اولین گفتگوی مشترک خانواده شجاعنوری درباره موسیقی، سینما و پسرهایی که راه متفاوتی از پدر انتخاب کردند
موزیسینها به اندازه سینماگرها «دنگشو» را دوست ندارند!
موسیقی ما - در هنر، ورزش، سیاست و... پسرهایی هستند که راه پدر را ادامه میدهند. آنها گاهی موفق میشوند و بر اعتلای نام پدر میافزایند و گاهی هم شکست میخورند. هنر ایران هم از این قاعده مستثنی نیست و خصوصاً در موسیقی پسرهای زیادی هستند که پا در مسیر پدر گذاشته و موفق هم شدهاند.
اما برادران شجاعنوری داستان متفاوتی دارند و مسیر پدرشان را ادامه ندادند. پدری که با نقش عبدالله مسیحی در فیلم سینمایی خاطرهانگیز «روز واقعه» در ذهن مخاطبان ماندگار شد و بعد از آن هم انتظار میرفت که با توجه سوابق هنری و مدیریتی او، فرزندانش وارد عرصه سینما شوند. اما این اتفاق رخ نداد و «طاها پارسا» و «رضا شایا» سراغ موسیقی رفتند و بدون تکیه به نام و اعتبار پدر موفق هم شدند. آنها گروه «دنگشو» را تأسیس و کارشان را از اجراهای کوچک آغاز کردند اما رفتهرفته موفق به برگزاری کنسرتهای بزرگ در ایران و کشورهای دیگر شدند.
همین داستان متفاوت پسرهایی که در مسیر پدر نرفتند اما موفق هم بودند بهانه اصلی ما برای گفتوگو با خانواده شجاع نوری بود. برای اولین بار علیرضا شجاع نوری به همراه پسرانش طاها پارسا و رضا شایا مهمان دفتر سایت «موسیقی ما» بودند و برایمان روایت جالبی از گذشته تا امروز گفتند.
طاها: قبل از هر چیز باید از پدرم تشکر کنم که در این گفتگو با ما همراه بود چون ایشان تاکنون در هیچ مصاحبهای با این شکل و شمایل در کنار ما حضور نداشتند. اما در مورد این بحث باید بگویم که پدرم بیشتر موسیقی گوش میداد. غالب موسیقیهایی که پدرم گوش میداد و ما هم در کنارش میشنیدیم، کلاسیکال بود. یعنی در یک پکیج بتهوون و پاگانینی و شجریان با هم قاطی و همگی شبیه هم بود! گرافیک کارهای شجریان و گرافیک کارهای فونکارایان را هم به خاطر دارم.
شایا: من و طاها آنقدر موزیکباز نبودیم که همه کارها را بشناسیم.
طاها: الان هم من اینطور نیستم و همه کارها را نمیشناسم! مثلاً یک سال و نیم کاسِتی از «پینک فلوید» داشتم اما نمیدانستم پینک فلوید گوش میکنم. به خاطر دارم که در سال اول دانشگاه یکی از دوستانم کاستی را به من داد و گفت که این کنسرت خواننده محبوبش است. اما حقیقتاً شناختی از این خواننده نداشتم و تفاوتش را با خواننده دیگری متوجه نمیشدم!
علیرضا شجاعنوری: فکر میکنم نسبت به همسنهای خودشان موزیکهایی با تنوع و پراکندگی خوبی شنیدهاند.
شایا: اینکه موسیقی امروز دنگشو ناخودآگاه صدایش یک مقدار متفاوتتر است دلیل دارد. شما مدیرکل تأمین برنامه خارجی سیما بودید و همان ذهنیت را نسبت به موسیقی هم اعمال میکردید. موسیقیهایی که شما میآوردید همگی قابلیت پخش در رسانه ملی را داشت اما خیلی خاص بود.
علیرضا شجاعنوری: اینکه میگویم برای انتخاب موسیقی یک روز را در کشور خارجی میگشتم به دلیل ذائقه خودم هم بود و کارها را به دقت گوش میدادم.
طاها: کاسِت اورجینال کارهای الکترونیکی که ده سال بعد از تلویزیون پخش میشد را ما در زمان انتشارش داشتیم و میشنیدیم.
علیرضا شجاعنوری: باور ندارم که کسی میتواند جای شخص دیگری را بگیرد و حقیقتاً دوست داشتم که خودشان انتخاب کنند. تحصیلاتی که داشتند هم ارتباطی به موسیقی نداشت و در این زمینه هم مسیر خودشان را طی کردند. در حقیقت هیچوقت بچهها را مجبور به هیچ انتخابی نکردم.
طاها: یازده سالم بود که با پدرم به لوکیشن فیلمسینمایی «روز واقعه» رفتیم. پس از اینکه برگشتیم ساعت 8 یا 9 یک جمعه شبی بود و پدرم در دستشویی بودند. من رفتم پشت در و گفتم که کی میتوانم وارد سینما بشوم؟! از همانجا گفت باشه، هر وقت شانزده ساله شدی میتوانی به سینما بیایی! آن شب چیزی نگفتم و زمانی که شانزده سالم شد باز هم یک شب رفتم پشت در دستشویی و همان سوال یازده سالگی را طرح کردم! پدر بیرون آمد و گفت که چه بخشی را دوست داری و گفتم که برایم فرق ندارد. سپس من دستیار سوم تصویربردار در یک سریال شدم و این شروع فعالیت هنری من بود.
طاها: مثلاً یکی از خوانندههای سابق دنگشو دانشجوی گرافیک بود و از ما پروداکشن و چیدمان گروه و تولید یک اثر موسیقی را یاد گرفت. کاری نداریم که خود هنر چیست ولی باید بدانید که چگونه گروه را بچینید تا بتوانید پیشتولید، تولید و پستولید داشته باشید. همه این موارد را فقط خودمان یاد نگرفتیم. پدرمان تهیهکننده سینما بود و از بچگی دیدیم و چنین پروسهای را به چشم دیدیم. اعتماد به نفس اینکه ما میتوانیم یک تیم باشیم و تولید کنیم را یاد گرفتیم و تمرین کردیم. این روزها گروههایی در موسیقی هستند که پتانسیل دارند اما نمیتوانند به فعالیتهای خود نظم دهند و به خروجی برسند.
شایا: ما در گروه دنگشو آثارمان را سینمایی تولید میکنیم. یعنی ما عملاً روند تولید یک فیلم کوتاه را طی میکنیم اما خروجی که داریم، یک قطعه موسیقی است.
طاها: راجع به آن بحث کِرلینگ باید بگویم که کِرلینگ مادر به گونه دیگری است. ما در دنگشو استعداد انتخاب صداهای خاص را داریم و معمولاً صداهایی که در گروه ارائه میکنیم موفق هستند. چنین استعدادی به لالاییهایی که مادرم با آن صدای ژوست و زیبا برایمان میخواند باز میگردد. کِرلینگ او به شکل آوایی و روح موسیقی که در خونش جریان داشت به من رسیده است.
علیرضا شجاعنوری: سوغاتیهای موسیقایی من برای بچهها با هماهنگی مادرشان بود و آنطور نبود که ایشان مشکلی با این موضوع داشته باشد.
شایا: فکر میکنم این موضوع به بکگراند خودتان با پدرتان باز میگردد.
علیرضا شجاعنوری: اختلاف سنی من و پدرم زیاد بود و نمیخواستم چنین اختلافی را با بچههای خودم داشته باشم. به دلیل رشد و بلوغی که بچهها داشتند من خیلی وقتها در مشورت با آنها کم میآورم. از سوی دیگر هیچ وقت برایم عجیب نیست که از رضا یا طاها مشورت بگیرم و درست مثل زمانی است که از دوستان خودم مشورت میگیرم.
طاها: همین که بتوانید با استاد خودتان رابطه دوستانه داشته باشید باعث میشود چیزهای دیگری از زندگی او یاد بگیرید. رابطه من با خیلی از اساتیدم، به شکل استاد و شاگرد نبود و مثلاً با هم میرفتیم کوه و گپ میزدیم. در دورهای که داشتم زندگی مستند آقای «رضا کیانیان» را کار میکردم، شکل کوهرفتن ما اینطور نبود که استاد و شاگرد یا پدر و پسر به کوه میروند. حالا اختلاف سنی من و پدرم خیلی کم است و 26 سال اختلاف سنی داریم، در حالی که من دوستانی دارم که با آنها 30 سال اختلاف سنی دارم. من و پدرم هم رابطهای داشتیم که ابتدا دوستانه و سپس پدر و پسری بود.
شایا: برگردیم به سال 1371 که تازه من به اول دبستان رفتم. احتمالاً هرکسی نسبت به آینده فرزندانش یک تخیلی دارد. اینکه کار ما موسیقی است تا چه حد به تصورات و تخیلات شما نزدیک بود؟
علیرضا شجاعنوری: اصلاً فکر نمیکردم که تو و طاها موزیسین شوید و در یک گروه هم باشید. در گزینههایم نبود.
رضا: احتمالاً دکتر و مهندس یا فیلمساز و وکیل از ذهن شما گذشته ولی موزیسین از ذهن شما نگذشته است.
علیرضا شجاعنوری: بله همینطور است.
طاها:ما پنج سال ممنوعالکار بودیم و الان سه آلبوم جلو هستیم! الان مشکل داریم این سه آلبومی که عقب هستیم را چگونه منتشر کنیم!
علیرضا شجاعنوری:در زمانی که ممنوعالکار بودید آلبومی نداشتید پس یعنی این ترانهها در آن زمان در حال تراوش بود و الان آماده هستند. میکلآنژ هیچ وقت به خاطر بازار مجسمه نساخت و چیزی را میدید و از آن الهام میگرفت و جوشش داشت. تا زمانی هم که این جوشش در دنگشو وجود داشته باشد خوشحال هستم و کاری به آینده ندارم. اگر یک زمان بگویید که این موسیقی دیگر نمیآید و من حس کنم که این توقف در ادامه همان تولد است، مخالفت نمیکنم. در حقیقت مثل درختی میماند که تا یک زمان گلابی میداده ولی از این به بعد سیب قرار است بدهد چون همان تولد را دارد ولی به شکل دیگری خواهد بود.
طاها:زمانی که صدای ساز را شنیدم و به آن علاقهمند شدم اصلاً نمیدانستم که چه شکلی است و این ساز چیست. این خاطره خیلی مینیمال است ولی جالب است. چون زمانی که از پدر پرسیدم اسم این ساز چیست و من دوستش دارم، او به ژاپن رفت و یک ساکسوفون یاماها خرید و برایم آورد. هنوز هم این برایم باارزش است که یک پدر برای علاقه فرزندش به ژاپن میرود و برایش ساز میآورد.
علیرضا شجاعنوری:حالت طاها هم در آن لحظه خیلی برایم جذابیت داشت. چون در حال نگاه به سقف و غرق در آهنگ بود و گفت که دوست دارم.
علیرضا شجاعنوری: با حرفهای طاها موافقم. در بخش حقوقی من هیچوقت طاها و رضا را به جایی تحمیل نکردم. بابت فیلم «دونده زمین» هم نظر خودم را تحمیل نکردم و کارشان را به آقای کمال تبریزی ارائه کردم و گوش دادند و تأیید کردند. حتی در مورد اختتامیهها و افتتاحیهها هم اعمال نظر کردم.
طاها: به وجود آمدن و بزرگشدن دنگشو خیلی شانسی بود! و نه تنها پدرم بلکه خودمان هم در آن هیچ نقشی نداشتیم. ما در جایی بودیم که به اینترنت پرسرعت دسترسی داشتیم و به شکل خیلی تصادفی تصمیم گرفتیم راشهایی که داریم را در یوتیوب آپلود کنیم. آن زمان کمکم فیسبوک در حال مطرحشدن بود و در همان مقطع چند نفر از آمریکا ویدئوهای ما را دیدند و دوست داشتند. پیشنهاد برگزاری کنسرت و انتشار آلبوم به ما دادند و ما هم رفتیم. در اختتامیهها و افتتاحیهها اجرا داشتیم ولی بزرگشدن دنگشو برای تولد آلبوم «شیراز چلساله» است و همه چیز به شکل تصادفی رخ داد. آن زمان هیچکسی نه تنها نمیدانست که ما پسر علیرضا شجاعنوری هستیم، بلکه نمیدانستند من و رضا برادر هستیم!
طاها: دانشجوهای موسیقی زیادی را میشناسم که بین موسیقیهای ایرانی امروز، دنگشو را انتخاب میکنند.
علیرضا شجاعنوری: آقای «عباس کیارستمی» کارهای بچهها را خیلی دوست داشت و دنبال میکرد و در کنسرت محک هم حضور پیدا کرد. درست است که من و آقای کیارستمی دوست بودیم ولی اگر بچهها کاری به این شکل ارائه نمیدادند و چنین شخصیتی نداشتند قطعاً ایشان به کنسرت محک نمیآمد. چون آقای کیارستمی به خاطر اصرار کسی جایی نمیرفت.
طاها: آقای کیارستمی پس از کنسرت آمد و من را بغل کرد و گفت بینقص بودید ولی فقط چشمت را موقع اجرا نبند. گفتند که پس از «خانه دوست کجاست؟» آدمهایی میآمدند و من را بغل میکردند و میگفتند که قبلاً این حس را تجربه نکرده بودیم. الان هم من به این دلیل تو را بغل کردم که قبلاً چنین حسی را تجربه نکرده بودم. این سکانس هیچوقت از ذهنت پاک نمیشود چون ایشان یک اسطوره است و کاری را شنیده که هنوز کامل شکل نگرفته است. همین اتفاق از ذهن پاک نمیشود و آقای کیارستمی دیگر به هیچ کنسرتی نرفتند.
رضا: کلاً برخی اسمها کاراکتر هنری دارند.
رضا: این موضوع در پدرم هم وجود داشت و ما به شکل ژنتیکی نمیتوانیم از روابط استفاده کنیم!
طاها: اگر پدرم میخواست از روابط استفاده کند الان یک سیاستمدار بود چون در اقوامشان چندین نماینده و امام جمعه هست.
طاها: مثلاً آقای شکیبایی و کیانیان طرفداران زیادی دارند ولی چون دوره آقای کیانیان کمی اینطرفتر است، شرایط اقتصادیاش خیلی فرق دارد. فکر میکنم آقای شکیبایی کمی پرطرفدارتر هم بود اما چرخش مالی که آقای کیانیان برای خودش ساخته کاملاً متفاوت است و دلیلش هم این است که در زمانی کمی جلوتر از آقای شکیبایی قرار دارند. در زمان حیات آقای شکیبایی هیچ وقت ایشان روی بیلبورد نرفتند ولی الان میبینیم که آقای کیانیان روی بیلبورد هستند. حتی به خاطر دارم که چندی پیش آقای مشایخی هم روی بیلبورد بودند پس زمان یک سری شرایط و محاسبات را تغییر داده است.
علیرضا شجاعنوری: آن زمان مثل این بود که همه ملت ایران برای عبادت وارد یک مسجد شده بودند. کفشهایمان را درآورده بودیم و خودمان مشغول عبادت بودیم. ندا آمد که کفش یک نفر را بردند و چندی بعد گفتند که کفشها را دارند میبرند اما باز هم بیاهمیت بودیم. چندی بعد ندا آمد که جلوی مسجد کفش میدهند ولی باز هم بیتفاوت بودیم و مدتی گذشت و گفتند که جلوی مسجد ماشین میدهند. در این صورت حواسی برای عبادت نمیماند اما نسل بعدی میگوید که چرا شما وارد مسجدی شدید که در آن هیچ چیز نمیدادند؟ حقیقت این است که آن زمان قرار نبود در مسجد چیزی بدهند ولی خیلیها این روزها میگویند اگر در مسجد ماشین ندهند نمیرویم. سوال شما در مورد ارتباطات و روابط هم به همین شکل است. به خاطر دارم یک زمان در تلویزیون بودم و گفتند که 350 متر زمین رو به روی سازمان میدهند. اگر کسی میگفت آن زمین را میخواهم خجالتآور بود و اتفاقاً دنبال کسی میگشتند که این زمین را بگیرد! الان نمیتوانم قضاوت کنم.
طاها: از هر جهت اگر بشمارید ما یکی از پنج گروه اول ایران هستیم ولی این مشکلی که میگویید کاملاً درست است و وجود دارد. باید یک سیستم مدیریتی درست داشته باشیم تا نخواهیم مدام آزمون و خطا داشته باشیم. مثلاً «علی اوجی» دوست خوب من است اما او نمیتواند کار دنگشو را انجام دهد. بحث این نیست که توانایی ندارد ولی جنس این کار نیست. اِیجنتهایی هم نداریم که بتوانم از بین آنها انتخاب دقیقی داشته باشم. در ایران همه چیز به شکل دیگری است و زیرساخت دقیقی وجود ندارد. گروه دنگشو بحث مدیربرنامه را در ایران پررنگ کرد و گاهی اوقات «صمد طالقانی» جای ما مصاحبه میکرد و کلاً مدیربرنامه تا آن زمان به این شکل بولد نشده بود. اما هنوز هم خودمان دچار مشکل هستیم و ما نباید به دنبال ایجاد سیستمی برای پول درآوردن از اتفاقات باشیم. ما باید روی موسیقیهای خودمان متمرکز باشیم و مدیربرنامه از موقعیتی که داریم استفاده کند. «حمید خسروبیگی» که با ما کار کرد تجربیات زیادی کسب کرد و از نسل جدید بود و امیدوارم که چند سال بعد مدیربرنامههای کارکشته زیادی داشته باشیم.
شایا: پدر خاطرهسازی نکنید! ]میخندند[
طاها: ما در همکاری با پدر خیلی خوب نبودیم!
علیرضا شجاعنوری: یک زمان میتوانستم در بخش بینالملل مدیر برنامههای گروه باشم ولی دیدم که اینطور حالشان بهتر است و بهتر دنگ میشوند و اصرار نکردم.
طاها: خیلی وقتها ساختن ویدئو برای موزیکی که تصویر میدهد سختتر است. تا کنون با کارگردانان زیادی جلسه داشتیم و در وهله اول موزیکی را انتخاب میکنند که تصویر بیشتری دارد اما بعد میبینند که ساختن تصویر برای آن کار سختتر است. واقعیت این است که ما عجله نداریم و تازه در حال پیداکردن ثباتهای اولیه هستیم. خواننده ایرانی بخش مهمی از دنگشو است و الان هم به میلاد باقری رسیدهایم که با هم کار را جلو میبریم. از سوی دیگر مرتبه اول که از ممنوعالکاری خارج شدیم و در حال طیکردن روند ثبات بودیم ناگهان دوباره به دلیل رادیو جوان هشت ماه ممنوعالکار شدیم. مهم نیست که در سال سه یا سیزده کنسرت داشته باشید اما مهم این است که جلو میروید و سر زمان برنامه دارید. برای ما مهم این است که بتوانیم با ثبات به فعالیت هنری خودمان ادامه میدهیم. در حال حاضر اینکه چند نفر به کنسرت دنگشو میآیند برای ما تعیینکننده وجود دنگشو نیست چون این گروه به هرحال وجود دارد و برخی قطعاتش تحت هر شرایطی در پلیلیست مخاطبان هست. تازه در حال ورود به دوره ثبات هستیم و به زودی ویدئوهای بیشتری هم خواهیم داشت.
طاها: البته یک سورپرایز دیگر هم برای تابستان داریم که به زودی درباره آن اطلاعرسانی خواهیم کرد.
اما برادران شجاعنوری داستان متفاوتی دارند و مسیر پدرشان را ادامه ندادند. پدری که با نقش عبدالله مسیحی در فیلم سینمایی خاطرهانگیز «روز واقعه» در ذهن مخاطبان ماندگار شد و بعد از آن هم انتظار میرفت که با توجه سوابق هنری و مدیریتی او، فرزندانش وارد عرصه سینما شوند. اما این اتفاق رخ نداد و «طاها پارسا» و «رضا شایا» سراغ موسیقی رفتند و بدون تکیه به نام و اعتبار پدر موفق هم شدند. آنها گروه «دنگشو» را تأسیس و کارشان را از اجراهای کوچک آغاز کردند اما رفتهرفته موفق به برگزاری کنسرتهای بزرگ در ایران و کشورهای دیگر شدند.
همین داستان متفاوت پسرهایی که در مسیر پدر نرفتند اما موفق هم بودند بهانه اصلی ما برای گفتوگو با خانواده شجاع نوری بود. برای اولین بار علیرضا شجاع نوری به همراه پسرانش طاها پارسا و رضا شایا مهمان دفتر سایت «موسیقی ما» بودند و برایمان روایت جالبی از گذشته تا امروز گفتند.
- * در برخورد با پدر و پسرهای هنرمند، همیشه اینطور حس میکنیم که انگار پدرها فرزندان خود را به سمتی که دوست داشتند و نتوانستند به آن برسند هدایت میکنند. در مورد طاها و پارسا هم اینطور بود؟ یعنی شما خودتان علاقه ویژهای به موسیقی داشتید؟
- * چه اتفاقی افتاد که بچهها سمت موسیقی رفتند؟
- * موسیقی که از ابتدا در خانه شما پخش میشد و بچهها با آن بزرگ شدند چه آثاری بودند؟
- * پس دیکتاتور نبودید و موسیقی خانه را مدیریت میکردید!
طاها: قبل از هر چیز باید از پدرم تشکر کنم که در این گفتگو با ما همراه بود چون ایشان تاکنون در هیچ مصاحبهای با این شکل و شمایل در کنار ما حضور نداشتند. اما در مورد این بحث باید بگویم که پدرم بیشتر موسیقی گوش میداد. غالب موسیقیهایی که پدرم گوش میداد و ما هم در کنارش میشنیدیم، کلاسیکال بود. یعنی در یک پکیج بتهوون و پاگانینی و شجریان با هم قاطی و همگی شبیه هم بود! گرافیک کارهای شجریان و گرافیک کارهای فونکارایان را هم به خاطر دارم.
شایا: من و طاها آنقدر موزیکباز نبودیم که همه کارها را بشناسیم.
طاها: الان هم من اینطور نیستم و همه کارها را نمیشناسم! مثلاً یک سال و نیم کاسِتی از «پینک فلوید» داشتم اما نمیدانستم پینک فلوید گوش میکنم. به خاطر دارم که در سال اول دانشگاه یکی از دوستانم کاستی را به من داد و گفت که این کنسرت خواننده محبوبش است. اما حقیقتاً شناختی از این خواننده نداشتم و تفاوتش را با خواننده دیگری متوجه نمیشدم!
علیرضا شجاعنوری: فکر میکنم نسبت به همسنهای خودشان موزیکهایی با تنوع و پراکندگی خوبی شنیدهاند.
شایا: اینکه موسیقی امروز دنگشو ناخودآگاه صدایش یک مقدار متفاوتتر است دلیل دارد. شما مدیرکل تأمین برنامه خارجی سیما بودید و همان ذهنیت را نسبت به موسیقی هم اعمال میکردید. موسیقیهایی که شما میآوردید همگی قابلیت پخش در رسانه ملی را داشت اما خیلی خاص بود.
علیرضا شجاعنوری: اینکه میگویم برای انتخاب موسیقی یک روز را در کشور خارجی میگشتم به دلیل ذائقه خودم هم بود و کارها را به دقت گوش میدادم.
طاها: کاسِت اورجینال کارهای الکترونیکی که ده سال بعد از تلویزیون پخش میشد را ما در زمان انتشارش داشتیم و میشنیدیم.
- * پدرها هرچقدر که بخواهند راه را برای فرزندان خود هموار کنند باز هم ته دلشان دوست دارند که آنها و خصوصاً پسرانشان در همان شغل بیایند و جایشان را بگیرند. شما از صمیم قلب همه چیز را به خودشان واگذار کردید؟
علیرضا شجاعنوری: باور ندارم که کسی میتواند جای شخص دیگری را بگیرد و حقیقتاً دوست داشتم که خودشان انتخاب کنند. تحصیلاتی که داشتند هم ارتباطی به موسیقی نداشت و در این زمینه هم مسیر خودشان را طی کردند. در حقیقت هیچوقت بچهها را مجبور به هیچ انتخابی نکردم.
طاها: یازده سالم بود که با پدرم به لوکیشن فیلمسینمایی «روز واقعه» رفتیم. پس از اینکه برگشتیم ساعت 8 یا 9 یک جمعه شبی بود و پدرم در دستشویی بودند. من رفتم پشت در و گفتم که کی میتوانم وارد سینما بشوم؟! از همانجا گفت باشه، هر وقت شانزده ساله شدی میتوانی به سینما بیایی! آن شب چیزی نگفتم و زمانی که شانزده سالم شد باز هم یک شب رفتم پشت در دستشویی و همان سوال یازده سالگی را طرح کردم! پدر بیرون آمد و گفت که چه بخشی را دوست داری و گفتم که برایم فرق ندارد. سپس من دستیار سوم تصویربردار در یک سریال شدم و این شروع فعالیت هنری من بود.
- * چنین فعالیتی در شانزده سالگی با تحصیل تناقضی نداشت؟
- * این تجربیاتی که در پروژههای مختلف کسب کردی در موسیقی هم برایت فایده داشت؟
طاها: مثلاً یکی از خوانندههای سابق دنگشو دانشجوی گرافیک بود و از ما پروداکشن و چیدمان گروه و تولید یک اثر موسیقی را یاد گرفت. کاری نداریم که خود هنر چیست ولی باید بدانید که چگونه گروه را بچینید تا بتوانید پیشتولید، تولید و پستولید داشته باشید. همه این موارد را فقط خودمان یاد نگرفتیم. پدرمان تهیهکننده سینما بود و از بچگی دیدیم و چنین پروسهای را به چشم دیدیم. اعتماد به نفس اینکه ما میتوانیم یک تیم باشیم و تولید کنیم را یاد گرفتیم و تمرین کردیم. این روزها گروههایی در موسیقی هستند که پتانسیل دارند اما نمیتوانند به فعالیتهای خود نظم دهند و به خروجی برسند.
شایا: ما در گروه دنگشو آثارمان را سینمایی تولید میکنیم. یعنی ما عملاً روند تولید یک فیلم کوتاه را طی میکنیم اما خروجی که داریم، یک قطعه موسیقی است.
طاها: راجع به آن بحث کِرلینگ باید بگویم که کِرلینگ مادر به گونه دیگری است. ما در دنگشو استعداد انتخاب صداهای خاص را داریم و معمولاً صداهایی که در گروه ارائه میکنیم موفق هستند. چنین استعدادی به لالاییهایی که مادرم با آن صدای ژوست و زیبا برایمان میخواند باز میگردد. کِرلینگ او به شکل آوایی و روح موسیقی که در خونش جریان داشت به من رسیده است.
علیرضا شجاعنوری: سوغاتیهای موسیقایی من برای بچهها با هماهنگی مادرشان بود و آنطور نبود که ایشان مشکلی با این موضوع داشته باشد.
- * تصورتان از بچههایی که بزرگ خواهید کرد چه بود؟ بچهها تبدیل به همان تصورات شما شدند؟
- * از بیرون هم چنین حسی وجود دارد و دیده میشود.
شایا: فکر میکنم این موضوع به بکگراند خودتان با پدرتان باز میگردد.
علیرضا شجاعنوری: اختلاف سنی من و پدرم زیاد بود و نمیخواستم چنین اختلافی را با بچههای خودم داشته باشم. به دلیل رشد و بلوغی که بچهها داشتند من خیلی وقتها در مشورت با آنها کم میآورم. از سوی دیگر هیچ وقت برایم عجیب نیست که از رضا یا طاها مشورت بگیرم و درست مثل زمانی است که از دوستان خودم مشورت میگیرم.
طاها: همین که بتوانید با استاد خودتان رابطه دوستانه داشته باشید باعث میشود چیزهای دیگری از زندگی او یاد بگیرید. رابطه من با خیلی از اساتیدم، به شکل استاد و شاگرد نبود و مثلاً با هم میرفتیم کوه و گپ میزدیم. در دورهای که داشتم زندگی مستند آقای «رضا کیانیان» را کار میکردم، شکل کوهرفتن ما اینطور نبود که استاد و شاگرد یا پدر و پسر به کوه میروند. حالا اختلاف سنی من و پدرم خیلی کم است و 26 سال اختلاف سنی داریم، در حالی که من دوستانی دارم که با آنها 30 سال اختلاف سنی دارم. من و پدرم هم رابطهای داشتیم که ابتدا دوستانه و سپس پدر و پسری بود.
شایا: برگردیم به سال 1371 که تازه من به اول دبستان رفتم. احتمالاً هرکسی نسبت به آینده فرزندانش یک تخیلی دارد. اینکه کار ما موسیقی است تا چه حد به تصورات و تخیلات شما نزدیک بود؟
علیرضا شجاعنوری: اصلاً فکر نمیکردم که تو و طاها موزیسین شوید و در یک گروه هم باشید. در گزینههایم نبود.
رضا: احتمالاً دکتر و مهندس یا فیلمساز و وکیل از ذهن شما گذشته ولی موزیسین از ذهن شما نگذشته است.
علیرضا شجاعنوری: بله همینطور است.
- * خوشحال هستید؟
- * موسیقی تعیینکننده نیست؟
- * از سوی دیگر دکتر و وکیل و مهندس زیاد است اما موزیسینی که معروف باشد و روی استیج برود و کنسرت برگزار کند کم است.
- شایا: پدر، پیشبینی شما درباره آینده دنگشو چیست؟
طاها:ما پنج سال ممنوعالکار بودیم و الان سه آلبوم جلو هستیم! الان مشکل داریم این سه آلبومی که عقب هستیم را چگونه منتشر کنیم!
علیرضا شجاعنوری:در زمانی که ممنوعالکار بودید آلبومی نداشتید پس یعنی این ترانهها در آن زمان در حال تراوش بود و الان آماده هستند. میکلآنژ هیچ وقت به خاطر بازار مجسمه نساخت و چیزی را میدید و از آن الهام میگرفت و جوشش داشت. تا زمانی هم که این جوشش در دنگشو وجود داشته باشد خوشحال هستم و کاری به آینده ندارم. اگر یک زمان بگویید که این موسیقی دیگر نمیآید و من حس کنم که این توقف در ادامه همان تولد است، مخالفت نمیکنم. در حقیقت مثل درختی میماند که تا یک زمان گلابی میداده ولی از این به بعد سیب قرار است بدهد چون همان تولد را دارد ولی به شکل دیگری خواهد بود.
طاها:زمانی که صدای ساز را شنیدم و به آن علاقهمند شدم اصلاً نمیدانستم که چه شکلی است و این ساز چیست. این خاطره خیلی مینیمال است ولی جالب است. چون زمانی که از پدر پرسیدم اسم این ساز چیست و من دوستش دارم، او به ژاپن رفت و یک ساکسوفون یاماها خرید و برایم آورد. هنوز هم این برایم باارزش است که یک پدر برای علاقه فرزندش به ژاپن میرود و برایش ساز میآورد.
علیرضا شجاعنوری:حالت طاها هم در آن لحظه خیلی برایم جذابیت داشت. چون در حال نگاه به سقف و غرق در آهنگ بود و گفت که دوست دارم.
- * اگر پسر علیرضا شجاعنوری نبودید الان گروه دنگشو کجا بود؟
- * از هر لحاظ چون فضایی اطراف او بوده که برای شما کِرلینگ داشته است. یک جاهایی آدمهای خاصی را سر راه شما قرار داده است.
- * پس اتیکت پسر فلانی بودن همیشه با شما بوده است.
- * این حس را راجع به پسر ناصر حجازی و احمدرضا عابدزاده تا پسر محمدرضا شجریان و شهرام ناظری هم میگویند. ولی اگر به کفه دیگر ترازو نگاه کنید قطعاً چیزهای زیادی برای شما داشته است.
- * مثلاً آقای آغداشلو یا رضا کیانیان با شما همکاری کردند.
- * اینکه موسیقی فیلم بسازید یا در افتتاحیهها و اختتامیهها اجرا داشته باشید چطور؟ ارتباطی به پسر علیرضا شجاعنوری بودن نداشت؟
- * به عنوان مثال ساخت موسیقی برای فیلم «دونده زمین» هم ارتباطی نداشت؟
علیرضا شجاعنوری: با حرفهای طاها موافقم. در بخش حقوقی من هیچوقت طاها و رضا را به جایی تحمیل نکردم. بابت فیلم «دونده زمین» هم نظر خودم را تحمیل نکردم و کارشان را به آقای کمال تبریزی ارائه کردم و گوش دادند و تأیید کردند. حتی در مورد اختتامیهها و افتتاحیهها هم اعمال نظر کردم.
طاها: به وجود آمدن و بزرگشدن دنگشو خیلی شانسی بود! و نه تنها پدرم بلکه خودمان هم در آن هیچ نقشی نداشتیم. ما در جایی بودیم که به اینترنت پرسرعت دسترسی داشتیم و به شکل خیلی تصادفی تصمیم گرفتیم راشهایی که داریم را در یوتیوب آپلود کنیم. آن زمان کمکم فیسبوک در حال مطرحشدن بود و در همان مقطع چند نفر از آمریکا ویدئوهای ما را دیدند و دوست داشتند. پیشنهاد برگزاری کنسرت و انتشار آلبوم به ما دادند و ما هم رفتیم. در اختتامیهها و افتتاحیهها اجرا داشتیم ولی بزرگشدن دنگشو برای تولد آلبوم «شیراز چلساله» است و همه چیز به شکل تصادفی رخ داد. آن زمان هیچکسی نه تنها نمیدانست که ما پسر علیرضا شجاعنوری هستیم، بلکه نمیدانستند من و رضا برادر هستیم!
- * اغلب مهمانان کنسرتهای شما هم سینماییها هستند و خیلیها میگویند این مورد به دلیل این است که پسر علیرضا شجاعنوری هستید. خصوصاً هم که موزیسینها خیلی کم به کنسرتهای دنگشو میآیند.
طاها: دانشجوهای موسیقی زیادی را میشناسم که بین موسیقیهای ایرانی امروز، دنگشو را انتخاب میکنند.
علیرضا شجاعنوری: آقای «عباس کیارستمی» کارهای بچهها را خیلی دوست داشت و دنبال میکرد و در کنسرت محک هم حضور پیدا کرد. درست است که من و آقای کیارستمی دوست بودیم ولی اگر بچهها کاری به این شکل ارائه نمیدادند و چنین شخصیتی نداشتند قطعاً ایشان به کنسرت محک نمیآمد. چون آقای کیارستمی به خاطر اصرار کسی جایی نمیرفت.
طاها: آقای کیارستمی پس از کنسرت آمد و من را بغل کرد و گفت بینقص بودید ولی فقط چشمت را موقع اجرا نبند. گفتند که پس از «خانه دوست کجاست؟» آدمهایی میآمدند و من را بغل میکردند و میگفتند که قبلاً این حس را تجربه نکرده بودیم. الان هم من به این دلیل تو را بغل کردم که قبلاً چنین حسی را تجربه نکرده بودم. این سکانس هیچوقت از ذهنت پاک نمیشود چون ایشان یک اسطوره است و کاری را شنیده که هنوز کامل شکل نگرفته است. همین اتفاق از ذهن پاک نمیشود و آقای کیارستمی دیگر به هیچ کنسرتی نرفتند.
- * سختیهای قضاوت آدمها باعث شد تا در دورهای اصرار داشته باشید فقط به نام رضا شایا و طاها پارسا مطرح شوید و اسم خودتان را نگویید؟
- * اگر از ابتدا چنین تصمیمی داشتید که درست بود ولی این اصرار برای چند سال اخیر است.
رضا: کلاً برخی اسمها کاراکتر هنری دارند.
- * این مورد هم احتمالاً به آن استعداد پروداکشن و علاقه به پروسه تولید باز میگردد.
- * شما از همین نام خانوادگی شجاعنوری و جایگاه پدرتان و اقبال سینماگرانی مثل عباس کیارستمی میتوانستید به شکل متفاوتی استفاده کنید تا برند خودتان را بزرگتر کنید. حتی در مواردی میتوانستید این نامخانوادگی را برای خودتان پله کنید و خیلیها اگر جای شما بودند چنین استفادهای میکردند. چرا این کار را نکردید؟
رضا: این موضوع در پدرم هم وجود داشت و ما به شکل ژنتیکی نمیتوانیم از روابط استفاده کنیم!
طاها: اگر پدرم میخواست از روابط استفاده کند الان یک سیاستمدار بود چون در اقوامشان چندین نماینده و امام جمعه هست.
- * آقا شجاعنوری خود شما هم میتوانستید از موفقیتهای فیلم «روز واقعه» استفاده کنید و حتی برایتان پولساز هم باشد اما بعد از آن بیشتر به کارهای اجرایی و تهیهکنندگی پرداختید. کلاً به شکل خانوادگی خیلی دنبال پولسازی نبودید!
طاها: مثلاً آقای شکیبایی و کیانیان طرفداران زیادی دارند ولی چون دوره آقای کیانیان کمی اینطرفتر است، شرایط اقتصادیاش خیلی فرق دارد. فکر میکنم آقای شکیبایی کمی پرطرفدارتر هم بود اما چرخش مالی که آقای کیانیان برای خودش ساخته کاملاً متفاوت است و دلیلش هم این است که در زمانی کمی جلوتر از آقای شکیبایی قرار دارند. در زمان حیات آقای شکیبایی هیچ وقت ایشان روی بیلبورد نرفتند ولی الان میبینیم که آقای کیانیان روی بیلبورد هستند. حتی به خاطر دارم که چندی پیش آقای مشایخی هم روی بیلبورد بودند پس زمان یک سری شرایط و محاسبات را تغییر داده است.
علیرضا شجاعنوری: آن زمان مثل این بود که همه ملت ایران برای عبادت وارد یک مسجد شده بودند. کفشهایمان را درآورده بودیم و خودمان مشغول عبادت بودیم. ندا آمد که کفش یک نفر را بردند و چندی بعد گفتند که کفشها را دارند میبرند اما باز هم بیاهمیت بودیم. چندی بعد ندا آمد که جلوی مسجد کفش میدهند ولی باز هم بیتفاوت بودیم و مدتی گذشت و گفتند که جلوی مسجد ماشین میدهند. در این صورت حواسی برای عبادت نمیماند اما نسل بعدی میگوید که چرا شما وارد مسجدی شدید که در آن هیچ چیز نمیدادند؟ حقیقت این است که آن زمان قرار نبود در مسجد چیزی بدهند ولی خیلیها این روزها میگویند اگر در مسجد ماشین ندهند نمیرویم. سوال شما در مورد ارتباطات و روابط هم به همین شکل است. به خاطر دارم یک زمان در تلویزیون بودم و گفتند که 350 متر زمین رو به روی سازمان میدهند. اگر کسی میگفت آن زمین را میخواهم خجالتآور بود و اتفاقاً دنبال کسی میگشتند که این زمین را بگیرد! الان نمیتوانم قضاوت کنم.
طاها: از هر جهت اگر بشمارید ما یکی از پنج گروه اول ایران هستیم ولی این مشکلی که میگویید کاملاً درست است و وجود دارد. باید یک سیستم مدیریتی درست داشته باشیم تا نخواهیم مدام آزمون و خطا داشته باشیم. مثلاً «علی اوجی» دوست خوب من است اما او نمیتواند کار دنگشو را انجام دهد. بحث این نیست که توانایی ندارد ولی جنس این کار نیست. اِیجنتهایی هم نداریم که بتوانم از بین آنها انتخاب دقیقی داشته باشم. در ایران همه چیز به شکل دیگری است و زیرساخت دقیقی وجود ندارد. گروه دنگشو بحث مدیربرنامه را در ایران پررنگ کرد و گاهی اوقات «صمد طالقانی» جای ما مصاحبه میکرد و کلاً مدیربرنامه تا آن زمان به این شکل بولد نشده بود. اما هنوز هم خودمان دچار مشکل هستیم و ما نباید به دنبال ایجاد سیستمی برای پول درآوردن از اتفاقات باشیم. ما باید روی موسیقیهای خودمان متمرکز باشیم و مدیربرنامه از موقعیتی که داریم استفاده کند. «حمید خسروبیگی» که با ما کار کرد تجربیات زیادی کسب کرد و از نسل جدید بود و امیدوارم که چند سال بعد مدیربرنامههای کارکشته زیادی داشته باشیم.
- * یک سوال مهم در مورد دنگشو این است که موسیقیهایش تصویر دارد و پدری دارند که تهیهکننده است اما چرا موزیک ویدئویی برای دنگشو تولید نمیشود؟ گفتید که روابط ندارید اما شما هیچوقت تمایل نداشتید برای بچهها موزیک ویدئو تولید کنید؟
شایا: پدر خاطرهسازی نکنید! ]میخندند[
طاها: ما در همکاری با پدر خیلی خوب نبودیم!
علیرضا شجاعنوری: یک زمان میتوانستم در بخش بینالملل مدیر برنامههای گروه باشم ولی دیدم که اینطور حالشان بهتر است و بهتر دنگ میشوند و اصرار نکردم.
طاها: خیلی وقتها ساختن ویدئو برای موزیکی که تصویر میدهد سختتر است. تا کنون با کارگردانان زیادی جلسه داشتیم و در وهله اول موزیکی را انتخاب میکنند که تصویر بیشتری دارد اما بعد میبینند که ساختن تصویر برای آن کار سختتر است. واقعیت این است که ما عجله نداریم و تازه در حال پیداکردن ثباتهای اولیه هستیم. خواننده ایرانی بخش مهمی از دنگشو است و الان هم به میلاد باقری رسیدهایم که با هم کار را جلو میبریم. از سوی دیگر مرتبه اول که از ممنوعالکاری خارج شدیم و در حال طیکردن روند ثبات بودیم ناگهان دوباره به دلیل رادیو جوان هشت ماه ممنوعالکار شدیم. مهم نیست که در سال سه یا سیزده کنسرت داشته باشید اما مهم این است که جلو میروید و سر زمان برنامه دارید. برای ما مهم این است که بتوانیم با ثبات به فعالیت هنری خودمان ادامه میدهیم. در حال حاضر اینکه چند نفر به کنسرت دنگشو میآیند برای ما تعیینکننده وجود دنگشو نیست چون این گروه به هرحال وجود دارد و برخی قطعاتش تحت هر شرایطی در پلیلیست مخاطبان هست. تازه در حال ورود به دوره ثبات هستیم و به زودی ویدئوهای بیشتری هم خواهیم داشت.
- * برای بخش پایانی هم از اتفاقات و آلبوم جدید دنگشو بگویید؟
طاها: البته یک سورپرایز دیگر هم برای تابستان داریم که به زودی درباره آن اطلاعرسانی خواهیم کرد.
- * چندی پیش یک عکس با «ای ار رحمان» آهنگساز مطرح هندی که به ایران آمده بود منتشر کردید. قصد همکاری دارید؟
- * اگر صحبتی هم برای انتهای این گفت و گو دارید، میشنویم.
منبع:
اختصاصی سایت «موسیقی ما»
تاریخ انتشار : چهارشنبه 13 تیر 1397 - 17:03
دیدگاهها
به به عکس جناب عبداللهی عزیز❤❤❤❤
اقای شجاع نوری عزیز??❤️❤️
این خانواده ی دوست داشتنی
خدا حفظشون کنه کنار هم
افزودن یک دیدگاه جدید