در گفتوگوی اختصاصی موسیقی ما با آهنگساز و نوازنده تار مطرح شد
میدیا فرجنژاد: حرفم را با سازم میزنم
موسیقی ما - آهنگسازانی در عرصه موسیقی ایران قد علَم کردهاند که هر کدامشان میتوانند تأثیری مهم بر آیندهی موسیقی ایران داشته باشند. نسلی که غالباً با سرعت ساز مینواختند اما آرامآرام پیش آمدند و دارند خودشان را ثابت میکنند. نسلی که همچون ساز نواختنشان سرکشاند و سخنهای تازهای برای گفتن دارند. نگاهشان به موسیقی متفاوت از نسلهای گذشته و استادانشان است. آنها در موسیقی ایرانی که خواننده و کلام حرف اول را میزند، بیشتر تمرکزشان را روی موسیقی بیکلام گذاشتهاند.
یکی از نوازندگان و آهنگسازان این نسل، «میدیا فرجنژاد» است. فرجنژاد هم تار مینوازد و هم آهنگسازی میکند. آلبومهای بسیاری را هم تا کنون منتشر کرده است. «طغیان»، «جرس»، «راه بینهایت» و «باداباد» از جملهی آثار او است. او در ماههای گذشته پروژهای تازه را آغاز کرده که شیوهی انتشارش با شیوههای رایج در ایران متفاوت است و «عصیان» نام دارد. «تارنگ» و «پرسه» دو قطعه از آلبوم «عصیان» است که تا کنون در فضای مجازی منتشر شدهاند. قرار است در طول سال 1396، دیگر قطعههای این آلبوم هم به تناوب و با فاصلههای تقریباً یکماهه منتشر شده و در نهایت، اواخر سال، مجموع این قطعهها در قالب آلبوم «عصیان» عرضه شوند. دو قطعهی منتشر شده از «عصیان»، تا کنون با استقبال خوبی از سوی مخاطبان موسیقی مواجه شده و بسیاری از علاقهمندان به موسیقی، منتظر شنیدن دیگر قطعههای این آلبوم در ماههای آینده هستند. به بهانهی آلبوم «عصیان» با میدیا فرجنژاد دربارهی این اثر و همچنین اوضاع کنونی موسیقی ایران صحبت کردهایم:
از طرف دیگر، ما در زمانهای زندگی میکنیم که با هجمهی آثار باکلام مواجهیم و هر سایتی پُر است از هزاران قطعهی باکلام. موسیقی باکلام به شما پیامی میدهد که گاهی پیامی نازل و بیهوده و گاهی هم ارزشمند است. اما موسیقی بیکلام دنیای دیگری است. در موسیقی بیکلام، به شما این فرصت داده میشود تا با اصل موسیقی بیواسطه ارتباط برقرار کنید. این باعث میشود که موسیقی بیکلام، مخاطب خاص خودش را داشته باشد. نکته دیگر که باعث شده من و همنسلانم به سمت موسیقی بیکلام برویم، این است که ما در جامعهای شلوغ زندگی میکنیم. در همهمه زندگی میکنیم. پس نیاز داریم آرام و به تنهایی حرفمان را بزنیم و مخاطب هم بشنود. اگر جامعه این حرف را میپذیرد، دلیلش این است که مردم جامعه دوست دارند خلوتی برای خودشان داشته باشند. من در خلوت خودم ممکن است خیلی از موسیقیهای باکلام را راه ندهم. فرض کنید شما میخواهید کتاب بخوانید و موسیقی باکلام هم در حال پخش است و خواننده هم دارد شعری را میخواند. خواندن آن شعر و کلام خواننده، تمرکز شما را از کتاب خواندن میگیرد. در نهایت هم نه کتاب را دقیق درک میکنید و نه موسیقی را به درستی متوجه میشوید. پس موسیقی بیکلام کارکرد و جای خاص خودش را دارد. گاهی لازم است آدم حرف نزند. فراموش نکنید من با افتخار، ابتدا نوازنده تار بودم و بعد آهنگساز شدم. این لطف بزرگ خدا است که به من قابلیت نوازندگی را هم عطا کرده. بیشتر از این که حرف بزنم، بلدم تار بزنم و حرفم را با سازم میزنم.
تازگیها مد شده که خوانندگان موسیقی ایرانی، علاقهمند به تولید موسیقی مصرفی شدهاند. مصرفی نه به مفهوم موسیقی خوب پاپ یا تلفیقی، بلکه از نوع موسیقی بیهویت و کمفکر تلفیقی. اتفاقی که میافتد، به این ترتیب است؛ قطعهی نخست ضبط و خیلی هم شنیده میشود. خواننده با شعری کلاسیک برخوردی غیرکلاسیک کرده و سازبندی عجیب و غریب و کارهای خاصی کرده و شنیده شده است. خواننده فریب این شنیده شدن را میخورد. چنین آثاری برای مخاطب از روی کنجکاوی جذاباند. بعد میخواهد اثر دوم را تولید کند و تولید هم میکند، اما بازخورد اول را ندارد. علت چیست؟ دلیلش این است که این کار یک بار حس کنجکاوی مخاطب را برانگیخته و دیگر جذاب نیست. این مخاطب نگاهی تخصصی ندارد و مخاطبی گذرا محسوب میشود و خواننده و آهنگساز، برای جلب رضایتش، باید کار عجیب و غریبتری بکنند. پس کلام ادبیات کلاسیک را کنار میگذارد و به کلامی محاوره میرسد. این روند ادامه پیدا میکند تا زمانی که پلهپله پایین میآید و به جایی میرسد که هنرمند درمییابد دیگر خودش نیست و بازیچهی دست مخاطب شده است. یعنی مخاطب به هنرمند میگوید که چه کار کند و او هم همان کار را میکند.
من برادری دارم که حدود 18 سال از من کوچکتر است و الان در هنرستان موسیقی تحصیل میکند. وقتی برادرم نوزاد بود، ساز محمدرضا لطفی در آلبوم «عشق داند» را برایش پخش میکردم تا بخوابد. آلبومی هم «جمشید عندلیبی» داشت که تکنوازی نی بود. این اثر را هم برای برادرم پخش میکردم. برادرم بعدها علاقهمند به نوازندگی شد. رشتهاش ریاضی بود اما تغییر رشته داد و رفت هنرستان موسیقی. وقتی زیبایی را برای کودکی به درستی تعریف کنیم، این کودک در آینده این زیباییها را به جامعه پس میدهد. این اتفاقی فرهنگی است که در جامعه ما رخ نمیدهد. متأسفانه پدر و مادرها خیلی برایشان مهم نیست که کودکان چهقدر آبشخور فرهنگی دارند. در ساعت هنر مدارس ما برای بچهها فقط نقاشی و خوشنویسی تدریس میشود. این دو هنر ارزشمندند؛ اما هنر فقط نقاشی و خوشنویسی نیست. چرا بچههای ما نباید بدانند موسیقی ارزشمند کدام است؟ موسیقی هنری است که کلام را هم در دل خود دارد. چرا نباید به این فکر کنیم که کودکان ما باید زنگ موسیقی داشته باشند؟
دومین شرط، دانستن ادبیات ایران است. نهتنها تحقیق و مطالعه ادبیاتِ منظوم، بلکه منثورات را نیز خوانده باشد؛ سواد ادبی موسیقیدان ایرانی تعیینکننده است. چرا که موسیقی و ادبیات ما با هم آمیختهاند. اگر موسیقیدان ایرانی تنها موسیقی بداند، انگار 50 درصد راه را رفته است؛ در حالی که او باید بتواند اشعار را صحیح بخواند و حداقل یک بخش از کلیله و دمنه یا تاریخ بیهقی را از رو خوانده باشد. شرط واضح بعدی این است که بتواند برای ساز ایرانی بنویسد. یعنی خصوصیتهای ارکستر ایرانی و نحوه سازبندی صحیح و هارمونی و کنترپوانِ کارا در موسیقی اصیل ایرانی را بشناسد و راهکارهای آمیختگی این سازها را با سازهای غربی بداند. موسیقیدان ایرانی ملزم به دانستن ریتمهای ترکیبی است؛ چرا که یکی از جذابیتهای موسیقی اصیل و سنتی ما در جهان، تنوع ریتمیک و ریتمهای ترکیبی است.
دیگر شرط مهم برای آهنگساز موسیقی سنتی، دراماتورژی است. یعنی آهنگساز باید بتواند حالات متنوع بشری را با موسیقیاش بیان کند؛ حالاتی مانند اندوه، یأس، شادی، سرزندگی، هیجان، خشم، اعتراض، آشفتگی، جنون و شیدایی. تنها بسنده کردن به یکی از این حالات، نشان ضعف است. شما فکر کنید هر چه یک آهنگساز بسازد، اندوهگین باشد. خب باید این سؤال مطرح شود که آقای محترم! بقیه حالات بشری چه شد؟ تازه پس از این شروط اولیه، میشود به چنین فردی موزیسین موسیقی ایرانی بگویی و تا آهنگساز شدن، هنوز راه بسیار است. من پس از تألیف و انتشار بیش از 100 ساعت موسیقی ایرانی، در حضور نامهایی مثل پرویز مشکاتیان، حسین علیزاده، فرامرز پایور، همایون خرم، مرتضی حنانه و... جسارت نمیکنم که مدعی آهنگسازی باشم و خود را شاگرد میدانم. آنوقت هستند کسانی که هنوز یک خط ساز ایرانی ننوشتهاند، به صرف همکاری با یک خواننده موسیقی ایرانی، خود را آهنگساز موسیقی ایرانی میدانند!
یکی از نوازندگان و آهنگسازان این نسل، «میدیا فرجنژاد» است. فرجنژاد هم تار مینوازد و هم آهنگسازی میکند. آلبومهای بسیاری را هم تا کنون منتشر کرده است. «طغیان»، «جرس»، «راه بینهایت» و «باداباد» از جملهی آثار او است. او در ماههای گذشته پروژهای تازه را آغاز کرده که شیوهی انتشارش با شیوههای رایج در ایران متفاوت است و «عصیان» نام دارد. «تارنگ» و «پرسه» دو قطعه از آلبوم «عصیان» است که تا کنون در فضای مجازی منتشر شدهاند. قرار است در طول سال 1396، دیگر قطعههای این آلبوم هم به تناوب و با فاصلههای تقریباً یکماهه منتشر شده و در نهایت، اواخر سال، مجموع این قطعهها در قالب آلبوم «عصیان» عرضه شوند. دو قطعهی منتشر شده از «عصیان»، تا کنون با استقبال خوبی از سوی مخاطبان موسیقی مواجه شده و بسیاری از علاقهمندان به موسیقی، منتظر شنیدن دیگر قطعههای این آلبوم در ماههای آینده هستند. به بهانهی آلبوم «عصیان» با میدیا فرجنژاد دربارهی این اثر و همچنین اوضاع کنونی موسیقی ایران صحبت کردهایم:
- * پروژهی «عصیان» از چه زمانی شکل گرفت و ایدهاش به ذهنتان خطور کرد؟
- * به نظر میرسد سرچشمهی «عصیان» همان «طغیان» است. پس بهتر است از «طغیان» برایمان بگویید و این که این پروژه چهطور شکل گرفت و چه نگاهی به آن داشتید.
- * منظورتان از ادیتهای استودیویی و این که میخواهید بدون واسطه با مخاطب صحبت کنید، چیست؟
- * انتخاب نام «عصیان» میتواند مفاهیم بسیاری در دل خود داشته باشد. چهقدر این پروژه برایتان شخصی است و «عصیان» کدام حالت درونی شما را میخواهد روایت کند؟
- * تا کنون دو قطعه از آلبوم «عصیان» را منتشر کردهاید و هر دوی این آثار بیکلام بودهاند. الان نسل شما نگاه ویژهتری نسبت به موسیقی بیکلام دارد. در نسل گذشته، موسیقی بیکلام در کار چند آهنگساز گزیدهکار دیده میشد؛ اما اکنون میان همنسلان شما این اتفاق بیشتر دیده میشود.
از طرف دیگر، ما در زمانهای زندگی میکنیم که با هجمهی آثار باکلام مواجهیم و هر سایتی پُر است از هزاران قطعهی باکلام. موسیقی باکلام به شما پیامی میدهد که گاهی پیامی نازل و بیهوده و گاهی هم ارزشمند است. اما موسیقی بیکلام دنیای دیگری است. در موسیقی بیکلام، به شما این فرصت داده میشود تا با اصل موسیقی بیواسطه ارتباط برقرار کنید. این باعث میشود که موسیقی بیکلام، مخاطب خاص خودش را داشته باشد. نکته دیگر که باعث شده من و همنسلانم به سمت موسیقی بیکلام برویم، این است که ما در جامعهای شلوغ زندگی میکنیم. در همهمه زندگی میکنیم. پس نیاز داریم آرام و به تنهایی حرفمان را بزنیم و مخاطب هم بشنود. اگر جامعه این حرف را میپذیرد، دلیلش این است که مردم جامعه دوست دارند خلوتی برای خودشان داشته باشند. من در خلوت خودم ممکن است خیلی از موسیقیهای باکلام را راه ندهم. فرض کنید شما میخواهید کتاب بخوانید و موسیقی باکلام هم در حال پخش است و خواننده هم دارد شعری را میخواند. خواندن آن شعر و کلام خواننده، تمرکز شما را از کتاب خواندن میگیرد. در نهایت هم نه کتاب را دقیق درک میکنید و نه موسیقی را به درستی متوجه میشوید. پس موسیقی بیکلام کارکرد و جای خاص خودش را دارد. گاهی لازم است آدم حرف نزند. فراموش نکنید من با افتخار، ابتدا نوازنده تار بودم و بعد آهنگساز شدم. این لطف بزرگ خدا است که به من قابلیت نوازندگی را هم عطا کرده. بیشتر از این که حرف بزنم، بلدم تار بزنم و حرفم را با سازم میزنم.
- * یک سال پیش از درگذشت زندهیاد لطفی، مصاحبهای با او داشتم و او در آن مصاحبه موضوع مهمی را مطرح کرد. میگفت باید به سمتی برویم که نوازندگان موسیقی ایرانی حرفی برای گفتن داشته باشند. یعنی اهل تفکر و اندیشیدن باشند و هنرشان صرفاً در نوازندگیشان خلاصه نشود. یعنی اگر سازش را از او گرفتید، حرفی هم برای گفتن داشته باشد.
- * شاید منظور زندهیاد لطفی، مؤلف بودن هنرمند بود. شما در موسیقی ایرانی آثاری دارید که قابل تأمل هستند و به راحتی نمیشود از کنار آنها گذشت. میخواهم دربارهی شرایط مؤلف بودن برایمان بگویید. آهنگساز مؤلف چه ویژگیهایی دارد و برای رسیدن به تألیف، چه باید کرد؟
تازگیها مد شده که خوانندگان موسیقی ایرانی، علاقهمند به تولید موسیقی مصرفی شدهاند. مصرفی نه به مفهوم موسیقی خوب پاپ یا تلفیقی، بلکه از نوع موسیقی بیهویت و کمفکر تلفیقی. اتفاقی که میافتد، به این ترتیب است؛ قطعهی نخست ضبط و خیلی هم شنیده میشود. خواننده با شعری کلاسیک برخوردی غیرکلاسیک کرده و سازبندی عجیب و غریب و کارهای خاصی کرده و شنیده شده است. خواننده فریب این شنیده شدن را میخورد. چنین آثاری برای مخاطب از روی کنجکاوی جذاباند. بعد میخواهد اثر دوم را تولید کند و تولید هم میکند، اما بازخورد اول را ندارد. علت چیست؟ دلیلش این است که این کار یک بار حس کنجکاوی مخاطب را برانگیخته و دیگر جذاب نیست. این مخاطب نگاهی تخصصی ندارد و مخاطبی گذرا محسوب میشود و خواننده و آهنگساز، برای جلب رضایتش، باید کار عجیب و غریبتری بکنند. پس کلام ادبیات کلاسیک را کنار میگذارد و به کلامی محاوره میرسد. این روند ادامه پیدا میکند تا زمانی که پلهپله پایین میآید و به جایی میرسد که هنرمند درمییابد دیگر خودش نیست و بازیچهی دست مخاطب شده است. یعنی مخاطب به هنرمند میگوید که چه کار کند و او هم همان کار را میکند.
- * این مسئلهای است که خیلی از هنرمندان ما درگیرش هستند.
- * البته این هنرمندان در اینجا این توجیه را مطرح میکنند که اثر باید میان مخاطبان بازخورد داشته باشد و شنیده شود. به هر حال هنرمند به مخاطب نیاز دارد.
- * قطعاً نه. شاید درصد کمی از مردم ایران آثار این هنرمندان را بهطور جدی دنبال میکنند.
- * مخاطبان موسیقی پاپ در آن زمان خیلی بیشتر از الان هم بودهاند. شاید بسیاری از علاقهمندان به هنر این پرسش را در ذهن دارند که لزوم مخاطب موسیقی ایرانی شدن چیست؟ و اصلاً مخاطب موسیقی ایرانی شدن شرایطی هم دارد یا نه؟
من برادری دارم که حدود 18 سال از من کوچکتر است و الان در هنرستان موسیقی تحصیل میکند. وقتی برادرم نوزاد بود، ساز محمدرضا لطفی در آلبوم «عشق داند» را برایش پخش میکردم تا بخوابد. آلبومی هم «جمشید عندلیبی» داشت که تکنوازی نی بود. این اثر را هم برای برادرم پخش میکردم. برادرم بعدها علاقهمند به نوازندگی شد. رشتهاش ریاضی بود اما تغییر رشته داد و رفت هنرستان موسیقی. وقتی زیبایی را برای کودکی به درستی تعریف کنیم، این کودک در آینده این زیباییها را به جامعه پس میدهد. این اتفاقی فرهنگی است که در جامعه ما رخ نمیدهد. متأسفانه پدر و مادرها خیلی برایشان مهم نیست که کودکان چهقدر آبشخور فرهنگی دارند. در ساعت هنر مدارس ما برای بچهها فقط نقاشی و خوشنویسی تدریس میشود. این دو هنر ارزشمندند؛ اما هنر فقط نقاشی و خوشنویسی نیست. چرا بچههای ما نباید بدانند موسیقی ارزشمند کدام است؟ موسیقی هنری است که کلام را هم در دل خود دارد. چرا نباید به این فکر کنیم که کودکان ما باید زنگ موسیقی داشته باشند؟
- * در سالهای اخیر در ژانر موسیقی سنتی، آثار بسیار اندکی تولید و منتشر شده است. ورود خوانندگان موسیقی ایرانی به عرصههای موسیقی پاپ و موسیقیهای عامهپسند هم مشهود است. متأسفانه موسیقی ایرانی هم به سمت اِلمانهای پاپ میرود. تأثیر آهنگسازان در به وجود آمدن چنین روندی چیست؟ اصلاً تعریفتان از آهنگساز موسیقی ایرانی را برایمان بگویید.
دومین شرط، دانستن ادبیات ایران است. نهتنها تحقیق و مطالعه ادبیاتِ منظوم، بلکه منثورات را نیز خوانده باشد؛ سواد ادبی موسیقیدان ایرانی تعیینکننده است. چرا که موسیقی و ادبیات ما با هم آمیختهاند. اگر موسیقیدان ایرانی تنها موسیقی بداند، انگار 50 درصد راه را رفته است؛ در حالی که او باید بتواند اشعار را صحیح بخواند و حداقل یک بخش از کلیله و دمنه یا تاریخ بیهقی را از رو خوانده باشد. شرط واضح بعدی این است که بتواند برای ساز ایرانی بنویسد. یعنی خصوصیتهای ارکستر ایرانی و نحوه سازبندی صحیح و هارمونی و کنترپوانِ کارا در موسیقی اصیل ایرانی را بشناسد و راهکارهای آمیختگی این سازها را با سازهای غربی بداند. موسیقیدان ایرانی ملزم به دانستن ریتمهای ترکیبی است؛ چرا که یکی از جذابیتهای موسیقی اصیل و سنتی ما در جهان، تنوع ریتمیک و ریتمهای ترکیبی است.
دیگر شرط مهم برای آهنگساز موسیقی سنتی، دراماتورژی است. یعنی آهنگساز باید بتواند حالات متنوع بشری را با موسیقیاش بیان کند؛ حالاتی مانند اندوه، یأس، شادی، سرزندگی، هیجان، خشم، اعتراض، آشفتگی، جنون و شیدایی. تنها بسنده کردن به یکی از این حالات، نشان ضعف است. شما فکر کنید هر چه یک آهنگساز بسازد، اندوهگین باشد. خب باید این سؤال مطرح شود که آقای محترم! بقیه حالات بشری چه شد؟ تازه پس از این شروط اولیه، میشود به چنین فردی موزیسین موسیقی ایرانی بگویی و تا آهنگساز شدن، هنوز راه بسیار است. من پس از تألیف و انتشار بیش از 100 ساعت موسیقی ایرانی، در حضور نامهایی مثل پرویز مشکاتیان، حسین علیزاده، فرامرز پایور، همایون خرم، مرتضی حنانه و... جسارت نمیکنم که مدعی آهنگسازی باشم و خود را شاگرد میدانم. آنوقت هستند کسانی که هنوز یک خط ساز ایرانی ننوشتهاند، به صرف همکاری با یک خواننده موسیقی ایرانی، خود را آهنگساز موسیقی ایرانی میدانند!
- * با توجه به تعاریف شما، آیا میتوان این برداشت را کرد که بسیاری از آثار چند سال اخیر خوانندههای مشهور ما، فاقد هویت ایرانی است؟
- * شما در بیستودو سالگی آلبوم «راه بی نهایت» را منتشر کردید. آن آلبوم هم دارای ارکستراسیون زهی بود و هم سازبندی ایرانی. ولی بعد از آن تا آلبوم «جرس» دیگر سراغ ارکستر زهی نرفتید. آیا میتوان اینطور برداشت کرد که شما هدفتان از ابتدا این بوده که از سازهای غربی فاصله بگیرید؟
منبع:
موسیقی ما
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 اردیبهشت 1396 - 16:21
دیدگاهها
یکی از بهترین گفت و گو های این چند وقته بود . خیلی دقیق و کارشناسی و با حوصله.ایشون راست می گن واقعا پد نویسی شده بلای موسیقی. هر کی از راه می رسه دو تا آکورد می نویسه میشه آهنگساز . خیلی دوست داشتم حرفها رو
هر چند با خیلی از کارهای خوانندها که الان می خونن موافقم اما ایشون هم درست میگن . یواش یواش داره میشه پاپ کلا . انگار دیگه هر که چه چه زد سنتیه . در ضمن من عاشق "پرسه" شدم. خیلی قطعه قشنگیه
این بخش مصاحبه رو 20 بار خوندم و هر چی بیشتر فکر می کنم بیشتر می فهمم که عین حقیقته.حیف موسیقی ما که افتاده دست آدمهای بی خود و بی استعداد :((کافی است اندکی پیانو و توالی آکورد بدانید و کمی آکومپانیمان بشناسید -که تمام اینها را در دو سال اول دانشجویی به شما میآموزند- و یک «میدی پلِیِر» و یک سیستم کامپیوتر خانگی با تعدادی نرمافزار مثل «کیوبیس» و «نئوندو» و در نهایت نرمافزارهایی تکمیلی برای نُتنویسی مثل «سیبلیوس» و «فاینال» داشته باشید. نوشتن بسیاری از این پَدها به همین راحتی است و نیازی به هیچ نبوغی ندارد))
وقتی افرادِ سطحی نگر و کوته فکر، فرصتِ دیده شدن پیدا می کنند، ناگهان، عقده های فروخورده ی تمامِ دوران حیاتشان را به یاد می آورند و آنگاه از افرادِ خوش قریحه و مستعد، نردبانی می سازند برای رسیدن به آرزوهای دست نیافته شان. حقیقی اما در این میان وجود دارد که هیچ چیز و هیچ کس را از آن راه گریزی نیست: « زمان»، این قاضیِ مقتدرِ همیشه عادل.
ای کاش آدم ها، حتی برای دمی، دست از فراموشکاری و غرور بر می داشتند تا قداست هنر، بیش از این پایمال نمی شد.
و به هنرمندانِ ما اندیشه ای به وسعتِ این سرزمین ...
آمین
درود بر شما جناب فرج نژاد نازنین
افزودن یک دیدگاه جدید