آسیبشناسی کمپینهای حمایت از هنرمندان
به استقبال مرگ و تشییع موسیقی اقوام ایران نرویم
[ علی مغازهای - منتقد و پژوهشگر موسیقی نواحی ]
با انتشار خبر بستری شدن هنرمند خوب و ارزشمند موسیقی بلوچستان، پهلوان «رسولبخش زنگشاهی»، موجی از بحث و حساسیت در رسانهها و بهخصوص در شبکههای اجتماعی ایجاد شد که این موج، جنبههای مختلفی دارد که من تلاش میکنم با اختصار و به تفکیک، آنها را با نگاه آسیبشناسانه بیان و بررسی کنم.
مایلم همین ابتدا اشاره کنم این دیدگاه انتقادی، در انکار یا رد هنر هیچ کسی -بهخصوص استاد رسولبخش زنگشاهی- نیست و همچنین بنای نوشتار بر وارد آوردن تردید در نیت خیر کسی یا کسانی هم نیست.
نخست؛ هنر موسیقی و هنرمندان موسیقی، همچون تمام هنرمندان و به طریق اولی تمام شهروندان جمهوری اسلامی، ضرورتاً باید از بیمههای تأمین اجتماعی و تکمیلی برخوردار باشند و اگر این امر محقق نشده باشد، دو دلیل برای آن میتوان متصور بود؛ اول اینکه بر اثر کمتوجهی این امر تا کنون برای هنرمند یا هنرمندانی محقق نشده که باید بشود. دوم اینکه اگر ضعف یا یک خلأ قانونی مانع تحقق بیمهی آنها میشود، باید از طریق فرایند قانونی، چارهای برای بیمه کردن هنرمندان بالای پنجاه سال اندیشیده شود و این امر، به دستور و پیگیری مقامهای بالای وزارت و ریاستجمهوری و مصوبات مجلس اصلاحشدنی است.
دوم؛ بحث بیماری هنرمندان و پیگیریهای ضروری و شایسته از کانالهای اداری و دولتی، امری است که معمولاً در تمام ادوار مطرح بوده و خواهد بود و یکی از توقعات ما هم بهجد همین است که مدیران و مسئولان به این موضوع باید اهتمام و توجه کافی و شاید مضاعف داشته باشند تا هنرمندان کشور -که حاملان و پاسداران فرهنگ و هنر این ملک و ملت هستند- دچار خسارت و صدمات جبرانناپذیر نشوند. اما حقانیت این توقع و انتظارات، بههیچوجه برای هیچکسی این جواز را صادر نمیکند که بدون علم و اطلاع کافی، حکم صادر کرده و همه را به یک چوب بزند که کجایند مسئولان که چنین شد و همهچیز از دست رفت و اگر کاری هم شد، نوشدارو شد از پسِ مرگ سهراب.
کافی است یک بررسی ساده به انجام برسانیم و ببینیم که آیا در خصوص همین هنرمند، چه اندازه کمک و حمایت لازم بوده که تا کنون عملی نشده است. برای نمونه، مدیرکل فرهنگ و ارشاد استان سیستان و بلوچستان همواره از این هنرمند حمایت بیدریغ داشته که بنده در بیشتر موارد، در جریان جزئیات آن هستم. صندوق اعتباری هنرمندان، انجمن موسیقی، مسئولان دولتی استان و شهرستان و حتی تا حدودی خانه موسیقی، در ارتباط با این هنرمند ارجمند همواره در تکاپو و تلاش بودهاند و برای اثبات این ادعاها دلایل کافی وجود دارد. ضمن اینکه کلیهی هزینههای درمانی این استاد موسیقی نیز توسط مراجع موسیقی تقبل و پرداخت شده است.
سوم؛ جریان رسانهای و رسانههای رسمی را میتوان مورد نظر قرار داد. من بعید میدانم در ارتباط با هنرمند دیگری چنین توجه وسیعی تا کنون صورت پذیرفته باشد. اما این توجه دو جنبه دارد. نخست وجه خیرخواهانه و مثبت آن است که همهی رسانهها برای ایجاد توجه و حساسیت، از تلاش خالصانه و صادقانه فروگذار نکردند و به سهم خود، قدردان تکتک خبرنگاران عزیز و رسانههای خوب کشور هستم که در چنین مسائلی بیدریغ عمل میکنند.
اما وجه منفی چنین اخباری، جنبههای دیگری است که متأسفانه پس از خبررسانیها دامن زده میشود. در مواردی شاهد هستیم با بازنشر حواشیِ اصل اخبار و توسل به همین اطلاعرسانیهای صادقانه، زمینههای تلاش برای برخورداری از توجه بیش از نیاز و گاه سودجویانه، توسط برخی نزدیکان و منتسبان برخی از این هنرمندان صورت میپذیرد.
این بحث خود ابتدا بهطور مستقیم بر جایگاه و اعتبار همان هنرمند و خانوادهی او لطمه میزند و در ادامه، برخی دیگر از هنرمندان را به توسل به چنین شیوههایی تشویق میکند و نمونههایی از این دسته هنرمندان در موسیقی اقوام -بهخصوص در بخشی از موسیقی بلوچستان- وجود دارند که به جای ساز، کاسهای در دست گرفته و به هر شخص و سازمان مرتبط و نامرتبط با موسیقی مراجعه میکنند و طلب پول یا به نوعی سائلی غیررسمی و شبهمدرن میکنند.
چهارم؛ بحثهای جلبتوجه جامعه توسط هنرمندان شناختهشده و ستاره و گاهی بهاصطلاح امروزی آن سلبریتیها است که خود حکایتی غریب شده. در هفتههای اخیر دیدهایم که برخی از هنرمندان برجسته، اقدام به بازنشر مطالبی نادرست و غیراصولی و غیرکارشناسی میکنند. باورم این است که در پس این اقدامات، باید نیت خیرخواهانه و احساس مسئولیت وجدانی و انسانی وجود داشته باشد؛ اما همان عزیزان و هنرمندان گرامی ضرورتاً و با تأکید بیشتر، باید با دقت و سنجیدن ابعاد مختلف موضوع، دست به چنین اقدام نوعدوستانه و شاید حتی حمایت صنفی بزنند. بدیهی است همهی آن دوستان نخست از آبرو و اعتبار خود خرج میکنند که این اعتبار، به راحتی به دست نیامده که به همین راحتی بر اساس انتشار یک خبر -که در پس آن نیاتی هم ممکن است نهفته باشد- هزینه میکنند.
پرسش این است که آیا از تمام جنبههای این اخبار اطلاع کافی در دست عزیزان هست که به بازنشر گسترده میان خیل هواداران خود دست میزنند؟ مگر همین چند وقت پیش هنرمند خوافی، «عثمان محمدپرست» که بهانهای برای کمپین حمایت از او در برگزاری کنسرت به پا شده بود، خود به تکذیب کنسرت اقدام نکرد؟
امروز اگر با ایجاد کمپین حمایت از یک هنرمند موسیقی اقوام ایرانی که دچار بیماری شده، مسیری تازه در ایجاد حساسیت و التهاب در جامعه گشوده شود، کمترین آسیب و تلفات آن، تشویق سایر هنرمندان و خانوادههای آنان به تلاش برای نمایش و تکرار این صحنهی نمایشی خواهد بود که به شکل نمادین شاید کارکرد داشته و نتیجهبخش باشد اما در صورت عرف شدن و تکرار، بدل به تئاتری بیخاصیت و مخرب در عرصهی عمومی کشور خواهد شد و دود آن ابتدا در چشم هنرمندان و هنردوستان خواهد رفت و سپس همه را نسبت به هنر و هنرمند و خاص و عام بیاعتماد خواهد کرد.
پنجم، نکتهی عجیبی که برخی از دوستان بدون کمترین توجه به راستی و ناراستی آن به مانند نقل و نبات خرج میکنند، بحثی خودکمبینانه و غربپرستانه در ارتباط با موضوع اعطای مدرک دکترای افتخاری است که بهشکل حیرتانگیزی در حال گسترش و تعمیم به هر هنرمندی است که میخواهیم از او چهرهای معصوم و مظلوم بسازیم.
اگر دانشگاه کشوری، به هنرمند مملکت دیگری مدرکی -از آنجمله مدرک معروف دکترای افتخاری میدهد- این مدرک افتخاری برای اعتبار آن دانشگاه است نه گیرندهی آن مدرک. اما از آنجا که برای ما همواره مرغ همسایه غاز بوده و چمن همسایه سبزتر، دعوت میکنم تصمیم بگیریم با اتفاق در سمت خودمان کنار هم نشسته، به این دکترای افتخاری هنرمندمان افتخار کنیم. آیا کسی هست یاریمان کند و یک نمونه از این مدارک دکترای افتخاری فرانسه را بیاورد و ما مانند کاپ قهرمانی جام جهانی با آن دور افتخار بزنیم و بر خود ببالیم؟ چگونه است که تمامی دارندگان این دکترای افتخاری در کشور ما با بیان یک جملهی کمابیش مشابه با هم، حاضر نمیشوند مشتی از خاک کشورشان را با تمام امکانات و امتیازات کشور و دولت فرانسه عوض کنند و آنوقت، همهجا از بیتوجهی مدیران و مسئولان و مردم و زمین و زمان در همین خاکِ زرگونشان در قبال خودشان مینالند و در همان حال، خواستار ساختن موزه و تبدیل نام شهرشان به اسم خودشان میشوند؟ از قول و قرارهای زیر پا نهاده شدهی مسئولان صحبت میکنند و فردای آن صحبتها، در جشنوارههایی شرکت میکنند که همان مسئولان برگزارکنندهی آن هستند!
ششم؛ در این روزگار، راست را از ناراست جدا کردن بسیار دشوار شده اما باید بترسیم از آن روز که با دلسوزیهای نابهجا همه چیزمان بی اعتبار شود و دیگر هیچکسی را گوشی برای شنیدن هیچ فریاد و تظلم و استمدادی نباشد.
البته با وجود همهی این مباحث انتقادی، وجوه دیگری هم هست که فرصت و امکان بیشتری میخواهد؛ از آن جمله، پدیدارشناسی زمینههای رسیدن هنرمند موسیقی اقوام و نواحی ایران به چنین وضعیتی است که امیدوارم بتوانیم این مبحث را نیز پیگیری و بررسی کنیم.
کلام آخر؛ درست گفته است سعدی بزرگ ما که:
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
اما سعدی در باب هشتم گلستان این را هم میگوید که:
یکی را که عادت بود راستی
خطایی رود در گذارند از او
وگر نامور شد به قول دروغ
دگر راست باور ندارند ازو
تاریخ انتشار : یکشنبه 20 خرداد 1397 - 12:30
افزودن یک دیدگاه جدید