یادداشت سمیه قاضیزاده برای کنسرت گروه پالت؛
مرغ همسایه روی شانهٔ آقای بنفش
سمیه قاضیزاده: این روزها مد شده است که به هر موسیقی قاطی و پاتی واژهء "تلفیقی" اطلاق شود و آخرش هم آدم در مقام شنونده نفهمد که چه به خوردش دادند..."تلفیقی" از آن کلماتی شده که به راحتی میشود آن را به دم دستیترین شکل ممکن به کار برد و هیچ کس هم دم نزند. اما در این میان اگر گروهی با علم به ژانرهای مختلف موسیقی و حرفهایگری در آنها دست به تلفیق بزند، میتوان ساعتها به موسیقیشان گوش داد و از آن لذت برد. طی سالهای اخیر گروههایی از جمله "رستاک" و "دارکوب" با همین سیستم توانستهاند به پیشرفتهای قابل توجهی دست پیدا کنند و البته که در دوسال گذشته پالتیها هم از این دستهاند.
این هفته برج آزادی تهران میزبان گروه موسیقی تلفیقی پالت بود که هنوز البته برنامهشان تا چند شب دیگر ادامه دارد و گویا قرار است که تور دور ایرانشان هم به زودی برگزار شود که جای بسی شادی دارد.
مهمترین نکته در اجرای پالت سرزندگی و جوانی و البته تنظیمهای فوقالعادهشان است. نیازی نیست تا شما خیلی سرزنده و با انرژی باشید تا این کنسرت سرحال بیاوردتان بلکه پالتیها تمام تلاششان را به طرق مختلف در این راستا به کار میگیرند تا شما را با دلی خوش روانه خانهتان کنند.
صدادهی در پالت عملکرد بسیار خوبی دارد. اعضای اصلی پنج نفرند که در برخی قطعات تعدادشان ماکسیمم تا نه نفر هم میرسد اما برد صدایی که ایجاد میکنند بسیار بالاست. کما اینکه هفتهء گذشته به کنسرتی در یکی دیگر از تالارهای شهر رفته بودم که شصت نوازنده قطعات را مینواختند و از قضا ردیف اول هم نشسته بودم اما به هیچ عنوان صدادهی و البته ژوستنوازی آن گروه قابل مقایسه با اجرای اخیر گروه پالت نبود.
پالت به سبک بسیاری از گروههای خارجی پیش از اجرای قطعات داستانی دربارهء آنها با تماشاگرانش تعریف میکند مثلا اینکه "وقتی آن اول اولها گروه را راه انداختیم و اسمش پالت نبود این قطعه را ساختیم و بعدها که امین طاهری (درامز) به ما پیوست دیدیم که چقدر اجرای این قطعه جالب میشود" یا " در سانس قبل آقای بهمن فرمانآرا اینجا بودند و ما این قطعه را به ایشان تقدیم کردیم حالا نمیدانیم این قطعه را به چه کسی تقدیم کنیم، پس آن را به طراح صحنهمان تقدیم میکنیم... ببینید چقدر کارشان قشنگ است." این روش خاطرهسازی در اجرای زنده همیشه جواب میدهد چرا که تماشاگر احساس میکند خودش و حضورش در این اجرا دخیل بوده است. این روزها در علوم مختلف در دانشگاههای دنیا بسیار از سیستم "اینتر اکتیو"(تعاملی یا تعاملگرایانه) استفاده میشود و تصورم این است که این روش در کنسرتهای موسیقی هم جواب میدهد. پالتیها از تماشاگرشان میپرسند :"فکر میکنید الان چه قطعهای را میخواهیم اجرا کنیم؟" یکی از تماشاگران میگوید :"از سرزمینهای شرقی". خوانندهء گروه جواب میدهد :"ای بابا...مگر دقت نکردید که آن قطعه پیانو دارد...ما که اینجا پیانو نداریم!" تماشاگر دیگری میگوید :"من خودم میآیم برایتان پیانو میزنم"....دیالوگهایی از این دست بین اعضای گروه و تماشاگران، آنقدر فاصلهء میان سالن و استیج را کم میکند که تماشاگر ناخودآگاه خود را عضوی از این اجرا احساس میکند.
تصاویر همزمانی هم که از گوشه گوشهء شهر مناسب با ریتم اجرا در حال پخش است به حس کنسرت کمک می کند. همینطور لباسهای جوانانه و رنگ و وارنگ اعضای گروه که نمیگذارد چشم خسته شود.
اول اینکه برای خودم بسیار بسیار متاسف شدم که تا به حال پایم به برج آزادی باز نشده بود و این بنای چشمنواز که در خود سالنهای متعددی را جای داده است را ببینم. از طرفی دیگر برایم جالب است که اکثر ما ایرانیها علاقمند تماشای آثار باستانی یا دیدنی کشورهای دیگر هستیم و فارغ از هزینهای که صرف می کنیم، چه برنامهریزیها که برای دیدن فلان برج و بارو میکنیم تا مبادا دیدن آن را از دست داده باشیم و جلوی دوستانی که پیش از ما به آنجا رفتهاند کنف شویم. اما تماشای نماد شهرمان را در مرکزیت آن به راحتی از دست میدهیم و به میدان آزادی خودمان که میرسد یادمان میفتد که ای وای اینجا چقدر آلوده است و اصلا از اساس قید تماشایش را میزنیم. اما باور کنید که برج آزادی هیچ کم از برجها و طاق نصرتهای دیگر کشورها ندارد و مطمئن باشید که تماشایش حداقل برای یک بار میارزد.
نکتهء دیگری که باید بگویم دربارهء سالن "مولتی ویژن" این مجموعه است که کنسرتها هم در همانجا برگزار میشوند. سالنی بسیار حرفهای با شیب استاندارد یک سالن که کاملا برازندهء مکانی برای اجرای کنسرت، تئاتر، نمایش فیلم و از این دست است و از سویی دیگر اکوستیک آن عالی است و قابل مقایسه با سالنی همچون رودکی. گنجایش سالن حدود سیصد نفر است که همین تعداد اندک صندلی در مقایسه با سالن همایشهای برج میلاد، سالن میلاد نمایشگاه بینالمللی یا تالار وحدت باعث میشود که فضای گرم و صمیمانهتری موقع اجرای برنامهها در آن حکمفرما شود. همکاری پرسنل سالن هم با تماشاگران توامان با آرامشی که در برخوردشان دارند بسیار خوب است.
- 1
- به تماشاگرم احترام میگذارم
این هفته برج آزادی تهران میزبان گروه موسیقی تلفیقی پالت بود که هنوز البته برنامهشان تا چند شب دیگر ادامه دارد و گویا قرار است که تور دور ایرانشان هم به زودی برگزار شود که جای بسی شادی دارد.
مهمترین نکته در اجرای پالت سرزندگی و جوانی و البته تنظیمهای فوقالعادهشان است. نیازی نیست تا شما خیلی سرزنده و با انرژی باشید تا این کنسرت سرحال بیاوردتان بلکه پالتیها تمام تلاششان را به طرق مختلف در این راستا به کار میگیرند تا شما را با دلی خوش روانه خانهتان کنند.
صدادهی در پالت عملکرد بسیار خوبی دارد. اعضای اصلی پنج نفرند که در برخی قطعات تعدادشان ماکسیمم تا نه نفر هم میرسد اما برد صدایی که ایجاد میکنند بسیار بالاست. کما اینکه هفتهء گذشته به کنسرتی در یکی دیگر از تالارهای شهر رفته بودم که شصت نوازنده قطعات را مینواختند و از قضا ردیف اول هم نشسته بودم اما به هیچ عنوان صدادهی و البته ژوستنوازی آن گروه قابل مقایسه با اجرای اخیر گروه پالت نبود.
پالت به سبک بسیاری از گروههای خارجی پیش از اجرای قطعات داستانی دربارهء آنها با تماشاگرانش تعریف میکند مثلا اینکه "وقتی آن اول اولها گروه را راه انداختیم و اسمش پالت نبود این قطعه را ساختیم و بعدها که امین طاهری (درامز) به ما پیوست دیدیم که چقدر اجرای این قطعه جالب میشود" یا " در سانس قبل آقای بهمن فرمانآرا اینجا بودند و ما این قطعه را به ایشان تقدیم کردیم حالا نمیدانیم این قطعه را به چه کسی تقدیم کنیم، پس آن را به طراح صحنهمان تقدیم میکنیم... ببینید چقدر کارشان قشنگ است." این روش خاطرهسازی در اجرای زنده همیشه جواب میدهد چرا که تماشاگر احساس میکند خودش و حضورش در این اجرا دخیل بوده است. این روزها در علوم مختلف در دانشگاههای دنیا بسیار از سیستم "اینتر اکتیو"(تعاملی یا تعاملگرایانه) استفاده میشود و تصورم این است که این روش در کنسرتهای موسیقی هم جواب میدهد. پالتیها از تماشاگرشان میپرسند :"فکر میکنید الان چه قطعهای را میخواهیم اجرا کنیم؟" یکی از تماشاگران میگوید :"از سرزمینهای شرقی". خوانندهء گروه جواب میدهد :"ای بابا...مگر دقت نکردید که آن قطعه پیانو دارد...ما که اینجا پیانو نداریم!" تماشاگر دیگری میگوید :"من خودم میآیم برایتان پیانو میزنم"....دیالوگهایی از این دست بین اعضای گروه و تماشاگران، آنقدر فاصلهء میان سالن و استیج را کم میکند که تماشاگر ناخودآگاه خود را عضوی از این اجرا احساس میکند.
تصاویر همزمانی هم که از گوشه گوشهء شهر مناسب با ریتم اجرا در حال پخش است به حس کنسرت کمک می کند. همینطور لباسهای جوانانه و رنگ و وارنگ اعضای گروه که نمیگذارد چشم خسته شود.
- 2
- مرغ همسایه
اول اینکه برای خودم بسیار بسیار متاسف شدم که تا به حال پایم به برج آزادی باز نشده بود و این بنای چشمنواز که در خود سالنهای متعددی را جای داده است را ببینم. از طرفی دیگر برایم جالب است که اکثر ما ایرانیها علاقمند تماشای آثار باستانی یا دیدنی کشورهای دیگر هستیم و فارغ از هزینهای که صرف می کنیم، چه برنامهریزیها که برای دیدن فلان برج و بارو میکنیم تا مبادا دیدن آن را از دست داده باشیم و جلوی دوستانی که پیش از ما به آنجا رفتهاند کنف شویم. اما تماشای نماد شهرمان را در مرکزیت آن به راحتی از دست میدهیم و به میدان آزادی خودمان که میرسد یادمان میفتد که ای وای اینجا چقدر آلوده است و اصلا از اساس قید تماشایش را میزنیم. اما باور کنید که برج آزادی هیچ کم از برجها و طاق نصرتهای دیگر کشورها ندارد و مطمئن باشید که تماشایش حداقل برای یک بار میارزد.
نکتهء دیگری که باید بگویم دربارهء سالن "مولتی ویژن" این مجموعه است که کنسرتها هم در همانجا برگزار میشوند. سالنی بسیار حرفهای با شیب استاندارد یک سالن که کاملا برازندهء مکانی برای اجرای کنسرت، تئاتر، نمایش فیلم و از این دست است و از سویی دیگر اکوستیک آن عالی است و قابل مقایسه با سالنی همچون رودکی. گنجایش سالن حدود سیصد نفر است که همین تعداد اندک صندلی در مقایسه با سالن همایشهای برج میلاد، سالن میلاد نمایشگاه بینالمللی یا تالار وحدت باعث میشود که فضای گرم و صمیمانهتری موقع اجرای برنامهها در آن حکمفرما شود. همکاری پرسنل سالن هم با تماشاگران توامان با آرامشی که در برخوردشان دارند بسیار خوب است.
منبع:
وبلاگ سمیه قاضی زاده
تاریخ انتشار : یکشنبه 3 شهریور 1392 - 10:03
افزودن یک دیدگاه جدید