در باب پروژه «سی»، موفقیتهای آن و افسوسِ کاری که همایون شجریان میتوانست و نکرد
زمانی برای آواز
[ آرش نصیری - روزنامهنگار، مدیر و مجری برنامه هزار صدا ]
پرانتز یک: نگارنده ضمن احترام به همه، اساساً با آن دسته از علاقهمندان جدی موسیقی ایرانی که همکاری و همراهی همایون شجریان با برادران پورناظری و تولید آثاری مردمیتر در بستر موسیقی ایرانی را رد میکنند، همعقیده و همراه نیست. آنچه هدف این یادداشت است، فرصتهایی است که در بستر همین همکاری وجود دارد و مغفول مانده است.
***
مسیری که همایون شجریان طی کرده تا به اینجا رسیده، تقریباً شامل همه آن چیزی است که بر موسیقی بعد از انقلاب رفته است. پدرش -استاد محمدرضا شجریان- حاصل، محصول و یکی از شاخصترین نمادهای پرورشیافته در مکتب آرمانگرایی تاریخی در موسیقی دستگاهی ایران است. رشد استاد همزمان یا کمی بعد از ستارههای بیچونوچرا و بیبدیل آواز ایرانی (یعنی ایرج، گلپا، گلچین و تنی چند دیگر از بزرگان) بود؛ اما مسیری که استاد انتخاب کرد -و یا شاید باید انتخاب میکرد، نمیدانم- متفاوت بود.
آن دیگران با آواز و موسیقی دستگاهی ایران و بر بستر موسیقی خواص شروع کردند؛ اما بر این نمط نماندند و به فراخور فضای موجود و خواست عمومی مردم، ترانهخوانی و یا آوازخوانی کردند و دست به تولید آثاری زدند که بهشدت فراگیر شد. آنها ستاره شدند و موسیقی منطبق بر موسیقی دستگاهی -اما با اشعار و حالتی مردمیتر- آنقدر عمومی شد که به جایگاه، شهرت و محبوبیت ترانههای پاپ پهلو زد و در این میان، ضرورت «حفظ و اشاعه موسیقی دستگاهی ایران» از طرف نهادهای متولی مطرح شد. زیربنای فکری این ایده هم موضوع بازگشت به موسیقی کلاسیکتر ایرانی و ردیف دستگاهی ایران بود.
صحبت در این باره، به درازای مطلب میافزاید و شاید تکرار مکرراتی باشد که در برخی از یادداشتهای دیگر صاحب این قلم هم آمده و مَخلص کلام اینکه، آنها تربیت و آماده شدند تا کلاسیک و بر اساس موسیقی دستگاهی ایران ساز بزنند و بخوانند و مواظب اصل باشند و بعد، انقلاب شد و این روش شد تنها روش ممکن. ستارهها -که یادآور فضاهای فرهنگی و هنری رژیم گذشته بودند- برکنار شدند و چهرههای جدید، در فرصت مقتضی به انقلاب پیوستند و عنان همه موسیقی را به دست گرفتند. دیگر نه از موسیقیهای ملی ایران و نمادهای آن خبری بود و نه حتی از موسیقی پاپ. فقط سرودها بودند و موسیقی دستگاهی ایران. بنابر این آنها (استاد شجریان، استاد شهرام ناظری، استاد صدیق تعریف و تنی چند از دیگر بزرگان) میتوانستند و باید، فقط موسیقی سنتی یا کلاسیک ایرانی را اجرا کنند.
اینها را گفتم تا به این نکته برسم که در دهه اول بعد از انقلاب، دلیل و بهانهای برای رفتن به سمت موسیقی مردمیتر نبود. وقتی همه مسیر مهیا است که شما در میدانی بدونرقیب در بالاترین سطح حرفهای و هنری کار کنید، کنسرت و آلبوم و فستیوال خارجی و همهچیز مهیا باشد، چرا باید به چیزی بپردازید که قاعدتاً از ذات هنر دورتر و برای جلب اکثریت مردم است؟
***
نیمه دهه هفتاد البته قضیه فرق کرد. سیاست فرهنگی نظام بر این قرار گرفت که موسیقی پاپ هم احیاء شود و صدا و سیما دستبهکار شد. ابتدا شبیهخوانها آمدند و بهسرعت توجه مردم به سمت آنها جلب شد و بعد همانها هویت مستقل پیدا کردند و دیگرانی آمدند و آمدند و... دیگر میدانِ جلبِ تماشاگر، بیرقیب نبود. بعدتر در ژانر موسیقی دستگاهی هم شبیهخوانها آمدند و با مقدس شمردن ردیف و رعایت آن و اغلب شبیه استاد شجریان میخواندند؛ اما آنها هم کمکم هویت مستقل یافتند و در این فاصله، با ایجاد استودیوهای خانگی و فراگیری اینترنت و فضای مجازی، انقلابی در همهچیز و از جمله موسیقی به وجود آمد و اساساً موضوع رقابت شکل جدیدی پیدا کرد.
همایون شجریان با تلمذ و بعد نوازندگی در کنار پدر و جمعی از بزرگترین استادان شروع کرد و ذرهذره و در بهترین شکل آموزش دید، تجربه صحنهای پیدا کرد و تا آنجا پیش رفت و آموخت که در همین تجربههای صحنهای، در یکی از کنسرتها، وقتی استاد شجریان دچار بیماری و عارضه سرماخوردگی شد، روی صحنه، فرازهای بالای برخی قطعات را به جای استاد خواند، بدون آنکه تماشاگران متوجه شوند. او با اجازه پدر، کمکم وارد عرصه خوانندگی شد و آلبومهای متعددی را با آهنگسازی بزرگان و جوانان منتشر کرد و با گروههای اصیل و ریشهداری چون «دستان» کنسرت داد و کنسرتهای متعددی را با گروههای دیگر برگزار کرد و کاری نماند که در بخش موسیقی دستگاهی ایران نکرده باشد. او جایگاه مناسبی هم پیدا کرد اما این کنسرتها و تأثیر اجتماعی آن قابل مقایسه با آن چیزی نبود که هنرمندان عرصه موسیقی پاپ به آن دست مییافتند.
وقتی میدان رقابت باز و شرایط اجتماعی و حرفهای مهیا باشد، چرا خوانندگان سنتی با آنها رقابت نکنند؟ الان عرض میکنم.
***
همانطور که ابتدا عرض کردم، من از آن دسته مخاطبان و علاقهمندان موسیقی ایرانی نیستم که مخالف کارهای فراگیر در موسیقی ایرانی هستند. بهعنوان یک علاقهمند موسیقی و فرهنگ ایرانی، خوشحال میشوم که موسیقیای پاپیولار شود که پایه و مایهاش موسیقی ایرانی باشد و لذت میبرم از اینکه همایون شجریان و سهراب پورناظری «پروژه سی» را میسازند و در سی شب، 120هزار نفر را به دیدن برنامهشان میکشانند. برنامهای که البته ترکیب شده با تئاتر، و موسیقی آن هم صددرصد موسیقی کلاسیک ایرانی نیست؛ اما بههرحال بر اساس موسیقی ایرانی است و موفقیت آن، میتواند نشاندهنده ظرفیتهای موسیقی ما باشد.
بله، این موسیقی هم ظرفیتش را دارد که مردم را مجذوب و سالنها را پر کند. مگر این سؤالی نبود که سالها از خودمان میپرسیدیم؟ مگر مشکل ما این نبود که چرا مردم موسیقی ایرانی گوش نمیدهند؟ این موفقیت، جواب آن سوال است؛ اما فقط یک نکته اساسی دارد و آن اینکه شما نمیتوانید بر سختترین و جدیترین اصول هنری پافشاری کنید و توقع داشته باشید مردم هم با شما همراه شوند. باید اشعار را سادهتر کنید و ملودیها را متنوعتر و جذابتر و از برخی پیچیدگیها بکاهید و عواطف و احساسات بخش بیشتری از جامعه را در نظر داشته باشید تا بخش بیشتری از جامعه با شما همراه شوند. کاری که پیش از انقلاب، هنرمندانی چون «گلپا» و «ایرج» میکردند. آنها برای احساسات و زندگی روزمره و روابط مردم جامعه آواز و ترانه میخواندند و اشعارشان را ترانهسرایان روز میگفتند. نه اینکه تمام اشعار آوازها و تصانیفشان، پیچیدهترین مفاهیم فلسفی و عرفانی از شاعران بزرگ تاریخ فرهنگ و هنرم ما باشد و توقع داشته باشند همه مردم جامعه هم آنها را بفهمند.
این کار را همایون شجریان همراه با برادران پورناظری انجام داد و جالب اینکه آنها هم بالاترین ردههای موسیقی جدی را در خانواده از سر گذرانده بودند. فرزندان استاد کیخسرو پورناظری، به همراه پدر و در کنار بزرگترین خوانندگان از جمله ناظری، محمدیان، قربانی و دیگر خوانندگان بزرگ، کنسرتهای متعددی را برگزار کردند و دیگر کاری نمانده بود که در موسیقی دستگاهی ایران نکرده باشند. سپس در حالی که در نوازندگی و آهنگسازی به پختگی نسبی رسیده بودند، به تدریج دست به ساخت آثاری زدند که مخاطب عامتری برای آنها به همراه آورد و همین مسأله، موجب مخالفتهای متعددی با این رویه شد و انگ «پاپ بودن» بارها به آنها چسبید. پورناظریها در کنار همایون شجریان آقازادههایی بودند که صلاحیت این کار را داشتند؛ چون پیشینهشان این را نشان میداد. برای انجام کارهای خلاقانه و نو و ساختارشکنی درست، شما باید ساختار را درست بشناسید و آنها، به فراخور دانایی استادانشان و تجربهای که به دست آورده بودند، وارد این حوزه شدند و از قضا، موفق هم شدند.
***
پرانتر دو: هنرمند گرامی، کیوان ساکت یکی از کسانی بود که پیش از همه وارد این حوزههای خلاقانه و کارهای مدرنتر بر بستر موسیقی ایرانی شده بود و توسط خیلی از اهالی موسیقی -و از جمله شاید توسط همین کسانی که این روزها کارهای تلفیقی میکنند- تحت فشار قرار میگرفت. همچنین باید گفت پیش از همایون و برادران پورناظری، سالار عقیلی هم تجربیات موفقی در این حوزه داشت و از جمله است کارهای ملی که با بابک زرین انجام داده است. علیرضا قربانی هم همینطور که کارهای موفقی همراه با فردین خلعتبری داشته است. جایگاه برادران درخشانی هم کاملاً محفوظ است و هنرمندانی دیگر که الان شاید در نظرم نباشند.
پرانتز آخر: اینکه شما یک هنرمند کلاسیک باشید و بخواهید وارد حوزه عمومیتر شوید و کارهای فراگیرتر تولید کنید، یک استعداد و توانایی ویژه میخواهد و ملزومات خودش را دارد. از قدیم هم اینگونه بوده است. خود استاد شجریان را نمیگویم که سوءتفاهم نشود، استاد محمودی خوانساری را مثال میزنم. معلوم نیست که اگر استاد محمودی میخواست کارهای مردمیتر انجام بدهد، مثل گلپا و گلچین و ایرج موفق و مورد پذیرش قرار گیرد. کسی چه میداند، شاید هم خواسته و نشده. مجموعهای از تواناییهای شخصی و جلوههای بصری و استایل و... در این موفقیت دخیل است.
***
خلاصه آنکه همایون شجریان (بهعنوان یک شاخص، وگرنه اهمیت برادران پورناظری کاملاً محفوظ است) وارد تولید و اجرای کارهای پاپیولارتر شد و بنا بر آنچه در کنفرانس خبری «پروژه سی» گفت، حتی سلیقه دختر دهسالهاش را هم در نظر گرفت. پروژه سی با حضور جمعی از ستارههای تصویر از جمله بهرام رادان، مهدی پاکدل، سحر دولتشاهی و صابر ابر تولید و اجرا شد و همه رکوردها را شکست و گروه شجریان-پورناظری یک پروژه موفق دیگر را از سر گذراند. بگذریم از انتقاداتی که به این کار وجود دارد و از جمله متن آن که چیز خاصی نبود و همینطور ترانهها و تصانیف که برخلاف آنچه حرفش بود، ربطی به فردوسی نداشت؛ اما در کل برنامه جذابی بود و چند تصنیف تازه در حوزه موسیقی ایرانی هم تولید کردند که بسیار مورد استقبال قرار گرفت؛ از جمله ترانه «خوب شد» با ترانه اهورا ایمان.
اتفاق اصلی و مهم و حرف اصلی این یادداشت این بود که آنها 120هزار نفر را به صحنه اجرا کشاندند؛ اما دریغ و درد که در بهترین جایگاه و فرصت، وقتی گوش همگان آماده شنیدن آواز همایون بود، در نهایت بدسلیقگی این آواز از آنها دریغ شد. بهجای آنهمه مونولوگِ اغلب خستهکننده توسط بازیگران، همایون شجریان میتوانست با ساز یا بیساز آواز بخواند و اتفاقاً مردم از این آواز بیشتر خوشحال میشدند تا آن دیالوگ و مونولوگها. اینجا جایی بود که این هنرمندان موفق -که از خانواده موسیقی ایرانی هستند- بزرگترین خدمت را به آواز بکنند که این روزها اینقدر مظلوم و مهجور است. شما اگر از تکتک آن 120هزار نفر بپرسید، حتماً به شما خواهند گفت که از این آواز استقبال میکردند؛ مخصوصاً که این آوازها میتوانست تقطیع و تقسیم شود و روی اشعار فردوسی باشد و در چند جای این کنسرت-نمایش بیاید.
درست است که برخی از علاقهمندان جدیتر موسیقی ایرانی از اینکه شما کارهای پاپیولارتر میکنید، استقبال و تشویقتان میکنند؛ اما هیچیک از آنها و همینطور علاقهمندان بسیار شما، از شما توقع درغلتیدن در ترانهها و فراموشی اصل را ندارند. حد وسط را نگه دارید و در جایی که ممکن است، آواز و اصل موسیقی ایرانی را دریابید.
منبع:
سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : پنجشنبه 30 شهریور 1396 - 11:48
دیدگاهها
کاری که ناظری و پسرش در کنسرت اوای پارسی انجام دادن هم از لحاظ جذب مخاطب جذاب تر بود هم از نظر موسیقی و اجتماعی فاخر بودند، اما دریغ که زیا به این کار پرداخته نشد، چرا باید با محدود کردن ظرفیت های موسیقی سنتی هنرمند خودش در عوام بکش پایین، چرا نیاید مخاطبش ایرانی به حد استاندار نرسونه تا هرچیز گوش نده، هنرمند رسالتی هم داره در برابر مخاطبش(نمونه کارهای ناظری یا مرحوم مشکاتیان یا گروه چاووش و ....)
درود بر شما جناب نصیری
در اطراف من بودند کسانی که جزء جمعیت ۱۲۰ هزار نفره شاهدان این کنسرت از نزدیک بودند و همه به اتفاق ناراضی. من اما موقعیت مالی
انچنان برای دیدن چنین کنسرت هایی را ندارم و به دیدن چند قطعه در سایت آپارات کفایت کردم. اولین چیزی که نظرم را جلب کرد فالشی زیاد در صدای همایون شجریان بود. اولین چیزی که یک خواننده باید به آن توجه کند. یک دو بار جای چشم پوشی دارد اما بیش از آن از چنین هنرمندی که اسمش ۱۲۰ هزار نفر را به انجا کشانده پسندیده نیست. اواز ایران تا از شیوه روضه خوانی و سایشی خوانی دور نشود مردم اقبال عمومی نخواهد یافت. طبق قانون فیزیک صداهای ارتعاشی مطلوب گوش و صداهای سایشی منفور گوش است. این صداها همه سایشی است حتی اگر با بالاترین کیفیت اجرا شوند اقبال عمومی نخواهند یافت. پایدار باشید.
فرصت از دست رفته دلیل آشکاری دارد. همایون آواز خوان نیست. آن هم شاهنامه! آواز هایی هم که پیش از این اجرا کرده در بهترین حالت متوسط هستند. همایون مجری نسبتا توانایی تصنیف است و به طور کلی با یک هنرمند تمام عیار بسیار فاصله دارد. امثال شجریان و ناظری در دههٔ ۲۰ و ۳۰ِ زندگیشان از همایون بسیار پخته تر میخندند. فیلمهای آنها مثل افشاری ناظری در جشن توس موجود است. در ضمن سهراب و همایون دقیقا مسیر گلپا را میروند. بعضی هنرمندان مردم را با خود بالا تر میکشند، بعضی دیگر در آغوش مردم غرق میشوند. گلپا همین کار را کرد. همایون هم همان مسیر را میرود. ایرادی هم ندارد. انتظاری از او نباید داشت.
با دورد
بنده دو بار به دیدن این کنسرت نمایش رفتم ، متاسفانه نشد وگرنه دوست داشتم دوباره شرکت کنم ، تماما لذت و تازگی بود ... این در ژن ما ایرانی ها نهفته است که قدر ارزش هایی که در کشور داشته و داریم نی دانیم و همیشه زبان به انتقاد و گلایه باز می کنیم . کسانی که ادعای هنر و موسیقی دارند نه 30 شب ! فقط 5 شب و به طور مداوم ، در فضای باز ، با وجود گرد و غبار ناشی از انبوه درختان به اجرا بپردازند سپس نظر و رای دهی نمایند . کار در تاریخ موسیقی کشور ماندگار خواهد ماند .... با سپاس
کاش همه ی ژن های خوب مثه تو باشن همایون خان شجریان
جانِ دلم ❤❤❤❤❤❤❤❤❤
خیلی دلم میخواست برم کنسرت سی
عالي بود
جانِ جانان
نمايش كليشه رستم وسهراب واينكه خود آقاي شجريان هم خيلي حضور نداشتن،چيدمان صندلي ها هم طوري بود كه ما خوب نميديديم صحنه رو با اينكه رديف ٦ بوديم،ولي شروع خوبي ميشه براي نمايش اين چنيني تو ايران اميدوارم تجربه بشه براي بعدها
عالی بود
عالي بود هرگز استاد همايون جايي براي بحث در كنسرتهاش باقي نمي گذاره
همایون عشق و جان
مقاله ی کاملا درست و بجایی بود!
خیلی مطلب خوبی بود اگه اشتباه نکنم نظر اکثر شنونده های همایون همینه
مقاله درستی بود اما ادبیات تاثیرگذاری نداشت
من به عنوان مخاطب این کنسرت و کسی که از نزدیک این کنسرت نمایش عالی و با افتخار دیدم باید بگم متاسفم هم برای این مردن کم لطف و هم برای این متنی که همش سلیقه شخصی شما و یه عده کم دیگه ست. همایون شجریان قبل از کنسرت سی اعلام کرد که یه پروژه ای در راهه که مردم و با شاهنامه و فردوسی آشتی بده. که مردم دوباره برن دنبال داستان های شاهنامه. اینکه همه ی کنسرت بجای اون دیالوگ ها ،آواز به قول شما اصیل ایرانی بود چه نتیجه ای داشت به جز اینکه آدمای پیر و سن بالایی که فقط مادربزگای فعلی یا آینده ی مملکتن لذت ببرن. اونوقت بچه ها و سن های پایینی که اونا باید با فردوسی و شاهنامه آشتی کنن چی میشدن؟
خیلی جالبه فالشی صده که واقعا مسخره ست با اطمینین کامل و به عنوان کسی که سالهاست موسیقی کار کرده تو اون فضای بزرگ و محل باز کنسرت،همایون شجریان بی همتا ظاهر شد. حتی کاری کرد منی که عاشق شاهنامه بودم بازم برم و راجبش تحقیق کنم.
و با افتخار میگم که من یک شاهزاده ایرانی به اسم همایون شجریان تو کشورم دارم.
همایون خان شجریان و سهراب جان پور ناظری خسته نباشید. به حرف های با قصد و غرض و از روی حسد ورزی توجه نکنید و همین جوری برین تا فتح قله. هرچند الانم به نظر من قله رو فتح کردین.
به امید روزی که هممون بدون قضاوت های بیجا زندگی کنیم.
من نميفهمم يعني نويسنده بدون اين كه اثر و ببينه نقد كرده؟ شروع كنسرت سي با آوازه. در ادامه هم يك آواز زيبا از كريمخاني خونده ميشه. يك تصنيف هم از خود متن شاهنامه هست
به عقیده من سهراب پورناظری یک هنرمند بسیار باهوش و مخاطب شناسه. از این که برای آثارش تا این حد وقت و انرژی میذاره و اینکه به سلیقه ی عمومی احترام میذاره ( نه اینکه کار عوام پسند تولید کنه، احترام میذاره و شناخت داره) میتوان آموخت...
به عنوان یک نفر از اون مخاطبان 120 هزار نفری باید بگم کار بسیار پیشرو و نوآورانه بود و اجرای چنین کاری در شرایطی که هنرمندان یک ریز در حال شکایت از عدم وجود امکانات مناسب برای ارائه کارهاشون هستن قابل ستایشه چون کله شقی و بلند پروازی خاصی رو میطلبه.
مخاطب 120 هزار نفری این کار به خاطر آوانگارد بودنش و تجربه دیدن کنسرت نمایش جذب شده و شاید تنها آواز قادر به جذب این تعداد مخاطب نبود و آقای نصیری اصولا نباید انتظار داشت که همایون شجریان با وعده کنسرت نمایش تنها آواز به خورد مخاطب بده...
کاری که برخی هنرمندان عزیز دیگه انجام دادن و با شعار کار نو آثار 30 سال پیششون رو به مخاطب عرضه کردند.
نقطه ضعف بزرگ این کار شرایط اجرا شامل نحوه چیدمان صندلی ها و استقرار بازیگران و ایرادات پخش صدا میباشد که امید است در اجراهای بعدی به آن توجه ویژه شود.
جذب مخاطب عام به سمت موسیقی اصیل بسیار ارزشمند است به شرطی که بخش عمدهای از این مخاطبا موسیقی رو یک چیز یه بار مصر ندونند و بش وفادار بمونند.
من فکر میکنم دوست عزیز منتقدمان به نکاتی چند توجه ننموده اند:
1- صد در صد یک کار تازه ، زمانیکه بعد از اجرا بازنگری شود ایراداتش بارز میگردد ، که امری بدیهی و فراگیر است.
2- تا حال کار به این عظمت و گستردگی بعنوان پروژه شخصی انجام نشده است.
3-بزرگانی که نام بردید بسیاری از موفقیت شان در کنار استاد کیخسرو پورناطری بوده و الان......
4-دوست گرامی اگر همایون مدت زمان بیشتری اجرا داشت ، که در عمل یا باید صداش و از دست میداد یا باید صدایش پلی بک پخش میشد!!!!!
5یکی از بانییان اصلی این پروژه ،سطوره جوان مان سهراب پورناطری که در بسیاری از کشورهای دنیا، یک تنه پرچم موسیقی سنتی را بالانگه داشته است .
من تعجب می کنم چرا هنرمندان به جای خلاقیت فقط تقلید می کنند؟ درست در زمانی که استاد ناظری مشغول شروع اجرای شاهنامه فردوسی در آمریکا بود(چند سال پیش) همایون شجریان با عجله و شتاب یک کنسرت ناپخته با حمید متبسم و بر روی اشعار شاهنامه اجرا کرد. باز هم همان کار را تکرار کرد. بالاترین ارزش یک هنرمند این است که حد و جنس صدا و هنر خود را و روحیه خود را بشناسد. من به یاد دارم استاد ناظری در سالهای حدود 1379 مصاحبه ای داشتند که در یک روزنامه آن زمان خواندم که گفته بود مشغول تحقیق بر روی شاهنامه فردوسی است. با احتساب زمان قبل از مصاحبه می شود حدود حداقل 20 سال زمان تحقیق و انتظار. همایون شجریان صدای خوبی دارد ظرافت های آواز سنتی را می شناسد اما جنس صدای او و روحیه صدای او مناسب آهنگهایی شبیه "هوای گریه"(که آهنگ موفقی هم بود) و از این قبیل است و مناسب شاهنامه فردوسی نیست. نمی گویم شاهنامه انحصاری است اما بهتر است هنرمندان تحقیق کنند کار کنند از یک بچه هم اگر بپرسید می داند یک صدای کششی و تودماغی مناسب اجرای آواز و آهنگ حماسی که صدایی حجیم تر و تحریرهای ریتمیک می طلبد نیست. بالاتر از همه اینها همان نکته ای است که در اول عرض کردم هنرمندی موفق است که مناسبیت صدا و روحیه خود را برای نوع محتوایی که می خواند تشخیص دهد. مثل استاد بنان که همیشه غزلیات لطیفی را انتخاب می کردند و مناسب صدایشان بود. اما متاسفانه در مورد همایون می توانم بگویم کاری بدون تحقیق، از روی تقلید و از روی عجله برای عقب نماندن از دیگران انجام داد. از جهتی خوشحالم که در زمینه شاهنامه که استاد ناظری آنرا آغاز کردند جوانان هم کار کنند و رقابت باشد تا دیگران هم هنر و کالای خود را عرضه کنند تا در آینده ببینیم شاهنامه به بهترین شکل رائه شود. به امید آنروز
تو تمنا زگل گوزه گران میداری..
دل نوشته ایی برای آرش نصیری عزیز ....
مصائب موسیقی اصیل امروز بیشتر از ان چیزی است که در شمار اید از یک سو سانتی مانتالیست ها و از یک سو سلبریتی ها ان راقبضه کرده اند زمانی این دو گروه در حوزه پاپ سنتی جولان می دادند وبا حذف موسیقی پاپ سنتی انها به سمت موسیقی اصیل امدند بلای دیگر تهی شدن معنی و نبود درک جوهر موسیقی است و کسانی نه درک درستی از موسیقی اصیل و نه غربی دارند با ادعای نواوری همه چیز را باهم ترکیب می کنند و اش شلم شوربایی می پزند که شبیه هیچ چیز نیست ...زمانی نوازندگان بیسواد هم نوازی تاربا گیتار را نواوری می دانستند و اکنون با گیتار جواب اواز می دهند!!!
میلان کوندرا در کتاب خنده و فراموشی می گوید:تاریخ موسیقی فانی است اما حماقت گیتار جادوانه است ...به نظر می رسد این مشکل امروز ما هم هست و گرنه چرا استادان طراز اول برای فروش البوم به سلبریتی ها متوسل می شوند؟ایا ارزش هنر انها از سلبریتی ها کمتراست ؟؟گفته شده گردش مالی سی هشت میلیارد تومان بوده است و تنها چیزی که دران خوانده نشد شاهنامه بود و فقط چند تصنیف تکراری بود با چاشنی چند بیت از شاهنامه ..به یاد ان نقد معروف افتادم با عنوان :بسی سود بردم در این کارسی!!!
غر زدن به سی، کم لطفیه، مگه ما تاحالا چندتا اپرای خوب یا چنین چیزی در این حجم و کیفیت داشتیم؟ خیلی عالی بود پروژه سی، به علاوه که هنوز در اول این مسیر هستیم، به مرور تجربه کسب میکنیم
همچنین یهو نمیشه موسیقی اصیل و دستگاه ی ایران رو به خورد شنونده بی تخصص داد، اگه الان یکی برای منی که تا حالا همش راک و پاپ گوش کردم، بیاد موسیقی اصیل و فوق العاده تخصصی ایرانی رو بزنه، معلومه مغزم کشش فهم و اون رو نخواهد داشت،
باید باشن کسانی که مردم رو به موسیقی اصیل، آشنا و راهنمایی کنن.
ضمنا نوشته خیلی خوبی بود
افزودن یک دیدگاه جدید