گفتوگو با امید نعمتی و صادق تسبیحی (آهنگساز) درباره نخستین آلبوم شخصی خواننده گروه «پالت»
در «حرمان» بازیگر زندگیمان بودیم!
موسیقی ما - فرزان صوفی - چهار سال پیش بود که «حرمان» با آن سر و شکل متولد شد، آن هم به این دلیل که اعضای پالت احساس میکنند این قطعه نمیتواند جایی در این گروه داشته باشد. در نتیجه صادق تسبیحی به همراه آیین احمدیفر (عضو گروه چارتار) شروع به تنظیم آن میکنند، مهیار طهماسبی (عضور گروه پالت) پارتهای زهی آن را مینویسد و اجرا میکند و امید نعمتی هم میخواندش و سرنوشت چنین مقرر میکند که همان تک قطعه -که کاوری از قطعه «مریم چرا؟» از ساختههای ایرج امیرنظامی است- تبدیل به اولین آلبوم شخصی امید نعمتی شود.
آلبومی که مولفانش معتقدند آن را در لحظه لحظههای زندگیشان زیستهاند و بر همان اساس هم آن را ساختهاند. با امید نعمتی که به نظر میآید اولین نفری بوده که در این سالها همزمان با فعالیت در گروه، آلبوم شخصی خود را هم منتشر کرده و همچنین صادق تسبیحی (آهنگساز اثر) از شاگردان علی اکبر شکارچی که کار اصلیاش صدابرداری است و آلبومهای مختلفی همچون کارهای اولیه گروه چارتار، پالت، دال و... را ضبط کرده، درباره «حرمان» به گفتوگو نشستیم. در این مصاحبه از اتفاقات مختلف همچون صحبتهایی که درباره جدایی امید نعمتی از پالت زده میشد تا نحوه شکل گیری آلبوم «حرمان» و البته مقوله مهم بازخوانی قطعات قدیمی به صورت مفصل صحبت کردیم.
از آنجایی که در این سالها اعضای گروههای مختلف سودای انتشار آثار شخصی خود را هم در سر دارند و البته به بهانه گفتوگو با خوانندهای که توانست علاوه بر فعالیت در کنار گروهش، نخستین آلبوم شخصی خود را، هم به مرحله انتشار و هم اجرای صحنهای برساند، میخواهیم -بعد از خواندن این گفتوگو که امید نعمتی در آن درباره دلایل این تصمیم صحبت کرده- به ما بگویید که آیا در ایران موافق انتشار آثار شخصی اعضای یک گروه هستید؟
دیگر موضوعِ لذتبخشِ «حرمان» برای من این بود که همیشه دوست داشتم یک نفر آهنگ بسازد، یک نفر دیگر شعرش را بگوید و من هم آن را بازی کنم؛ در واقع تبدیل به شخصیت دیگری شوم. من در «پالت» همیشه امید نعمتی هستم که حرف خودم را میزنم اما حالا باید در «حرمان» بازی میکردم؛ باید اول درک میکردم مثلاً منظور اخوان ثالث از این شعر چیست و بعد آن را بازی میکردم. باید اول نگاه آهنگساز را متوجه میشدم و بعد آن را میخواندم؛ مثل بازیگری که میخواهد نقشی را بازی کند. برای خودم یک چالش بسیار جذاب بود که در «پالت» اتفاق نمی افتد.
به هر حال از یک جایی به بعد، یک گروه مسئولیت اجتماعی پیدا میکند. اما من هم لحظاتی در زندگی دارم که واقعاً غمگینم و در مقابل هم دلم نمیخواهد هیچ مسئولیت اجتماعی داشته باشم. اصلاً ممکن است دلم نخواهد به آن مخاطب هجده سالهام که با شنیدن آهنگم غمگین میشود فکر کنم. به هر حال چنین چیزهایی در فضاهای شخصی من وجود دارد، اما به همان دلایلی که گفتم نمیتواند در «پالت» وجود داشته باشد.
ما در این شش، هفت سال به بلوغی رسیدهایم که دیگر نگران هم نیستیم. خیالمان راحت است که هیچ کدام از بچهها کاری نمیکنند که «پالت» را متزلزل کند. دیگر همه میدانیم که اگر با فلان شخص همکاری کنیم، ممکن است «پالت» آزرده شود و در نتیجه این کار را انجام نمیدهیم.
حتی در ترتیب قطعات هم از زندگیمان تأثیر گرفتیم!
صادق: البته «حرمان» خط تولید نداشته است؛ یعنی اینطور نبوده که ما یک روز یکدفعه بگوییم باید یک آلبوم با این کانسپت و ساختار بسازیم. اگر خط تولید داشت، تمام آهنگهای ما شبیه «حرمان» میشد. حتی ما اولین قطعهای که بعد از «حرمان» ساختیم، قطعه «آرش کمانگیر» است که نامش را «برف میبارد» گذاشتیم و اصلاً در آلبوم نیست. منظور اینکه شاید ما اول فکر میکردیم، آلبوم قرار است شبیه این قطعه شود اما اصلاً در فضای دیگری پیش رفت. البته از یک جایی به بعد، به یک چهارچوب رسیدیم اما بیشتر، کانسپت آن برایمان مهم بود که کانسپتش هم انگار از همان نام به وجود آمده؛ حرمان، محروم شدن، فقدان. شعرها هم بیشتر به این دلیل یکدست شدند.
امید: از نظر من، هنرهای مختلف در جهان به سمت جالبی پیش نرفتهاند. مثلاً پینکفلوید اگر یک درگیری ذهنی داشت، آن را میساخت و طرفدارنش هم آنها را گوش میکردند. اما الان اینطور نیست و بر اساس یکسری فرمولها، آهنگهایی میسازند و اسمش را هم حرفهایگری گذاشتهاند! فکر میکنند هر چه سریعتر و بیشتر موسیقی بسازند، آدمهای حرفهای تر و مهمتری هستند ولی واقعیت این نیست. ابتدا باید چیزی در درون آدم اتفاق بیفتد و بعد ناخودآگاه در او تبدیل به موسیقی شود.
در «پالت» امید نعمتی هستم و در «حرمان» یک بازیگر!
امید: «حرمان» آلبوم سختی بود و خواندنش پیچیدگیهای خاص خودش را داشت اما نه آنطور که خیلی اذیتم کرده باشد. یکی از سختترین وکالهایی که ضبط کردم و آخرش هم راضی نشدم، قطعه «شهر من بخند» بود! اما موضوع اینجا است که ایدههای شخص دیگری در این آلبوم وجود داشت. وقتی ایدهای برای خودت باشد، خیلی بیشتر با پیچ و خمش آشنایی داری ولی در «حرمان» یکدفعه با پرشهایی مواجه میشدم که در ذهن من منطق نداشتند اما باید آنها را اجرا میکردم؛ این چالش برایم جذابیت زیادی به وجود آورد و مجبور شدم با آن کلنجار بروم و در نتیجه چیزهای زیادی یاد بگیرم. مضاف بر اینکه در «پالت» من امید نعمتی هستم و حرفهای خودم را میزنم ولی در این آلبوم باید میدیدم اخوان ثالث چه گفته یا تصور حسین منزوی به چه شکل بوده و آنها را هم لحاظ میکردم. به هر حال بخشی از اجرای آواز، شناخت هم هست که متأسفانه در ایران خیلی کم درباره آن میدانند؛ یعنی همانطور که حافظ را میخوانند، اخوان ثالث را هم میخوانند! در صورتیکه دو فرهنگ و دو داستان مختلف دارند.
صادق: ما تمام آن اشعاری که با شعرخوانی خود شاعر وجود داشته را چندین بار گوش کرده و سعی کردیم به آکسانگذاریهای خود شاعر وفادار باشیم. مثلا وقتی هوشنگ ابتهاج شعرش را میخواند میگوید: «هوای روی تو دارم» و بعد با فاصله میگوید: «نمیگذارندم». ما هم کاملاً آنها را از هم جدا کردیم.
صادق: اصلاً دیگر تصنیفسرایی متولد نشد. شاید آخرینِ آن همان هوشنگ ابتهاج باشد. فکر میکنم از دهه 50 به اینور ما دیگر تصنیفسرا نداریم.
امید: در آهنگسازی هم همینطور؛ مثلاً جوری که مشکاتیان تصنیفسازی میکرد را میتوان با امروزه روز مقایسه کرد؟ من فکر میکنم آخرین تصنیف خوبی که شنیدم «یاد باد» با صدای همایون شجریان و ساخته سیامک آقایی بود.
صادق: تصنیفسرا به این معنی که شاعری باشد که خودش هم موسیقی آن را بنویسد. در آن صورت باید یک دانشی در ردیف موسیقی ایرانی و چیزهایی از این قبیل هم داشته باشد که به نظر من دیگر وجود ندارد. ما در این زمینه خیلی تک بعدی شدهایم؛ یعنی شاعرها انگار فقط شعر میخوانند، نویسندهها فقط رمان میخوانند و آهنگسازها هم فقط موسیقی گوش میکنند؛ البته اگر این کار را هم بکنند! نه فیلم میبینند، نه کتاب میخوانند و نه اصلاً به یک نمایشگاه نقاشی میروند! و به نظرم همین موضوع باعث شده تا این حد کارها شبیه هم شوند.
امید: نتیجه هم شده یکسری آثار تهی که نهایتاً یک فرم دلنشین هستند ولی تو را تکان نمیدهند. مدتها است در بیشتر چیزهایی که میبینیم، ایده درخشانی وجود ندارد؛ چه در فرم و چه در محتوا! چند سال است فیلم، نمایشگاه نقاشی، موسیقی و چیزهایی که تو را شگفتزده کنند یا اصلاً جریانی راه بیندازد ندیده و نشنیدهایم؟ چند وقت پیش، آقای دولتآبادی در اکران خصوصی یک فیلم میگفت «چه بر سر ادبیات ما آمد؟ آن شور و حالی که همه دور هم مینشستند و با هم بحث میکردند کجا رفته است؟» حالا این موضوع را میتوان به همه چیز تعمیم داد. بعضی نوازندهها که صرفاً میخواهند رکورد استودیو و روی صحنه رفتن را بشکنند، خوانندهها هم همینطور! الان نوازنده به استودیو میرود، یک ربع ساز میزند و سریع به استودیو بعدی میرود؛ خب نباید انتظار آن حس و حال را از آن داشت دیگر! اصلاً جهان به این سمت رفته و همه چیز سطحی شده است.
صادق: در موسیقی به طور خاص مسئله تهیهکنندگان است؛ نمیگویم آنها عجله میکنند، مسئله این است که در خارج از ایران تعدد وجود دارد. استیج برای صد نفر وجود دارد، برای پنج هزار نفر هم وجود دارد. رادیو و تلویزیون را هم داری. وقتی این تعدد وجود دارد، باعث میشود تعدد تهیهکننده هم به وجود بیاید؛ یعنی تهیهکننده میگوید این محصولی است که قرار است مثلاً هزار تومان بفروشد، نه صد هزار تومان و به اندازه همان هزار تومان هم سالن برایش وجود دارد و به همین اندازه هم معروف میشود. اما در اینجا وقتی موسیقیات را پیش تهیهکننده میبری و میگویی میخواهم یک سانس در برج آزادی کنسرت بگذارم، میگوید من پول آن را ندارم مگر اینکه در برج میلاد کنسرت بگذاری. انگار فقط آن قله نهایی باقی مانده و کسی نمیتواند این مسیر را طی کند و باید تو را یک راست با منجنیق بالای قله پرت کنند. برای همین است که نوازندهها و آهنگسازها هم عجول شدهاند.
اگر کسی قطعات من را کاور کند، از خوشحالی دیوانه میشوم!
صادق: این قطعه را سال 51 ساخته است.
امید: با او تماس گرفتیم و درباره آن با ایشان صحبت کردیم.
صادق: پیدا کردنشان هم کار سختی بود. با زحمت شماره آموزشگاهی در مشهد را پیدا کردیم که گفتند از اینجا رفته و یک شماره دیگر به ما دادند که بالأخره توانستیم با او صحبت کنیم.
وجه دیگر بازخوانی هم روال قانونی ماجرا است. قانونی وجود دارد که وقتی سی سال از تولید یک اثر میگذرد، هر کسی میتواند از آن استفاده کند. با این حال وقتی هم این کار را میکنی، دوباره یک نفر پیدا میشود و میگوید شما آن را دزدیدهاید! خب پس این قانون برای چیست؟ در ارشار قانونی وجود دارد که طبق آن اگر کسی خواست میتواند یک نامه بگذارد و اجازه استفاده از اثرش را سلب کند. مثلاً برادر حسین منزوی این کار را کرده و اگر بخواهید شعری از او بخوانید، باید حتماً از آنها اجازه بگیرید. اما فقط بعضیها این نامه را گذاشتهاند.
ما به عنوان موزیسین میخواهیم از میراث فرهنگیمان استفاده کنیم و یک کاری با آن انجام دهیم، اما آنقدر این پروسه پیچیده است که اصلاً پشیمان میشوی. به نظرم اول از همه جامعه باید راجع به این موضوع آگاهی پیدا کند و بعد هم باید یک راهکاری برایش پیدا شود چون سر بازخوانی یک آهنگ، یکباره حیثیت تو به باد میرود! اصلاً مگر میشود قطعه «مریم چرا؟» که چند باری بازخوانی شده و در فیلم «پ مثل پلیکان» هم موجود است را به اسم خودت بزنی؟!
صادق: به لحاظ قانونی که اصلاً چیزی وجود ندارد و قضیه بیشتر اخلاقی است. اداره ارشاد برای شعر هیچ کسی جز حسین منزوی از ما مجوز نخواست و ما خودمان اخلاقی دیدیم که از آنها اجازه بگیریم.
این شکل از سازبندی را «پالت» با خود آورد
صادق: به نظر من تأثیر گرفتن اصلاً چیز بدی نیست. مثلاً همه ما از محسن نامجو تأثیر گرفتهایم و نباید آن را انکار کرد. اصلاً موسیقی قطعه «حرمان» را قبل از اینکه آلبوم «باران تویی» منتشر شود، دو نفری با آئین (احمدیفر) تنظیم کردیم.
امید: به نظر من، معاشرت و گفتوگوی کسانی که در ایران موسیقی کار میکند، کم است و همه فکر میکنند قرار است جای هم را تنگ کنند! در صورتیکه میتوانند خیلی صمیمانهتر و پربهرهتر از این فضا استفاده کنند. مثلاً در کشورهای توسعهیافتهتر، بارها دیدهایم که یک گروه موسیقی، کار گروه دیگری را که همزمان با خودش فعالیت میکند، کاور میکند و این موضوع اصلاً به هر دوی آنها کمک میکند. ما چرا این چیزها را نداریم؟
صادق: مثلاً همین شعر اخوان ثالث را فروغ فرخزاد هم خوانده است. ببینید چه فضای جالبی بینشان وجود داشته که او شعر یک شاعر دیگر را با عشق و رضایت میخوانده است. خب معلوم است که آدمها از هم تأثیر میگیرند اما خب انکارش میکنند. الان چند گروه را میتوان نام برد که آنسامبلشان شبیه «پالت» است؟ من اولین کارهایی که «پالت» انجام داده را ضبط کردهام، آلبوم اول «چارتار» را ضبط کردهام و اولین قطعه «دال» را هم ضبط کردهام؛ منظور اینکه در این فضا بودهام و با آن بیگانه نیستم. به جرئت میتوانم بگویم که این آنسامبل را «پالت» آورد. مثل آنسامبلی که «دنگشو» با خود آورد.
اگر قرار باشد کوتاه مدت ببینیم، بله، مثلاً الان «حرمان» منتشر شده و آلبوم «چارتار» هم همینطور و از بیرون اینطور به نظر میآید که یکی از این دو آلبوم ضرر میکند اما اگر آن را مدتدار ببینی، اتفاقاً از این ماجرا سود میبریم. این نوع موسیقی، موزیک فکر شدهتری نسبت به بدنه موسیقی پاپ دارد و این باعث میشود مخاطب وقتی میخواهد آلبومی را در این ژانر بخرد، آلبوم گروه دیگری که کنار آن قرار دارد را هم بخرد. به نظر من، این نوع موسیقی پاپ تلفیقی، اینطوری بیشتر میتواند توجهها را به سمت خود جلب کند.
برای کنسرت «حرمان» باید شبیه یک تئاتر، 90 دقیقه برنامهریزی شود
صادق: اگر رپرتوآر کنسرت «حرمان» 90 دقیقه باشد، باید 90 دقیقه هم طراحی نور داشته باشد. حتی باید راه رفتن امید روی صحنه، نحوه ورود و خروج و خیلی چیزهای ریز دیگر هم طراحی شوند. داریم تلاش میکنیم که این کار را هم تجربه کنیم.
امید: مبنای «پالت» بر اساس صمیمیت و از بین بردن فاصله بین خودش و مخاطب است ولی فضای «حرمان» متفاوت است و واقعاً باید عین یک تئاتر برایش 90 دقیقه برنامهریزی شود.
آلبومی که مولفانش معتقدند آن را در لحظه لحظههای زندگیشان زیستهاند و بر همان اساس هم آن را ساختهاند. با امید نعمتی که به نظر میآید اولین نفری بوده که در این سالها همزمان با فعالیت در گروه، آلبوم شخصی خود را هم منتشر کرده و همچنین صادق تسبیحی (آهنگساز اثر) از شاگردان علی اکبر شکارچی که کار اصلیاش صدابرداری است و آلبومهای مختلفی همچون کارهای اولیه گروه چارتار، پالت، دال و... را ضبط کرده، درباره «حرمان» به گفتوگو نشستیم. در این مصاحبه از اتفاقات مختلف همچون صحبتهایی که درباره جدایی امید نعمتی از پالت زده میشد تا نحوه شکل گیری آلبوم «حرمان» و البته مقوله مهم بازخوانی قطعات قدیمی به صورت مفصل صحبت کردیم.
از آنجایی که در این سالها اعضای گروههای مختلف سودای انتشار آثار شخصی خود را هم در سر دارند و البته به بهانه گفتوگو با خوانندهای که توانست علاوه بر فعالیت در کنار گروهش، نخستین آلبوم شخصی خود را، هم به مرحله انتشار و هم اجرای صحنهای برساند، میخواهیم -بعد از خواندن این گفتوگو که امید نعمتی در آن درباره دلایل این تصمیم صحبت کرده- به ما بگویید که آیا در ایران موافق انتشار آثار شخصی اعضای یک گروه هستید؟
- * امید تو همزمان با فعالیتی که در «پالت» داری، آلبوم شخصی خودت را هم منتشر کردهای. اصولاً دلیل اینکه آدمها میخواهند کارهایی را خارج از چهارچوبی که قبلاً تجربه کردهاند انجام دهند، این است که فکر میکنند ایدههایشان در قالب آن گروه نمیگنجد. اما موضوع اینجا است که بخش قابل توجهی از ترانهها و بعضاً ملودیهایی که در «پالت» وجود دارد توسط تو شکل میگیرد و در نتیجه تفکرات و دیدگاه شخصی تو به مقدار زیادی در «پالت» وجود دارد. چه میخواستی بگویی که احساس کردی باید «حرمان» را منتشر کنی؟
دیگر موضوعِ لذتبخشِ «حرمان» برای من این بود که همیشه دوست داشتم یک نفر آهنگ بسازد، یک نفر دیگر شعرش را بگوید و من هم آن را بازی کنم؛ در واقع تبدیل به شخصیت دیگری شوم. من در «پالت» همیشه امید نعمتی هستم که حرف خودم را میزنم اما حالا باید در «حرمان» بازی میکردم؛ باید اول درک میکردم مثلاً منظور اخوان ثالث از این شعر چیست و بعد آن را بازی میکردم. باید اول نگاه آهنگساز را متوجه میشدم و بعد آن را میخواندم؛ مثل بازیگری که میخواهد نقشی را بازی کند. برای خودم یک چالش بسیار جذاب بود که در «پالت» اتفاق نمی افتد.
- * در این شش، هفت سال کاراکتری را از امید نعمتی در «پالت» دیدهایم که با توجه به مختصات گروه، فضای سرزندهتری دارد. کسی که تفکرش چنین است و آن قطعات را برای «پالت» میسازد، چه میشود که یکباره با فضایی شبیه «حرمان» که خیلی هم با آن تفاوت دارد، روبهرو میشود؟ تو بیشتر به کدام یک از آنها نزدیکی؟
به هر حال از یک جایی به بعد، یک گروه مسئولیت اجتماعی پیدا میکند. اما من هم لحظاتی در زندگی دارم که واقعاً غمگینم و در مقابل هم دلم نمیخواهد هیچ مسئولیت اجتماعی داشته باشم. اصلاً ممکن است دلم نخواهد به آن مخاطب هجده سالهام که با شنیدن آهنگم غمگین میشود فکر کنم. به هر حال چنین چیزهایی در فضاهای شخصی من وجود دارد، اما به همان دلایلی که گفتم نمیتواند در «پالت» وجود داشته باشد.
- * یعنی از نظر تو مخاطبی که به کنسرت «حرمان» میآید با «پالت» متفاوت است؟
- * وقتی یکی از اعضای گروه تصمیم به فعالیتهای انفرادی میگیرد، خودبهخود برای اطرافیان نگرانی به وجود میآید و فکر میکنند قرار است از هم جدا شوند. مثل همین حالا که خیلیها سوال میکنند آیا امید نعمتی از «پالت» جدا شده؟! طبیعتاً این حرفها روی اعضای گروه هم تأثیر میگذارد. میخواهم بدانم این فضا در «پالت» چگونه است؟ به راحتی به هم اجازه تجربه این فضاهای شخصی را دادهاید؟
ما در این شش، هفت سال به بلوغی رسیدهایم که دیگر نگران هم نیستیم. خیالمان راحت است که هیچ کدام از بچهها کاری نمیکنند که «پالت» را متزلزل کند. دیگر همه میدانیم که اگر با فلان شخص همکاری کنیم، ممکن است «پالت» آزرده شود و در نتیجه این کار را انجام نمیدهیم.
- * حالا نظر بچههای «پالت» درباره آلبوم «حرمان» چه بود؟
- * صادق تو به عنوان آهنگساز تا چه حد این فضا را به امید نزدیک میبینی که چنین بستری را برایش مهیا کردی؟
- * یعنی فکر میکنی این کنتراست در «حرمان» هم وجود دارد؟ به نظرم حرمان یک فضای خاص دارد که میتوان آن را عاشقانه غمگین خواند و به شخصه این کنتراست را کمتر در آن میبینم.
حتی در ترتیب قطعات هم از زندگیمان تأثیر گرفتیم!
- * امید! شاید بتوان گفت «حرمان» در این آلبوم تنها قطعهای است که تو در آن نزدیک به کاراکتری که در «پالت» داری خواندهای. در واقع صدای تو در «پالت» یکسری لطافتها و ظرافتها دارد که در قطعه «حرمان» هم به چشم میآید اما در باقی قطعات این کاراکتر کمرنگ و کمرنگتر شده و انگار جدیتر و حتی خشنتر با موضوع برخورد میکنی...
- * بله. انگار آن قطعه خیلی دلی ساخته شده و با توجه به بازخوردش، تصمیم گرفتید آن را تبدیل به یک پروژه کنید و از آن به بعد به چشم یک کار جدی به آن نگاه کردهاید.
- * البته منظور من موسیقی و ملودی «حرمان» نیست؛ منظور نوع خواندن، تحریرها و صدای امید است.
صادق: البته «حرمان» خط تولید نداشته است؛ یعنی اینطور نبوده که ما یک روز یکدفعه بگوییم باید یک آلبوم با این کانسپت و ساختار بسازیم. اگر خط تولید داشت، تمام آهنگهای ما شبیه «حرمان» میشد. حتی ما اولین قطعهای که بعد از «حرمان» ساختیم، قطعه «آرش کمانگیر» است که نامش را «برف میبارد» گذاشتیم و اصلاً در آلبوم نیست. منظور اینکه شاید ما اول فکر میکردیم، آلبوم قرار است شبیه این قطعه شود اما اصلاً در فضای دیگری پیش رفت. البته از یک جایی به بعد، به یک چهارچوب رسیدیم اما بیشتر، کانسپت آن برایمان مهم بود که کانسپتش هم انگار از همان نام به وجود آمده؛ حرمان، محروم شدن، فقدان. شعرها هم بیشتر به این دلیل یکدست شدند.
- * یعنی از ابتدا تلاشتان این نبود که از شعرهای معاصر استفاده کنید؟
- * انگار کانسپتی به نام حرمان داشتهاید و بر اساس آن آلبوم ساخته شده است؛ مثلاً چیزی شبیه به قصه عاشقی که فراق و جدایی، حرمان را درش زنده کرده است.
- * اتفاقی که البته این روزها خیلی شاهد آن نیستیم.
امید: از نظر من، هنرهای مختلف در جهان به سمت جالبی پیش نرفتهاند. مثلاً پینکفلوید اگر یک درگیری ذهنی داشت، آن را میساخت و طرفدارنش هم آنها را گوش میکردند. اما الان اینطور نیست و بر اساس یکسری فرمولها، آهنگهایی میسازند و اسمش را هم حرفهایگری گذاشتهاند! فکر میکنند هر چه سریعتر و بیشتر موسیقی بسازند، آدمهای حرفهای تر و مهمتری هستند ولی واقعیت این نیست. ابتدا باید چیزی در درون آدم اتفاق بیفتد و بعد ناخودآگاه در او تبدیل به موسیقی شود.
- * اما فکر میکنم برای مخاطبی که این چیزها را نمیداند، اینطور به نظر میآید که همه چیز از پیش تعیین شده بوده و با توجه به نام آلبوم، قرار گذاشتهاید یک آلبوم حرمانزده بسازید.
- * اتفاقاً «ترن» یکی از متفاوتترین قطعات این آلبوم است و به نظرم انگار تصمیم داشتهاید یک قطعه ریمیکس بسازید.
در «پالت» امید نعمتی هستم و در «حرمان» یک بازیگر!
- * امید همانطور که پیشتر گفتم، تو در این آلبوم از کاراکتر و بخشهای دیگری از صدایت استفاده کردهای که با توجه به این موضوع و البته ملودی وکال که خط ثابت و مشخصی ندارد، باعث شده گاهی آدم به این فکر کند که چطور قرار است در اجرای زنده از پس آن برآمد! من احساس میکنم «حرمان» برای تو شبیه یک کلاس آواز بود و به نظرم تجربه سختی بوده است.
امید: «حرمان» آلبوم سختی بود و خواندنش پیچیدگیهای خاص خودش را داشت اما نه آنطور که خیلی اذیتم کرده باشد. یکی از سختترین وکالهایی که ضبط کردم و آخرش هم راضی نشدم، قطعه «شهر من بخند» بود! اما موضوع اینجا است که ایدههای شخص دیگری در این آلبوم وجود داشت. وقتی ایدهای برای خودت باشد، خیلی بیشتر با پیچ و خمش آشنایی داری ولی در «حرمان» یکدفعه با پرشهایی مواجه میشدم که در ذهن من منطق نداشتند اما باید آنها را اجرا میکردم؛ این چالش برایم جذابیت زیادی به وجود آورد و مجبور شدم با آن کلنجار بروم و در نتیجه چیزهای زیادی یاد بگیرم. مضاف بر اینکه در «پالت» من امید نعمتی هستم و حرفهای خودم را میزنم ولی در این آلبوم باید میدیدم اخوان ثالث چه گفته یا تصور حسین منزوی به چه شکل بوده و آنها را هم لحاظ میکردم. به هر حال بخشی از اجرای آواز، شناخت هم هست که متأسفانه در ایران خیلی کم درباره آن میدانند؛ یعنی همانطور که حافظ را میخوانند، اخوان ثالث را هم میخوانند! در صورتیکه دو فرهنگ و دو داستان مختلف دارند.
صادق: ما تمام آن اشعاری که با شعرخوانی خود شاعر وجود داشته را چندین بار گوش کرده و سعی کردیم به آکسانگذاریهای خود شاعر وفادار باشیم. مثلا وقتی هوشنگ ابتهاج شعرش را میخواند میگوید: «هوای روی تو دارم» و بعد با فاصله میگوید: «نمیگذارندم». ما هم کاملاً آنها را از هم جدا کردیم.
- * اتفاقاً موضوع دیگری که در این آلبوم به چشم میآید (فارغ از خوب یا بد بودن آنها)، برخورد متفاوت با ملودی وکال است. حتی در بعضی قسمتها امید دکلمههای آوازین میکندکه البته احساس میکنم در بعضی قسمتها به ضرورت شعر معاصر بوده است.
صادق: اصلاً دیگر تصنیفسرایی متولد نشد. شاید آخرینِ آن همان هوشنگ ابتهاج باشد. فکر میکنم از دهه 50 به اینور ما دیگر تصنیفسرا نداریم.
امید: در آهنگسازی هم همینطور؛ مثلاً جوری که مشکاتیان تصنیفسازی میکرد را میتوان با امروزه روز مقایسه کرد؟ من فکر میکنم آخرین تصنیف خوبی که شنیدم «یاد باد» با صدای همایون شجریان و ساخته سیامک آقایی بود.
صادق: تصنیفسرا به این معنی که شاعری باشد که خودش هم موسیقی آن را بنویسد. در آن صورت باید یک دانشی در ردیف موسیقی ایرانی و چیزهایی از این قبیل هم داشته باشد که به نظر من دیگر وجود ندارد. ما در این زمینه خیلی تک بعدی شدهایم؛ یعنی شاعرها انگار فقط شعر میخوانند، نویسندهها فقط رمان میخوانند و آهنگسازها هم فقط موسیقی گوش میکنند؛ البته اگر این کار را هم بکنند! نه فیلم میبینند، نه کتاب میخوانند و نه اصلاً به یک نمایشگاه نقاشی میروند! و به نظرم همین موضوع باعث شده تا این حد کارها شبیه هم شوند.
امید: نتیجه هم شده یکسری آثار تهی که نهایتاً یک فرم دلنشین هستند ولی تو را تکان نمیدهند. مدتها است در بیشتر چیزهایی که میبینیم، ایده درخشانی وجود ندارد؛ چه در فرم و چه در محتوا! چند سال است فیلم، نمایشگاه نقاشی، موسیقی و چیزهایی که تو را شگفتزده کنند یا اصلاً جریانی راه بیندازد ندیده و نشنیدهایم؟ چند وقت پیش، آقای دولتآبادی در اکران خصوصی یک فیلم میگفت «چه بر سر ادبیات ما آمد؟ آن شور و حالی که همه دور هم مینشستند و با هم بحث میکردند کجا رفته است؟» حالا این موضوع را میتوان به همه چیز تعمیم داد. بعضی نوازندهها که صرفاً میخواهند رکورد استودیو و روی صحنه رفتن را بشکنند، خوانندهها هم همینطور! الان نوازنده به استودیو میرود، یک ربع ساز میزند و سریع به استودیو بعدی میرود؛ خب نباید انتظار آن حس و حال را از آن داشت دیگر! اصلاً جهان به این سمت رفته و همه چیز سطحی شده است.
- * یکی از دلایلش این است که نمیگذارند آن ایدهای که به ذهنشان میآید درونشان استقرار پیدا کند و بعد آن را بسازند. الان آنقدر در حال دویدن و به قول تو ثبت رکورد هستیم که نمیگذاریم ایدهها در آرامش در درونمان تهنشین شوند و بعد آن را پرورش دهیم تا به یک اثر خارقالعاده برسیم.
صادق: در موسیقی به طور خاص مسئله تهیهکنندگان است؛ نمیگویم آنها عجله میکنند، مسئله این است که در خارج از ایران تعدد وجود دارد. استیج برای صد نفر وجود دارد، برای پنج هزار نفر هم وجود دارد. رادیو و تلویزیون را هم داری. وقتی این تعدد وجود دارد، باعث میشود تعدد تهیهکننده هم به وجود بیاید؛ یعنی تهیهکننده میگوید این محصولی است که قرار است مثلاً هزار تومان بفروشد، نه صد هزار تومان و به اندازه همان هزار تومان هم سالن برایش وجود دارد و به همین اندازه هم معروف میشود. اما در اینجا وقتی موسیقیات را پیش تهیهکننده میبری و میگویی میخواهم یک سانس در برج آزادی کنسرت بگذارم، میگوید من پول آن را ندارم مگر اینکه در برج میلاد کنسرت بگذاری. انگار فقط آن قله نهایی باقی مانده و کسی نمیتواند این مسیر را طی کند و باید تو را یک راست با منجنیق بالای قله پرت کنند. برای همین است که نوازندهها و آهنگسازها هم عجول شدهاند.
اگر کسی قطعات من را کاور کند، از خوشحالی دیوانه میشوم!
- * دوست دارم کمی هم درباره خود قطعه «حرمان» صحبت کنیم. کاور قطعهای با نام «مریم چرا؟» که چهل و اندی سال پیش توسط ایرج امیرنظامی ساخته شد.
صادق: این قطعه را سال 51 ساخته است.
امید: با او تماس گرفتیم و درباره آن با ایشان صحبت کردیم.
صادق: پیدا کردنشان هم کار سختی بود. با زحمت شماره آموزشگاهی در مشهد را پیدا کردیم که گفتند از اینجا رفته و یک شماره دیگر به ما دادند که بالأخره توانستیم با او صحبت کنیم.
- * امید در صفحه اینستاگرامت درباره خواندن این قطعه اعتراضهایی به تو شده بود. اگر موافقی راجع به بحث کاور کردن در ایران صحبت کنیم چون خیلیها هنوز که هنوز است معتقدند این کار دزدی محسوب میشود!
- * کاور کردن اصلاً یک بخش مهمی از موسیقی جهان است.
وجه دیگر بازخوانی هم روال قانونی ماجرا است. قانونی وجود دارد که وقتی سی سال از تولید یک اثر میگذرد، هر کسی میتواند از آن استفاده کند. با این حال وقتی هم این کار را میکنی، دوباره یک نفر پیدا میشود و میگوید شما آن را دزدیدهاید! خب پس این قانون برای چیست؟ در ارشار قانونی وجود دارد که طبق آن اگر کسی خواست میتواند یک نامه بگذارد و اجازه استفاده از اثرش را سلب کند. مثلاً برادر حسین منزوی این کار را کرده و اگر بخواهید شعری از او بخوانید، باید حتماً از آنها اجازه بگیرید. اما فقط بعضیها این نامه را گذاشتهاند.
ما به عنوان موزیسین میخواهیم از میراث فرهنگیمان استفاده کنیم و یک کاری با آن انجام دهیم، اما آنقدر این پروسه پیچیده است که اصلاً پشیمان میشوی. به نظرم اول از همه جامعه باید راجع به این موضوع آگاهی پیدا کند و بعد هم باید یک راهکاری برایش پیدا شود چون سر بازخوانی یک آهنگ، یکباره حیثیت تو به باد میرود! اصلاً مگر میشود قطعه «مریم چرا؟» که چند باری بازخوانی شده و در فیلم «پ مثل پلیکان» هم موجود است را به اسم خودت بزنی؟!
صادق: به لحاظ قانونی که اصلاً چیزی وجود ندارد و قضیه بیشتر اخلاقی است. اداره ارشاد برای شعر هیچ کسی جز حسین منزوی از ما مجوز نخواست و ما خودمان اخلاقی دیدیم که از آنها اجازه بگیریم.
این شکل از سازبندی را «پالت» با خود آورد
- * در بخش پایانی میخواهم به برخی حواشی بپردازیم. توئیت بامزهای درباره «حرمان» خواندم که آن را به همان شکل عنوان میکنم و شما هر چه دوست دارید دربارهاش بگویید. یک نفر گفته بود «چرا آرمان گرشاسبیها را ریختید توی امید نعمتیها؟!»
صادق: به نظر من تأثیر گرفتن اصلاً چیز بدی نیست. مثلاً همه ما از محسن نامجو تأثیر گرفتهایم و نباید آن را انکار کرد. اصلاً موسیقی قطعه «حرمان» را قبل از اینکه آلبوم «باران تویی» منتشر شود، دو نفری با آئین (احمدیفر) تنظیم کردیم.
امید: به نظر من، معاشرت و گفتوگوی کسانی که در ایران موسیقی کار میکند، کم است و همه فکر میکنند قرار است جای هم را تنگ کنند! در صورتیکه میتوانند خیلی صمیمانهتر و پربهرهتر از این فضا استفاده کنند. مثلاً در کشورهای توسعهیافتهتر، بارها دیدهایم که یک گروه موسیقی، کار گروه دیگری را که همزمان با خودش فعالیت میکند، کاور میکند و این موضوع اصلاً به هر دوی آنها کمک میکند. ما چرا این چیزها را نداریم؟
صادق: مثلاً همین شعر اخوان ثالث را فروغ فرخزاد هم خوانده است. ببینید چه فضای جالبی بینشان وجود داشته که او شعر یک شاعر دیگر را با عشق و رضایت میخوانده است. خب معلوم است که آدمها از هم تأثیر میگیرند اما خب انکارش میکنند. الان چند گروه را میتوان نام برد که آنسامبلشان شبیه «پالت» است؟ من اولین کارهایی که «پالت» انجام داده را ضبط کردهام، آلبوم اول «چارتار» را ضبط کردهام و اولین قطعه «دال» را هم ضبط کردهام؛ منظور اینکه در این فضا بودهام و با آن بیگانه نیستم. به جرئت میتوانم بگویم که این آنسامبل را «پالت» آورد. مثل آنسامبلی که «دنگشو» با خود آورد.
- * امید، خود تو اوایل مصاحبه گفتی به روزبه (اسفندارمز) گفتم که آیا آهنگ جدید «چارتار» را شنیدهای؟ معنی آن این است که از شنیدن آثار دیگران اِبایی نداری و مهمتر اینکه آن را کتمان هم نمیکنی. من به عنوان روزنامهنگار، این نگاه را کمتر بین موزیسینهایمان میبینم و از اکثرشان که سوال میکنم میگویند ما اصلاً کارهای دیگر را نشنیدهایم.
اگر قرار باشد کوتاه مدت ببینیم، بله، مثلاً الان «حرمان» منتشر شده و آلبوم «چارتار» هم همینطور و از بیرون اینطور به نظر میآید که یکی از این دو آلبوم ضرر میکند اما اگر آن را مدتدار ببینی، اتفاقاً از این ماجرا سود میبریم. این نوع موسیقی، موزیک فکر شدهتری نسبت به بدنه موسیقی پاپ دارد و این باعث میشود مخاطب وقتی میخواهد آلبومی را در این ژانر بخرد، آلبوم گروه دیگری که کنار آن قرار دارد را هم بخرد. به نظر من، این نوع موسیقی پاپ تلفیقی، اینطوری بیشتر میتواند توجهها را به سمت خود جلب کند.
- * امید! سوال دیگری که کرده بودند این بود که تو بعد از این آلبوم دیگر میخواهی چه چیزی بخوانی؟ آنقدر فضای این آلبوم جدی است که شاید کارت را در ادامه سخت کند.
برای کنسرت «حرمان» باید شبیه یک تئاتر، 90 دقیقه برنامهریزی شود
- * صادق! با شناختی که از علایق تو دارم، به نظر میآید قطعه اینسترومنتالی (از دریچه تاریک) که در انتهای آلبوم قرار دادهای، به نوعی آغاز پروژه بعدی تو است. در آینده تصمیم داری در این فضا فعالیت کنی؟
- * کنسرتهای «حرمان» هم برگزار خواهند شد؟
صادق: اگر رپرتوآر کنسرت «حرمان» 90 دقیقه باشد، باید 90 دقیقه هم طراحی نور داشته باشد. حتی باید راه رفتن امید روی صحنه، نحوه ورود و خروج و خیلی چیزهای ریز دیگر هم طراحی شوند. داریم تلاش میکنیم که این کار را هم تجربه کنیم.
امید: مبنای «پالت» بر اساس صمیمیت و از بین بردن فاصله بین خودش و مخاطب است ولی فضای «حرمان» متفاوت است و واقعاً باید عین یک تئاتر برایش 90 دقیقه برنامهریزی شود.
منبع:
اختصاصی موسیقی ما
تاریخ انتشار : چهارشنبه 18 بهمن 1396 - 12:32
دیدگاهها
هیچوقت پالت رو درک نکردم؛
آلبوم خوبی نيست
عالي
خیلی خوبه که اینقدر خودشونو تحویل میگیرن
پالت تو هم دیگه کارت تمومه
نظر شخصی من اینه که آثار پالت خیییلی قوی تر از حرمان بود
تا حالا همچین ریشی ندیده بودم
البوم خوبی نبود، به شدت یکنواخت
افزودن یک دیدگاه جدید