![جستاري در موسيقي محلي و تاثير آن بر موسيقي دستگاهي](https://mail.musicema.com/sites/default/files/styles/300/public/news/22/0.256420ss.jpg?itok=g8cxgjXV)
گفتوگو با علياكبر شكارچي به بهانه انتشار «ايل بانگ»
جستاري در موسيقي محلي و تاثير آن بر موسيقي دستگاهي
موسیقی ما - مسعودرضا طاهري: ريشه اصلي تمام گوشههاي موسيقي دستگاهي ايراني، موسيقي بومي سراسر ايران است. اين بخش از ملوديهايي كه من اجرا كردم، عمدتا در موسيقي لري و بختياري ديدهام. به همين خاطر اگر دقت كرده باشيد، ميبينيد كه موسيقي سنتي به صورت مركبنوازي يا مركبخواني اجرا ميشود.
علاقهمندان موسيقي محلي و سنتي بهويژه زاگرسنشينان چندي است كه شاهد انتشار آلبوم تازهيي به نام «ايل بانگ» از «علياكبر شكارچي» نوازنده كمانچه و رديفدان موسيقي سنتي هستند. علياكبر شكارچي در اين آلبوم سعي در تطبيق ترانههاي لري و بختياري در قالب رديف موسيقي ايراني داشته و با گستردن بستري جديد علاقهمندان را به ارزيابي ظرفيتهاي موسيقي محلي و بررسي تاثيرپذيري متقابل موسيقي رسمي و محلي فرا ميخواند. عضو سابق گروههاي عارف و شيدا انگيزههاي تدوين اين آلبوم را اينگونه تشريح ميكند كه «ايل بانگ» انطباق بانگ و آوازهاي مردمان ايلات لر و بختياري است با دستگاه راست پنجگاه، با اين هدف كه پرده از راز نهان ماندن انديشههاي نهفته در گوشهها برداشته شود چرا كه شك ندارم مانند ترانههاي محلي هر يك از گوشهها داراي كاركرد معين بوده و براي هدفي معين خلق شدهاند. ساخت و اجراي «ايل بانگ» داراي دو نگاه است؛ نگاه اول چيدمان و رديف كردن ترانههاي محلي در سيستم دستگاهي و نگاه دوم، جدا كردن گوشههاي دستگاه راست پنجگاه از سيستم دستگاهي تا شايد بهتر انديشههاي پنهان خود را عيان سازند. نميخواهم بگويم سيستم دستگاهي دست و بال پرواز انديشههاي نهفته در گوشهها را بسته است، بلكه اين اجرا راهي است براي تجربه عملي؛ اول رديف كردن ترانههاي محلي در يك دستگاه و دوم درهمريزي گوشههاي يك دستگاه، درست مانند ترانههاي محلي كه پراكنده اجرا ميشوند، به بيان ديگر بازگشت به سيستم مقامي كه قبل از سيستم دستگاهي موسيقي ايران اجرا ميشده است. نتيجه حاصل از اين تطابق اين است كه:
گردش ملودي تكتك گوشههاي رديف كه از تركيب يك يا چند دانگ شكل ميگيرد.
ترانههاي محلي لرستان و بختياري هم به همان شكل از يك يا چند دانگ شكل ميگيرد.
همانطور كه در شرح ترانهها خواهد آمد، در ترانههاي لري و بختياري علاوه بر تركيببندي دانگهاي تشكيلدهنده رديف، تركيببنديهاي بكر و جديد مشاهده ميشود كه نظيرشان را فقط در موسيقي اهل حق اطراف نورآباد كرمانشاه ميتوان شنيد.
بيان انديشه در گوشههاي رديف نهفته و پنهان است ولي در موسيقي محلي انديشه و كاركردشان در عين سادگي بسيار صريح و عيان است.»
علياكبر شكارچي در ششمين دهه زندگي خود و پس از سالها تدريس در دانشكدههاي موسيقي، تدريس رديف موسيقي دستگاهي به روايت ميرزا عبدالله فراهاني و انتشار چندين آلبوم همچون «موسيقي خلق لر»، «كوهسار»، «قطعاتي از موسيقي لري»، «بيست ترانه كهن لري»، «بهار باد»، «عاشقانه» و برگزاري كنسرتهاي مختلف در كشورهاي مختلف جهان، همچنان بيشترين تاثير را از موسيقي محلي خود ميپذيرد. و به قول خودش با وجود اينكه بر موسيقي سنتي ايران مانند زبان مادري مسلط است، ولي تنها موسيقي لري و بختياري است كه در شادي و دلتنگيها پناهگاه روح و روان اوست. او بر اين باور است كه شايد اگر موسيقي محلي نبود، تا به اين حد شيفته موسيقي سنتي نميشد و اگر موسيقي سنتي نبود نميتوانست جان شيفتهاش را با زلال موسيقي محلي سيراب كند.
او به كساني كه با موسيقي شهري آميختهاند، توصيه ميكند از موسيقي محلي غافل نمانند، و آنان را كه در موسيقي محلي قوم خود استادند، براي رشد و فهم عميقتر آن به بهره بردن از موسيقي سنتي فرا ميخواند. علياكبر شكارچي در توضيح پيوستگي موسيقي لرستان و بختياري به عنوان يك موسيقيدان و آگاه از اشعار محلي بر اين باور است كه اين دو قوم داراي چنان ريشههاي مشترك شعر و موسيقي هستند و چنان از نظر گردش ملودي، مايههاي مختلف و ريتمهاي گوناگون درهم آميختهاند و يكديگر را كامل ميكنند كه نظيرش را كمتر در موسيقي ساير اقوام ميتوان يافت. با استخراج ريتم، پردهبنديهاي متنوع موسيقي لري و بختياري مشاهده ميشود كه موسيقي اين اقوام علاوه بر دارا بودن كليه دانگهاي تشكيلدهنده موسيقي دستگاهي، داراي تركيببندي دانگهاي منحصر به فرد است كه همه اين تنوع و غناي ريتم و ملودي به قول گلينكا، موسيقيدان برجسته روسي، حاكي از ديرينگي و برجستگي تمدن اين اقوام در دامنههاي زاگرس است. او در بيان راز ماندگاري گوشهها در سيستم دستگاهي موسيقي ايراني معتقد است: «من بر اين باورم كه رديفهاي دستگاهي با تنوع و پيچيدگي فراواني كه دارند محال است بدون دارا بودن كاركرد معين در طول تاريخ دوام آورند. بيشك راز ماندگاري آنان را انديشه پنهان در دل گوشهها ميدانم كه شايد تنها كسانيكه سالها با رديف آميخته باشند، بتوانند به رمز و راز آنان دست پيدا كنند. هميشه در اين انديشه بودهام كه چگونه است موسيقي محلي اقوام مختلف كه بيترديد سرچشمه رديفهاي دستگاهي است، در عين سادگي و مختصر بودنشان جاذبه و اثربخشي بيشتري از گوشههاي رديف دارند.» علياكبر شكارچي صراحت لهجه و شفافيت در بيان انديشه را مشخصترين ويژگي موسيقي محلي ميداند در صورتي كه دست يافتن به انديشه پنهان در گوشههاي موسيقي دستگاهي نيازمند كشف است. به بهانه انتشار آلبوم «ايل بانگ» گفتوگويي با وي انجام شده كه در پي ميآيد.
همانگونه كه در نوار عاشقانه شرح دادهام. گفتهام پردهبندي راست پنجگاهي كه درجه سومش كمتر است، به وفور در موسيقي لري بختياري وجود دارد. اما در آن آلبوم به اجراي ملوديها نپرداختهام. اگر خوب دقت شود، ميبينيد كه در آن آلبوم اين اجراها به اين شكل نيست. در آلبوم عاشقانه فقط به گوشههاي رديف دستگاهي مانند گوشههاي نيريز، شكسته، قطار، قراعي، رهاب مسيحي و شاه خطايي پرداخته شده و ذكر شده كه اين گوشهها پردهبندي در دستگاه شور دارند اما توقف آنها درآمد راستپنجگاهي را القا ميكند كه درجه سومش كمتر است. فقط به اين اشاره كردهام. حالا در اين آلبوم جديد به موسيقيهاي محلي پرداخته شده كه سرچشمه برخي از گوشههاي رديف هستند. به گمان من ريشه اصلي تمام گوشههاي موسيقي دستگاهي ايراني، موسيقي بومي سراسر ايران است. اين بخش از ملوديهايي كه من اجرا كردم، عمدتا در موسيقي لري و بختياري ديدهام. به همين خاطر اگر دقت كرده باشيد، ميبينيد كه موسيقي سنتي به صورت مركبنوازي يا مركبخواني اجرا ميشود. اين پردهبنديها هم معرفي ميشود و چيدمان آنها نيز به همين شكل كلاسيكش اجرا ميشود. اما اينكه نمونههاي اين گوشهها در كجاي موسيقي بومي اجرا شده را نميتوان ديد. بعضي از اساتيد بعضا يك ملودي را دارند ميزنند و بعد موسيقي محلي را ميگيرند و روي آن شروع ميكنند به بداههنوازي يا آهنگسازي و روي آن كار ميكنند. من ريشههايي را ديدم كه خيلي ملموسترند و خيلي حقانيت دارند و خيلي هويت مشخصي دارند، گفتم بيايم و ببينم كه اينها چه ويژگياي دارند كه در واقع از موسيقي سنتي دور افتادهاند. به همين خاطر رفتم و رجوع كردم كه ببينم اينها چه فواصلي را پشت سر هم چيدهاند كه توانستهاند چنين مايهيي را به وجود بياورند. اشاره كردهام كه هر يك از گوشهها از يك فاصله چهارم يا دو تا فاصله چهارم كه يك دانگ به آن ميگويند، ميبينيد كه يك ملودي آن مثلا در درآمد همين دستگاه راستپنجگاه، راست و دو تا از گامهايي كه در راست پنجگاه هست شكل ميگيرد و تمام ميشود. يا در گوشه «نيريز» ميبينيد كه با دو تا دانگ يا سه تا دانگ كه پشت سر هم قرار ميگيرند، جملهبندياش تمام ميشود. نمونههايي را از موسيقي محلي آوردهام كه ببينم با چند دانگ و تركيب چه دانگهايي تمام ميشوند.
در موسيقي محلي بهطور مثال در «شاهنامهخواني» يا «سر صيادي» يك دانگ چهارگاه با يك دانگ ماهور كه سومش كمتر است با يك دانگ شور پشت سر هم قرار گرفتهاند. همچنين تركيب دانگهايي را در موسيقي سنتي خودمان نميبينيم. من مشابه آنها را رفتم زدم. مثلا خود درآمد راست را زدم. زنگ شتر را زدم. نيريز را زدم. نغمه را زدم. توجه كردم ببينم آنها با چه دانگهايي تمام شدهاند. مثلا سنگين سماع را زدم ببينم با چه دانگهايي تركيب شده، تمام شده و شكل ميگيرند. اينها با همديگر انطباق دارند. اينكه چه ضرورتي داشته من دست به چنين كاري زدهام، ضرورت عمدهاش هم دلبستگي من به اين موسيقي محلي است و هم اهميتي كه اين موسيقي محلي دارد.
«بلابارتوك» در يكي از سخنرانيهايش كه درباره موسيقي محلي صحبت ميكند، ميگويد: با وجود كوتاه بودن و مختصر بودن اين ملوديها، ارزشمنديشان هيچ گاه كمتر از فوگهاي «باخ» نيست. در دنيا تا اين اندازه براي اين ملوديها ارزش قائل هستند و من خودم ديدهام بيان انديشه كه در اين ملوديها هست، خيلي صريحتر، روشنتر و شفافتر از موسيقي سنتي است. در موسيقي سنتي اين انديشهها پنهان است، نهفته است. بايد كشف كني يا يك كسي به اين برسد و بتواند حرفي را بزند. ولي در موسيقي محلي به صراحت اگر سوگ هست، سوگ را نشان ميدهد. اگر موسيقي كار هست، ريتمش، شعرش و ملودياش با آن منطبق است. اگر موسيقي شاديانه است همينطور. اگر موسيقي عاشقانه است، همين طور. تمام اينها عيان نشان داده ميشود. در كنار هم قرار دادن دانگهاي مشابه در موسيقي محلي و موسيقي سنتي، نشان ميدهد موسيقي محلي با وجود مختصر بودنش هيچ كاستياي نسبت به موسيقي سنتي ندارد.
در طول تاريخ، موسيقي محلي به عنوان بخشي از فرهنگ عامه در حاشيه قرار داشته و در مقابل، موسيقي رسمي غالب بوده است. پس از انقلاب است كه به مرور نام هنرمندان محلي و بهويژه موسيقيدانان محلي مطرح ميشود. و در واقع در يك جاهايي ميبينيد كه خودش را بيشتر از موسيقي سنتي نشان ميدهد، حتي پروژههاي فراواني را براي ثبت و ضبط موسيقي محلي به كار ميگيرند. بنا بر اين اهميتي كه موسيقي محلي دارد، به گمان من بد نيست كه مطرح شود و در دورهيي كه مجال آن پيدا ميشود در كنار موسيقي سنتي يا رسمي، موسيقي عامه مردم كه عمدتا ريشههاي محلي دارد، اين موسيقي هم نشان و تطبيق داده شود. ضرورت عمده ارائه اين آلبوم اينكه اينها مقايسه شوند. ضمن اينكه ميخواستم اين كار به عنوان يك كار پژوهشي، شنيدني هم باشد. آنجايي كه يك گوشه از درآمد راست پنجگاه را دارم معرفي ميكنم، در موسيقي محلي هم نمونهاش را بگذارم. ضمن اينكه قصدي نداشتم كه موسيقي آوازي را در رديف سنتي ارائه بدهم بلكه رديفهاي سازي را اجرا كردهام و در كنارش موسيقي محلي كه هم خانواده و هم دانگ هستند را ارائه دادم و اجرا كردم و خواندم تا قابل شنيدن باشد. هم از نظر شعر و هم از نظر بيان انديشه، شنونده با چنين گنجينهيي كه در موسيقي محلي است آشنا شود. وگرنه ضرورت آن، چيز ديگري نيست. مگر اينكه برخي بخواهند آن را نفي كنند يا اينكه برخي با شنيدن آن اهميت آن را بيشتر از آن چيزي كه من به آن دست پيدا كردهام، دريابند.
در آلبوم «بهار باد» شعر و موسيقي لرستان از كنشگري يك پديده طبيعي مفاهيمي زايا و زندگيساز روايت ميكند. بهويژه در توضيح باد بهاري كه با خودش زندگي ميآورد، رويكرد قبلي شما بيان يك روايت از فضاي شعر و ادب و موسيقي لرستان بوده اما اكنون با اجرا، تجزيه و تحليل اين قطعات در آلبوم «ايل بانگ»، شما عرصه جديدي را براي موسيقيدانهاي ساير نقاط كشور فراهم ساختهايد تا در صورت تسلط بر رديفهاي سنتي نگاه تازهيي به موسيقي لرستان يا قوم خود داشته باشند. انتظار چه برخوردي از سوي آنان با اين آلبوم داريد؟
در آلبوم «بهار باد» شعري بود كه توصيف شده بود و آقاي رحمانپور از قبل طرحي روي آن ريخته بودند و اجرا هم كرده بودند. ولي من ديدم كه اين شعر، يك شعر خيلي توصيفي است. به همين خاطر سعي كردم بهار باد كه باد بهاري است كه از نيمههاي دوم اسفند تا نيمههاي اول فروردين وزيده ميشود و بند برف و يخ را از پاي گل و گياه باز ميكند، را كاملا توصيف كنم. در اين سيدي هم يكسري ملوديها اجرا شدهاند كه عمدتا توصيفياند. و يك شعري كه در جايجاي اين آلبوم چه به صورت باكلام و چه به صورت بيكلام تكرار ميشود، اينچنين است كه:
اي خدا ار اخبار داري بدس باد بيارس
مدس و بارون بهاري جايي ببارس
(ترجمه: خداي را اگر پيغام يا خبري داري، بده باد بياردش، زنهار به باران بهاري مده كه جايي بباردش)
خيلي از ملوديهايي كه در اين سيدي ۷۲ دقيقهيي به صورت فشرده آمده، جاي آن را دارد كه به صورت توصيفي روي آنها كار شود. به گمانم اگر اين آلبوم مورد پسند واقع شود و اگر انگيزهيي در آهنگسازان و موسيقيدانان مناطق مختلف ايران به وجود بياورد، شايد با نگاه جديدي به موسيقي محلي بتوانند به ظرفيت و توانايي بيشتري از موسيقي محلي خودشان دست يابند؛ اينكه اين موسيقيها چه ظرفي دارند و چگونه ميتوان اينها را بسط و گسترش داد و غنيتر كرد.
منجر به يك فعاليت مشابه شود يا هر كس متناسب با موسيقي محلي خودش اين كار را انجام دهد، چون اين موسيقي علاوه بر اينكه ما داريم طرحش ميكنيم، تلاش ميكنيم بر آنها چيزي بيفزاييم و در عين حال با دقت تمام مراقبت كنيم كه مبادا به اصل آنها لطمه وارد كنيم. بايد با وسواس دقيقي اين كار صورت بگيرد و ملوديها بايد به گونهيي ساخته، پرداخته و بسط داده شوند كه هماهنگي حداكثري را ايجاد كند. درباره آلبوم «كوهسار» يكي از منتقدان نوشته بود اين ملوديها آنقدر به هم نزديك است كه بهراحتي نميتوان گفت كدام يك اصلي بوده و كدام يك اضافه شده است. از اين منظر اين آلبوم ميتواند به غنيتر كردن، تطبيق و معرفي موسيقي محلي و سنتي نيز كمك بيشتري كند. به نظرم چنين كاري بايد انجام شود. اميدوارم اين آلبوم از نظر زيباييشناسي، ذوق و سليقه در غنيتر كردن موسيقي محلي توفيقي داشته باشد.
در تجزيه و تحليل آلبوم «بيست ترانه كهن لري» چهار نوع پردهبندي در موسيقي لرستان استخراج كردهام. كه همه اينها با وجود اينكه ماهور و راستپنجگاه را القا ميكنند، اما ميبينيم كه در مايه مثلا ماهور Re برخي نتها فاصله سومشان فا «ديز» است برخي فا «سري» است. بعضي فا «سري» منهاست. برخي فا «بكار» ميشود و «مي» آن «كرن» ميشود. به گمانم هر چه به مناطق شهرنشيني نزديكتر شويم، در جايي كه ارتباط بيشتري با شهر و موسيقي شهري و دستگاهي دارند، عمدتا فاصله سومش كاملتر است و بر پردهبندي ماهور منطبقتر است و در مقابل هر چه از مناطق شهري دورتر شويم و به مناطق بكر عشايرنشين نزديكتر شويم، ميبينيم كه فاصله سوم كمتر ميشود و از ماهور فاصله ميگيرد و به پردهبندي شور نزديكتر ميشود. منتها پردهبندي شوري است كه روي درجه هفتم شور ميايستد نه روي درجه اول شور. همانطور كه گوشه «نيريز» پردهبندي شور مثلا «لا» را دارد اما روي «لا» نميايستد بلكه روي نت «سل» ميايستد. بنابر اين، اين يك ويژگي موسيقي محلي و سنتي ايراني است. مشابه اين شرايط گوشههاي «قطار» و «قراعي» را ميتوان نام برد. آواز افشاري كه در قديم اجرا ميكردند، «نيريز» و «شكسته» نمونههاي خيلي خوبي براي آن است كه پردهبندي شور را دارند اما روي راست پنجگاه ميايستند.
جلوي اين جريان را نميشود گرفت، چون موسيقي مرز ندارد. حدود ندارد. عبور ميكند. مثل نسيم از هر ذوق و گوش شنيداري عبور ميكند و بهطور طبيعي هر كس ميشنود، تحت تاثير قرار ميگيرد يا تاثير ميگذارد. با اين وجود من قطعا ميدانم كه موسيقيدانهاي علاقهمندي با يك نيروي تعريف نشده سعي در حفظ اصالت موسيقي بكر محلي دارند. موسيقيدانها بايد مراقبت بيشتري كنند. در عين حال موسيقي محلي از بين رفتني نيست، چون نوع معيشت انسان خود به خود نوعي از پرده بنديهاي زندگيساز در ملوديهاي محلي با كاركردهاي ماندني را حفظ خواهند كرد.
همچنانكه در موسيقي سنتي نيز برخي گوشهها پس از قرنها به دليل نوع كاركرد و هدف ويژه خود، در حافظه مردم ما ماندگار شدهاند. به گمان من اين همه پردهبندي كه در رديف نيز وجود دارد، ريشه در نوع كاركردها و اهداف خاص آنها در جامعه ما دارد. ورود و جابهجايي اقوام و قوميتهاي مختلف به سرزمين ما موجب پديد آمدن گوشههاي خاصي شدهاند. مثلا ما گوشه «راك كشمير» را داريم كه امروز خطهيي مرزي ميان پاكستان و هندوستان است. يا خيلي از گوشههايي كه نام مناطق مختلف را بر خود دارند. يا گوشه «نصيرخواني» يا مثلا گوشه «فيلي» در رديف كه نام يكي از طوايف بختياري است. اين است كه نميتوان جلوي تغيير و تحول را گرفت. منتها هر قدر كه با آگاهي، هوشياري و خلاقيت توام باشد، پرثمرتر خواهد بود.
علاقهمندان موسيقي محلي و سنتي بهويژه زاگرسنشينان چندي است كه شاهد انتشار آلبوم تازهيي به نام «ايل بانگ» از «علياكبر شكارچي» نوازنده كمانچه و رديفدان موسيقي سنتي هستند. علياكبر شكارچي در اين آلبوم سعي در تطبيق ترانههاي لري و بختياري در قالب رديف موسيقي ايراني داشته و با گستردن بستري جديد علاقهمندان را به ارزيابي ظرفيتهاي موسيقي محلي و بررسي تاثيرپذيري متقابل موسيقي رسمي و محلي فرا ميخواند. عضو سابق گروههاي عارف و شيدا انگيزههاي تدوين اين آلبوم را اينگونه تشريح ميكند كه «ايل بانگ» انطباق بانگ و آوازهاي مردمان ايلات لر و بختياري است با دستگاه راست پنجگاه، با اين هدف كه پرده از راز نهان ماندن انديشههاي نهفته در گوشهها برداشته شود چرا كه شك ندارم مانند ترانههاي محلي هر يك از گوشهها داراي كاركرد معين بوده و براي هدفي معين خلق شدهاند. ساخت و اجراي «ايل بانگ» داراي دو نگاه است؛ نگاه اول چيدمان و رديف كردن ترانههاي محلي در سيستم دستگاهي و نگاه دوم، جدا كردن گوشههاي دستگاه راست پنجگاه از سيستم دستگاهي تا شايد بهتر انديشههاي پنهان خود را عيان سازند. نميخواهم بگويم سيستم دستگاهي دست و بال پرواز انديشههاي نهفته در گوشهها را بسته است، بلكه اين اجرا راهي است براي تجربه عملي؛ اول رديف كردن ترانههاي محلي در يك دستگاه و دوم درهمريزي گوشههاي يك دستگاه، درست مانند ترانههاي محلي كه پراكنده اجرا ميشوند، به بيان ديگر بازگشت به سيستم مقامي كه قبل از سيستم دستگاهي موسيقي ايران اجرا ميشده است. نتيجه حاصل از اين تطابق اين است كه:
گردش ملودي تكتك گوشههاي رديف كه از تركيب يك يا چند دانگ شكل ميگيرد.
ترانههاي محلي لرستان و بختياري هم به همان شكل از يك يا چند دانگ شكل ميگيرد.
همانطور كه در شرح ترانهها خواهد آمد، در ترانههاي لري و بختياري علاوه بر تركيببندي دانگهاي تشكيلدهنده رديف، تركيببنديهاي بكر و جديد مشاهده ميشود كه نظيرشان را فقط در موسيقي اهل حق اطراف نورآباد كرمانشاه ميتوان شنيد.
بيان انديشه در گوشههاي رديف نهفته و پنهان است ولي در موسيقي محلي انديشه و كاركردشان در عين سادگي بسيار صريح و عيان است.»
علياكبر شكارچي در ششمين دهه زندگي خود و پس از سالها تدريس در دانشكدههاي موسيقي، تدريس رديف موسيقي دستگاهي به روايت ميرزا عبدالله فراهاني و انتشار چندين آلبوم همچون «موسيقي خلق لر»، «كوهسار»، «قطعاتي از موسيقي لري»، «بيست ترانه كهن لري»، «بهار باد»، «عاشقانه» و برگزاري كنسرتهاي مختلف در كشورهاي مختلف جهان، همچنان بيشترين تاثير را از موسيقي محلي خود ميپذيرد. و به قول خودش با وجود اينكه بر موسيقي سنتي ايران مانند زبان مادري مسلط است، ولي تنها موسيقي لري و بختياري است كه در شادي و دلتنگيها پناهگاه روح و روان اوست. او بر اين باور است كه شايد اگر موسيقي محلي نبود، تا به اين حد شيفته موسيقي سنتي نميشد و اگر موسيقي سنتي نبود نميتوانست جان شيفتهاش را با زلال موسيقي محلي سيراب كند.
او به كساني كه با موسيقي شهري آميختهاند، توصيه ميكند از موسيقي محلي غافل نمانند، و آنان را كه در موسيقي محلي قوم خود استادند، براي رشد و فهم عميقتر آن به بهره بردن از موسيقي سنتي فرا ميخواند. علياكبر شكارچي در توضيح پيوستگي موسيقي لرستان و بختياري به عنوان يك موسيقيدان و آگاه از اشعار محلي بر اين باور است كه اين دو قوم داراي چنان ريشههاي مشترك شعر و موسيقي هستند و چنان از نظر گردش ملودي، مايههاي مختلف و ريتمهاي گوناگون درهم آميختهاند و يكديگر را كامل ميكنند كه نظيرش را كمتر در موسيقي ساير اقوام ميتوان يافت. با استخراج ريتم، پردهبنديهاي متنوع موسيقي لري و بختياري مشاهده ميشود كه موسيقي اين اقوام علاوه بر دارا بودن كليه دانگهاي تشكيلدهنده موسيقي دستگاهي، داراي تركيببندي دانگهاي منحصر به فرد است كه همه اين تنوع و غناي ريتم و ملودي به قول گلينكا، موسيقيدان برجسته روسي، حاكي از ديرينگي و برجستگي تمدن اين اقوام در دامنههاي زاگرس است. او در بيان راز ماندگاري گوشهها در سيستم دستگاهي موسيقي ايراني معتقد است: «من بر اين باورم كه رديفهاي دستگاهي با تنوع و پيچيدگي فراواني كه دارند محال است بدون دارا بودن كاركرد معين در طول تاريخ دوام آورند. بيشك راز ماندگاري آنان را انديشه پنهان در دل گوشهها ميدانم كه شايد تنها كسانيكه سالها با رديف آميخته باشند، بتوانند به رمز و راز آنان دست پيدا كنند. هميشه در اين انديشه بودهام كه چگونه است موسيقي محلي اقوام مختلف كه بيترديد سرچشمه رديفهاي دستگاهي است، در عين سادگي و مختصر بودنشان جاذبه و اثربخشي بيشتري از گوشههاي رديف دارند.» علياكبر شكارچي صراحت لهجه و شفافيت در بيان انديشه را مشخصترين ويژگي موسيقي محلي ميداند در صورتي كه دست يافتن به انديشه پنهان در گوشههاي موسيقي دستگاهي نيازمند كشف است. به بهانه انتشار آلبوم «ايل بانگ» گفتوگويي با وي انجام شده كه در پي ميآيد.
- آنچنان كه از بروشور تدوينشده براي آلبوم «ايل بانگ» برميآيد، اين آلبوم درصدد انطباق موسيقي دستگاهي و موسيقي لرستان و بختياري برآمده و در مقايسه با آلبوم «عاشقانه» اين بار نيز شاهد يك كار پژوهشي در حوزه موسيقي رديفي هستيم. با اين تفاوت اين بار موسيقي زاگرسنشينان مركزي را شما دانگ به دانگ مورد واكاوي قرار دادهايد. در آلبوم «ايل بانگ» بعضا قطعاتي انتخاب شده كه در آلبومهاي قبلي شما همچون «قطعاتي از موسيقي لري» و «بهار باد» نيز مورد توجه بوده است. با اين وجود چه ضرورتي براي تجزيه دانگ به دانگ اين قطعات احساس شده است؟
همانگونه كه در نوار عاشقانه شرح دادهام. گفتهام پردهبندي راست پنجگاهي كه درجه سومش كمتر است، به وفور در موسيقي لري بختياري وجود دارد. اما در آن آلبوم به اجراي ملوديها نپرداختهام. اگر خوب دقت شود، ميبينيد كه در آن آلبوم اين اجراها به اين شكل نيست. در آلبوم عاشقانه فقط به گوشههاي رديف دستگاهي مانند گوشههاي نيريز، شكسته، قطار، قراعي، رهاب مسيحي و شاه خطايي پرداخته شده و ذكر شده كه اين گوشهها پردهبندي در دستگاه شور دارند اما توقف آنها درآمد راستپنجگاهي را القا ميكند كه درجه سومش كمتر است. فقط به اين اشاره كردهام. حالا در اين آلبوم جديد به موسيقيهاي محلي پرداخته شده كه سرچشمه برخي از گوشههاي رديف هستند. به گمان من ريشه اصلي تمام گوشههاي موسيقي دستگاهي ايراني، موسيقي بومي سراسر ايران است. اين بخش از ملوديهايي كه من اجرا كردم، عمدتا در موسيقي لري و بختياري ديدهام. به همين خاطر اگر دقت كرده باشيد، ميبينيد كه موسيقي سنتي به صورت مركبنوازي يا مركبخواني اجرا ميشود. اين پردهبنديها هم معرفي ميشود و چيدمان آنها نيز به همين شكل كلاسيكش اجرا ميشود. اما اينكه نمونههاي اين گوشهها در كجاي موسيقي بومي اجرا شده را نميتوان ديد. بعضي از اساتيد بعضا يك ملودي را دارند ميزنند و بعد موسيقي محلي را ميگيرند و روي آن شروع ميكنند به بداههنوازي يا آهنگسازي و روي آن كار ميكنند. من ريشههايي را ديدم كه خيلي ملموسترند و خيلي حقانيت دارند و خيلي هويت مشخصي دارند، گفتم بيايم و ببينم كه اينها چه ويژگياي دارند كه در واقع از موسيقي سنتي دور افتادهاند. به همين خاطر رفتم و رجوع كردم كه ببينم اينها چه فواصلي را پشت سر هم چيدهاند كه توانستهاند چنين مايهيي را به وجود بياورند. اشاره كردهام كه هر يك از گوشهها از يك فاصله چهارم يا دو تا فاصله چهارم كه يك دانگ به آن ميگويند، ميبينيد كه يك ملودي آن مثلا در درآمد همين دستگاه راستپنجگاه، راست و دو تا از گامهايي كه در راست پنجگاه هست شكل ميگيرد و تمام ميشود. يا در گوشه «نيريز» ميبينيد كه با دو تا دانگ يا سه تا دانگ كه پشت سر هم قرار ميگيرند، جملهبندياش تمام ميشود. نمونههايي را از موسيقي محلي آوردهام كه ببينم با چند دانگ و تركيب چه دانگهايي تمام ميشوند.
- چه نمونههايي در موسيقي محلي پيدا كرديد؟
در موسيقي محلي بهطور مثال در «شاهنامهخواني» يا «سر صيادي» يك دانگ چهارگاه با يك دانگ ماهور كه سومش كمتر است با يك دانگ شور پشت سر هم قرار گرفتهاند. همچنين تركيب دانگهايي را در موسيقي سنتي خودمان نميبينيم. من مشابه آنها را رفتم زدم. مثلا خود درآمد راست را زدم. زنگ شتر را زدم. نيريز را زدم. نغمه را زدم. توجه كردم ببينم آنها با چه دانگهايي تمام شدهاند. مثلا سنگين سماع را زدم ببينم با چه دانگهايي تركيب شده، تمام شده و شكل ميگيرند. اينها با همديگر انطباق دارند. اينكه چه ضرورتي داشته من دست به چنين كاري زدهام، ضرورت عمدهاش هم دلبستگي من به اين موسيقي محلي است و هم اهميتي كه اين موسيقي محلي دارد.
- شما به عنوان يكي از چهرههاي شاخص موسيقي سنتي چرا تا اين حد به سمت موسيقي محلي رفتيد و سالهاست در اين زمينه همپاي فعاليتهايتان در موسيقي سنتي كندوكاو ميكنيد؟
«بلابارتوك» در يكي از سخنرانيهايش كه درباره موسيقي محلي صحبت ميكند، ميگويد: با وجود كوتاه بودن و مختصر بودن اين ملوديها، ارزشمنديشان هيچ گاه كمتر از فوگهاي «باخ» نيست. در دنيا تا اين اندازه براي اين ملوديها ارزش قائل هستند و من خودم ديدهام بيان انديشه كه در اين ملوديها هست، خيلي صريحتر، روشنتر و شفافتر از موسيقي سنتي است. در موسيقي سنتي اين انديشهها پنهان است، نهفته است. بايد كشف كني يا يك كسي به اين برسد و بتواند حرفي را بزند. ولي در موسيقي محلي به صراحت اگر سوگ هست، سوگ را نشان ميدهد. اگر موسيقي كار هست، ريتمش، شعرش و ملودياش با آن منطبق است. اگر موسيقي شاديانه است همينطور. اگر موسيقي عاشقانه است، همين طور. تمام اينها عيان نشان داده ميشود. در كنار هم قرار دادن دانگهاي مشابه در موسيقي محلي و موسيقي سنتي، نشان ميدهد موسيقي محلي با وجود مختصر بودنش هيچ كاستياي نسبت به موسيقي سنتي ندارد.
در طول تاريخ، موسيقي محلي به عنوان بخشي از فرهنگ عامه در حاشيه قرار داشته و در مقابل، موسيقي رسمي غالب بوده است. پس از انقلاب است كه به مرور نام هنرمندان محلي و بهويژه موسيقيدانان محلي مطرح ميشود. و در واقع در يك جاهايي ميبينيد كه خودش را بيشتر از موسيقي سنتي نشان ميدهد، حتي پروژههاي فراواني را براي ثبت و ضبط موسيقي محلي به كار ميگيرند. بنا بر اين اهميتي كه موسيقي محلي دارد، به گمان من بد نيست كه مطرح شود و در دورهيي كه مجال آن پيدا ميشود در كنار موسيقي سنتي يا رسمي، موسيقي عامه مردم كه عمدتا ريشههاي محلي دارد، اين موسيقي هم نشان و تطبيق داده شود. ضرورت عمده ارائه اين آلبوم اينكه اينها مقايسه شوند. ضمن اينكه ميخواستم اين كار به عنوان يك كار پژوهشي، شنيدني هم باشد. آنجايي كه يك گوشه از درآمد راست پنجگاه را دارم معرفي ميكنم، در موسيقي محلي هم نمونهاش را بگذارم. ضمن اينكه قصدي نداشتم كه موسيقي آوازي را در رديف سنتي ارائه بدهم بلكه رديفهاي سازي را اجرا كردهام و در كنارش موسيقي محلي كه هم خانواده و هم دانگ هستند را ارائه دادم و اجرا كردم و خواندم تا قابل شنيدن باشد. هم از نظر شعر و هم از نظر بيان انديشه، شنونده با چنين گنجينهيي كه در موسيقي محلي است آشنا شود. وگرنه ضرورت آن، چيز ديگري نيست. مگر اينكه برخي بخواهند آن را نفي كنند يا اينكه برخي با شنيدن آن اهميت آن را بيشتر از آن چيزي كه من به آن دست پيدا كردهام، دريابند.
در آلبوم «بهار باد» شعر و موسيقي لرستان از كنشگري يك پديده طبيعي مفاهيمي زايا و زندگيساز روايت ميكند. بهويژه در توضيح باد بهاري كه با خودش زندگي ميآورد، رويكرد قبلي شما بيان يك روايت از فضاي شعر و ادب و موسيقي لرستان بوده اما اكنون با اجرا، تجزيه و تحليل اين قطعات در آلبوم «ايل بانگ»، شما عرصه جديدي را براي موسيقيدانهاي ساير نقاط كشور فراهم ساختهايد تا در صورت تسلط بر رديفهاي سنتي نگاه تازهيي به موسيقي لرستان يا قوم خود داشته باشند. انتظار چه برخوردي از سوي آنان با اين آلبوم داريد؟
در آلبوم «بهار باد» شعري بود كه توصيف شده بود و آقاي رحمانپور از قبل طرحي روي آن ريخته بودند و اجرا هم كرده بودند. ولي من ديدم كه اين شعر، يك شعر خيلي توصيفي است. به همين خاطر سعي كردم بهار باد كه باد بهاري است كه از نيمههاي دوم اسفند تا نيمههاي اول فروردين وزيده ميشود و بند برف و يخ را از پاي گل و گياه باز ميكند، را كاملا توصيف كنم. در اين سيدي هم يكسري ملوديها اجرا شدهاند كه عمدتا توصيفياند. و يك شعري كه در جايجاي اين آلبوم چه به صورت باكلام و چه به صورت بيكلام تكرار ميشود، اينچنين است كه:
اي خدا ار اخبار داري بدس باد بيارس
مدس و بارون بهاري جايي ببارس
(ترجمه: خداي را اگر پيغام يا خبري داري، بده باد بياردش، زنهار به باران بهاري مده كه جايي بباردش)
خيلي از ملوديهايي كه در اين سيدي ۷۲ دقيقهيي به صورت فشرده آمده، جاي آن را دارد كه به صورت توصيفي روي آنها كار شود. به گمانم اگر اين آلبوم مورد پسند واقع شود و اگر انگيزهيي در آهنگسازان و موسيقيدانان مناطق مختلف ايران به وجود بياورد، شايد با نگاه جديدي به موسيقي محلي بتوانند به ظرفيت و توانايي بيشتري از موسيقي محلي خودشان دست يابند؛ اينكه اين موسيقيها چه ظرفي دارند و چگونه ميتوان اينها را بسط و گسترش داد و غنيتر كرد.
- يعني موجب يك فعاليت مشابه شود...
منجر به يك فعاليت مشابه شود يا هر كس متناسب با موسيقي محلي خودش اين كار را انجام دهد، چون اين موسيقي علاوه بر اينكه ما داريم طرحش ميكنيم، تلاش ميكنيم بر آنها چيزي بيفزاييم و در عين حال با دقت تمام مراقبت كنيم كه مبادا به اصل آنها لطمه وارد كنيم. بايد با وسواس دقيقي اين كار صورت بگيرد و ملوديها بايد به گونهيي ساخته، پرداخته و بسط داده شوند كه هماهنگي حداكثري را ايجاد كند. درباره آلبوم «كوهسار» يكي از منتقدان نوشته بود اين ملوديها آنقدر به هم نزديك است كه بهراحتي نميتوان گفت كدام يك اصلي بوده و كدام يك اضافه شده است. از اين منظر اين آلبوم ميتواند به غنيتر كردن، تطبيق و معرفي موسيقي محلي و سنتي نيز كمك بيشتري كند. به نظرم چنين كاري بايد انجام شود. اميدوارم اين آلبوم از نظر زيباييشناسي، ذوق و سليقه در غنيتر كردن موسيقي محلي توفيقي داشته باشد.
- تاكنون تصور بر اين بوده است كه فضاي غالب در موسيقي لرستان بر محور پردههاي دستگاه ماهور و بيشتر موسيقي بختياري منطبق بر دستگاه شور و آواز دشتي است. با آمدن «ايل بانگ» و شرح و تفسيرهاي ارائهشده آيا ميتوان راستپنجگاه را به عنوان بستر اصلي موسيقي لرستان تصور كرد؟
در تجزيه و تحليل آلبوم «بيست ترانه كهن لري» چهار نوع پردهبندي در موسيقي لرستان استخراج كردهام. كه همه اينها با وجود اينكه ماهور و راستپنجگاه را القا ميكنند، اما ميبينيم كه در مايه مثلا ماهور Re برخي نتها فاصله سومشان فا «ديز» است برخي فا «سري» است. بعضي فا «سري» منهاست. برخي فا «بكار» ميشود و «مي» آن «كرن» ميشود. به گمانم هر چه به مناطق شهرنشيني نزديكتر شويم، در جايي كه ارتباط بيشتري با شهر و موسيقي شهري و دستگاهي دارند، عمدتا فاصله سومش كاملتر است و بر پردهبندي ماهور منطبقتر است و در مقابل هر چه از مناطق شهري دورتر شويم و به مناطق بكر عشايرنشين نزديكتر شويم، ميبينيم كه فاصله سوم كمتر ميشود و از ماهور فاصله ميگيرد و به پردهبندي شور نزديكتر ميشود. منتها پردهبندي شوري است كه روي درجه هفتم شور ميايستد نه روي درجه اول شور. همانطور كه گوشه «نيريز» پردهبندي شور مثلا «لا» را دارد اما روي «لا» نميايستد بلكه روي نت «سل» ميايستد. بنابر اين، اين يك ويژگي موسيقي محلي و سنتي ايراني است. مشابه اين شرايط گوشههاي «قطار» و «قراعي» را ميتوان نام برد. آواز افشاري كه در قديم اجرا ميكردند، «نيريز» و «شكسته» نمونههاي خيلي خوبي براي آن است كه پردهبندي شور را دارند اما روي راست پنجگاه ميايستند.
- آيا شهري شدن موسيقي محلي و فاصله گرفتن از پردهبنديهاي بكر، آنها را آسيبپذير نميكند؟
جلوي اين جريان را نميشود گرفت، چون موسيقي مرز ندارد. حدود ندارد. عبور ميكند. مثل نسيم از هر ذوق و گوش شنيداري عبور ميكند و بهطور طبيعي هر كس ميشنود، تحت تاثير قرار ميگيرد يا تاثير ميگذارد. با اين وجود من قطعا ميدانم كه موسيقيدانهاي علاقهمندي با يك نيروي تعريف نشده سعي در حفظ اصالت موسيقي بكر محلي دارند. موسيقيدانها بايد مراقبت بيشتري كنند. در عين حال موسيقي محلي از بين رفتني نيست، چون نوع معيشت انسان خود به خود نوعي از پرده بنديهاي زندگيساز در ملوديهاي محلي با كاركردهاي ماندني را حفظ خواهند كرد.
همچنانكه در موسيقي سنتي نيز برخي گوشهها پس از قرنها به دليل نوع كاركرد و هدف ويژه خود، در حافظه مردم ما ماندگار شدهاند. به گمان من اين همه پردهبندي كه در رديف نيز وجود دارد، ريشه در نوع كاركردها و اهداف خاص آنها در جامعه ما دارد. ورود و جابهجايي اقوام و قوميتهاي مختلف به سرزمين ما موجب پديد آمدن گوشههاي خاصي شدهاند. مثلا ما گوشه «راك كشمير» را داريم كه امروز خطهيي مرزي ميان پاكستان و هندوستان است. يا خيلي از گوشههايي كه نام مناطق مختلف را بر خود دارند. يا گوشه «نصيرخواني» يا مثلا گوشه «فيلي» در رديف كه نام يكي از طوايف بختياري است. اين است كه نميتوان جلوي تغيير و تحول را گرفت. منتها هر قدر كه با آگاهي، هوشياري و خلاقيت توام باشد، پرثمرتر خواهد بود.
منبع:
فرهنگخانه
تاریخ انتشار : دوشنبه 14 فروردین 1391 - 00:00
افزودن یک دیدگاه جدید