گفتگو با سیامک آقایی
به بهانه کنسرت «یورش»
اثری از:
تهیه کننده:
پایگاه خبری - تحلیلی «موسیقی ما»
تصویر:
فراز فتحی
تدوین:
مهدی اکبرزاده
گفت و گو:
موسیقی ما - پیش از آغازِ مصاحبه همان سوالی را مطرح میکند که انگار این روزها بسیار به آن اندیشیده: «اصلا برگزاری کنسرت در این روزها و میانِ این دغدغههای مردم محلی از اعراب دارد؟» این را آهنگساز و نوازندهای میگوید که همین حالا، در همین روزهای جوانیاش با تمامِ بزرگانِ موسیقی ایران و حتی جهان ساز زده و کنسرت داده و اثر منتشر کرده است و حالا بعد از مدتها که میخواهد کنسرتی باکلام در تهران آن هم در سالنِ جمعوجورِ حوزهی هنری برگزار کند؛ این سوال را از خودش میپرسد.
«سیامک آقایی» لابد خودش نمیداند برگزاری برنامه توسطِ آدمهایی مثلِ او، برای مخاطبانی که دغدغهی موسیقی اصیل دارند؛ آنهم در این شرایط چقدر اهمیت دارد؟ چطور میتواند یادشان بیاندازد که میانِ این هیاهوهای بیمروتِ افزایش و کاهشِ قیمتِ طلا و سکه و دلار، هنوز چیزهای دیگری است که میتوان به آن فکر کرد؟ اصلا از کِی و کجا تمامِ زندگیمان شد قیمتها فاکتورها؟ چطور همه چیز را فراموش کردیم جز چک کردنِ مداومِ قیمتِ ارز و دلار و سکه؟ چطور یادمان رفت زندگی لابد چیزی بالاتر از صورتحسابِ خریدهای روزانهمان است؟ نه اینکه اینها مهم نباشد (که هست) و اصلا بخواهیم و نخواهیم زندگیمان وصلِ به همین چیزهاست؛ اما آدمی لابد رسالتی بالاتر داشت که ندارد این روزها. اما اگر «آقایی» این سوال را از خودش نمیپرسید، جای تعجب داشت. کافی است به زندگیِ هنریش نگاه کنیم. به آن همه کاری که کرده و آن همه سکوتی که همیشه داشته است؛ او در تمامی این سالها هر کار که کرده، آرام و بیسرو صدا بوده است. چه آن زمان که با «جاده ابریشم»، «اطلس آنسامبل» و ارکستر «دِ نایتز» نواخت، چه انوقت که شاهکاری چون «یاد باد» را خلق کرد و چه آن وقت که تمامِ هموغماش را گذاشت روی آموزش و برگزاری ورک شاپهایی در دورترین نقاطِ ایران و حالا هم که برخلافِ بسیاری از اهالی موسیقی، از کارهای شخصیاش گذشته تا در دانشگاه تدریس کند. حالا قرار است او «یورش» را روی صحنه ببرد؛ اثری با همراهی نوازندگانی متبحر و تمامِ دغدغههایِ اجتماعیاش و همهی نگرانیهایش به عنوانِ موزیسینی روشنفکر را در آن منعکس کرده است. در نشستِ مطبوعاتیای که برای برگزاری این کنسرت برگزار کرد؛ جملهای گفت که همیشه سرلوحهی کارهایش بوده است از همان ابتدا تا حالا: «من بر این باورم شان نزول موسیقی برگرفته از اتفاقاتی است که در یک جامعه می افتد. میتوان گفت این کنسرت، بازتاب شرایط امروزماست.»
او اما باز هم راهِ سخت را انتخاب کرده؛ از تمامِ تکنیکها و هنرش بهره برده تا نوعی خودباوری از ارزشهای موسیقی ایرانی ایجاد کند؛ اتفاقی که سالهاست فراموش شده است؛ شاید از همان زمانی که استادِ به قولِ او عزیزش – پرویز مشکاتیان- دارِ فانی را وداع گفت. حالا «یورش» دعوت به موسیقیای است که آن زمان شنیده میشد، دعوت به درکِ موسیقیای سرشار از حسِ ملی و ایرانی. با او به دلیلِ برگزاری این کنسرت سخن گفتیم و از آنجا که بختِ همنشینی با او دیر به دیر رخ میدهد، از چیزهای دیگری هم گفتیم که فیلمِ آن را میبینید و بخشهایی از آن را میخوانید:
کنسرت «یورش»
آسیبِ دست
استاد پرویز مشکاتیان
حضرت استاد مشکاتیان چند ویژگی متفاوتی داشت که ایشان را از دیگران متمایز میکند؛ از جمله اینکه اوج پختگی ایشان در سنین جوانی بوده است و خیلی پیشتر از آنچه از یک موزیسین انتظار داریم به پختگی رسید، برای مثال مجموعه بیست قطعهی او که هر کدامشان نیاز به توضیحِ بسیار دارد در سنِ 20 سالگی خلق شد و این همیشه برای من سوال است که چگونه چنین چیزی امکانپذیر است. از آن طرف در سنتور مشکاتیان نغمه و ملودی مهمتر از تکنیک و آرایه و استفاده از فنون موسیقی کلاسیک یا ردیف صرف است، اگرچه تمام اینها ابزار دستِ او برای ارایهی یک اثر موسیقایی بود؛ اما عنصر نغمه و حس در آثار او نسبت به دیگران بسیار پررنگتر است. او بدون آنکه از موازین خودش دربارهی کیفیت موسیقی کوتاه بیاید، سنتور و موسیقی ایرانی را در سطح وسیعتری از مردم (روشنفکران و عوام) عمومی کرد و از اولین کسانی است که در موسیقی ایران سرود میسازد. او دغدغهی فرهنگی از جنس مردم داشت و میکرد نظراتِ خودش و آن چیزی که از جامعه میگرفت را از طریق این موسیقی به مردم برگرداند. این همان چیزی است که ایشان را از دیگران متمایز میکند. ایشان همیشه تاکید داشت سواد این نیست که بدانی چطور آهنگسازی کنی؛ سواد یعنی اینکه بدانی ملاصدرا کیست و مصدق چه کرده است یا الان مهمترین مشکل مردم چه است؟
باز عشق
باز عشق تجربهی موفقی بود و خدا را شکر انگیزهای شد که با توجه به نامرادیهایی که در چند سال گذشته داشتم، برای کارهای بعدی آماده شوم.
موسیقی در این روزها
اگر جامعه از آهنگساز نخواهد تا ادامهی راه اساتید را طی کند؛ او با دشواری بسیاری همراه است و به همین خاطر سعی میکند اثری منتشر کند که لااقل با طیفِ وسیعی در ارتباظ باشد و از این طریق اینها احساس رضایت کنند.
Warning: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at /home2/musicema/public_html/includes/common.inc:2777) in /home2/musicema/public_html/includes/bootstrap.inc on line 1486
«سیامک آقایی» لابد خودش نمیداند برگزاری برنامه توسطِ آدمهایی مثلِ او، برای مخاطبانی که دغدغهی موسیقی اصیل دارند؛ آنهم در این شرایط چقدر اهمیت دارد؟ چطور میتواند یادشان بیاندازد که میانِ این هیاهوهای بیمروتِ افزایش و کاهشِ قیمتِ طلا و سکه و دلار، هنوز چیزهای دیگری است که میتوان به آن فکر کرد؟ اصلا از کِی و کجا تمامِ زندگیمان شد قیمتها فاکتورها؟ چطور همه چیز را فراموش کردیم جز چک کردنِ مداومِ قیمتِ ارز و دلار و سکه؟ چطور یادمان رفت زندگی لابد چیزی بالاتر از صورتحسابِ خریدهای روزانهمان است؟ نه اینکه اینها مهم نباشد (که هست) و اصلا بخواهیم و نخواهیم زندگیمان وصلِ به همین چیزهاست؛ اما آدمی لابد رسالتی بالاتر داشت که ندارد این روزها. اما اگر «آقایی» این سوال را از خودش نمیپرسید، جای تعجب داشت. کافی است به زندگیِ هنریش نگاه کنیم. به آن همه کاری که کرده و آن همه سکوتی که همیشه داشته است؛ او در تمامی این سالها هر کار که کرده، آرام و بیسرو صدا بوده است. چه آن زمان که با «جاده ابریشم»، «اطلس آنسامبل» و ارکستر «دِ نایتز» نواخت، چه انوقت که شاهکاری چون «یاد باد» را خلق کرد و چه آن وقت که تمامِ هموغماش را گذاشت روی آموزش و برگزاری ورک شاپهایی در دورترین نقاطِ ایران و حالا هم که برخلافِ بسیاری از اهالی موسیقی، از کارهای شخصیاش گذشته تا در دانشگاه تدریس کند. حالا قرار است او «یورش» را روی صحنه ببرد؛ اثری با همراهی نوازندگانی متبحر و تمامِ دغدغههایِ اجتماعیاش و همهی نگرانیهایش به عنوانِ موزیسینی روشنفکر را در آن منعکس کرده است. در نشستِ مطبوعاتیای که برای برگزاری این کنسرت برگزار کرد؛ جملهای گفت که همیشه سرلوحهی کارهایش بوده است از همان ابتدا تا حالا: «من بر این باورم شان نزول موسیقی برگرفته از اتفاقاتی است که در یک جامعه می افتد. میتوان گفت این کنسرت، بازتاب شرایط امروزماست.»
او اما باز هم راهِ سخت را انتخاب کرده؛ از تمامِ تکنیکها و هنرش بهره برده تا نوعی خودباوری از ارزشهای موسیقی ایرانی ایجاد کند؛ اتفاقی که سالهاست فراموش شده است؛ شاید از همان زمانی که استادِ به قولِ او عزیزش – پرویز مشکاتیان- دارِ فانی را وداع گفت. حالا «یورش» دعوت به موسیقیای است که آن زمان شنیده میشد، دعوت به درکِ موسیقیای سرشار از حسِ ملی و ایرانی. با او به دلیلِ برگزاری این کنسرت سخن گفتیم و از آنجا که بختِ همنشینی با او دیر به دیر رخ میدهد، از چیزهای دیگری هم گفتیم که فیلمِ آن را میبینید و بخشهایی از آن را میخوانید:
کنسرت «یورش»
- در این سالها به دلایلی که شاید نخواهم دربارهی جزییاتِ آن سخن بگویم و یک سری روحیاتِ شخصی و اتفاقی که برای دستم رخ داد، بیشتر به کارهای خلوت پرداختم؛ شاید خیلی از ما از دردسرهای هماهنگی و حواشی تشکیل گروه دوری میکنیم، بهخصوص آنانی که خودشان را محدود به اجرای تهران نمیکنند و در شهرستانها نیز کنسرت میدهند؛ همانطور که ما «باز عشق» را در پنجاه و اندی شهر روی صحنه بردیم؛ حالا بعد از مدتها اشتغال به به کنسرتهایی با ترکیبهای کم تعداد، کاری ارکسترال را روی صحنه میبرم. باید اعتراف کنم در این سالها دلم برای گروهنوازی از آن جنسی که نسلِ من شنیده و دوست داشتهاند، تنگ شده بود. ما دههی 50 متولد شدیم و در دههی 60 ، گامهای نخست در موسیقی را برداشتیم و به همین خاطر تحت تاثیر جنسی از موسیقی هستیم که حالا رابطهاش با اذهان و گوشهای نسل جدید قطع شده است؛ انگار تمام ارزشهای موسیقی عصر چاووش با رفتنِ اساتیدی مثل لطفی و مشکاتیان و حتی با حضور دیگران به فراموشی سپرده شده است؛ ما اما هنوز همان آرمانها و آرزوها را در موسیقی داریم و نغمههای امروزی نمیتواند جذبمان کند و روحمان را ارضا و عطشمان را سیراب کند.
- در «یورش» پنج قطعه وجود دارد و طبق روال عام، کنسرت با یک قطعهی کند (چیزی شبیه به پیش درآمد) آغاز میشود؛ این قطعات طوری تنظیم شده است که چهار مدل نغمهپردازی یا روایتِ موسیقایی در آنها دیده میشود و قطعهی آخر –یورش- از تمپو یا حرکتِ بیشتری برخوردار است؛ در واقع قطعهی «یورش» بازتاب روحی و شخصی من به وقایع چند ماه یا چند سالِ اخیر است. این قطعه بازگوی یک فنرِ حسی و فکری است که مدت زمان زیادی است که کوک شده است و دارای حسی بسیار مجرد و انتزاعی.
آسیبِ دست
- به خاطر اینکه اعصاب محیطی من در اتفاقی که برای دستم رخ داد، آسیب دید؛ حالا تنها گرما و سرما و فشار را نمیفهمم و نوازندگیام را چندان تحت تاثیر قرار نداده است و خدا را شکر از بابت تمرینات حرکتی مشکلی ندارم؛ صرف ساز زدن و تمرین نیز خود به بهبودِ ماجرا کمک کرد. بههر حال این اتفاق حالا تقریبا فراموشام شده است و نمیخواهم دیگر دربارهی آن چیزی بگویم؛ شاید با توجه به هشت سال جنگ و خیلِ عظیم کسانی که در آن اتفاق آسیب دیدند و هنوز هم زندگیشان تحت تاثیر است؛ خجالت میکشم دراین باره بیشتر صحبت کنم.
- اپلیکیشن خانهی سنتور مشمول گرفتاریهای کاری من شده است و برای همین شکلگیری آن به تعویق افتاد؛ خوب یا بد، همزمان چند هندوانه برداشتم؛ اما با توجه به فرارسیدنِ ایام محرم و صفر که فرصتِ بیشتری دارم، به زودی به بهرهبرداری میرسد و اولین فیلمها را آپلود میکنیم. به هر حال این روزها کسی اهمیتِ چندانی به تدریس نمیدهد و به همین خاطر این اپلیکیشن برای من اهمیتِ بسیار زیادی دارد؛ بهخصوص اینکه گمان نمیکنم با این شیوهی تدریس بتوان مترصد ظهورِ مشکاتیانها و شجریانها بود. برای هر کاری باید هزینههای بسیاری کرد؛ برای مثال برای نتیجهگرفتن در ورزشی مثلِ فوتبال سالهای زیاد میلیاردها دلار هزینه میکنند؛ حال این مساله را در هنر که به مراتب دشوارتر است؛ اما وقتی هیچ کس متولی امر آموزش نیست، ما خودمان باید در این باره اقدام کنیم. ما فقط «عاشق»یم، همین. لذت بردن از این شغل و آرامشِ آن برایمان مهم است و به همین خاطر است که خودمان را درگیرِ این کارها میکنیم یا برای انتشارِ یک اثر به جای 20-10 میلیون تومان هزینههای عادی، ده برابر آن را خرج میکنیم و با وسواسهای بسیار به انتشارش در میآوریم.
استاد پرویز مشکاتیان
حضرت استاد مشکاتیان چند ویژگی متفاوتی داشت که ایشان را از دیگران متمایز میکند؛ از جمله اینکه اوج پختگی ایشان در سنین جوانی بوده است و خیلی پیشتر از آنچه از یک موزیسین انتظار داریم به پختگی رسید، برای مثال مجموعه بیست قطعهی او که هر کدامشان نیاز به توضیحِ بسیار دارد در سنِ 20 سالگی خلق شد و این همیشه برای من سوال است که چگونه چنین چیزی امکانپذیر است. از آن طرف در سنتور مشکاتیان نغمه و ملودی مهمتر از تکنیک و آرایه و استفاده از فنون موسیقی کلاسیک یا ردیف صرف است، اگرچه تمام اینها ابزار دستِ او برای ارایهی یک اثر موسیقایی بود؛ اما عنصر نغمه و حس در آثار او نسبت به دیگران بسیار پررنگتر است. او بدون آنکه از موازین خودش دربارهی کیفیت موسیقی کوتاه بیاید، سنتور و موسیقی ایرانی را در سطح وسیعتری از مردم (روشنفکران و عوام) عمومی کرد و از اولین کسانی است که در موسیقی ایران سرود میسازد. او دغدغهی فرهنگی از جنس مردم داشت و میکرد نظراتِ خودش و آن چیزی که از جامعه میگرفت را از طریق این موسیقی به مردم برگرداند. این همان چیزی است که ایشان را از دیگران متمایز میکند. ایشان همیشه تاکید داشت سواد این نیست که بدانی چطور آهنگسازی کنی؛ سواد یعنی اینکه بدانی ملاصدرا کیست و مصدق چه کرده است یا الان مهمترین مشکل مردم چه است؟
باز عشق
باز عشق تجربهی موفقی بود و خدا را شکر انگیزهای شد که با توجه به نامرادیهایی که در چند سال گذشته داشتم، برای کارهای بعدی آماده شوم.
موسیقی در این روزها
اگر جامعه از آهنگساز نخواهد تا ادامهی راه اساتید را طی کند؛ او با دشواری بسیاری همراه است و به همین خاطر سعی میکند اثری منتشر کند که لااقل با طیفِ وسیعی در ارتباظ باشد و از این طریق اینها احساس رضایت کنند.
Warning: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at /home2/musicema/public_html/includes/common.inc:2777) in /home2/musicema/public_html/includes/bootstrap.inc on line 1486
دیدگاهها
استاد عزيزم ♥️
افزودن یک دیدگاه جدید