یادداشت حامد فکوری به بهانهی درگذشت استاد محمدرضا لطفی
لطفی، «عارف» زمانه
موسیقی ما - به بهانهٔ درگذشت استاد محمدرضا لطفی:
مطرب عشق عجب سـاز و نوایی دارد نقـش هـر نغمه که زد راه به جایی دارد
عالـم از نالة عشـــاق مبـــادا خــالی که خوشآهنگ و فـرحبخش هوایی دارد
پیر دردیکش ما گرچه ندارد زر و زور خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد
خسروا حافظ درگاه نشین فاتحه خواند وز زبــان تــو تمنّــای دعـــایی دارد
این روزها نوشتن پیامهای تسلیت، در غم از دست دادن اساتید موسیقی تبدیل به رسمی شده است که هنرمندان جامعهٔ موسیقی برای ربودن گوی سبقت از یکدیگر در انتشار اینگونه نوشتهها ـ هرچند بعضاً همراه با بوی آزاردهندهٔ تظاهر ـ شتاب میکنند.
چه زیبا مینمود اگر اینگونه بیانیهها و پیامها جای خود را به ادای احترام و بزرگداشت اساتید موسیقی سرزمینمان در زمان حیاتشان میداد و این فرهنگ دیرینهٔ ما ایرانیان که همانا عزیز داشتن اشخاص بعد از مرگشان است، برای همیشه لااقل از جامعهٔ موسیقیمان رخت برمیبست و تمام میشد این صبحها زندهباد گفتنها و شب مردهباد گفتنها.
اما آنچه مرا واداشت تا متنی هر چند کوتاه به جهت ادای احترام به بزرگ مرد موسیقیمان، محمدرضا لطفی، بنگارم، تأثری بود که بعد از شنیدن خبر از دست دادن این استاد بزرگ بر من مستولی شد و نیز تأثیری که نغمههایش در شیوه نوازندگیام داشته است.
هنوز به یاد دارم که من و هم نسلانم چقدر تلاش میکردیم تا تکّهای کوچک از «قافلهسالار»، «بیاد عارف»، «بیاد درویشخان»، «سپیده» و بسیاری از آثارش را دست کم شبیهسازی کنیم و انگار همین به در و دیوار زدنها برای منی که شاگردش نبودم کلاس درسی بود که بعدها تأثیر شگرفی بر نوازندگی من و امثال من گذاشت.
سالها گذشت تا بفهمم که لطفی و هم نسلانش پلی بودند تا موسیقی ایرانی به جایگاه رفیعی برسد که امروزه خوراک بزرگترین اندیشمندان و روشنفکران این سرزمین شده و آذوقهٔ جنبشهای اجتماعی. از این روست که دوست دارم لطفی را «عارف» زمانه بنامم که عارف با کلام خود و لطفی با ساز خود روایت میکرد آنچه بر مردمش روا میداشتند.
تأثیر این استاد فقید بر موسیقی چنان عمیق است که بررسی آن در چند خط، نه در توان و جایگاه من است و نه در حوصلهٔ این متن میگنجد.
آنچه نگاشتم تنها به عشق استاد محمدرضا لطفی بود که با زخمههای پر صلابتش سفرها کردهام و کردهاند.
روحش شاد و یادش گرامی
حامد فکوری
مطرب عشق عجب سـاز و نوایی دارد نقـش هـر نغمه که زد راه به جایی دارد
عالـم از نالة عشـــاق مبـــادا خــالی که خوشآهنگ و فـرحبخش هوایی دارد
پیر دردیکش ما گرچه ندارد زر و زور خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد
خسروا حافظ درگاه نشین فاتحه خواند وز زبــان تــو تمنّــای دعـــایی دارد
این روزها نوشتن پیامهای تسلیت، در غم از دست دادن اساتید موسیقی تبدیل به رسمی شده است که هنرمندان جامعهٔ موسیقی برای ربودن گوی سبقت از یکدیگر در انتشار اینگونه نوشتهها ـ هرچند بعضاً همراه با بوی آزاردهندهٔ تظاهر ـ شتاب میکنند.
چه زیبا مینمود اگر اینگونه بیانیهها و پیامها جای خود را به ادای احترام و بزرگداشت اساتید موسیقی سرزمینمان در زمان حیاتشان میداد و این فرهنگ دیرینهٔ ما ایرانیان که همانا عزیز داشتن اشخاص بعد از مرگشان است، برای همیشه لااقل از جامعهٔ موسیقیمان رخت برمیبست و تمام میشد این صبحها زندهباد گفتنها و شب مردهباد گفتنها.
اما آنچه مرا واداشت تا متنی هر چند کوتاه به جهت ادای احترام به بزرگ مرد موسیقیمان، محمدرضا لطفی، بنگارم، تأثری بود که بعد از شنیدن خبر از دست دادن این استاد بزرگ بر من مستولی شد و نیز تأثیری که نغمههایش در شیوه نوازندگیام داشته است.
هنوز به یاد دارم که من و هم نسلانم چقدر تلاش میکردیم تا تکّهای کوچک از «قافلهسالار»، «بیاد عارف»، «بیاد درویشخان»، «سپیده» و بسیاری از آثارش را دست کم شبیهسازی کنیم و انگار همین به در و دیوار زدنها برای منی که شاگردش نبودم کلاس درسی بود که بعدها تأثیر شگرفی بر نوازندگی من و امثال من گذاشت.
سالها گذشت تا بفهمم که لطفی و هم نسلانش پلی بودند تا موسیقی ایرانی به جایگاه رفیعی برسد که امروزه خوراک بزرگترین اندیشمندان و روشنفکران این سرزمین شده و آذوقهٔ جنبشهای اجتماعی. از این روست که دوست دارم لطفی را «عارف» زمانه بنامم که عارف با کلام خود و لطفی با ساز خود روایت میکرد آنچه بر مردمش روا میداشتند.
تأثیر این استاد فقید بر موسیقی چنان عمیق است که بررسی آن در چند خط، نه در توان و جایگاه من است و نه در حوصلهٔ این متن میگنجد.
آنچه نگاشتم تنها به عشق استاد محمدرضا لطفی بود که با زخمههای پر صلابتش سفرها کردهام و کردهاند.
روحش شاد و یادش گرامی
حامد فکوری
منبع:
اختصاصی سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 - 09:06
افزودن یک دیدگاه جدید