چرا کنسرت بارتولومی بیتمن اجرای مهمی بود؟
هیجان راک با سازهای کلاسیک
موسیقی ما - شب گذشته اجرای دوئت زهی بارتولومی - بیتمن زیر نور مهتاب در موزه موسیقی برگزار شد. آنها پیش از این در جشنواره فجر به اجرای برنامه پرداخته بودند که مورد استقبال و علاقه مخاطبان واقع شده بود. به نوعی این دوئت یکی از بهترین اجراهای جشنواره را رقم زدند. حالا به همت «بارانا» باز هم به ایران آمدند و پس از بیستون کرمانشاه در تهران هم اجرای با کیفیتی ارائه دادند.
مخاطبان ایرانی سبک و سیاق چنین گروهی را کم و بیش میشناسند و البته گروه «2 cellos» که ترکیبی مشابه (یعنی دوئت چلو) دارند هم علاقهمندان زیادی در ایران دارد. در آنسامبل بارتولومی بیتمن هم خانواده ویولن مهمترین نقش را دارند و اصولاً اجرای راک با سازهای زهی مورد جدید و پیچیدهای نیست. اما نکات و زوایای مهمی در اجرای این دو نفر وجود دارد که شاید اجرایشان را برای ما ایرانیها منحصر به فرد میکند.
با اینکه در سازبندی این دو نفر هیچ ساز ریتمیک و کوبه ای وجود ندارد باز هم ریتم مهم ترین المان در اجرای آنها است؛ ریتم البته نه تنها در معنای صدای سازی ضربی که الگویی تکراری مینوازد. ریتمی که در موسیقی راک وجود دارد و در نتیجه هیجانش حس و حالی در بدن مخاطب ایجاد میشود که همان «گروو» groove است. گرووی که باعث میشود راک سبکی پرهیجان و کوبنده باشد. حالا این دو موزیسن با یک ویولن و ولونسل توانستند همان حس و حال را ایجاد کنند. البته در یک قطعه به کلی از حال و هوای پراگرسیو دور شدند و به موسیقی جز نزدیک تر شدند. همچنین یک قطعه بلوزی هم اجرا کردند. بار اصلی ریتم بر عهده «ماکیاس بارتولومی» نوازنده ویولنسل بود که هم از قسمتهای چوبی ساز و هم با نواختن نتهای «استاکاتو»ی بم این کار را به بهترین نحو انجام میداد. البته در قسمت هایی که «کلمنز بیتمن»، ماندولین مینواخت بار ریتمیک روی دوش او بود.
شاید شنیدن موسیقی آنها تاثیری شگرف روی شنونده نداشته باشد اما نکته اینجاست که دیدن اجرایشان هر مخاطبی را برای یک بار سر ذوق میآورد. این موسیقی بیشتر در کنار تصویر نوازندگان و دیدن قدرت نوازندگی است که کامل میشود. وقتی مخاطب با چنین تسلطی در اجرا روبه رو شود و ببیند که تمام آن صداها چگونه تولید میشود قطعاً لذت جدیدی را تجربه میکند. اما این موسیقی با وجود تمام پرشها و تغییرات ناگهانی که در ریتم و ملودی دارد که البته منجر به تغییر حسها هم میشود بازهم پس از یک ساعت میتواند خسته کننده باشد. دلیل شاید در رنگ صدایی باشد. شنیدن طولانی مدت صدای سازهای زهی در موسیقی پراگرسیو به شدت زودتر از آنسامبل مرسوم راک تکراری میشود.
شناخت دقیق و استفاده از تمام قابلیتها سازها هم یکی دیگر از فاکتورهایی بود که اجرای این دو نفر را منحصر به فرد میکرد. حتی استفاده ای که از ماندولین در این اجرا شد نشان داد که این نوازنده تمام تکنیکهای نواختن گیتار الکتریک را میداند و توانسته آنها را با ماندولین سازکار کند. همچنین بیتمن در قسمت هایی با آوا موسیقی را همراهی میکرد که باعث پرتر شدن فضای موسیقی میشد. تمرکزی که این دو نوازنده روی دینامیک صدای سازهایشان داشتند وجه تمایزشان با بیشتر موزیسنهای سبک راک است. حتی بی توجهی به دینامیک به یکی از مشکلات اصلی راک در ایران تبدیل شده و ارزش قدرت صدای یک نت در این موسیقی درک نمیشود؛ تمام نتها با یک شدت و آکسان اجرا میشود و این موضوع باعث شده برخی از ابعاد حسی در موسیقی از بین برود. در نهایت شاید دیدن اجرای این دو نفر به موزیسنهای ایرانی هم کمک میکرد تا زوایای جدیدی از موسیقی راک را درک کنند.
مخاطبان ایرانی سبک و سیاق چنین گروهی را کم و بیش میشناسند و البته گروه «2 cellos» که ترکیبی مشابه (یعنی دوئت چلو) دارند هم علاقهمندان زیادی در ایران دارد. در آنسامبل بارتولومی بیتمن هم خانواده ویولن مهمترین نقش را دارند و اصولاً اجرای راک با سازهای زهی مورد جدید و پیچیدهای نیست. اما نکات و زوایای مهمی در اجرای این دو نفر وجود دارد که شاید اجرایشان را برای ما ایرانیها منحصر به فرد میکند.
با اینکه در سازبندی این دو نفر هیچ ساز ریتمیک و کوبه ای وجود ندارد باز هم ریتم مهم ترین المان در اجرای آنها است؛ ریتم البته نه تنها در معنای صدای سازی ضربی که الگویی تکراری مینوازد. ریتمی که در موسیقی راک وجود دارد و در نتیجه هیجانش حس و حالی در بدن مخاطب ایجاد میشود که همان «گروو» groove است. گرووی که باعث میشود راک سبکی پرهیجان و کوبنده باشد. حالا این دو موزیسن با یک ویولن و ولونسل توانستند همان حس و حال را ایجاد کنند. البته در یک قطعه به کلی از حال و هوای پراگرسیو دور شدند و به موسیقی جز نزدیک تر شدند. همچنین یک قطعه بلوزی هم اجرا کردند. بار اصلی ریتم بر عهده «ماکیاس بارتولومی» نوازنده ویولنسل بود که هم از قسمتهای چوبی ساز و هم با نواختن نتهای «استاکاتو»ی بم این کار را به بهترین نحو انجام میداد. البته در قسمت هایی که «کلمنز بیتمن»، ماندولین مینواخت بار ریتمیک روی دوش او بود.
شاید شنیدن موسیقی آنها تاثیری شگرف روی شنونده نداشته باشد اما نکته اینجاست که دیدن اجرایشان هر مخاطبی را برای یک بار سر ذوق میآورد. این موسیقی بیشتر در کنار تصویر نوازندگان و دیدن قدرت نوازندگی است که کامل میشود. وقتی مخاطب با چنین تسلطی در اجرا روبه رو شود و ببیند که تمام آن صداها چگونه تولید میشود قطعاً لذت جدیدی را تجربه میکند. اما این موسیقی با وجود تمام پرشها و تغییرات ناگهانی که در ریتم و ملودی دارد که البته منجر به تغییر حسها هم میشود بازهم پس از یک ساعت میتواند خسته کننده باشد. دلیل شاید در رنگ صدایی باشد. شنیدن طولانی مدت صدای سازهای زهی در موسیقی پراگرسیو به شدت زودتر از آنسامبل مرسوم راک تکراری میشود.
شناخت دقیق و استفاده از تمام قابلیتها سازها هم یکی دیگر از فاکتورهایی بود که اجرای این دو نفر را منحصر به فرد میکرد. حتی استفاده ای که از ماندولین در این اجرا شد نشان داد که این نوازنده تمام تکنیکهای نواختن گیتار الکتریک را میداند و توانسته آنها را با ماندولین سازکار کند. همچنین بیتمن در قسمت هایی با آوا موسیقی را همراهی میکرد که باعث پرتر شدن فضای موسیقی میشد. تمرکزی که این دو نوازنده روی دینامیک صدای سازهایشان داشتند وجه تمایزشان با بیشتر موزیسنهای سبک راک است. حتی بی توجهی به دینامیک به یکی از مشکلات اصلی راک در ایران تبدیل شده و ارزش قدرت صدای یک نت در این موسیقی درک نمیشود؛ تمام نتها با یک شدت و آکسان اجرا میشود و این موضوع باعث شده برخی از ابعاد حسی در موسیقی از بین برود. در نهایت شاید دیدن اجرای این دو نفر به موزیسنهای ایرانی هم کمک میکرد تا زوایای جدیدی از موسیقی راک را درک کنند.
منبع:
موسیقی ما
تاریخ انتشار : دوشنبه 29 شهریور 1395 - 11:44
افزودن یک دیدگاه جدید