جشنواره ملی موسیقی خلاق
 
کنسرت قاف - فرهاد فخرالدینی
 
برنامه یاد بعضی نفرات
 
گفت و گوی خواندنی میلاد عمرانلو با علی رهبری؛
در آرزوی بازگشت به ایران هستم
موسیقی ما - علی رهبری ‌سال‌هاست در اتریش سکونت دارد. نامش در دانشنامه‌های موسیقی جهان به‌عنوان یکی از رهبران موسیقی موفق جهان ثبت شده. طی چهاردهه فعالیت حرفه‌ای افتخارات زیادی کسب کرده؛ از دریافت مدال‌ طلای جهانی در مسابقات رهبری ارکستر و رهبری بیش از ١٢٠ارکستر مطرح دنیا گرفته تا دستیاری «هربرت فون‌کارایان» رهبر افسانه‌ای جهان و ضبط حدود ٢٠٠اثر موسیقی کلاسیک جهانی با حرفه‌ای‌ترین ارکسترها و اپراهای دنیا. نام او چندی پیش دوباره سر زبان‌ها افتاد. اوایل آذر سال‌جاری این رهبر و آهنگساز ایرانی در نامه‌ای از حسین علیزاده خواست پیرامون قبول‌کردن یا نکردن نشان شوالیه از دولت فرانسه، کمی بیشتر تامل کند؛ چراکه از نظر او شأن و مقام حسین علیزاده از نشان شوالیه خیلی بالاتر است. بااین‌حال واکنش علیزاده در برابر این نامه مشخص نبود تا اینکه این هنرمند در نامه‌ای سرگشاده با عنوان «به نام حسین علیزاده قناعت می‌کنم» از پذیرش نشان شوالیه امتناع کرد. گفت‌وگوی حاضر هر چند اشاره‌ای هم به این ماجرا دارد با این حال بیشتر، مروری است بر زندگی حرفه‌ای این آهنگساز و رهبر ارکستر. میلاد عمرانلو، گفت‌وگوکننده، از موسیقیدانان موفق ایرانی و رهبر «گروه کر آوازی تهران» است. این گروه امسال در هشتمین جشنواره جهانی گروه‌های کر جهان دومدال طلا و یک‌مدال نقره کسب کرد. هشتمین جشنواره جهانی گروه‌های جهان از ١٨تا ٢٢تیر در شهر ریگا، پایتخت لتونی برگزار شد که گروه کر آوازی تهران توانست در دوشاخه mix chamber choir و folklore مدال طلا و مدال نقره را در ‌بخش popular choral music به خود اختصاص دهد. این گروه که در سه‌سال گذشته به‌دلیل نداشتن حامی مالی به سختی توانایی شرکت در رقابت‌های جهانی را داشته، با درخشش در مسابقات جهانی گروه‌های کر، مورد تقدیر بزرگان موسیقی ایران همچون محمدرضا شجریان قرار گرفته است.

 
  • مى خواهم با مقدمه اى از زندگيتان اين مصاحبه را آغاز كنيم.
- درباره من و زندگى من چه قبل و چه بعد از انقلاب رسانه هاى ايران خيلى كامل و عالى نوشته اند،البته روزنامه هايى هم بوده اند كه به مطالبى پرداخته اند كه بر فرض درست بودن نيز اهميتى ندارد.من در تمام دوران زندگيم هيچ گونه فعاليت سياسى نداشته ام زيرا علاقه اى هم به آن نداشته ام.
بهتر است به مسائل رهبرى اكستر و آهنگسازى كه شغل من مى باشند و ايرانى بودنم بپردازيم.

ايرانى بودن من در خيلى از كشورها ضرر داشته،اما به عنوان ايرانى كمتر كشورى وجود دارد كه مرا دعوت نكرده باشند در ٤٠ سال گذشته بيش از ١٣٠ اركستر مختلف را رهبرى كرده ام.
 
 
  • كمى از دوران تحصيل خود بگوئيد.
من در هنرستان قطعاتى براى گروه كر مى نوشتم و خودم نيز آنها را رهبرى مى كردم و از همان جا رهبرى كردن براى من آغاز شد،بعلاوه شايد فراموش شده باشد  كه من از كودكى موسيقى ايرانى و دستگاه ها را با ساز ويلن فرا گرفتم. و البته  در كنار آن به نواختن ويلن كلاسيك و پيانو نيز مشغول بودم،و فراموش نكنيم كه من ساز تنبك را نزد استاد حسين تهرانى و محمد اسماعيلى فرا گرفتم و در كنار ايشان نيز نوازندگى كرده ام،حتا ساز نى را از آقاى حسن ناهيد ياد گرفته ام واز هر جهت ايرانى هستم و ميخواهم به جوانان ايرانى بگويم كه همان پايه ى موسيقى ايرانى فراگيرى موسيقى كلاسيك را براى من بسيار آسان كرد.آن زمان خيلى ها اعتقاد داشتند كسى كه در موسيقى ايرانى قوى است نمى تواند در موسيقى غربى حرفى براى گفتم داشته باشد.

در سن ١٩ سالگى براى ادامه تحصيل در رشته آهنگسازى و رهبرى اركستر به آكادمى موسيقى وين فرستاده شدم،و بعد از گرفتن ديپلم با درجه بسيار بالا در سن ٢٤سالگى، آكادمى وين من را به عنوان دستيار (آسيستانت) پروفسور اوربانر در رشته آهنگسازى استخدام كرد.

يك سال به عنوان دستيار به تدريس آهنگسازى مشغول شدم و اركسترهاى كوچك مختلفى را رهبرى كردم.سال بعد آكادمى وين از من دعوت كرد كه از فصل هنرى جديد به عنوان پروفسور آهنگسازى ادامه همكارى داشته باشم،كه اين براى من افتخار بزرگى بود،معدود اشخاصى مانند آقاى احمد پژمان كه در اين كار وارد هستند مى دانند كه تدريس آهنگسازى در آكادمى وين چه افتخار بزرگى است.

شايد تصور من از آينده ى هنرى ام همان بود كه در آن زمان به آن رسيده بودم.!آن زمان طبق قراردادى كه آقاى حسين دهلوى رئيس وقت هنرستان نوشته بودند من هر ماه براى هنرستان موسيقى ملى يك قطعه موسيقى مى ساختم و به تهران مى فرستادم،خدا مى داند كه بعد از انقلاب چه به سر آن ها آمد!
 
  •  چه زمان و به چه دليل به ايران بازگشتيد؟
درست در همين زمان از وزارت فرهنگ و هنر  به من تلفن كرده اند كه به تهران بياييد با شما كار داريم،مى دانستم كه حتما كار مهمى با من دارند،و درست فكر مى كردم.در تهران به من پيشنهاد رياست هنرستان موسيقى ملى و همچنين از سال بعد رياست كنسرواتوار تهران را دادند.اين باعث تعجب من بود چون من فقط ٢٤-٥ سال سن داشتم،ولى عاشق اين بودم كه وضع هنرستان ها را درست كنم.از زمان دانشجويى از احوال دانشجويان هنرستان آگاه بودم و مى دانستم كه  بچه هاى بى بضاعت در هنرستان وجود دارند.

من به جاى آقاى مصطفى كمال پورتراب كه بعد از آقاى دهلوى رئيس هنرستان شده بودند مشغول به كار شدم،ايشان اصلا از اين مساله ناراحت نشدند و به من در اين كار كمك كردند و من نيز تا امروز به ايشان احترام گذاشته ام.
 
 
  • بعد از شروع كار به عنوان رئيس هنرستان موسيقى چه كارهايى انجام داديد؟
اولين كار تشكيل اركستر ژونس موزيكال بود،كه به اجراى موسيقى كلاسيك و قطعات آهنگسازان ايرانى مشغول شديم.

براى بچه ها خوابگاه درست كردم و ساز گرفتم. با اركستر ژونس موزيكال براى اجراى موسيقى به تمام شهرهاى بزرگ ايران سفر كرديم.در آن زمان تمام تلاش من اين بود كه سطح هنرستان ها انقدر بالا برود كه بتواند به اركستر سمفونيك و اركستر سازهاى ملى كمك كند.بعد از سه سال كم كم انتقاد هاى من بر وزارت فرهنگ  و هنر كه مرا به ايران دعوت كرده بود زياد شد. به وضعيت اركستر سمفونيك تهران انتقاد داشتم كه چرا آن همه نوازنده خارجى استخدام كرده اند و به چه دليل سوليست هاى(تكنوازان) گران قيمت دعوت ميكنند اما يك ساز ١٠٠-١٥٠دلارى كه براى بچه هاى هنرستان نياز داشتيم تهيه نمى كردند.من با پول دستمزد سوليست هاى خارجى مى توانستم براى ٣٠ نفر از بچه هاى هنرستان سازهاى عالى تهيه كنم!

به اين دلائل و از آنجا كه احساس مى كردم به هدفى كه در ذهن خود داشتم نمى توانم برسم و على الرقم درآمد بالا و احترام زيادى كه براى من قائل بودند،با وجود تمام اركسترها از جمله اركستر اپرا،اركستر سمفونيك ،اركستر مجلسى راديو و تلويزيون كه در آن ها رهبرى مى كردم،سه سال قبل از انقلاب با دلخورى ايران را ترك كردم و بدون تعارف مى گويم كه فكر مى كردم كه ديگر به ايران باز نخواهم گشت. چون معتقد بودم كه وزير وقت و هيچكس ديگرى از مسؤولين به فكر بهبود شرايط بچه هاى هنرستان نبودند.

اين در شرايطى است كه يك روزنامه در تهران نوشته است من بعد از انقلاب از ايران فرار كرده ام كه البته من اين را نمى فهمم!اغلب استادان امروز كه آن زمان سن كمى داشتند اين را مى دانند حال چرا حرفى از اين مساله نمى زنند،نمى دانم!

بايد بگويم كه حق كاملا با من بود،زيرا آينده درست نشد. شايد عده اى بگويند كه انقلاب شد و ...به نظر من اين حرف چندان درست نيست،زيرا دولت هاى مختلف كارى با اركستر ها نداشته اند،حتا دولت آقاى احمدى نژاد هم كارى با اركستر نداشته زيرا از ٨ سال ٦ سال اركستر وجود داشته.به اعتقاد من پايه ى اركستر قبل از انقلاب و به دليل آوردن نوازنده هاى خارجى خراب شده بود و ديدم كه وقتى آنها رفتند اركستر خالى شد.عده اى از نوازندگان ايرانى هم رفتند و ديگر چيزى باقى نماند.اما نبايد از حق گذشت كه عده اى از موزيسين ها كه مانده بودند با هر زحمت و سختى بود اركستر را حفظ كردند،و تا جايى كه من مى دانم هيچ كدام از دولت ها اركستر را تعطيل نكردند،در صورتى كه بعد از انقلاب اسلامى مى توانستند اركستر ها را تعطيل كنند همانطور كه ساز در صدا و سيما نشان ندادند.
 
  • چه شد كه در مسابقات رهبرى اركستر در فرانسه شركت كرديد؟
 مرحوم سعدى حسنى كه واقعا حمايت كرده بودند كه من اركستر ژونس موزيكال ايران را درست كنم وقتى ديدند كه من در سال ٥٤ ايران را ترك مى كنم اصرار كردند كه من بايد در مسابقات جهانى رهبرى اركستر فرانسه شركت كنم.من براى سال ١٩٧٧ اسم نويسى كردم،جواب دادند كه نمى توانيم شما را على الرغم مدارك خوبى كه ارائه داده ايد قبول كنيم!اما بعد از چند هفته مجدداً جواب دادند كه يك نفر از مسابقه انصراف داده و ما شما را به جاى ايشان به مسابقات دعوت مى كنيم.بعد از يك هفته رقابت با ٣٥ كشور بزرگ دنيا به نام على رهبرى و براى كشور ايران مدال طلاى مسابقات جهانى را به دست آوردم. بعد از اين مسابقات حدود ٢٠ دعوت نامه از كشور هاى مختلف براى من ارسال شد.

همان سال وزارت فرهنگ و هنر از من دعوت كردند كه به عنوان رئيس اركستر اپراى تهران به ايران بازگردم كه من نپذيرفتم زيرا نوشداروى بعد از مرگ سهراب بود!

بعد از مسابقات فرانسه به توصيه چند دوست خوب ايرانى براى مسابقات جايزه بزرگ ژنو در سوييس ثبت نام كردم كه اين مسابقات ميان برندگان مسابقات سالهاى قبل برگزار مى شد.حدود ٤٠ نفر در اين مسابقات حضور داشتند كه در نهايت من مدال نقره را به دست آوردم و البته مدال طلا به هيچ فردى تعلق نگرفت!اين جايزه درست  يك سال قبل از انقلاب به دست آمد و در دنيا سر وصداى زيادى كرد.
 
 
  • اولين بار چه زمان از شما براى رهبرى اركستر فيلارمونيك برلين دعوت شد؟
درست سال ١٩٧٩ يعنى سالى كه انقلاب در ايران به پيروزى رسيد از من براى رهبرى اركستر فيلارمونيك برلين دعوت به عمل آمد.برنامه كنسرت شامل آثارى از جرج گرشوين،ساموئل باربر و گروفه بود.اين كنسرت بسيار موفقيت آميز بود و نتيجه آن دعوت مجدد براى بهار ١٩٨٠ بود.در كنسرت دوم كنسرتو پيانوى شومان و پتروشكا اثر ايگور استراوينسكى را اجرا كردم.بعد از اين موفقيت ها آقاى هربرت فون كارايان من را به عنوان دستيار خودشان در اركستر فيلارمونيك برلين و رهبر رزرو انتخاب كردند،وظيفه رهبر رزرو اين است كه در كنسرت با لباس آماده بنشيند كه اگر اتفاقى براى رهبر بيفتد به جاى وى رهبرى كند.به مدت پنج سال اركستر برلين از من به طور مرتب دعوت مى كردند.

سپس اركستر بروكسل از من دعوت كرد كه به جاى يك رهبر اهل روسيه كه مريض شده بود براى اجراى سمفونى دهم شوستاكوويچ به آنجا بروم.كه همان اجرا منجر به اين شد كه من را ٤ سال به عنوان رهبر مهمان دائم و بعد از آن ٨ سال به عنوان مدير هنرى و رئيس اركستر در بروكسل بمانم.
 
 
  • به نظر شما سطح اركستر سمفونيك تهران در سالهاى قبل از انقلاب در قياس با اركسترهاى ديگر چطور بوده است؟
بين سالهاى ١٩٧٠ تا ١٩٧٩ سالهايى بود كه آقاى فرهاد مشكات را به جاى آقاى حشمت سنجرى آوردند و خيلى خرج كردند،نوازندگان خارجى را به جاى نوازندگان ايرانى به اركستر وارد كردند.اما اگر دقت كنيد دقيقا دهه هفتاد ميلادى سال هايى است كه تمام اركستر هاى دنيا آثار ضبط شده عالى دارند،چون صنعت ضبط موسيقى بسيار پيشرفت كرده بود،چرا از آن اركسترى كه آنقدر پول خرجش كرده بودند و مى گويند دوران  طلايى يك آلبوم ضبط شده وجود ندارد؟به عقيده من چون سطح آنقدر كه بايد بالا نبود.آخرين كنسرت من قبل از ترك ايران  در سال ١٣٥٤ سمفونى شماره هفت بتهوون با اركستر سمفونيك تهران بود،اگر آن اركستر را با اركسترهايى كه سال بعد در اروپا رهبرى كرده مقايسه كنم سطحش پائين بوده است.

اين خلاف چيزى است كه خيلى ها فكر مى كنند،دوران دوران طلايى نبود،بلكه فقط ظاهرش طلايى بود!براى همين هم به سادگى فرو ريخت و تقصير را به گردن انقلاب اسلامى گذاشتند!درست است كه خارجى ها بايد مى رفتند چون پول نبود،حتا برخى از ايرانى هايى كه نوازندگان خوبى بودند مثل آقاى صهبايى و انتظامى رفتند و بايد هم مى رفتند چون اصل اركستر خارجى بودند،اگر همان زمان كه با آن همه هزينه نوازندگان خارجى را آورده بودند همان هزينه را صرف تعليم نوازندگان ايرانى و خريد ساز براى بچه هاى هنرستان مى كردند اركستر به گونه صدمه نمى ديد.
 
 
  • تا كنون چه تعداد سى دى توسط ضبط شده است؟
از من حدود ٢٧٠ سى دى منتشر شده كه از اين بين ٤٢ عدد  آن اپرا است و در فروشگاه هاى موسيقى وجود دارد.
 
 
  • از بازگشت دوباره خود به ايران بگوييد؟
من  ٣٠ سال يعنى تا سال ٨٤ با اركستر و كلا با ايران هيچ ارتباطى نداشته ام.تا اينكه ٩ سال پيش براى ديدار با پروفسور كريستين داويد (كه استاد اغلب اساتيد بزرگ فعلى ايرانى بوده اند) به منزلشان در وين رفتم،همسر ايشان خانم قصرى خواننده بزرگ ايرانى از من سوال كرد كجا بودى؟ من هم جواب دادم پاريس كنسرت داشتم و تازه رسيدم.ايشان گفتند رهبرى جان وين و پاريس و برلين و ... چيه؟ چرا به ايران نمى روى؟ گفتم راستش كسى تا به حال من را دعوت نكرده. ايشان تعجب كردند و گفتند در ايران مى گويند رهبرى نمى خواهد كه به ايران بيايد. من در جواب به ايشان گفتم كه اصلا اينطور نيست بلكه تنها دليلش اين است كه تا به حال كسى مرا دعوت نكرده اما اگر دعوت كنند حتما به ايران مى روم.گفت چه زمانى ميتوانى به ايران بروى؟ گفتم تمام برنامه ى من پراست اما هر زمان كه دعوت كنند هر تعداد  برنامه كه لازم باشد را كنسل ميكنم و به ايران مى روم.ايشان گفتند من هفته آينده به تهران مى روم و از آنجا با شما تماس مى گيرم.

درست يك هفته بعد مرحوم فريدون ناصرى از تهران با من تماس گرفت و با خوشحالى گفت شنيده ام دوست دارى به ايران بيايى! و قرار شد خرداد ٨٤ به ايران سفر كنم. با سمفونى چهارم چايكوفسكى و سمفونى نهم دورژاك تمرين ها را شروع كرديم كه بسيار عالى و حرفه اى بود. بعد از گذشت چند روز آقاى ناصرى گفتند كه همه دوست دارند شما اينجا بمانيد و رئيس اركستر بشويد!من جواب دادم كه براى اين كار بايد تمام برنامه هايم را كنسل كنم و البته نهايتاً با كمال ميل اين كار را كردم.

من شهريور ماه براى اداره اركستر و اجراى سمفونى نهم بتهوون با همسر و دو فرزندم با ٢٥ چمدان به ايران آمدم و البته ضرر مالى كه به دليل كنسل كردن برنامه هايم اتفاق افتاد برايم اهميتى نداشت.
 
 
  • و چه شد كه تنها پس از اجراى يك كنسرت ايران را ترك كرديد؟
وقتى به ايران آمدم متوجه شدم وضعيت حقوق نوازندگان بسيار بد است.بعد از اجراى سمفونى نهم بتهوون با اين تفكر كه در ايران به من نياز دارند و براى من احترام قائل هستند براى آقاى وزير نامه نوشتم و اعلام كردم من از ايران مى روم و تا زمانى كه وضعيت حقوق نوازندگان را درست نشود به ايران باز نخواهم گشت.كه البته متاسفانه اشخاص زيادى از اين نامه سو استفاده كردند و در زمان آقاى احمدى نژاد هم اقدام خاصى انجام نشد،شايد كمى بهتر از قبل شد اما كافى نبود و البته بعد از آن هم از من دعوت نشد كه به ايران برگردم.
 
 
  • لطفا در مورد شبهات بوجود آمده بشتر توضيح بدهيد.
يكى از روزنامه ها مدتى پيش نوشته بوده كه آقاى رهبرى بعد از انقلاب نامش را عوض و ايران فرار كرده است،كه اين حقيقت ندارد. من ٣ سال قبل از انقلاب ايران را ترك كرده ام و هيچ ارتباطى به جريان انقلاب نداشته است.در بخش ديگرى از اين مطلب  آمده است كه حكومت سابق از ايشان حمايت كرده!!!من پسر يك پزشكيار معمولى در بيمارستان فيروزآبادى بودم و با تلاش و زحمت زياد به اينجا رسيده ام.اگر منظور از حمايت رياست هنرستان موسيقى باشد كه قبل از من آقايان دهلوى و پورتراب نيز رئيس هنرستان بوده اند.

در فرهنگ ما ايرانى ها اغلب فكر مى كنند اگر كسى به جايى برسد يا بايد متقلب،فاسد و يا جز مافيا باشد،نه اينطور نيست من به تنهايى ثابت كردم كه مى توانى از خانواده معمولى باشى،كار درست و حسابى بكنى،خوش اخلاق هم نباشى و درهاى همه ى دنيا را برايت باز كنند.اگر دولت قبل بر فرض محال از كسانى مانند من حمايت كرده باشد و پُست رياست داده باشد چه كسى در مورد مدال طلاى مسابقات جهانى فرانسه،مدال نقره مسابقات جايزه بزرگ سوييس و يا دعوت بزرگترين رهبر اركستر دنيا(آقاى هربرت فون كارايان) از من براى رهبرى اركستر فيلارمونيك برلين و يا ١٢ سال مدير هنرى و رهبر دائم اركستر فيلارمونيك بروكسل (پايتخت اروپا)، اركستر مالاگا(بهترين اركستر اسپانيا) اركستر پراگ،اركستر زاگرب و دعوت به بيش از ١٣٠ اركستر مختلف دنيا از من حمايت كرده است؟

تنها چيزى كه در مورد من حقيقت دارد اين است كه  ٤٦ سال پيش زمانى كه من به اتريش رفتم اسم اسكندر(الكساندر) كه مادر من از بچگى به آن علاقه داشت به اسم من اضافه شد.هم على ماند و هم الكساندر.در كره جنوبى على الكساندر مى نويسند،بعضى جاها الكساندر على،و بعضى جاها فقط على مى نويسند من هم به كسى نمى گويم كه چى بنويسيد!اما يك چيز مسلم است مهم نيست كه من به چه اسمى رفته ام مهم اين است كه هميشه گفتم اند رهبر ايرانى.

مدتى پيش خانمى در يكى از روزنامه هاى ايران نوشته بودند دو تا اسم ايرانى را در تمام شهرهاى دنيا پيدا مى شود،يكى فرش ايرانى و ديگرى يك صفحه(آلبوم) از على رهبرى در فروشگاه هاى موسيقى،و اين حقيقت دارد.به نظر من بهتر است روزنامه هايى كه مطالب منفى در مورد من مى نويسند به گوشه اى از افتخارات من  كه بدون كمك هيچ كس براى ايران به دست آمده را نيز بنويسند و به آنها افتخار كنند.هر كس كه مرا مى شناسد مى دانند كه من با زحمت زياد به اينجا رسيده ام.

من يكى از دانشجوهاى ايرانى را براى رهبرى به چند اركستر معرفى كردم اين حمايت كردن است،ولى وقتى آن شخص را دوباره دعوت نكردند شما ديگر نمى توانى از وى حمايت كنى.

در يكى از روزنامه ها نوشته بودند همسر سابق من دختر يك افسر آپارتايد در آفريقاى جنوبى بوده است،اين غير واقعى ترين حرفى است كه زده شده! اولا فراموش نكنيد كه من دو كودك از آفريقاى جنوبى را به فرزندى قبول كرده ام،و مادر اين دو بچه كه من بعداً با وى ازدواج كردم از خانواده بسيار معروفى بود و پدرش تاجر بسيار بزرگى بوده.نكته بعدى اين است كه من و همسرم زمانى با هم آشنا شديم كه من قطعه اى به نفع سياه پوست ها به زبان زولو و سوتو نوشته بودم و ايشان به عنوان يك سفيد پوست كه زبان سياه پوستان را بلد بود به عنوان مترجم با من كار مى كرد.حالا دختر افسر آپارتايد از كجا آمده من نمى دانم.

اين بسيار جاى تاسف دارد كه ٥ سال پيش زمانى كه قرار بود براى رهبرى اركستر پارسيان به تهران بيايم از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى با من تماس گرفتند كه به خاطر مطالبى كه در روزنامه نوشتند نمى توانيم شما را دعوت كنيم!گفتند نوشته اند كه شما مسيحى شده ايد!در حالى كه همسر فعلى من مسيحى كاتوليك بوده بعد از ازدواج با من مسلمان شده!حالا  چطور ممكنه است كه من مسيحى باشم،شايد دليلش اين باشد كه علامتى را  كه من سال هاست كه به گردن دارم و مادرم از بچگى به من داده است به اشتباه صليب تصور كرده اند در حالى كه اين يك علامت مصرى است.
 
 
  • نظرتان در مورد وضعيت فعلى اركستر سمفونيك تهران چيست؟
قبل از هر چيز بايد بگويم كه باعث افتخار است كه رئيس جمهور يك كشور در مورد اركستر سمفونيك صحبت كند و دغدغه ى او باشد. به جز رييس جمهور چك آقاى واسلاو كلاوس رييس جمهورى را نديدم كه در مورد اركستر حرف بزند،و البته آقاى روحانى.

به اين ترتيب چه اين كار انجام بشود يا نشود باعث افتخار من خواهد بود،به نظرم با وجود آقاى رييس جمهور،آقاى وزير،معاون وزير و مدير كل جاى اميدوارى زيادى است كه بالاخره و شايد به زودى اوضاع بهتر از قبل بشود.

اينكه وزير فرهنگ يك كشور به اركستر اهميت بدهد يا نه كمى به شانس بر مى گردد،به ايران هم ارتباطى ندارد در كشور هايى مثل آلمان،افغانستان و يا ايتاليا نيست ولى دراسپانيا يا بعضى كشورهاى آمريكاى جنوبى اين شانس وجود دارد.

به طور مثال مرحوم هوگو چاوز رييس جمهور فقيد ونزوئلا با اين كه از موسيقى چيزى نمى دانست و از خانواده ى سطح بالايى هم نبود تصميم گرفت از اركستر كشورش چنان حمايت كند كه مى بينيم كه با يك رهبر جوان به برلين و واتيكان و تمام نقاط دنيا دعوت مى شوند و باعث افتخار و سربلندى نام كشورشان شده است.اين كشور ونزوئلا نبود كه اين كار را كرد،بلكه شخص رييس جمهور بود.

حالا در ايران شخص رييس جمهور علاقه دارند كه اين اتفاق بيفتد و كار را به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى واگذار كرده اند.ممكن است آقاى وزير به موسيقى اشراف نداشته باشند كه البته اين ايرادى ندارد اما بايد از ابزار حرفه اى استفاده كنند.به اعتقاد من جناب آقاى وزير،آقاى معاون وزير و آقاى مدير كل ابتدا بايد به اين پرسش فكر كنند كه چرا طى ٥٠ سال اخير اركستر هيچ وقت حرفه اى نبوده؟چرا على رهبرى كه در تمام دنيا مشغول به كار است مى گويد كار اركستر هيچ وقت حرفه اى نبوده؟با آناليز كردن مى توانند اشكال كار را پيدا كنند.

قبل از انقلاب آمدند اركستر را درست كنند،همه ى نوازندگان را اخراج كردند و نوازنده هاى خارجى آوردند،امروز اصلا نيازى به اين كار نيست همانطور كه آن زمان هم نيازى نبود.اگر مى خواهد اركستر را درست كنند بايد از رهبران حرفه اى و با تجربه و عالى استفاده كنند كه ظرف مدت يك هفته اركستر را از پايه درست كنند.اگر كار اركستر سمفونيك تهران به رهبران غير حرفه اى سپرده شود نتيجه همان است كه از قبل از انقلاب تا كنون بوده.افراد غير حرفه اى ابتدا بايد خود را قوى كنند و اركسترهاى مختلف را رهبرى كنند و تجربه به دست بياورد و يا اين كار را رها كنند.هر موزيسينى مى تواند دستش را تكان بدهد و اركستر هم اجرا كند!هر كسى كه رانندگى مى كند كه راننده حرفه اى نمى شود،هر راننده ى حرفه اى هم راننده ى فرمول يك نمى شود،اين ها همه درجه بندى دارند.

در ايران هميشه اين ماشين(اركستر سمفونيك) را به راننده هاى غير حرفه اى داده اند و فكر نكرده اند كه بايد از رهبران حرفه اى استفاده كنند.به عقيده ى من اين شانس وجود دارد كه يك اركستر درجه ى يك جهانى و از پايه درست،تشكيل داد،ولى بايد سنگ تمام گذاشت.اگر اركستر بخواهد به زمان ١٠ سال پيش كه من ديدم باز گردد از حالا قول مى دهم كه ١٠ سال بعد هم نتيجه همين خواهد بود و اركستر ضعيف تر خواهد شد.

من با اين مساله كه وزارت ارشاد در بازگشايى اركستر عجله نكند موافقم،حتا با يك سال تاخير به شرط اينكه حرفه اى شروع كنند نه با شرايط قبل و با اشخاص قبل!اين اركستر در حد اركسترهاى دانشجويى اروپا خواهد بود و نه حرفه اى! 

من معتقدم ابتدا بايد شرايط نوازندگان را درست كرد سپس كار را شروع كرد و فكر مى كنم آقاى جنتى و آقاى مرادخانى هم با من موافق هستند و مى دانم كه دارند براى اين مساله تلاش مى كنند،اما اخطار مى كنم كه دوباره با همان شرايط غير حرفه اى  و رهبران غير حرفه اى كار را ادامه ندهند و اين بسيار مهم است.

ما رهبران ايرانى حرفه اى داريم كه شايد كار جهانى نكرده باشند ولى واقعا تحصيل رهبرى كرده اند و با اركستر كار كرده اند  و سطحشان هم بالاتر از كسانى است كه تا كنون با اركستر كار كرده اند!عده اى فكر مى كنند مانند موسيقى پاپ تبليغات از همه چيز مهم تر است،يك رزومه ى بزرگ درست مى كنند و ...اما در موسيقى مهم اين است در عمل چه كار مى كنيد،تا كنون در هيچ اركسترى از من سوْال نكرده اند كه من كجا درس خوانده ام؟چون اصلا مهم نيست و فقط نتيجه كار سما اهميت دارد.در اين شغل يا بايد استعداد فوق العاده داشته باشيد يا تجربه ى زياد،كسى كه ٦٠ سال سن دارد ولى تجربه كار ندارد بايد به جوان تر ها راه بدهد.به عقيده من در پنجاه سال گذشته هميشه جلوى جوانان ايرانى گرفته شده است نه توسط دولت،بلكه متاسفانه توسط موزيسين هاى ديگر!
 
 
  • آينده اركستر سمفونيك تهران را چگونه مى بينيد؟ 
آقاى مرادخانى به نظر من آدم جدى هستند و مشغول ايجاد كردن شرايط راه اندازى مجدد اركستر هستند.اركستر بايد از روز اول با سطح بالايى شروع كند چون تصحيح كردن مسير غلط بسيار سخت است.بايد با برنامه ريزى درست ،با جديت و كنسرت هاى مرتب و سطح بالا اسپانسرهاى خصوصى را جذب كرد و سطح درآمد اركستر را بالا برد،اما وزارت ارشاد بايد بداند كه حمايت از اركستر بايد با حمايت از هنرستان هاى موسيقى  همراه باشد.حرفى كه من سه سال قبل از انقلاب زدم و به دليل بى توجهى به آن كار را رها كرده و از ايران رفتم.هنرستان هاى موسيقى زيربنا و آينده ى موسيقى كشور هستند.
 
 
  •  لطفا درباره اركستر سمفونى آنتاليا توضيح بدهيد؟
من از ١٦ سال پيش مرتب به آنكارا و استانبول آمده ام،دليل واقعى آن هم اين است كه جاى خالى ايران را كمى برايم پر مى كند و بسيار براى من احترام قائل هستند و دوستم دارند و در سطح بالايى قرار دارند.يكبار وقتى من اركستر رياست جمهورى آنكارا را رهبرى مى كردم يك نوازنده اى به من گفت ما در آنتاليا يك اركستر جوان داريم و مى دانم كه اگر به آنجا بياييد بسيار راضى خواهيد بود چون اركستر بسيار مشتاق يادگيرى است(درست مانند شرايط كنونى تهران) من قبول كردم كه براى يك يا دو سال بعد به آنتاليا بروم.وقتى براى اولين بار به اينجا آمدم ديدم كه چقدر خوب مى شود كار كرد.مهم ترين چيز براى رهبر احترام است كه واقعا اينجا با هيچ جاى ديگرى قابل مقايسه نيست.نوازنده ها همه اهل تركيه هستند و در سطح بالايى  قرار دارند.شما امروز و ديروز ديديد كه با دو تمرين تمام قطعات آماده شد درست مثل اركسترهاى بزرگ دنيا.

من ابتدا براى يكى دو كنسرت آمدم اما الان در هر فصل هنرى ٥ يا ٦ دفعه مى آيم و در آينده با آنها تور هم خواهم رفت از نظر من از اركسترهاى آنكارا و استانبول هم بهتر هستند.

من مطمئنم كه در مورد اركستر تهران هم اين مساله قبل انجام است فقط بايد كار را به كاردان بسپارند رهبران زيادى هستند كه حرفه اى هستند.رهبران بيكار براى اركستر سمفونيك تهران خطرناك هستند،رهبر بيكار درست مثل دكتر بيكار است كه حتما يك مشكلى دارد.اشتباه بزرگى كه در ايران از ٥٠ سال پيش كرده اند اين است كه تمركزشان فقط روى رهبران ايرانى و يا رهبران ارزان خارجى قيمت بوده است،ممكن است كه من بگويم مجانى هم به تهران مى آيم اما بدانيد كه براى مثال طى بيست سال گذشته اركسترهاى مادريد و بارسلون در شرايطى كه رهبران اسپانيايى هم كم ندارند من را با حقوق بسيار بالاترى دعوت كرده اند چون تفاوت را مى فهمند،در همين آنتاليا سه برابر حقوق رهبران ترك را به من مى دهند!فكر مى كنيد رهبران ترك بد هستند؟نه!
 
 
  • مثل مربى فوتبال؟!!
دقيقا همينطور است،پولى را كه بابت مربى فوتبال صرفه جويى كنند منجر به گل خوردن مى شود!
 
 
  • با روى كار آمدن دولت فعلى تماسى براى بازگشت به ايران با شما گرفته شده است؟
حدود يك سال و نيم پيش اركستر KBS كره جنوبى در حال رايزنى جهت دعوت از من به عنوان رهبر دائم و مدير هنرى بودند.

بين ١٠ رهبر طراز اول دنيا سه نفر را انتخاب كرده بودند كه بنده يكى از آن سه نفر بودم.درست در زمانى كه من بايد جواب اركستر KBS را مى دادم آقاى مرادخانى با من تماس گرفتند،و من فكر كردم كه ايشان ظرف شش ماه يا يكسال آينده به من نياز خواهند داشت و قرار داد من از يك سال بعد با اركستر كره اى آغاز مى شد و من ديگر وقتى براى ايران نمى داشتم.به خاطر ايران و به عشق ايران و اينكه ممكن است آقاى مرادخانى به من نياز داشته باشند و برنامه ها با هم تداخل مى كرد من به آنها جواب رد دادم.اما ايشان بعد از آن تاريخ و تا به امروز هيچ تماسى با من نگرفته اند،البته من مى دانم كه مشكلات مالى اركستر به طور كامل رفع نشده است ولى فكر نمى كردم كه ديگر هيچ تماسى با من نگيرند،اگر مى دانستم شرايط اين چنين است صد در صد قرارداد كره را قبول مى كردم.شايد به نظر عده اى حقيقت نداشته باشد!اما در همين زمان هم اركستر ديگرى مشغول به صحبت با من درباره پذيرفتن سمت رهبر دائم و مدير هنرى است و احتمالا تا چند وقت ديگر سر و صدايش در خواهد آمد.
 
 
  • با توجه به اين همه درگيرى و كار زياد و االبته درآمد بالا، انگيزه شما براى آمدن به ايران چيست؟
براى اينكه ايران كشور من است،من يك ايرانى بوده و هستم،بچه پائين شهر تهران ،شهر رى هستم. اتفاقا نام پسرم هم رِى است زبانم فارسى است،در ايران اقوام و بستگان دارم.من هر كارى در موسيقى كرده ام به نام ايران بوده است.در ايران سعى مى كنند من را فراموش كنند،موزيسين هاى قديمى،حتا همكلاسى هاى هنرستان من،در مورد من حرف نمى زنند،سى سال هيچ اسمى از من نبردند،البته توجيهشان هم اين بوده كه ما فكر نمى كرديم على رهبرى به ايران بيايد اين حقيقت ندارد.پس چرا به تركيه مى آيم؟!

اتفاقا يكى از دلايلى كه من به تركيه مى آيم اين است كه از فرهنگى و اخلاقى به ايران نزديك هستند.

دليل ديگر اين است كه من مى دانم كه ظرف مدت كوتاهى مى شود اركستر را درست كرد بدون نوازندگان خارجى.وگرنه از مالى كار در ايران براى من هيچ انگيزه اى ايجاد نمى كند.

اگر نوازنده اى را به عنوان معلم از خارج بياوريم ايرادى ندارد،ولى ما خودمان نوازندگان بسيار خوبى در سازهاى مختلف داريم.فراموش نكنيد كه اركستر سمفونيك يا اركستر هاى ديگر جدا از هنرستان هاى موسيقى نيستند و بايد به يك اندازه از آنها حمايت كرد.اگر مى خواهيم كار اساسى انجام بدهيم بايد به هنرستان ها توجه كنيم و  با آدم حرفه اى كار كنيم.

زمانى كه بچه بوديم احساس مى كرديم ايران كشور ما نيست بلكه متعلق به قشر هاى اشرافى،دربارى،مافيايى و پول دار است.اجازه ندهيد چنين احساسى در اين دوره به سراغ من و امثال من بيايد.

از طرف ديگر احساس مى كنم تنها كار نا تمام زندگى ام فقط و فقط درست كردن اركستر سمفونيك صد نفرى تهران است كه سه سال پيش از انقلاب آن را نيمه كاره رها كردم و از ايران رفتم.
 
 
  • در مورد رهبر دائم نگرانى نوازنده ها اين است كه يعنى تمام سال با يك نفر كار خواهند كرد،نظر شما چيست؟
من بيش از ١٢٠اركستر رهبرى كرده ام،از بهترين ها  مانند وين و برلين تا اركسترهاى معمولى تر مانند آنكارا،اسانبول،مكزيكوسيتى،كاراكاس و آفريقاى جنوبى...در بعضى از اركسترها رهبرانى وجود دارند كه من آنها فاسد مى دانم،اينها يا جلوى حضور رهبران بهتر را مى گيرند و يا بده بستان دارند اين سو استفاده از شغل و منسب است و نوعى دزدى به حساب مى آيد.از اين رهبران ضعيف و فاسد در ايران نيز داشته ايم ولى چون جان كسى را به خطر نمى اندازد دادگاهيشان نكرده اند!اما مثلا اركستر لايپزيگ كه رهبرش آقاى كورت مازور كه  رهبر جهانى است يا آقاى واسلاو نويمن مدير هنرى اركستر فيلارمونيك چك بودند من را جلوى اركستر به عنوان رهبر ميهمان دائم معرفى كرده اند.اما در مقابل مى توانم از چندين اركستر در ايتاليا،اسپانيا و فرانسه نام ببرم كه رهبران متوسط و ضعيفى داشته اند و هر كارى كرده اند كه كسى بهتر از خودشان به اركستر راه پيدا نكند.دليلش هم اين است كه اتفاق افتاده است كه رهبر جوان يا رهبر جديد سر تمرين يك اركستر رفته و نوازندگان تازه معنى رهبر خوب را فهميده اند،آن موقع بايد بدانيد كه ديگر به آن اركستر دعوت نمى شويد.

به عقيده من در ايران طى پنجاه سال گذشته يا رهبران ضعيف بوده اند يا اگر كمى قوى تر بوده اند از شغلشان براى داد و ستد استفاده كرده اند.

به نظر من اركستر سمفونيك تهران چه با من و يا بدون من بايد رهبران خوب را به طور مداوم دعوت كند،بدون در نظر گرفتن مليت.چرا در وين پايتخت موسيقى دنيا اغلب رهبران دائم خارجى بوده اند؟مگر رهبر اتريشى خوب ندارند؟حتا در همين تركيه با وجود اين همه رهبران خوب از من و بقيه رهبران خارجى دعوت مى كنند؟چرا در آلمان و انگليس اغلب رهبران مهمان خارجى هستند؟چون در اين كشور ها به سطح كار رهبران كار دارند نه به مليتشان.

من اگر به تهران بيايم همان كارى را مى كنم كه دوازده سال در بروكسل و پنج سال در مالاگا كرده ام!از بهترين رهبران براى حضور در اركستر دعوت مى كردم كه وقتى از اعضا اركستر نظر مى خواستم مى گفتند خيلى خوب هستند.شما به عنوان رهبر دائم بايد سطح خود را هميشه بالا نگه دارد كه وقتى رهبران خوب را دعوت مى كنيد كسى نگويد از شما بهتر است!(مى خندد).در اين شغل بايد بهترين ها را دعوت كرد،حالا ايرانى هم نباشد،اتفاقى نمى افتد،رهبران خوب همه چيز را خوب رهبرى مى كنند حتا آثار آهنگسازان ايرانى.
 
 
  • آيا مى توانيم از طريق موسيقى و اركستر سمفونيك ديدگاه مردم دنيا را نسبت به ايران تغيير دهيم؟چگونه؟
موسيقى براى نشان دادن چهره واقعى يك مملكت شايد همان كارى را مى كند كه ورزش انجام مى دهد،با اين تفاوت كه در ورزش شكلت وجود دارد اما در كارهاى فرهنگى و هنرى شكست معنا ندارد.

وقتى من را به اركستر بروكسل دعوت كرده اند من از رييس راديو و تلويزيون بروكسل سوْال كردم شما از من چه توقعى داريد؟ايشان جواب دادند پنجاه سال قبل اركستر ما يكى از بهترين اركستر هاى اروپا بود،كه اشخاص بزرگى مثل استراوينسكى و بلا بارتوك براى رهبرى اركستر به اينجا مى آمدند،اما اكنون به يك اركستر متوسط اروپا تبديل شبه است،هدف ما اين است كه شما دوباره را به سطح بالايى برسانيد.ما با تورهاى بزرگ در كشورهاى اروپايى،با ضبط هاى درجه يك و به سختى كار كردن در مدت كوتاهى به جايگاهى رسيدم كه به تمام شهرهاى بزرگ دنيا دعوت شديم،همان اتفاقى كه در سطح پائين تر براى ونزوئلا افتاده است،چون كسى از آنها توقع چنين سطحى ندارد!

اين به آن معنى است كه اگر در ايران كار حرفه اى انجام شود و اركستر ايران مثل بمب سر و صدا كند،همه تعجب خواهند كرد. مى خواهم به نكته جالبى اشاره كنم،بعد از انقلاب اسلامى بيشتر از قبل اركستر را به اروپا فرستاده اند اما با سطح خيلى بد،بدتر از آن اين است كه در سايت هاى اينترنتى هم منتشر كرده اند كه همه ببينند!!!شايد در مقايسه با كشورهايى مثل عراق و افغانستان بتوانيم حرفى براى گفتن داشته باشيم اما در قياس با هندوستان!!!تركيه،كره جنوبى و يا چين با آن سطحى كه قبلا داشته ايم،خير!

البته تركيه داراى مشكلاتى است،با وجود اركسترهاى سطح بالا،رهبران خوب كم دارد البته در مقايسه با ايران رهبران سطح بالاى بيشترى دارد،اما براى اجراهاى بين المللى و تورهاى اروپايى رهبران خوب كم دارد.

به عقيده من اگر به همان اندازه كه در ورزش و سينما سرمايه گذارى مى كنند،كه البته بسيار هم خوب است،در حوزه موسيقى مخصوصا موسيقى كلاسيك اتفاق بيفتد تاثيرى بسيار قوى تر و ماندگار تر خواهد داشت.

همان قدر كه در كشور ما به فوتباليست ها اجازه داده اند كه با شلوار كوتاه جلوى ميليون ها بيننده در تلويزيون حاضر بشوند اين يك معجزه به حساب مى آيد،چون اگر كسى در ايران با همان لباس در خيابان حاضر بشود ممكن است جريمه اش كنند!از آن جالب تر لباس كشتى گيران است!!!كه تقريبا لخت هستند و خواهر و مادر مردم آنها را نگاه مى كنند،نشان دادن اين تصاوير از تلويزيون ايراد ندارد اما ساز،مثلا سنتور آقاى پايور ايراد دارد!!!به ايشان و عده اى ديگر از اساتيد نشان درجه يك كشور ايران را اهدا كرده اند اما هنرشان را نشان نمى دهند!!!البته اين مسائل ضد و نقيضى است كه بايد خودشان حل كنند،در خارج از ايران اين اختلاف ها را كسى درك نمى كند!
 
 
  • به بهانه درگذشت يكى از بهترين نوازندگان  اركستر سمفونيك تهران،آقاى عليرضا خورشيدفر،در مورد حمايت از نوازندگان و استادان پيشكسوت و بازنشسته در ايران و قياس آن با كشورهاى ديگر صحبت بفرماييد.
يك چيزى مسلم است،پيشكسوتى كه در ايران مطرح مى شود با اروپا يا كشورهاى پيشرفته دنيا متفاوت است،اولا آقاى خورشيدفر از اشخاصى بود كه سطح نوازندگيشان بالاتر از ايران بود و اگر از ايران رفته بود كار اشتباهى نكرده بود،او مى توانست نوازنده درجه يك اركستر فيلارمونيك وين باشد.به عقيده من اگر خورشيدفر در امتحان هر كدام از اركستر هاى معروف دنيا شركت مى كرد قبول مى شد،ايشان براى ساز كنترباس بسيار زحمت كشيده اند و شاگردان خوبى تربيت كرده اند اما اگر ايشان در يكى از اركسترهاى معروف دنيا كار كرده بودند نيازى نداشتند كه بعد از مرگشان كلمات استاد و پيشكسوت و ... را به نامشان اضافه كنند چون انقدر در زمان كار كردن به او رسيدگى مى شد و انقدر راضى مى بود كه ديگر نيازى به اين القاب نمى داشت.بگذاريد يك مثال برايتان بزنم،بهترين دوست من كه همكلاسى من در مدرسه موسيقى وين هم بوده است آقاى رَينِر كوشِل كنستر ماستر اركستر فيلارمونيك وين مى باشد كه اتفاقا در شرف بازنشستگى هستند،دولت اتريش به او رسيدگى كرده و به او احترام گذشته اند كه ديگر كلمه پيشكسوت چيزى برايش به همراه ندارد.

تا قبل از اينكه آقاى خورشيدفر فوت كنند كسى از مسؤولان ايشان را نمى شناخت و اگر هم مى شناخت يادى از وى نمى كرد!اگر در ايران هم با موزيسين ها اينطور رفتار بشود ديگر نيازى نيست در دوران كهولت يا دم مرگ به آنها لقب پيشكسوت و غيره بدهيم.
تفاوت ديگر اين است كه در ايران  غالباً بعد از مرگ يك هنرمند برايش مراسم مى گيرند اما در جاهاى ديگر در زمان حيات اين كار را انجام مى دهند.

من ترجيح مى دهم مثل موتزارت گمنام بميرم كه كسى هم نداند در كجا به خاك سپرده شده ام تا اينكه مثل آقاى دهلوى در بستر بيمارى دق كنم.بيشترين دليل افسردگى آقاى دهلوى اين بود كه لا اقل بيست سال است كه گفته است من قطعاتى نوشته ام و كسى اجرايشان نمى كند!!!
 
  • بزرگترين سورپرايزهاى زندگيتان  در اين چهل سال چه بوده است؟
به عنوان يك ايرانى كسب مدال طلاى مسابقات رهبرى اركستر بزانسُن فرانسه شايد بالاترين افتخار بود و البته مسابقات ژنو و رهبرى كردن اركستر فيلارمونيك برلين و بيش از يكصد اركستر ديگر،و مدير هنرى و رهبر دائم ٥ اركستر بزرگ دنيا مثل پراگ و بروكسل بودن همه كارهاى بزرگ و باعث افتخارى است،اما لحظه ى بسيار بزرگ و تكرار نشدنى براى من دوبار در ابن چهل سال اتفاق افتاده است.

در ابتدا بايد بگويم معمولا رهبران اركستر توسط رهبران ديگه دعوت به همكارى نمى شوند،و خلاف اين اتفاق باعث احساس غرور و خوشحالى بسيارى است كه براى من دو بار اتفاق افتاده.دفعه ى اول يك سال قبل از انقلاب زمانى كه در پاريس زندگى مى كردم اتفاق افتاد،آن لحظه من از اسلوونى (يوگسلاوى سابق) به پاريس مى رفتم و از فرودگاه فرانكفورت با همسرم تماس گرفتم،و او گفت

مى خواهم خبر بسيار مهمى را به تو بدهم،"آقاى هربرت فون كارايان در يك تِكِلس از شما دعوت كرده است كه چند ماه بعد (ماه نوامبر ١٩٧٧) اركستر برلين را رهبرى كنيد!"اين كه شخص آقاى كارايان از من براى رهبرى اركستر برلين دعوت كردند از روزهاى بزرگ و فراموش نشدنى زندگى من بوده است.اين اتفاق سكوى پرتابى براى من شد كه به اركسترهاى بهترى مانند لندن و ... دعوت شدم.

اتفاقا در همان كنسرت بزرگترين رهبر ژاپنى آقاى اُزاوا در سالن بودند و همان جا از من براى رهبرى اركسترهاى بوستون،ديترويت و شيكاگو دعوت كردند،البته به دليل همزمانى با پيروزى انقلاب اسلامى  آمريكايى ها تمام كنسرت هاى من را به دليل ايرانى بودن كنسل كردند،البته براى من اهميت چندانى نداشت.

دفعه دوم يك ماه پيش بود يعنى ٣٧ سال بعد، از كنسرتى از سوييس برگشته بودم و در خانه مشغول بازى با بچه ها بودم كه آقاى والِرى گِرگيِف ( يكى از بزرگترين رهبران روس)با من تماس گرفت و از من براى كنسرتش،در كنسرت هاوس وين دعوت كرد و از من خواست كه به اتاق رهبر اركستر بروم،وقتى به آنجا رسيدم ديدم چند رئيس فستيوال و رهبر معروف در اتاق ايشان هستند،بعد از احوالپرسى به من گفت :شما را از زمانى كه در رتردام هلند مدير اركستر بودم و كنسرت هاى شما را از تلويزيون مى ديدم و بسيار خوشم مى آمد،مى شناسم . حالا مى خواهم از شما براى رهبرى اركستر سن پتزربورگ دعوت كنم. اين لحظه براى من به عنوان يك ايرانى بسيار باعث افتخار بود،چون آقاى گِرگيِف كه شخص بسيار پر قدرت و مهمى هستند مرا به اركستر خودش دعوت كرد.ايشان تقريبا هم سن من هستند و درست مثل من برنده مسابقات جهانى هستند و به آقاى كارايان نزديك شده اند، ايشان حمايت آقاى پوتين را داشتند درست مانند آقاى دودامِل كه حمايت آقاى چاوز را داشته اند،اما من تا به امروز حمايت هيچ كشورى مخصوصا كشور خودم را نداشته ام. نكته منفى كه در تمام زندگى من (كه ٤٦ سال آن خارج از ايران بوده) وجود دارد اين است كه بر خلاف تمام رهبران خارجى،مثلاً رهبران هندى،ژاپنى،به خصوص كره اى و چينى كه واقعا با كمك كشورشان بالاتر رفته اند،من هيچگاه از كمك دولتمردان بهره مند نشده ام و به تنهايى به اين جايگاه رسيده ام،البته هميشه ايرانيان زيادى در هر جاى دنيا كه من كنسرت داشته ام براى ديدن كنسرت به سالن ها مى آيند.
 
 
  • برنامه شما با اركستر سنت پترزبورگ شامل چه قطعاتى خواهد بود؟
من به آقاى گِرگيِف پيشنهاد دادم كه قطعه "شب دگرگون" اثر  آرنولد شوئنبرگ كه يكى از سخت ترين و زيباترين آثار موسيقى اكسپرسيونسم است را به همراه قطعه "چنين گفت زرتشت" اثر ريشارد اشتراوس را اجرا كنم،ايشان با خوشحالى جواب دادند كه برنامه پيشنهادى بسيار خوب است.
 
 
  • در مورد نشان شواليه و عدم پذيرش اين نشان از طرف آقاى حسين عليزاده صحبت كنيد.
اين نشان را چهره هاى مختلفى دريافت كرده اند،اما سطح افرادى كه آن را رد كرده اند بسيار بالا بوده و روى اين نشان سنگينى مى كند.به عنوان مثال يكى از معروف ترين آهنگسازان فرانسوى " موريس راول" آن را پس فرستاده است،از اين دست افراد مى‌شود به "آلبرت كامو" برنده جايزه نوبل ادبيات، "كاترين دونوف" معروف ترين هنرپيشه زن فرانسوى، "ژان پل سارتر" نويسنده معروف فرانسوى اشاره كرد.نكته منفى ديگر اين نشان اين است كه به بعضى از هنرمندان بزرگ فرانسوى،چينى،روسى و يا هندى اهدا نشده و در مقابل به هنرمندان يا ورزشكارانى اهدا شده كه در حقيقت در كشور خودشان به شهرت رسيده اند و به فرانسه و فرهنگ فرانسه ارتباطى نداشته اند!

من آقاى عليزاده را از نوجوانيشان دوست داشته ام و در غربت هم سالهاست كه از دور به اسم آقاى عليزاده عزيزم،افتخار مى كنم.

شك نكنيد كه امتناع ايشان از دريافت اين نشان ارزشهاى اين هنرمند را بالاتر برده است،ولى من اين عمل را به همه توصيه نمى كنم، اول بايد عليزاده بود و البته هر كسى هم عليزاده نمى شود.
منبع: 
بازنشر از روزنامه شرق
تاریخ انتشار : شنبه 13 دی 1393 - 14:47

دیدگاه‌ها

یکشنبه 14 دی 1393 - 11:39

حیف که ایشون این همه نادیده بودن ازطرف همه دولت هاومردم

چهارشنبه 5 فروردین 1394 - 03:39

جناب عمرانلو ! در حال حاضر حال شما چطوره ... ؟؟؟ :)))))))
فکر نمیکردی اینجور راه رو برای اوردن رهبری هموار کنی و 10 رو نگذشته با بچه ها ؛ پشت در اتاقش ، بشینید و شکایتنامه از زبون تیز و کمی دستمزد و فشار عصبی بنویسید ... نه ؟؟؟؟ بفرما ... !
دو بار دسته گل به آب دادی : یه بار با چراغ سبزنشون دادنهای بابک رضایی ( مدیر موسیقی ) ؛ ژوری خارجی رو جمع کردی و آوردی که بشینند و از گروه کر امتحان بگیرند ... فکر کردی رضایی ور میداره تو رو رهبر کر میکنه و ارتقاء پیدا میکنی ... درصورتی که اون امتحان کر با حضور هیات ژوری غیر ایرانی دعوت شده ، پایانی بود بر فعالیت پیش از 40 سال گروه کر ارکستر سمفونیک تهران ...
دیگری هم اینجور خوش خدمتی ها ( مصاحبه با آقای رهبری ) ، که خوب نشونت داد که هنوز خامی و آدمها رو نشناختی ... دم عیدی خوب دستمزدی به هممون نشون داد... دستت درد نکنه !!!

افزودن یک دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Plain text

  • هیچ تگ HTML ی مجاز نیست.
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.



دانلود در آرزوی بازگشت به ایران هستم | موسیقی ما