأکید داشتند که نام ارکستر «ارکستر موسیقی ملی» است و نه «ارکستر ملی» که حساسیت ایشان در بیان صحیح این عنوان، متضمن مفاهیم متعددی بود.
قطعاً اهمیت موضوع فقط در تعطیلی یک ارکستر و یا انحلال یک گروه موسیقی نیست و ماهیت وجودی ارکستر موسیقی ملی، ابعاد و زوایای ارزشی متعددی به همراه دارد. از طرفی، اگر واقعاً خوراک این ارکستر -که موسیقی ملی و بخشی از فرهنگ کشور ما است- رفتهرفته به پایان رسیده، اعلام خطری است مبنی بر وجود انحراف و بیتوجهی به فرهنگ و هنر اصیل ایرانی.
صرفاً کمبود رپرتوار نمیتواند به تنهایی دلیل قانعکنندهای برای تعطیلی ارکستر باشد و انحلال ارکستر در سالهای گذشته به دلایل متفاوت دیگری وابسته و مرتبط بوده است.
راهکار خروج از این بحران فرهنگی-هنری، در دست نهادهای دولتی متولی ارکسترها، همچون معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بنیاد رودکی است که موظف به آسیبشناسی و ارائه راهکارهای مختلف در راستای رفع بحران هستند. برای مثال، فراخوانهای متفاوت از سوی شورای فنی ارکستر جهت ساخت و نگارش قطعات ارکسترال در ژانر موسیقی ملی برای آهنگسازان سراسر کشور، با ایجاد انگیزههای مادی و معنوی در رفع این نیاز (کمبود رپرتوار) بیتأثیر نبود که متأسفانه اقدام و تلاشی در جهت آن صورت نگرفت.
دوم:
«اصلاً وجود ارکستر موسیقی ملی لازم نیست»؟!
اگر این جمله را از منظر سلیقه شخصی بیان کردهاید، به نظر شخصی شما احترام میگذارم و سکوت میکنم؛ چرا که بعضاً از دید منتقدانِ موسیقیِ کلاسیک هم، ارکستر سمفونیک و اجرای هزار باره و تکراریِ موسیقی دوران باروک، بیفایده و خستهکننده به نظر میرسد.
ولی اگر این نظرات از منظر هنر، فرهنگ، تاریخ و تمدن و نگاه تخصصیِ یک موزیسین به موضوع باشد، هر دو نظر فوقالذکر مورد نقد است که فرصت مجزایی برای تبیین آن میطلبد.
پیشنهاد شما مبنی بر اجرای آثار موسیقی ایرانی با نوازندگان ارکستر سمفونیک -که از منظر شما راهکاری مناسب، ساده و سهلالوصولی تلقی میشود- پیشنهاد نامناسبی است که مسبوق به سابقه نیز هست. در زمان حضور استاد علی رهبری در ایران، مدت کوتاهی ارکستری با عنوان «ارکستر سمفونیک ملی ایران» با همین هدف (استفاده از نوازندگان کلاسیک در اجرای موسیقی ایرانی) بنا شد که بنده به عنوان نوازنده ویلن و آشنا به موسیقی ایرانی در آن ارکستر نیز افتخار حضور داشتم.
در اینجا لازم میدانم شیوه برگزاری آزمون و گزینش نوازندگان برای راهیابی به ارکستر سمفونیک تهران را بیان کنم:
۱- اجرای اتودهای تکنیکال و گامهای چند اکتاو
۲- اجرای قطعات تکنیکال و معتبر از 4 دوره موسیقی
۳- امتحان دشیفراژ از قطعات سنگین ارکسترال و...
آیا نوازنده ویلنی که تجربهی اجرای قطعات کلاسیک را ندارد و سالها ردیف موسیقی ایرانی را با این ساز نواخته و اصطلاحاً لهجه ایرانی در ساز آن مشهود است، در ارکستر سمفونیک جایگاهی دارد؟
جذب نوازنده برای ارکستر موسیقی ملی چطور؟ آیا این ارکستر نیازمند گزینش تخصصی نیست؟ آیا اجرای فواصل موسیقی ایرانی مانند فواصل ربعپردهای دستگاه سهگاه برای نوازندگانی که سابقه شنیداری و نوازندگی در موسیقی ایرانی را ندارند، کار سادهای است؟
همه نوازندگانی که در آن دوره در ارکستر تلفیقی (سمفونیک ملی) حضور داشتند و همچنین شخص استاد فخرالدینی (رهبر آن ارکستر) و شورای فنی ارکستر، بارها بر این مطلب صحّه گذاشتهاند که اکثر نوازندگان ارکستر سمفونیک حاضر در آن پروژه، قادر به اجرای ربعپردههای موسیقی ایرانی نبوده و نیستند و ما، در کل کنسرتها محدودیت زیادی برای انتخاب رپرتوار داشتیم و ارکستر هیچوقت، ایرانی صدا نداد و در نهایت، منجر به تفکیک مجدد ارکسترها شد. این تجربه پیش از این نیز در زمان رهبریِ جناب آقای بردیا کیارس هم اتفاق افتاده بود و انتقاداتی را نیز در پی داشت.
و جالب تر از آن، این بود که شخصاً شاهد بودم نوازندگان ارکستر سمفونیک بر عدم توانایی خود و عدم اشراف خود به موسیقی ملی کشورشان افتخار کرده و آن را ارزش میدانستند و همواره نگاه تحقیرآمیزی به رپرتوار اجرایی ارکستر و فضای موسیقی ایرانی و متأسفانه بعضاً به شخص استاد فخرالدینی داشتند و نه از روی عشق و علاقهمندی بلکه از اجبار و برای کسب درآمد، فضای موسیقی ایرانی را در ارکستر تحمل میکردند. این در حالی است که نوازندگان لایق و علاقهمندان به موسیقی اصیل ایرانی، به دلایلی که همه میدانند، امیدی به ورود و حضور در این ارکسترهای دولتی ندارند.
مسائل فرهنگی، رفتاری و شخصیتی جوانان موزیسین فعال در ارکسترها در مقابل پیشکسوتان و دیگر امور اجتماعی درحوزه هنر نیز بحث مفصلی دارد که به اعتقاد حقیر، نیازمند تذکر، نقد و حتی آموزش و تعلیم و تربیت نسل جوان است که آسیبشناسی، درمان و رسیدگی به آن، قطعاً از اوجب واجبات است تا به تدریج شاهد نهادینه شدن این شعار که «ادب مرد به از هنر (دولت) اوست» در فضاهای عمومی هنر نیز باشیم.
سوم:
شما به این قائل هستید که ارکستر موسیقی ملی با ساختار و سازبندی سمفونیک محدودیت دارد و باید تعطیل شود و برای اجرای آثار ایرانی میبایست آنسامبلی با سازهای ملی و بدون حضور سازهای غربی داشته باشیم.
نخست یادآور میشوم در زمان حضور استاد علی رهبری همزمان با تشکیل ارکستر سمفونیک ملی (ارکستر تلفیقی سمفونیک و ملی)، بنیاد رودکی بنا به خواسته استاد علی رهبری اقدام به تشکیل ارکستر سازهای ملی به رهبری استاد اسماعیل تهرانی نمود که هر دو اقدام، دقیقاً در راستای تضعیف ارکستر موسیقی ملی و محقق شدن طرح بیانشده از سوی شما است. ولی به وضوح شاهد بودیم که هر دو ارکستر سرانجامی نداشت.
از نگاه دیگر و در واکاوی تاریخ موسیقی ایرانی نیز شاهد دو دوره هستیم. دوره اول که برنامههای مختلف رادیویی همچون «گلهای رنگارنگ»، «گلهای جاویدان»، «گلهای صحرایی»، «تکنوازان»، «یک شاخه گل»، «همنوازان» و... با اقبال و نفوذ بینظیر خود باعث پیدایش و رشد بزرگترین هنرمندان عرصه شعر، ادبیات و موسیقی این مرز و بوم شد و آثار فاخر و ماندگاری برای همیشه ثبت و ضبط شد و دوره دوم که پس از انقلاب، جمع دیگری از هنرمندان، سُکان موسیقی ایرانی را به دست گرفته و فضا و ذائقه متفاوتی را برای مخاطبان به ارمغان آوردند.
با استناد به نمونههای صوتی موجود و مستندات متعدد موسیقایی در آثار خلقشده در دوره اول، شاهدیم که تمام ارکسترهای موجود در رادیو، با ساختار ارکستر سمفونیک (باحضور سازهای زهی و بادی غربی) فعالیت داشتهاند و آثار ماندگار و فاخری را با حفظ کامل فرهنگ و مؤلفههای موسیقی اصیل ایرانی در کارنامه خود ثبت نمودهاند.
به عنوان مثال، چه در بحث ارکسترال و چه در بخش تکنوازی، قبل از انقلاب ساز ویلن با هویت غربی خود، جزء لاینفک موسیقی ملی ایران بود. چه بسا که از هر 10 اثر فاخر و ماندگار، 9 اثر توسط نوازندگان ویلن (که یک ساز غربی است) در حوزه موسیقی ایرانی آهنگسازی شده، نه نوازندگان سازهای ملی مثل تار و سنتور.
امروزه بر کسی پوشیده نیست که اکثر سازهای غربی (همچون ویلن، آکوردئون، کلارینت، پیانو و... رنگ و طنین موسیقی ایرانی را به خود پذیرفتهاند و قابلیت خود را برای اجرای موسیقی اصیل ایرانی، بارها و بارها در آثار مختلف نشان دادهاند.
برای نمونه، ساز ویلن که از مهمترین و پرکاربردترین سازهای ارکستر محسوب میشود، از معدود آلات موسیقی است که قابلیت بومی شدن در هر نقطهای از دنیا را دارد. آهنگسازی بر مبنای ردیف موسیقی دستگاهی ایران نیز از بهرهمندی از این فرصتها مستثنا نیست. برخی از سازهای غربی، قادر به اجرای تمام اِلمانها و ظرافتهای موجود در موسیقی ایرانی هستند و حتی گاهی توانمندتر از سازهای بومی و ملی خودمان، در بیان موسیقی ایرانی ظاهر شدهاند؛ چرا که گاهی در سازهای ملی و بومی خودمان، شاهد برخی نواقص و محدودیتهای اجرایی هستیم.
استفاده از ارکستر زهی (ویلن، ویولا، ویلنسل، کنترباس) و حتی سازهای بادی با هویت و اصالت غربی، در موسیقی شرق و خاورمیانه، پدیدهای نوظهور و دور از ذهن نیست؛ تا جایی که در کشورهایی همچون ترکیه، هند، چین، کشورهای عربی و... نیز به صورت چشمگیری از آنها استفاده میشود و در حال حاضر، جزء لاینفک موسیقی این کشورها است. به جرأت میتوان گفت امکانات، توانمندی و تأثیرگذاری این سازها به حدی است که هیچ جای دنیا برای اجرا، بیان و ارائه موسیقی ملی و بومی خود، تمایلی به حذف و نادیده گرفتن آن ندارند.
در پایان، نگارنده بر این باور است که با عنایت به تجربیات گذشته، انحلال ارکستر موسیقی ملی، به بهانه تشکیل آنسامبل ایرانی، نهتنها به جایگزینی آنسامبل ایرانی منجر نخواهد شد بلکه تنها دستاوردش برای جامعه موسیقی ایران، حسرت همیشگی از دست دادن یک ارکستر رسمی دولتی از مجموع دو ارکستر موجود در سطح کشور خواهد بود و زحمات چندینساله هنرمندان تأثیرگذار در این مسیر را بیثمر خواهد نمود.
چنین مباد.
منبع:
اختصاصی موسیقی ما
تاریخ انتشار : چهارشنبه 26 تیر 1398 - 12:08
دیدگاهها
دکتر؟! مانی جعفرزاده دکتر چیست؟ از چه دانشگاهی؟ چه سالی؟ چه پایان نامه ای؟
افزودن یک دیدگاه جدید