از وقتی حباب اومده اونقدر اتفاقات جالب برام افتاده که فراموش نشدنی هستن برام
یکی از جالب ترین اتفاقات :
چند روز قبل که داشتم از کلاس بر می گشتم کی جای من اومد رو با صدای کم باز کرده بودم...سوار تاکسی شدم راننده اش یه پیر مرد بالای 60 سال بود ( حداقل ف البته به نظر من ف خلاصه پیر مرد بود )
یکم که کی جای من اومد خونده شد ...حدود یک دقیقه بعد آقا راننده با یه حالت عصبانی گفت اونو ببند دلمون گرفت!!!!
منم گفتم چشم حاجی چرا عصبانی میشی؟
گفت ببند یه شادش رو باز کنم حال کنیم !!!!!!!!!!!!
هنگ کرده بودم....
حالا حدس بزنین چی رو باز کرد ؟
باورتون نمیشه (( دوست دارمممممممممم ))
منم که دیدم آره....برگشتم بهش گفتم حاجی شمام آره؟ جواب داد
پس چی ؟ ما دل نداریم؟؟؟
از وقتی حباب اومده اونقدر اتفاقات جالب برام افتاده که فراموش نشدنی هستن برام
یکی از جالب ترین اتفاقات :
چند روز قبل که داشتم از کلاس بر می گشتم کی جای من اومد رو با صدای کم باز کرده بودم...سوار تاکسی شدم راننده اش یه پیر مرد بالای 60 سال بود ( حداقل ف البته به نظر من ف خلاصه پیر مرد بود )
یکم که کی جای من اومد خونده شد ...حدود یک دقیقه بعد آقا راننده با یه حالت عصبانی گفت اونو ببند دلمون گرفت!!!!
منم گفتم چشم حاجی چرا عصبانی میشی؟
گفت ببند یه شادش رو باز کنم حال کنیم !!!!!!!!!!!!
هنگ کرده بودم....
حالا حدس بزنین چی رو باز کرد ؟
باورتون نمیشه (( دوست دارمممممممممم ))
منم که دیدم آره....برگشتم بهش گفتم حاجی شمام آره؟ جواب داد
پس چی ؟ ما دل نداریم؟؟؟