بیستم بهمن سالروز تولد ایرج رحمانپور، خواننده، شاعر و آهنگساز معروف به «حنجره زخمی زاگرس» است
موسیقی لری فقط جنگ و تفنگ نیست
موسیقی ما - آرش نصیری، آیدا امیری مقدم: گفتگوی ما با استاد ایرج رحمانپور از کودکیاش و زمینههای گرایشش به موسیقی و ترانههای قوم لر شروع شد، آنجا که پدری تحصیلکرده و علاقمند، بستر آشنایی ایشان با موسیقیهای خوب را فراهم کرده بود و در آن سالها که در کمتر خانهای رادیو و گرامافون و کتاب پیدا میشد، همه اینها را در دسترس این نوجوان علاقمند قرار داد، اما دوست نداشت فرزندش به سمت موسیقی برود، چون برایش رویاهای دیگری در سر داشت.
ایرج نوجوان، اوایل فکر میکرد قرار است هنرپیشه شود اما بعد برای گروههای تئاتری شعر گفت و آواز خواند و کمکم شد خواننده. قبل از انقلاب ترانههایی خواند که به صورت کاست دست به دست میشد و بعد در سال ۵۹ جرس و خلق لر را در کنار استاد علی اکبر شکارچی کار کرد و در تمام این سالها و در اغلب آثارش یار همیشگی و دوست دوران نوجوانیاش فرج علیپور را هم همراه داشت.
در سالهای جوانی جریانات جدی ادبی، هنری و حتی سیاسی پایتخت را رصد میکرد و از این گرایش به سیاست هم بسیار لطمه دید. البته حاصل آن نگاههای عمیق به جامعه این شد که برای فاجعه حلبچه، آوارگی کردهای عراقی، زلزله کردستان و خودسوزیهای منطقهشان شعر سرود و آواز خواند و همواره، به عنوان یک هنرمند مسئول، آلام و دردهای جامعهاش را مدنظر داشت و آنقدر عمیق که به حنجره زخمیزاگرس مشهور شد و این عنوان، علاوه بر شعرها، به نوع خوانش ایشان هم مربوط است. ایرج رحمانپور آوازهای «هوره» و «مویه» را احیا کرد و در صدایش ریخت تا خواندنش آنقدر عمیق و سوزناک باشد با این حال وقتی صحبت از جنگ و تفنگ میشود، با دلیل و مدرک ثابت میکند که برخلاف تصور خیلی از ما، این دو واژه و مفهوم ربطی به فولکلور لرستان ندارد.
صحبتهای این شاعر، خواننده و آهنگساز مولف را بخوانید تا دلایل این اظهار نظر مهم را از زبان ایشان بشنوید با این توضیح که این، بخشی از یک گفتگوی مفصل است درباره زندگی هنری یک هنرمند تاثیرگذار ملی.
استاد ایرج رحمانپور با گروهش، روز ۲۶ بهمن در فرهنگسرای نیاوران و در قالب جشنواره فجرموسیقی لری و لکی را اجرا میکند.
نکتهای که شما در مورد مازندران گفتید هم درست است. آنجا شادابی و نشاط و زندگی جایگاه ویژهای دارد و هرچقدر که زمین خشکتر میشود اندوهت انتظارت به آسمان هم بیشتر میشود. انتظار باران کشیدن خودش انتظار زیادیست که بعد توی همه عرصههای زندگی انسان وارد میشود اما اینکه جنگ و تفنگ جزء اصلی فرهنگ ما باشد اشتباه است و دلایل دیگری هم دارد. در اواخر حکومت قاجار و بخشی از حکومت رضا شاه پهلوی برخوردهایی با عشایر و ایلات صورت میگیرد که در شمال هم بوده. مگر میرزاکوچک خان را در شمال نداشتیم و مگر مدتها آنجا لشگرکشی نمیشد، اما کسی نیامده برای تفنگ و جنگ بسراید و ستایشش کند. اگر هم ستایشی میشد یک انسان یا لیدر یک جریان بود که ستایش میشد نه جنگ و تفنگ. من در یکی از کارهای آلبوم وانو به لری و با شعر میخوانم که «این کارها که برای جنگ خوانده میشود را نمیدانم به کی میگویند، نمیدانم با کی جنگیدند، نمیدانم جنگ کی را میگویند. من نمیفهمم.» توی ترانه هست: «نونم وا کی/ نونم سی چی». نمیدانم با کی و نمیدانم برای چی. کدام جنگ؟ فقط یه عده برادر کشی و مرگ و اینها بوده. متاسفانه بحث «دایه دایه» در کشور میگیرد و سوءاستفادهها و بهرهبرداریهایی از آن شد که تاثیرات بدی گذاشت و نسلهایی بعدی مثل خود شماها ما را با «دایه دایه» و تفنگ و این مسائل میشناسند، در حالی که آنجا مردمش آنقدر لطیف و مهربان و اهل صلح و آرامش و زندگی هستند که حد ندارد. در یک مقطع کوتاه در دوره قاجار و اوایل رضا شاه که جنگهای مرکز با عشایر بوده، برای همه بوده. آنها میخواستند مرکز را بر همه جا مسلط کنند با همه اقوام ایرانی درگیری داشتند و هرگاه در هر جا کسی سربلند میکرد و نیمچه استقلالی میخواست، برخوردهای بامرکز داشته و همه جا معمول بوده. اما در آنجا متاسفانه یک سری شعر به یادگار میماند که بعد آن را تعمیم میدهند و حکومتها هم از آن استفاده میکنند. این عین شناسنامه موسیقی و فرهنگ ما نیست.
تفنگ جرو فرهنگ من است اما از فولک نیامده، شاعر شهری باسواد آن را سروده. شاعر این کار دبیر بوده. یک دبیر محترم فرهنگی شعر گفته و یک خواننده بسیار خوب شهری هم آن را خوانده.
ایرج نوجوان، اوایل فکر میکرد قرار است هنرپیشه شود اما بعد برای گروههای تئاتری شعر گفت و آواز خواند و کمکم شد خواننده. قبل از انقلاب ترانههایی خواند که به صورت کاست دست به دست میشد و بعد در سال ۵۹ جرس و خلق لر را در کنار استاد علی اکبر شکارچی کار کرد و در تمام این سالها و در اغلب آثارش یار همیشگی و دوست دوران نوجوانیاش فرج علیپور را هم همراه داشت.
در سالهای جوانی جریانات جدی ادبی، هنری و حتی سیاسی پایتخت را رصد میکرد و از این گرایش به سیاست هم بسیار لطمه دید. البته حاصل آن نگاههای عمیق به جامعه این شد که برای فاجعه حلبچه، آوارگی کردهای عراقی، زلزله کردستان و خودسوزیهای منطقهشان شعر سرود و آواز خواند و همواره، به عنوان یک هنرمند مسئول، آلام و دردهای جامعهاش را مدنظر داشت و آنقدر عمیق که به حنجره زخمیزاگرس مشهور شد و این عنوان، علاوه بر شعرها، به نوع خوانش ایشان هم مربوط است. ایرج رحمانپور آوازهای «هوره» و «مویه» را احیا کرد و در صدایش ریخت تا خواندنش آنقدر عمیق و سوزناک باشد با این حال وقتی صحبت از جنگ و تفنگ میشود، با دلیل و مدرک ثابت میکند که برخلاف تصور خیلی از ما، این دو واژه و مفهوم ربطی به فولکلور لرستان ندارد.
صحبتهای این شاعر، خواننده و آهنگساز مولف را بخوانید تا دلایل این اظهار نظر مهم را از زبان ایشان بشنوید با این توضیح که این، بخشی از یک گفتگوی مفصل است درباره زندگی هنری یک هنرمند تاثیرگذار ملی.
استاد ایرج رحمانپور با گروهش، روز ۲۶ بهمن در فرهنگسرای نیاوران و در قالب جشنواره فجرموسیقی لری و لکی را اجرا میکند.
- *شما از کسانی هستید که روی بنمایههای تاریخی و فرهنگی خودتان تحقیق و پژوهش کردید و به نوع تازههای از خواندن و خلق موسیقی و آواز رسیدید. این اتفاق در مناطق مختلف افتاد و مثلا در مازندران هم مرحوم استاد احمدمحسنپور و دیگران این کار را کردند و در لرستان شما و چند نفر دیگر و همینطور مناطق دیگر. یعنی به نوعی بازگشت با اصالتها و کشف نغمههای درونی قومیاتفاق میافتاد...
- *دلیل دیگر هم این بود که کسی اجازه نمیداد موسیقی مطربی و موسیقی شاد مناطق اجرا شود و خواهناخواه آن نوع موسیقی به محاق رفته بود. یعنی کسانی در بدنه نهادها که علاقمند بودند، به این نوع موسیقیها به این بهانه که قدیمیاند، شش و هشت و شاد نیستند و... مجوز میدادند و مطربها و موسیقی مطربی هم رفته بود در حاشیه.
- *چه سالی بود؟
- *شما قبل از این خلق لر و جرس را منتشر کرده بودید. بعد چه کار کردید؟
- *در کنار این کارها کار تحقیق روی هوره و مویهها را انجام میدادید؟
- *در این زمینه آیا منابع مکتوب هم وجود داشت؟
- *آقای درویشی هم در این زمینه خیلی فعالیت کردند
- *کی این کارها را به صورت رسمی منتشر کردید؟
- *این اولین کنسرت رسمی تان بود؟
- *مردم شما را میشناختند؟
- *نوازندههایی که شما را در این ارکستر همراهی میکردند چه کسانی بودند؟
- *استقبال زیاد بود؟
- *همه کنسرتها را در خرم آباد برگزار میکردید؟
- *کی به صورت کاست آن را منتشر کردید؟
- *اتفاقا این یکی از ویژگیهای همه آثار شماست و فکر میکنم در اکثر مناطق، زندگی، کار، آلام و شادیهای مردم در آثار موسیقیشان آمده است. حقیقتا هم باید موسیقی اینگونه باشد یا اقلا اینکه اگر اینگونه باشد بیشتر به دل مینشیند...
- *شما همیشه سبک خودتان را داشتید. آیا با خوانندگان دیگر مثل مرحوم رضا سقایی هم ارتباط داشتید؟
- *برای ایشان ترانه و ملودی گفتید؟
- *یک بار هم از مرحوم مجتبی میرزاده صحبت کردید و واقعا باید گفت که ایشان در موسیقی ایران بسیار موثر و بینظیر بود.
- *در بسیاری از کارهایی که کرد هم اسم ایشان اصلا نیست. یعنی مرد پشت صحنه هم بودند و در بسیاری از آثار ماندگاری موسیقی ایران هم نقش زیادی داشتند.
- *شما به عنوان «حنجره زخمیزاگرس» معروف هستید و الان در این مصاحبه، دلیل آن غم دلنشین صدای شما را متوجه شدهام: مشکلاتی که برایتان به وجود آمد، فضایی که در خانواده داشتید، سالها نتوانستید بخوانید و به اینها اضافه کنید غمیکه به صورت سیستماتیک در موسیقی لری هست...
- *بله. در موسیقی مازندرانی هم هست اما اقلیم و زندگی مردم مازندران با اقلیم لرستان تفاوتهایی دارد و موسیقی مردم مازندران بیشتر در مقولات مربوط به زیبایی، عشق، کار، خرمنکوبی و... است و در سمت شما علاوه بر اینها جنگ و تفنگ را هم دارد در حالی که ما زیاد جنگ و تفنگ نداریم.
نکتهای که شما در مورد مازندران گفتید هم درست است. آنجا شادابی و نشاط و زندگی جایگاه ویژهای دارد و هرچقدر که زمین خشکتر میشود اندوهت انتظارت به آسمان هم بیشتر میشود. انتظار باران کشیدن خودش انتظار زیادیست که بعد توی همه عرصههای زندگی انسان وارد میشود اما اینکه جنگ و تفنگ جزء اصلی فرهنگ ما باشد اشتباه است و دلایل دیگری هم دارد. در اواخر حکومت قاجار و بخشی از حکومت رضا شاه پهلوی برخوردهایی با عشایر و ایلات صورت میگیرد که در شمال هم بوده. مگر میرزاکوچک خان را در شمال نداشتیم و مگر مدتها آنجا لشگرکشی نمیشد، اما کسی نیامده برای تفنگ و جنگ بسراید و ستایشش کند. اگر هم ستایشی میشد یک انسان یا لیدر یک جریان بود که ستایش میشد نه جنگ و تفنگ. من در یکی از کارهای آلبوم وانو به لری و با شعر میخوانم که «این کارها که برای جنگ خوانده میشود را نمیدانم به کی میگویند، نمیدانم با کی جنگیدند، نمیدانم جنگ کی را میگویند. من نمیفهمم.» توی ترانه هست: «نونم وا کی/ نونم سی چی». نمیدانم با کی و نمیدانم برای چی. کدام جنگ؟ فقط یه عده برادر کشی و مرگ و اینها بوده. متاسفانه بحث «دایه دایه» در کشور میگیرد و سوءاستفادهها و بهرهبرداریهایی از آن شد که تاثیرات بدی گذاشت و نسلهایی بعدی مثل خود شماها ما را با «دایه دایه» و تفنگ و این مسائل میشناسند، در حالی که آنجا مردمش آنقدر لطیف و مهربان و اهل صلح و آرامش و زندگی هستند که حد ندارد. در یک مقطع کوتاه در دوره قاجار و اوایل رضا شاه که جنگهای مرکز با عشایر بوده، برای همه بوده. آنها میخواستند مرکز را بر همه جا مسلط کنند با همه اقوام ایرانی درگیری داشتند و هرگاه در هر جا کسی سربلند میکرد و نیمچه استقلالی میخواست، برخوردهای بامرکز داشته و همه جا معمول بوده. اما در آنجا متاسفانه یک سری شعر به یادگار میماند که بعد آن را تعمیم میدهند و حکومتها هم از آن استفاده میکنند. این عین شناسنامه موسیقی و فرهنگ ما نیست.
- *درست است اما مثلا دایه دایه در اوج سالهای جنگ خوانده شده و تاثیر زیادی داشته برای همین محبوب شده...
- *آنجا دکتر محسن رضایی هم صحبت کرده بود.
- *یک نکته را بگویم که شما جزو طیف روشنفکر خوانندگان و شاعران موسیقی لرستان و کشور ما هستید که هم شعر مینویسید و هم از یک خانواده باسواد آمدهاید و چه از لحاظ خانوادگی و چه از همه نظرهای دیگر طوری بزرگ شدهاید که تفکرتان شاید متفاوت باشد با آنچه خوانندگان دیگری که عمدتا سواد و مطالعات آنچنانی ندارند فکر میکنند. اینها را گفتم که به این نکته برسم که انگار آن حالت جنگ و تفنگ هم وجود داشته وبرای مردمی که میخواستند از خودشان و خانوادهشان دفاع کنند تفنگ نقش تعیینکنندهای داشته...
- *این ترانه آقای سقایی که فولک نبود؟
- *موضوع این است که دایه دایه هم در ستایش جنگ نیست و درست است که میگوید وقت جنگ است اما فقط خبر میدهد و ستایش نمیکند.
تفنگ جرو فرهنگ من است اما از فولک نیامده، شاعر شهری باسواد آن را سروده. شاعر این کار دبیر بوده. یک دبیر محترم فرهنگی شعر گفته و یک خواننده بسیار خوب شهری هم آن را خوانده.
- * «شووه سالم که رسس» را چه کسی خوانده بود؟
- *استاد. شما در این سالهایی که کار میکنید آیا پشیمان نشدید از اینکه همه انرژی و توان خود را گذاشتید برای موسیقی محلی و بومیمنطقه خودتان و در ژانرهای دیگری کار نکردید؟ آیا شده که با خودتان بگویید کاش شعر فارسی گفته بودم و در موسیقی دستگاهی و یا حتی موسیقی پاپ کار کرده بودم؟
منبع:
اختصاصي سایت موسيقي ما
تاریخ انتشار : چهارشنبه 21 بهمن 1394 - 11:11
دیدگاهها
ایرج رحمانپور واقعا استاد بی بدیل موسیقی لرستان و فولکور ایران است و تلاش های ایشان برای حفظ این نوع موسیقی واقعا قابل تقدیر است.
استاد ان شاءالله بویی وِ صد و بیست سال و تولدت هم مارِک بویه.
برای شادی روح استاد سقائی فاتحه ای بفرسیت.
استاد رحمانپور بی نظیرن
مرسی بابت مصاحبه تون
پاینده باشید استاد بزرگ
عشق منه
صداش لنگه نداره بخداااااااا
افتخاااااار موسیقی لرستان
تبریک بسیاااار
افتخار لرستان استاد رحمانپور
دورود بر قوم لر
تفنگ دردت و جونم تفنگ بی تو نمونم .
افتخار لرستان
اصالت و قدمت در این خطه از ایران جهانی است و موسیقی منحصر به فرد و خاصش چنین هنرمندانی را پرورش داده و به ایران و جهان معرفی کرده است، پایدار باد...
بسیاااااار عالیییییی اتفاقل چند وقت پیش در کانالی اهنگ های کردی چند تا از اهنگ های استاد گذاشته بودن...
❤❤
در یک کلام ----> استاد . فقط همین
درود بر استاد رحمانپور
درود بر حنجره ی پر از دردت،استاد همواره مانا باشی
درود بر دنگ زیم گرین
حنجره زخمی زاگرس
استاد عزیز بزرگترین و خوش حال کننده ترین اتفاق در زندگی من اشنایی با تفکر و شخص شما است
یادم نمی رود
ان شب رویای در تالار وحدت
دانشجوی رشته نفت از یکی از دهات های الشتر به تهران
امده و مشغول تحصیل است
سخت درس میخاند و درگیر دانشگاهست
بواسطه یکی از دوستانش که از همشهریان استاد است با اثار رحمانپور اشنا می شود
جذابیت خاصی را در اثار استاد می بیند هی از هرکسی که رحمانپور را می شناسد کنجکاوانه درباره اثار تفکر ترانه خانواده و... می پرسد
به یک شناخت نسبی از استاد می رسد و تشنه دیدار او می شود
از فیس بوک خبر کنسرت استاد را می بیند
با دوستان هماهنگ می کند و به کنسرت استاد می رود
سالن سه طبقه تالار مملو از جمعیت است
پرده کنار می رود استاد ایرج رحمانپور را میبیند با استاد احسان عبدی پور
و یکی از خوانندگان دشتی و بختیاری
اول موسیقی دشتی
استقبال خوب بود بعدشم صدای یکی از عزیزان بختیاری انصافا عالی بود و با استقبال خوبی مواجه شد
اما
نوبت به استاد رحمانپور رسید
لبام می لرزید تمام موهای بدنم سیخ شد و اشک چشمانم سیلابی شد بر گونه هایم
چشمامو بسته بودم فقط گوش می کردم
دسمه بیر تا بکه گل دو تل حوشک دار درد این شعر یک فلسفه بود
دار درد
دو تل حوشک
دسمه بیر
هیجان فوق العاده ای بر سالن حاکم شده بود
مور استاد در این ترانه ادم رو به سال های دور میبرد و غمی که باید در شادترین ترانه ستاد باشد را توجیه می کرد
خاتمه کنسرت مسرور سر خوش
گوشه ای کمین کردیم برای دیدار استاد عزیز
یکی از دوستان که استاد نیز ایشان را می شناسند صدایی شبیه استاد دارند در بیرون از تالار شروع به خواندن ترانه سوز تونی که سوز موینم کردند
که استاد با گرمی و زمزمه همین اهنگ به ما پیوستند
یک شب رویایی رقم خورد
هزاران درود بر استاد عزیز و صاحب سبک
بزرگ مرد لر ???
افزودن یک دیدگاه جدید