دقیقا همین اتفاق برای زنده یاد ناصر عبدالهی افتاد، کسایی که وقتی زنده بود بهش نیش و کنایه میزدن و دشمنش بودن وقتی فوت کرد پای ثابت سخنرانی ها و سوگواری ها بودن!
یغما در باره ی ناصر مینویسه:
"از او بیخبر بودم تا خبر بيماری (که بیماری نبود البته و چیز دیگری بود!) آمد و کما و خاموشی... به مراسم تالار وحدت و مراسم دیگر نرفتم چون رفتن همان بود و اجبار به سخن گفتن و مداحی به شیوهی دیگران همان. پس در خانه ماندم و به جای جامهدری، مرور کردم ایامی را که با هم گذرانده بودیم و تاسف خوردم برای نغمههايی که میتوانست خلق و با صدای خود ماندگار کند و نکرد... به یاد آوردم لبخند و شوخیهای هميشهگیاش را. به یاد آوردم لهجهی دریاییاش را هنگام لطیفه گفتن. به یاد آوردم کوچههايی را که شبانه از آنها گذشته بودیم، پا به پای صدای او که شب را میتاراند. به یاد آوردم رفیقی را که نخستین مجری ترانههای من در جامعه بود. رفیقی که هنوز و همچنان دوستش میداشتم...
در برنامههایی که از مراسم پخش شد خیلی از همان واسطههای قديمی را دیدم که بنا بر رسم معمول در این ملک به مردهپرستی مشغول بودند. عدهیی که تا همین دیروز او را رنجانده و رانده بودند، امروز از او با عناوینی مثل اسطوره و مرد خدا و غیره یاد میکردند. تعاريف کلیشهیی که در مراسمی از این دست همیشه میشنویم مانند: سال ها طول میکشد تا هنرمندی اینگونه داشته باشیم و ..."
دقیقا همین اتفاق برای زنده یاد ناصر عبدالهی افتاد، کسایی که وقتی زنده بود بهش نیش و کنایه میزدن و دشمنش بودن وقتی فوت کرد پای ثابت سخنرانی ها و سوگواری ها بودن!
یغما در باره ی ناصر مینویسه:
"از او بیخبر بودم تا خبر بيماری (که بیماری نبود البته و چیز دیگری بود!) آمد و کما و خاموشی... به مراسم تالار وحدت و مراسم دیگر نرفتم چون رفتن همان بود و اجبار به سخن گفتن و مداحی به شیوهی دیگران همان. پس در خانه ماندم و به جای جامهدری، مرور کردم ایامی را که با هم گذرانده بودیم و تاسف خوردم برای نغمههايی که میتوانست خلق و با صدای خود ماندگار کند و نکرد... به یاد آوردم لبخند و شوخیهای هميشهگیاش را. به یاد آوردم لهجهی دریاییاش را هنگام لطیفه گفتن. به یاد آوردم کوچههايی را که شبانه از آنها گذشته بودیم، پا به پای صدای او که شب را میتاراند. به یاد آوردم رفیقی را که نخستین مجری ترانههای من در جامعه بود. رفیقی که هنوز و همچنان دوستش میداشتم...
در برنامههایی که از مراسم پخش شد خیلی از همان واسطههای قديمی را دیدم که بنا بر رسم معمول در این ملک به مردهپرستی مشغول بودند. عدهیی که تا همین دیروز او را رنجانده و رانده بودند، امروز از او با عناوینی مثل اسطوره و مرد خدا و غیره یاد میکردند. تعاريف کلیشهیی که در مراسمی از این دست همیشه میشنویم مانند: سال ها طول میکشد تا هنرمندی اینگونه داشته باشیم و ..."