گفتوگو با آهنگساز فیلم اسکاری «فروشنده» که این روزها موفق به دریافت جایزه بهترین آهنگساز در جشنواره کن شده است
ستار اورکی: قرار بود موسیقی تازهترین فیلم «کاترین بیگلو» را من بسازم
موسیقی ما - فرزان صوفی - ستار اورکی موسیقی را نزد اساتیدی چون بابک بیات و جواد معروفی یاد گرفته و بیش از هر چیز خودش را آهنگساز فیلم میداند؛ حتی دوست ندارد به عنوان آهنگساز سریال یا تئاتر شناخته شود. «دوران عاشقی»، «ویلاییها»، «مستند روایت زندگی مسعود کیمیایی»، «استرداد»، «کوچه ملی»، «سالهای مشروطه»، «ستایش» و... از جمله فیلمهایی است که برای آنها موسیقی ساخته اما میتوان گفت نقطه عطف کاری او، در همکاری با اصغر فرهادی و ساخت موسیقی فیلمهای «جدایی نادر از سیمین» و «فروشنده» شکل گرفت که بازخورد جهانی هم برایش داشت.
اورکی، یک جنوبی اصیل و خونگرم است که البته مصاحبههای زیادی هم از او در رسانهها نیست و آنچه در روزنامهها و سایتها موجود است، به بهانه کارهایی بوده که در هر برهه به سرانجام رسانده است. برای همین تصمیم گرفتیم گفتوگوی متفاوتی با او که حالا دیگر بیش از سی سال است پایش به دنیای موسیقی باز شده، انجام دهیم.
در این گفتوگو با ستار اورکی که حالا دیگر حدود 15 سال است خودش را در حوزه موسیقی فیلم تثبیت کرده، از هر دری سخن گفتیم؛ از اینکه هزاران کیلومتر را برای حضور در کلاسهای جواد معروفی طی میکرده تا به تهران بیاید و نوع برخورد استاد معروفی وقتی متوجه این موضوع میشود، از همکاری و خاطراتش با ایرج قادری، از نحوه آشنایی جالبش با بابک بیات که اتفاقاً 5 آذر، مصادف با یازدهمین سالمرگ او بود و همچنین همکاریاش با اصغر فرهادی. او در این گفتوگو خاطراتی را بازگو کرد که به قول خودش برای اولینبار بود آنها را رسانهای میکرد؛ اتفاقاتی که خواندنشان خالی از لطف نیست.
علاوه بر آن، این آهنگساز فیلم، در رقابت با آهنگساز فیلم اسکاری «زاغهنشین» و دو آهنگساز دیگر به تازگی توانسته جایزه بهترین موسیقی متن فیلم «بچهای با جوراب قرمز» را در بخش مدیترانه ای فستیوال کن از آن خود کند و این روزها در فرانسه به سر می برد که این گفت و گو پیش از این اتفاق انجام شده است.
نگاه دیگرم این است که فیلم اولیها بسیار پرانرژی وارد سینما میشوند و خیلی مواقع هم اتفاقات خوبی را رقم میزنند. آنها در این چند سال نشان دادهاند که در کار بسیار جدی هستند، نگاه جدیدی دارند و میخواهند وزنی را به سینمای ایران اضافه کنند.
اتفاق بدی که شاهد آن هستیم، این است که اغلب خوانندگان حرفهای ایرانی، گاهی با افرادی کار میکنند که به نظر من صلاحیت اینکه در کنار آنها قرا بگیرند را ندارند. آنها باید تجارب دیگری کسب کنند و رفتهرفته وارد حریم چنین خوانندهای شوند. در حالی که برخی افرد فقط میتوانند دو تا ملودی زمزمه کنند اما یک نفر برایشان ملودی مینویسد، یک نفر همان ملودی را تنظیم میکند و فرد دیگری با ترانه خوب، این کار را رنگین میکند و به دست خواننده میدهد و در نهایت این فرد آهنگساز اثر میشود!
به کسی که فقط یک ملودی را خلق میکند، آهنگساز نمیگویند! آهنگساز باید آهنگسازی ملودی، تلفیق شعر و موسیقی و اوزان شعر را به خوبی بشناسد و بداند که قرار است برای چه خوانندهای کار کند.
در کار بعدی هم ایرج قادری میگفت دوست دارم حامی باشد و حالا من باز نیما مسیحا را هم کنار حامی گذاشتم. خوانندههایی بودهاند که میخواستم آنها را وارد سریال تلویزیونی کنم اما نامهای به دستم رسیده که شما پنج گزینه دارید: همایون شجریان، علیرضا قربانی، سالار عقیلی، محمد معتمدی و آقای ایکس که یادم نمیآید. ما جنگیدیم که خواننده دیگری را بیاوریم اما با جواب «نه» مواجه شدیم و یکی از این دوستان را که همگی درجه یک هم هستند انتخاب کردیم.
آخرین کاری که انجام دادم، انتخاب بین این پنج گزینه بود که لحظه آخر به ما اعلام کردند نمیتوانیم با همایون شجریان همکاری کنیم چون فعلاً ممنوعالصدا است. علیرضا قربانی هم فرانسه بود و دوباره به سالار عقیلی رسیدیم. منظور اینکه عدم تنوع به دلیل این اتفاقات است.
ورود من به عرصه موسیقی به صورت اتفاقی در تیرماه سال 57 بود که ساز ملودیکا به دستم رسید. آن سالها بهترین دورانی بود که موسیقیهای خوبی را از منظر شنیداری داشتیم. بچه که بودم، با موسیقی «میشل استروگف» شروع به تمرین کردم و خیلی سریع پای پیانو نشستم، آموزش دیدم و بعد وارد موسیقی فیلم شدم که به آن علاقه بسیاری داشتم ولی فکر نمیکردم بتوانم به این شکل وارد شوم.
یکی از دوستانم، به نام عبدالرضا مُنجزی (که فیلمنامه اخیر مسعود کیمیایی به نام «متروپل» و فیلمنامه مرحوم ایرج قادری به نام «شبکه» را نوشت) کار یک سریال160 قسمتی به نام «یک خانه؛ یک قصه» را انجام میداد. یکی از بازیگران این سریال از دوستان من بود که یک روز از من خواست همراهش سر صحنه بروم. به محض ورود، آقای منجزی پیشنهاد ساخت موسیقی همان سریال را به من داد. شوکه شدم و گفتم شیوه انجام کار به چه صورت است؟ که آقای منجزی گفت شما آهنگساز هستید. وقتی گفت 160 قسمت است، یک لحظه زیر پایم خالی شد.
وقتی از جای خود بلند شدم، بابک بیات با صدای خاصش گفت چند وقت است موسیقی کار میکنی؟ بعد هم از من خواست تا با او تماس بگیرم. نامش را پرسیدم که با لهجه غلیظ گفت «من بابک بیات هستم». هیچ وقت فراموش نمیکنم. وقتی آقای بیات از مغازه خارج شد، حالم بد شده بود و تمام بدنم میلرزید. بلافاصله یک ساعت بعد با آقای بیات تماس گرفتم و خیلی سریع هم با هم دوست شدیم؛ تا آخرین لحظهای که آقای بیات در قید حیات بود، همیشه با هم بودیم. گویی این قرعه و افتخار به نام من افتاده بود که آن روز با او آشنا شوم.
آن سالها جنگ شروع شده بود و خوزستان اوضاع خوبی نداشت، خانوادهاش در تهران زندگی میکردند و خودش در اهواز. من به صورت مستمر در کنارش آموزش میدیدم و خیلی هم دوست داشتم با استاد جواد معروفی آشنا شوم. به تهران آمدم و به هر سختی که بود، استاد معروفی را پیدا کردم و از کلاسهایش استفاده کردم؛ هر چند سبکی که من ادامه دادم، هیچ سنخیتی با کار او نداشت. استاد معروفی در چهار جلسه اول نمیدانست که من هزار کیلومتر راه از اهواز با قطار به تهران میآمدم و به اهواز برمیگشتم.
استاد معروفی من را با استاد لشگری آشنا کرد که او هم مرد بسیار بزرگی بود و در عرصه موسیقی (نه در عرصه آموزش) برای من کارهای بسیار بزرگی انجام داد که هیچوقت فراموش نخواهم کرد.
اولین برخورد آقای قادری جوری بود که رفتم و پشت سر خود را هم نگاه نکردم اما بعدها تبدیل به دوستان صمیمی شدیم
به یاد آوردم که در موبایلم کارهای از قبل ضبط شده دارم که البته کیفیت خوبی هم نداشت. وقتی آن را شنید گفت کار بسیار مزخرفی است (میخندد). گفتم با این حساب ما نمیتوانیم با هم کار کنیم. عذرخواهی کردم و بیرون آمدم. با آقای بیات تماس گرفتم و گفتم با این نوع برخورد چطور با هم کار میکنید و ماجرا را برای آقای بیات تعریف کردم.
منشی دفتر با من تماس گرفت و قرار ملاقات گذاشتیم. ایرج قادری حافظه قوی داشت و تا من را دید با تعجب گفت تو همانی هستی که بابک بیات معرفی کرده بود؟ گفت کاری از تو شنیدم که فکر کنم از دستت در رفته، کار خیلی خوبی است (میخندد). خلاصه با هم دوست شدیم و همکاری کردیم.
همیشه در حضور همسرش میگفت ای کاش زودتر با ستار آشنا شده بودم و کار میکردم. خیلی با هم صمیمی و همراز شده بودیم و همیشه هم را میدیدیم. اولین نفری هم که متوجه بیماری سرطان ایرج قادری شد، همسر من بود. همسرم فیزیوتراپیست است. یک روز آقای قادری به خانه ما آمده بود و میگفت کمر درد دارم. همسرم هم چون مشکوک بود، گفت حتماً یک سونوگرافی از لگن انجام بدهد که رفت و مشخص شد بیماری دارد. اولین بار است که این خاطرات را تعریف میکنم.
آدمها فکر میکنند با به کار بردن موسیقیِ کم در سکانسها یا عدم استفاده از موسیقی، تبدیل به اصغر فرهادی میشوند
اتفاق بدی در سینمای ما افتاده و متأسفانه عده زیادی میخواهند تبدیل به اصغر فرهادی شوند؛ در حالی که چنین چیزی امکانپذیر نیست. آنها فکر میکنند با به کار بردن موسیقیِ کم در سکانسها یا عدم استفاده از موسیقی، تبدیل به فرهادی میشوند.
نیمههای شب با مصباح قمصری تماس گرفتم و گفتم که میخواهم یک قطعه پیانو ضبط کنم. خلاصه آن را ضبط کردم و به صورت تلفنی برای آقای دلپاک پخش کردم که خیلی خوشش آمد. آن را روی فیلم گذاشتند که کار خوبی هم از آب درآمد و چند ادیت کوچک هم روی آن انجام دادیم. یکدفعه دیدم اصغر فرهادی وارد اتاق صداگذاری شد و آقای دلپاک، من را به او معرفی کرد. گیج شدم و با خودم گفتم آقای فرهادی اینجا چه کار میکند؟!
همیشه آقای فرهادی در بخشی از خاطراتش میگوید بهترین جایزهای که دریافت کردم این بود که وقتی فیلم ما را برنده اعلام کردند و زمانیکه میخواستم به سمت استیج بروم، دیدم صدای موسیقی ما باشکوهتر است و یک ارکستر بزرگ زهی در طبقه بالا مشغول اجرای آن قطعه هستند. قبل از مراسم، با ما تماس گرفته بودند و درخواست ارسال پارتیتور این قطعه را داشتند و ما نمیدانستیم علت آن چیست! بعد متوجه شدیم که «جیمز هورنر» این قطعه را رهبری کرده است.
کار جلفی در موسیقی «آرایش غلیظ» صورت نگرفته بود که بخواهیم به آن «نه» بگوییم!
کار من را در فیلم «جدایی...» شنیده بودند و خوششان آمده بود. تمام کارهایمان را انجام دادیم و آنها به سرعت برای من دعوتنامه فرستادند که به آمریکا بروم و شروع به کار کنم. اما مصادف شد با فرمان ترامپ برای جلوگیری از حضور ایرانیها در آمریکا و من هم از این سفر جا ماندم. گفتم برای ضبط کار به کانادا یا دوبی میآیم ولی آنها گفتند ما فقط میتوانیم این کار را با ارکستری در کمپانی «آراکس» در هالیوود ضبط کنیم و هیچ راه دیگری وجود ندارد. گفت ما یک ماهی صبر میکنیم تا فرمان ترامپ لغو شود. خانم کاترین به خاطر من 45 روز صبر کرد اما اتفاقی نیفتاد و در نهایت هم با فرد دیگری کار کردند.
به دلیل دخالتهایی که در ساخت موسیقی سریال «ستایش» شد، از ادامه آن کار استعفا دادم
من به دنبال یک رنگ صدای خاص بودم و وقتی صدای او را شنیدم، ناخودآگاه یاد رنگ صدای حامی افتادم. با خودم گفتم صدای حامی را که تجربه کردهام، بهتر است به سراغ رنگ دیگری از صدا بروم که از همین مرحله در چالش قرار گرفتیم و به تهیهکننده گفتم شما نباید تا این حد در حوزه من ورود کنید. باید دست من را باز بگذارید تا بتوانم از خوانندهها تست بگیرم؛ این مسئله منجر به این شد که من فاز یک سریال «ستایش» را آهنگسازی کردم و حتی قسمت 25 این سریال وقتی پخش میشد، قصد داشتم استعفا بدهم چون به شدت نسبت به این مسئله که بخواهند در یک مقطع خوانندهای را به من تحمیل کنم آلرژی دارم و اگر این اتفاق بیفتد، قطعاً پروژه را رها میکنم. برایم فرقی هم نمیکند که کار برای چه کارگردانی است. سعید سلطانی هم کارگردان خوب و قابل احترامی بود ولی در عین حال بنده استعفا دادم و گفتم کار نمیکنم.
خلاصه سعید مُطَلِبی (نویسنده)، سعید سلطانی و حسن ایوبی وساطت کردند و فاز یک سریال را تمام و سپس با آن گروه خداحافظی کردم. در نهایت یک تیتراژ را بدون اجازه من ساختند و انتهای سریال گذاشتند. این سریال از ابتدا خوانندهای نداشت و حدوداً از قسمت 30 بود که خواننده اضافه شد.
اورکی، یک جنوبی اصیل و خونگرم است که البته مصاحبههای زیادی هم از او در رسانهها نیست و آنچه در روزنامهها و سایتها موجود است، به بهانه کارهایی بوده که در هر برهه به سرانجام رسانده است. برای همین تصمیم گرفتیم گفتوگوی متفاوتی با او که حالا دیگر بیش از سی سال است پایش به دنیای موسیقی باز شده، انجام دهیم.
در این گفتوگو با ستار اورکی که حالا دیگر حدود 15 سال است خودش را در حوزه موسیقی فیلم تثبیت کرده، از هر دری سخن گفتیم؛ از اینکه هزاران کیلومتر را برای حضور در کلاسهای جواد معروفی طی میکرده تا به تهران بیاید و نوع برخورد استاد معروفی وقتی متوجه این موضوع میشود، از همکاری و خاطراتش با ایرج قادری، از نحوه آشنایی جالبش با بابک بیات که اتفاقاً 5 آذر، مصادف با یازدهمین سالمرگ او بود و همچنین همکاریاش با اصغر فرهادی. او در این گفتوگو خاطراتی را بازگو کرد که به قول خودش برای اولینبار بود آنها را رسانهای میکرد؛ اتفاقاتی که خواندنشان خالی از لطف نیست.
علاوه بر آن، این آهنگساز فیلم، در رقابت با آهنگساز فیلم اسکاری «زاغهنشین» و دو آهنگساز دیگر به تازگی توانسته جایزه بهترین موسیقی متن فیلم «بچهای با جوراب قرمز» را در بخش مدیترانه ای فستیوال کن از آن خود کند و این روزها در فرانسه به سر می برد که این گفت و گو پیش از این اتفاق انجام شده است.
- * شما سالها است که در حوزه موسیقی فعال هستید اما کارنامه کاری شما نشان میدهد که علاقه زیادی به همکاری با فیلم اولیها دارید. فکر میکنید آنها بیشتر به موسیقی فیلم اهمیت میدهند؟
نگاه دیگرم این است که فیلم اولیها بسیار پرانرژی وارد سینما میشوند و خیلی مواقع هم اتفاقات خوبی را رقم میزنند. آنها در این چند سال نشان دادهاند که در کار بسیار جدی هستند، نگاه جدیدی دارند و میخواهند وزنی را به سینمای ایران اضافه کنند.
- * البته که آهنگساز در اینگونه آثار، کاری که خودش میخواهد را انجام میدهد و دیگر مجبور نیست نظر دیگران را هم در کارش اعمال کند.
- * شما هم در حوزه ترانه و موسیقی پاپ فعالیت داشتهاید و هم آهنگساز فیلم بودهاید. خودتان را بیشتر جزء کدام دسته میدانید؟
- * البته الان دیگر تئاتر گردش مالی و مخاطب خوبی دارد و دیده میشود.
- * یعنی فعالیت شما در بخش ترانه و موسیقی پاپ باید کاری باشد که به تصویر ربط داشته باشد؟
- * به دلیل اینکه در فضای موسیقی فیلم بودهاید، به این سمت رفتید یا در این زمینه برایتان محدودیت وجود داشته است؟
- * یعنی اگر پیشنهاد خوبی به شما شود آن را رد میکنید؟
- * اما زندهیاد بابک بیات این ویژگی را داشت. یعنی به واسطه ارتباطی که با او داشتید، نظرتان تغییر نکرد؟
- * بابک بیات، هم کارهای شاخصی در حوزه موسیقی پاپ داشت و هم موسیقی فیلم.
اتفاق بدی که شاهد آن هستیم، این است که اغلب خوانندگان حرفهای ایرانی، گاهی با افرادی کار میکنند که به نظر من صلاحیت اینکه در کنار آنها قرا بگیرند را ندارند. آنها باید تجارب دیگری کسب کنند و رفتهرفته وارد حریم چنین خوانندهای شوند. در حالی که برخی افرد فقط میتوانند دو تا ملودی زمزمه کنند اما یک نفر برایشان ملودی مینویسد، یک نفر همان ملودی را تنظیم میکند و فرد دیگری با ترانه خوب، این کار را رنگین میکند و به دست خواننده میدهد و در نهایت این فرد آهنگساز اثر میشود!
به کسی که فقط یک ملودی را خلق میکند، آهنگساز نمیگویند! آهنگساز باید آهنگسازی ملودی، تلفیق شعر و موسیقی و اوزان شعر را به خوبی بشناسد و بداند که قرار است برای چه خوانندهای کار کند.
- * حالا چرا فقط با افراد محدودی در حوزه موسیقی پاپ کار کردهاید؟ در صورتیکه کارنامه کاری شما در موسیقی فیلم متنوع است.
- * بله. تعداد این خوانندهها کم است ولی آنطور هم نیست که مثلاً فقط به حامی محدود شود.
در کار بعدی هم ایرج قادری میگفت دوست دارم حامی باشد و حالا من باز نیما مسیحا را هم کنار حامی گذاشتم. خوانندههایی بودهاند که میخواستم آنها را وارد سریال تلویزیونی کنم اما نامهای به دستم رسیده که شما پنج گزینه دارید: همایون شجریان، علیرضا قربانی، سالار عقیلی، محمد معتمدی و آقای ایکس که یادم نمیآید. ما جنگیدیم که خواننده دیگری را بیاوریم اما با جواب «نه» مواجه شدیم و یکی از این دوستان را که همگی درجه یک هم هستند انتخاب کردیم.
آخرین کاری که انجام دادم، انتخاب بین این پنج گزینه بود که لحظه آخر به ما اعلام کردند نمیتوانیم با همایون شجریان همکاری کنیم چون فعلاً ممنوعالصدا است. علیرضا قربانی هم فرانسه بود و دوباره به سالار عقیلی رسیدیم. منظور اینکه عدم تنوع به دلیل این اتفاقات است.
هیچکدام از مسائل زندگی هنری من، روی حساب و کتاب و تصمیم قبلی نبود
- * شاید بد نباشد در این بخش از گفتوگو درباره چگونگی ورودتان به آهنگسازی فیلم و همچنین نحوه آشنایی شما با بابک بیات و ایرج قادری صحبت کنیم.
ورود من به عرصه موسیقی به صورت اتفاقی در تیرماه سال 57 بود که ساز ملودیکا به دستم رسید. آن سالها بهترین دورانی بود که موسیقیهای خوبی را از منظر شنیداری داشتیم. بچه که بودم، با موسیقی «میشل استروگف» شروع به تمرین کردم و خیلی سریع پای پیانو نشستم، آموزش دیدم و بعد وارد موسیقی فیلم شدم که به آن علاقه بسیاری داشتم ولی فکر نمیکردم بتوانم به این شکل وارد شوم.
یکی از دوستانم، به نام عبدالرضا مُنجزی (که فیلمنامه اخیر مسعود کیمیایی به نام «متروپل» و فیلمنامه مرحوم ایرج قادری به نام «شبکه» را نوشت) کار یک سریال160 قسمتی به نام «یک خانه؛ یک قصه» را انجام میداد. یکی از بازیگران این سریال از دوستان من بود که یک روز از من خواست همراهش سر صحنه بروم. به محض ورود، آقای منجزی پیشنهاد ساخت موسیقی همان سریال را به من داد. شوکه شدم و گفتم شیوه انجام کار به چه صورت است؟ که آقای منجزی گفت شما آهنگساز هستید. وقتی گفت 160 قسمت است، یک لحظه زیر پایم خالی شد.
- * یعنی اولین حضور شما با یک کار بزرگ و پرطمطراق شروع شد.
وقتی از جای خود بلند شدم، بابک بیات با صدای خاصش گفت چند وقت است موسیقی کار میکنی؟ بعد هم از من خواست تا با او تماس بگیرم. نامش را پرسیدم که با لهجه غلیظ گفت «من بابک بیات هستم». هیچ وقت فراموش نمیکنم. وقتی آقای بیات از مغازه خارج شد، حالم بد شده بود و تمام بدنم میلرزید. بلافاصله یک ساعت بعد با آقای بیات تماس گرفتم و خیلی سریع هم با هم دوست شدیم؛ تا آخرین لحظهای که آقای بیات در قید حیات بود، همیشه با هم بودیم. گویی این قرعه و افتخار به نام من افتاده بود که آن روز با او آشنا شوم.
- * یعنی بابک بیات میخواست برای نوازندگی از شما استفاده کند؟
- * با استاد جواد معروفی چطور آشنا شدید؟
آن سالها جنگ شروع شده بود و خوزستان اوضاع خوبی نداشت، خانوادهاش در تهران زندگی میکردند و خودش در اهواز. من به صورت مستمر در کنارش آموزش میدیدم و خیلی هم دوست داشتم با استاد جواد معروفی آشنا شوم. به تهران آمدم و به هر سختی که بود، استاد معروفی را پیدا کردم و از کلاسهایش استفاده کردم؛ هر چند سبکی که من ادامه دادم، هیچ سنخیتی با کار او نداشت. استاد معروفی در چهار جلسه اول نمیدانست که من هزار کیلومتر راه از اهواز با قطار به تهران میآمدم و به اهواز برمیگشتم.
- * یعنی هر هفته به تهران میآمدید و دوباره برمیگشتید؟
استاد معروفی من را با استاد لشگری آشنا کرد که او هم مرد بسیار بزرگی بود و در عرصه موسیقی (نه در عرصه آموزش) برای من کارهای بسیار بزرگی انجام داد که هیچوقت فراموش نخواهم کرد.
اولین برخورد آقای قادری جوری بود که رفتم و پشت سر خود را هم نگاه نکردم اما بعدها تبدیل به دوستان صمیمی شدیم
- * درباره همکاری و خاطراتتان با ایرج قادری هم صحبت کنیم.
- * یعنی قرار بود موسیقی فیلم «آکواریوم» را شما بسازید؟
به یاد آوردم که در موبایلم کارهای از قبل ضبط شده دارم که البته کیفیت خوبی هم نداشت. وقتی آن را شنید گفت کار بسیار مزخرفی است (میخندد). گفتم با این حساب ما نمیتوانیم با هم کار کنیم. عذرخواهی کردم و بیرون آمدم. با آقای بیات تماس گرفتم و گفتم با این نوع برخورد چطور با هم کار میکنید و ماجرا را برای آقای بیات تعریف کردم.
- * پس چطور شد که با هم همکاری کردید؟
منشی دفتر با من تماس گرفت و قرار ملاقات گذاشتیم. ایرج قادری حافظه قوی داشت و تا من را دید با تعجب گفت تو همانی هستی که بابک بیات معرفی کرده بود؟ گفت کاری از تو شنیدم که فکر کنم از دستت در رفته، کار خیلی خوبی است (میخندد). خلاصه با هم دوست شدیم و همکاری کردیم.
همیشه در حضور همسرش میگفت ای کاش زودتر با ستار آشنا شده بودم و کار میکردم. خیلی با هم صمیمی و همراز شده بودیم و همیشه هم را میدیدیم. اولین نفری هم که متوجه بیماری سرطان ایرج قادری شد، همسر من بود. همسرم فیزیوتراپیست است. یک روز آقای قادری به خانه ما آمده بود و میگفت کمر درد دارم. همسرم هم چون مشکوک بود، گفت حتماً یک سونوگرافی از لگن انجام بدهد که رفت و مشخص شد بیماری دارد. اولین بار است که این خاطرات را تعریف میکنم.
آدمها فکر میکنند با به کار بردن موسیقیِ کم در سکانسها یا عدم استفاده از موسیقی، تبدیل به اصغر فرهادی میشوند
- * موسیقیهایی که شما میسازید معمولاً حجیم و ارکسترال است و موسیقی حضور پررنگی در فیلم دارد. ولی الان هر چه جلوتر میرویم، موسیقی فیلمها کمرنگتر و مینیمالتر شده و دیگر ملودی در کارها شنیده نمیشود و حتی گاهی به نظر میرسد این موضوع دارد تبدیل به یک پُز روشنفکری میشود. فکر میکنید دلیل این اتفاق چیست؟
اتفاق بدی در سینمای ما افتاده و متأسفانه عده زیادی میخواهند تبدیل به اصغر فرهادی شوند؛ در حالی که چنین چیزی امکانپذیر نیست. آنها فکر میکنند با به کار بردن موسیقیِ کم در سکانسها یا عدم استفاده از موسیقی، تبدیل به فرهادی میشوند.
- * البته از نظر کمیت مختص اصغر فرهادی نیست. اگر سینمای واقعگرا و رئال منظور مؤلف باشد، پیش از این، عباس کیارستمی برای رسیدن به این واقعگرایی، بخشهایی مثل موسیقی را حذف میکرد. این کار مسبوق به سابقه است و اصلاً «دُگما 95» اصولش را بر عدم وجود برخی از این المان ها، مگر به ضرورت گذاشته است. در مورد شما زمانی که فیلم «سنگ، کاغذ، قیچی» اکران شد، یکی از اتفاقات، حجم زیاد موسیقی آن فیلم بود. یک زمان هم به «فروشنده» میرسیم یا فیلم «جدایی نادر از سیمین» که فقط در سکانس پایانی فیلم موسیقی وجود داشت.
- * یعنی میخواستید همان موزیکی که در فیلم شنیده میشود را زنده اجرا کنید؟ گروه موسیقی قرار بود داخل کادر باشد یا بیرون از کادر؟
- * قرار بود این موسیقی زنده را در سکانسی که بازیگران در حال تئاتر بازی کردن هستند، داشته باشید؟
- * فکر میکنم حضور در فیلمهای اصغر فرهادی در کارنامه شما، نقطه عطف باشد. اصلاً این ارتباط چطور شکل گرفت؟
- * میخواستند ورژن اصلی آن را استفاده کنند یا دوباره آن را تنظیم کنند؟
نیمههای شب با مصباح قمصری تماس گرفتم و گفتم که میخواهم یک قطعه پیانو ضبط کنم. خلاصه آن را ضبط کردم و به صورت تلفنی برای آقای دلپاک پخش کردم که خیلی خوشش آمد. آن را روی فیلم گذاشتند که کار خوبی هم از آب درآمد و چند ادیت کوچک هم روی آن انجام دادیم. یکدفعه دیدم اصغر فرهادی وارد اتاق صداگذاری شد و آقای دلپاک، من را به او معرفی کرد. گیج شدم و با خودم گفتم آقای فرهادی اینجا چه کار میکند؟!
- * یعنی همان ابتدا نمیدانستید که این فیلم برای چه کسی است؟
همیشه آقای فرهادی در بخشی از خاطراتش میگوید بهترین جایزهای که دریافت کردم این بود که وقتی فیلم ما را برنده اعلام کردند و زمانیکه میخواستم به سمت استیج بروم، دیدم صدای موسیقی ما باشکوهتر است و یک ارکستر بزرگ زهی در طبقه بالا مشغول اجرای آن قطعه هستند. قبل از مراسم، با ما تماس گرفته بودند و درخواست ارسال پارتیتور این قطعه را داشتند و ما نمیدانستیم علت آن چیست! بعد متوجه شدیم که «جیمز هورنر» این قطعه را رهبری کرده است.
- * فکر میکنم به این موضوع هم تا به حال جایی اشاره نشده باشد.
- * پس یک تجربه خوب و موفق سبب شکلگیری همکاری دوباره شد. اما حواشی هم در پی داشت؛ یک نفر که نوازنده خیابانی است، ادعا کرد موسیقی فیلم «فروشنده» برای او بوده است.
کار جلفی در موسیقی «آرایش غلیظ» صورت نگرفته بود که بخواهیم به آن «نه» بگوییم!
- * کمی هم درباره ترانه و موسیقی پاپ صحبت کنیم. فکر میکنم به دلیل انتقادهایی که به موسیقی پاپ دارید، به این حوزه وارد نمیشوید.
- * اصلاً در حال حاضر صدای خوبی میشنوید که بتوانید اسم ببرید؟
- * به طور مثال در این مدت محسن چاووشی به واسطه سریال «شهرزاد» خیلی روی بورس بود.
- * چون از شما سوال کردم چرا در تیتراژ با خوانندههای محدودی کار کردید، گفتید صدای خیلی زیادی در این حوزه وجود ندارد...
- * شما موسیقی تیتراژ سریال «شهرزاد» را دنبال کردید؟
- * در حال حاضر موسیقی سنتی و پاپ را در چه وضعیتی میبینید؟
- * یعنی اینکه الان در موسیقی سنتی، از موسیقی راک هم استفاده میکنند را اشتباه میدانید؟
- * به نظرتان موسیقی فیلم «آرایش غلیظ» چطور بود؟
- * چقدر از این نظرِ شما، مربوط به حضور همایون شجریان در موسیقی فیلم «آرایش غلیظ» است؟ یعنی اگر به جای همایون، خواننده دیگری میخواست آن را بخواند، باز هم نظر شما همین بود؟
- * شما عمده کار خود را روی موسیقی فیلم گذاشتهاید و به نظر میرسد در خانه سینما، جزء افرادی هستید که در صنف خودتان هم فعالاید. نظرها درباره افرادی مثل پورناظریها که کارشان مشخصاً ساخت موسیقی فیلم نیست ولی به این حوزه ورود کردهاند، چیست؟
- * به طور مثال سهراب پورناظری که با حمید نعمتالله کارهای اینچنینی را تجربه میکند، نمیتواند آهنگساز فیلم باشد؟
- * به نظر شما چقدر دیدن فیلم میتواند کمککننده باشد؟ معتقدم دلیل لطمه بزرگی که موسیقی فیلم ایران خورده و کمتر از خود فیلم، دیده میشود، این است که دریچهای به اسم جشنواره فیلم فجر وجود دارد که به واسطه محدودیت زمانی، موسیقی را به نسبت دیگر عوامل در مرحله آخر و در محدودیت میگذارند. به نظرم این ضربالاجلی بودن، به موسیقی فیلم ایران ضربه زده است.
- * در این سالها چقدر با فیلم تمام شده مواجه شدهاید که بتوانید آن را به طور کامل ببینید و یک زمانی در اختیار شما قرار دهند تا برای آن موسیقی بسازید؟
- * آن فیلم که خیلی موسیقی داشت اما فکر میکنم در اکران عمومی، تغییر کرد.
- * شما آهنگسازی فیلمی به نام «بچهای با جوراب قرمز» را هم انجام دادهاید که در جشنواره فیلم کن هم کاندید شده است.
- * شما بارها برای موسیقی در جشنوارههای مختلف کاندید بودهاید اما فکر میکنم بیشتراز سه بار جایزه نبرده باشید. درست است؟
- * «دوران عاشقی» یکی از فیلمهایی بود که اکثراً فکر میکردند برنده سیمرغ میشود اما این اتفاق نیفتاد.
- * از این اتفاق ناراحت نشدید؟
- * فکر میکنید «نامها» چقدر در جایزه گرفتن تأثیر دارند؟
- * گفتید موسیقی فیلم «جدایی نادر از سیمین» را هنگام دریافت جایزه با ارکستر مینواختند. این اتفاق بازخورد جهانی هم برای شما داشت؟
کار من را در فیلم «جدایی...» شنیده بودند و خوششان آمده بود. تمام کارهایمان را انجام دادیم و آنها به سرعت برای من دعوتنامه فرستادند که به آمریکا بروم و شروع به کار کنم. اما مصادف شد با فرمان ترامپ برای جلوگیری از حضور ایرانیها در آمریکا و من هم از این سفر جا ماندم. گفتم برای ضبط کار به کانادا یا دوبی میآیم ولی آنها گفتند ما فقط میتوانیم این کار را با ارکستری در کمپانی «آراکس» در هالیوود ضبط کنیم و هیچ راه دیگری وجود ندارد. گفت ما یک ماهی صبر میکنیم تا فرمان ترامپ لغو شود. خانم کاترین به خاطر من 45 روز صبر کرد اما اتفاقی نیفتاد و در نهایت هم با فرد دیگری کار کردند.
به دلیل دخالتهایی که در ساخت موسیقی سریال «ستایش» شد، از ادامه آن کار استعفا دادم
- * شما آهنگسازی فاز اول سریال «ستایش» را هم انجام دادید که آن هم یک سری حواشی برای انتخاب خواننده داشت. حرف از افرادی چون حامی، فریدون آسرایی و مرتضی پاشایی بود که در نهایت هیچ کدام از آنها انتخاب نشدند. پروسه انتخاب خواننده با شما بود؟
من به دنبال یک رنگ صدای خاص بودم و وقتی صدای او را شنیدم، ناخودآگاه یاد رنگ صدای حامی افتادم. با خودم گفتم صدای حامی را که تجربه کردهام، بهتر است به سراغ رنگ دیگری از صدا بروم که از همین مرحله در چالش قرار گرفتیم و به تهیهکننده گفتم شما نباید تا این حد در حوزه من ورود کنید. باید دست من را باز بگذارید تا بتوانم از خوانندهها تست بگیرم؛ این مسئله منجر به این شد که من فاز یک سریال «ستایش» را آهنگسازی کردم و حتی قسمت 25 این سریال وقتی پخش میشد، قصد داشتم استعفا بدهم چون به شدت نسبت به این مسئله که بخواهند در یک مقطع خوانندهای را به من تحمیل کنم آلرژی دارم و اگر این اتفاق بیفتد، قطعاً پروژه را رها میکنم. برایم فرقی هم نمیکند که کار برای چه کارگردانی است. سعید سلطانی هم کارگردان خوب و قابل احترامی بود ولی در عین حال بنده استعفا دادم و گفتم کار نمیکنم.
خلاصه سعید مُطَلِبی (نویسنده)، سعید سلطانی و حسن ایوبی وساطت کردند و فاز یک سریال را تمام و سپس با آن گروه خداحافظی کردم. در نهایت یک تیتراژ را بدون اجازه من ساختند و انتهای سریال گذاشتند. این سریال از ابتدا خوانندهای نداشت و حدوداً از قسمت 30 بود که خواننده اضافه شد.
- * میخواهم یک صحبت کلی درباره موسیقی فیلم داشته باشیم. در دهه 60 اتفاقات خوبی برای موسیقی فیلم افتاد و نمونههای درخشانی در آن دوره داشتیم. اما هر چقدر جلو آمد، تا امسال که اواسط دهه 90 هستیم، این درخشندگی کمتر شد. فکر میکنید این روزها حال موسیقی فیلم چطور است؟
- * برای بخش پایانی گفتوگو درباره محبوبترین آهنگسازان فیلم شما در دنیا صحبت کنیم. شما در کارهایتان از چه کسانی تأثیر میگیرید؟
- * بین آهنگسازان ایرانی کارهای چه کسانی را دوست دارید؟
- * پیمان یزدانیان هم جزء آهنگسازهایی است که چندینبار کاندید شده اما خیلی عجیب است که تا به حال موفق به دریافت سیمرغ نشده است.
- * در انتها هم از کارهایی که در دست دارید بگویید.
منبع:
اختصاصی موسیقی ما
تاریخ انتشار : شنبه 11 آذر 1396 - 10:17
دیدگاهها
اسمی از همایون شجاریان و احسان خواجه امیری برده شد یعنی این دو واااقعاااا بی نظیر هستن ❤❤
استاد اوركى عزيزم ❤️
استاد اورکی عزیز ،نت هایی که شما خلق کردید وبا تصاویر فراموش نشدنی بسیاری از فیلم های خاطره انگیز همیشه در ذهن ما خواهند ماند،همکاری هاتان با جناب فرهادی بسیار درخشان بوده به امید تدوام همکاریتون..دو هنرمند متعهد ودرجه یک
واقعا آهنگساز فوق العاده اي هستن ايشون
ایرانی ها در هر کاری بینظیرن .. مخصوصا ایشون که عالی هستند .
افزودن یک دیدگاه جدید