برای سید علیرضا میرعلینقی که محمدرضا لطفی او را «نابغه» میدانست
گوهری از گنجخانهی فرهنگ ایرانزمین
[ مهران مهرنیا - نوازنده و آهنگساز ]
سال 73 دیدمش، در دفتر «آوای شیدا»؛ چند سال پس از مقاله استادم محمدرضا لطفی در رثای او در فصلنامه «آوای شیدا». آمده بود تا بخشی از نتهای دستنویس «وزیری» را با لطفی چک کند. اگر اشتباه نکنم، از همان زمان دستبهکار اثر سترگ «موسیقینامه وزیری» بود؛ کتابی بینظیر که هرآنچه لازم است درباره وزیری، در آن گردآوری شده. کاری بیهمتا در تاریخ موسیقینگاری ایران که محصول تلاشی جانانه و جانسوز است. این پروژه بعدها با «موسیقینامه صبا» و... تداوم یافت.
بعدها دوست شدیم؛ دوستیای از جنس گرمابه و گلستان و این آغازی بود برای دسترسی من، به دانش فوقالعاده علیرضا میرعلینقی. تاریخ و وقایع موسیقی ایران را به طرز حیرتآوری دنبال و ثبت کرده و از آن مهمتر، از فیلتر نگاه موشکاف و طبع حساسش گذرانده است. سلیقه و نگاهِ اغلب مشترکمان به موسیقی هنری ایران، روز به روز نزدیکترمان میکرد و البته علاقه مفرط هر دومان به طنز شفاهی. اما این نزدیکی هیچگاه باعث نشد تا او هر از گاهی با نقد و تحلیلی زیرکانه و هوشمندانه، مرا غافلگیر و شگفتزده نکند.
او را به جرأت میتوان اولین و مهمترین موسیقینویس ایران قلمداد کرد. پیش از وی بسیار کسان به موسیقینویسی پرداخته و جریانی در این حوزه پدید آورده بودند. از «خالقی» و «ملاح» گرفته تا «محمدرضا لطفی» و... اما جنس کار «میرعلینقی» از قماش دیگری است. او روش تحقیق دارد. از هیچ کار و تلاشی برای گردآوری منابع فروگذار نکرده و از همه مهمتر، ذهن او برای طبقهبندی اطلاعات و تنظیم و تحلیل دادهها به طرز شگفتآوری تربیت شده است؛ به طوری که محمدرضا لطفی روزی که سخن از «علیرضا» در میان بود، به صراحت عبارت «نابغه» را دربارهاش به کار برد. عبارتی که شاید این روزها با اینهمه نابغه و استاد در دنیای مجازی، به حد کافی گویای وجوه او نباشد.
او با اولین ملاقات با هر شخصی و طی زمانی کوتاه، شناختی چندلایه از فرد ارائه میدهد که اغلب قرین به واقعیت است. آرشیوی کمنظیر از عکس و صفحه و اسناد موسیقی را با دقت و وسواسی تحسینبرانگیز تهیه و گرداوری کرده که میتواند برای هر علاقهمندی رشکبرانگیز باشد. عجیب اینکه در کنار چنین روحیه پژوهشگری -که قاعدتاً نیازمند نظم و دیسیپلین زیادی میبایست باشد- هرگاه دست به سازهایی که تعلیمشان دیده میبرد، با نوازندهای پراحساس و سرشار از ذوق مواجه میشویم. سنتورنوازی وی بهشدت هر شنوندهای را تحت تأثیر قرار میدهد و این مهم، حاصل زیست حقیقی او با جدیترین لایههای موسیقی دستگاهی ایران است.
اما از آن جالبتر، اشراف و شناخت گسترده او از موسیقی کلاسیک غرب است؛ شناختی عمیق و پرمایه و باز هم طبقهبندیشده و تحلیلی. سالها پیش دعوت یک موسسه مهم اروپایی را برای همکاری رد کرد و در ایران ماند. نمیدانم امروز که پژوهش و تحقیق آن هم در حوزه موسیقی با پایینترین سطح از اقبال عمومی و دولتی همراه است، از آن تصمیم پشیمان است یا نه؛ اما میدانم علیرضا میرعلینقی در هر کشور متمدن و دارای فرهنگی اگر میزیست، او را قدر میدانستند و بر صدر مینشاندند.
متأسفانه در سالهای اخیر، کمی عزلتنشین و حتی محافظهکار به نظر میرسد. واکنشی که سرنوشت محتوم هر پژوهنده و نگارنده صادق و آگاه در روزگار ما است! هر کدام از روایات مستند او از تاریخ شفاهی موسیقی ایران، به گوشه قبای طایفه و قبیلهای برخورد و موضعگیریای غیرمنصفانه به همراه داشت و او را آزرد.
به نوبه خود، تنها میتوانم به احترام سالها کوشش و پژوهش و تلاش و تدوین و گردآوری او -که امروز گنجینهای مانا و پرارزش برای فرهنگ ما است- کلاه از سر بردارم و به احترامش بایستم. امید که بیش از پیش قدردان چنین گوهرهایی از گنجخانهی فرهنگ ایران باشیم و امید دیگر اینکه همیشه سلامت باشد تا همچنان بتوانیم از دانش و معلومات کمنظیرش بهرهمند شویم.
تاریخ انتشار : یکشنبه 13 اسفند 1396 - 19:27
افزودن یک دیدگاه جدید