جشنواره ملی موسیقی خلاق
 
کنسرت قاف - فرهاد فخرالدینی
 
برنامه یاد بعضی نفرات
 
سه شنبه 15 اسفند 1391 - 18:58

یکی از نعمت هایی که خداوند به انسان ها بخشیده ، موسیقی است. گوش سپردن به صدایی متفاوت از اصوات روزمره، انسان را برای لحظاتی از درگیری های ذهنی جدا می کند. گوش دادن به موسیقی ، حداقل برای من یک نیاز است. چه در مسیر حرکت از خانه تا محل کار ، چه در حین انجام کار و چه در زمان استراحت، بخش زیادی از اوقات ، در حال گوش کردن موسیقی هستم. حتی در پای تلویزیون و وسایل مشابه...
مثل بیشتر مردم، من هم موسیقی پاپ را به موسیقی اصیل ترجیح می دهم. نه اینکه به آن علاقه نداشته باشم ، ولی همیشه حوصله موسیقی اصیل را ندارم، اما موسیقی پاپ حوصله نمی خواهد!
من هم شبیه به دیگران، آثار خوانندگان و انواع موسیقی را تحلیل می کنم و آن ها را بررسی می کنم. از دیدگاه من ، موسیقی همه خواننده های پاپ ارزش یک بار شنیده شدن را دارد، وگرنه نمی توان در مورد آن نظر داد. اما کمتر کسی است که فرصت شنیدن تمام آهنگ های تولید شده را داشته باشد. پس مجبور هستیم به انتخاب...
بخش اصلی این انتخاب به احساسات متفاوت انسان ها بر میگردد. اما بخشی دیگر به فن و بخشی دیگر نیز به شعر و ترانۀ آهنگ. در طول 50 سال گذشته، همیشه خواننده هایی بودند که از نظر انتخاب کلام ، کارنامه خوب و قابل قبولی دارند و سطح خود را از دیگر خواننده ها جدا کرده اند. معمولاً البته ، خواننده هایی که صدای بهتری دارند، ترانه های بهتری نیز برای خواندن انتخاب می کنند.
موسیقی برای من ، از دوران کودکی یک شکل ثابت داشت! خواننده های بزرگ ، با سبک های تکراری ، فضاهای شبیه به هم (بسته به انتخاب آهنگساز یا ترانه سرا) ، سی سال کارنامه نفر اول شبیه به سی سال کارنامه نفر دوم و سی سال کارنامه نفر دوم شبیه به سی سال کارنامه نفر سوم، هر بار هم که خواننده جدیدی می آمد، انتظار من این بود که شبیه به یکی از این ها باشد، در شعر یا در موسیقی ، در صدا و یا در فضا و در نهایت حرفی که خواننده برای شنونده دارد...
در ایران ، حتی دکتر اصفهانی از این قاعده مستثنی نبود!
طبق همین گفته ها، متصور نبودم که بشود خواننده خوبی یافت که غیر قابل انتظار باشد...
حتی زمانی که آلبوم مسافر ش.ع به دلیل تفاوت با فضای موسیقی داخلی که در آن سالها حاکم بود، سر و صدای زیادی به پا کرد، خاطرم هست که آن آلبوم را به یکی از دوستان هم کلاسی ام (دوران پیش دانشگاهی) دادم تا گوش کند. بعد از چند روز نظرش را پرسیدم و او با جمله جالبی جواب مرا داد : «ترانه بود دیگه...!»
خلاصه کسی نبود که من را متوجه کند که می شود جدید، متفاوت (به معنای واقعی) و در عین حال خوب بود.
یک روز ، به دنبال کارهای اعزام به خدمت سربازی در مسیر نظام وظیفه تهران، در یک ماشین نشسته بودم که ترانه جالبی ، به شدت توجه مرا جلب کرد:
«داشتم فراموشت می کردم اما باز دوباره دیدمت تو غمها غوطه ور شدم چرا؟»
غرق آهنگ شدم:
«چرا دوباره اومدی صدا رو جون دادی گل بهارو زخم دل دوباره تازه شد...
شوق نگاه خستمو دوباره دوختی آخر ستاره حسرتم بی اندازه شد»
نفهمیدم که خواننده کیست؟ ولی آهنگ در ذهن من ماند.
گذشت تا دوران آموزشی من در اردکان یزد. می شنیدم که هم پادگانی ها ، می خواندند: «مشکی رنگ عشقه!» اما نمی دانستم که منظورشان چیست!!
یک روز جمعه از طرف پادگان ، گروهان ما را برای تفریح و شرکت در مراسم مذهبی به یزد بردند که تقریبا یک ساعت و نیم با اردکان فاصله داشت.شب و هنگام برگشتن ، به فاصله چند کیلومتری پادگان رسیده بودیم و چراغ های پادگان کم کم قابل رویت بود. یکی از سربازها در انتهای اتوبوس شروع کرد به خواندن :«داشتم فراموشت می کردم اما باز دوباره دیدمت تو غمها غوطه ور شدم چرا؟»!!
و صدای خنده مینی بوس را پر کرد...
مدتی بعد در خانه ، یک سی دی یافتم(!) از این خواننده که آهنگ ذکر شده و چند آهنگ دیگر در آن وجود داشت. از خواهرم پرسیدم :«این کیه؟» گفت : «نمیشناسی؟ رضا صادقیه دیگه ...» گفتم :«رضا صادقی کیه؟» گفت :«اون پسر تپل ریشو بندریه!!»
و اینجا بود که من با معجزه ای بنام رضا صادقی آشنا شدم!
سی دی فوق العاده ای بود.اینقدر گوش دادم که گویی تمام آهنگ های سی دی را خورده بودم!
برای من که به تکراری بودن بزرگترین ها عادت کرده بودم ،کشف یک خواننده تمام اوریجینال، واقعاً لذت بخش بود...
حدود دو سه ماه بعد، از اسپیکر بیرون یک فروشگاه عرضه محصولات فرهنگی (سه راه گوهردشت)، صدای آشنای رضا صادقی را شنیدم. آلبوم پیرهن مشکی بود. نوار را خریدم و از شنیدن تک تک آهنگ هایش لذت بردم. خواهرم که نوار را شنید گفت که به غیر از سه آهنگ ، بقیه آهنگ ها از کارهای قدیمی رضا صادقی است. تشویق شدم تا کارهای قدیمی وی را نیز گوش کنم. رفتم به دنبال mp3 رضا صادقی!
هر آهنگ جدیدی که گوش میکردم، دنیای جدیدی از موسیقی به روی من باز میشد...
من از هزار سال خستگی از کنج زندون اومدم
دلم کویر غربته به عشق بارون اومدم
غرور تیکه تیکمو میخوام که مرهم بذارم
غصه های یه عمرمو رو دوش عالم بذارم
من پی دست پاکی ام غبار قلب پیرمو
پاک کنه و رها کنه رویاهای اسیرمو
میخوام که از یاد ببرم هر چی ازم گرفته شد
میخوام فراموش بکنم که هر چی رشتم پنبه شد!
ای خدا! چقدر زیبا... استاد فضا سازی در ترانه:
ای گل شکسته ساقه
گلی که تنها تو باغه
راز تنهایی خود گو
نکنه آفتاب داغه
شعار های صادقانه :
من میخوام دارو باشم نه زخم کاری ، نه نمک
قطره آبی باشم رو قلب خشکه و ترک
و امید به زندگی:
تا وقتی نبض قلب تو میخونه آواز!
بدون که میشه هر تمومی بشه آغاز
و درد دل ها:
خنده تلخ آدما همیشه از دلخوشی نیست
گاهی شکستن دلی کمتر از آدمکشی نیست
گذشت و رسید به وایسا دنیا!
خدا رو میخوام نه واسه اینکه ازش چیزی بخوام
خدا رو میخوام نه واسه مشکل و حل غصه هام
و آلبوم یکی بود یکی نبود در غافلگیری من به بازار اومد:
خدا رو چه دیدی...شاید غصه رد شد
دلم راه و رسم این عشقو بلد شد
چه تو قصه چه حقیقت یکی بود یکی نبوده
این جدایی های مبهم کار دنیای حسوده
آخر حکایت عشق نرسید کلاغه خونه
شده این پایان کهنه واسه دنیا یه بهونه
و اکنون:
دیگه مشکی نمی پوشم
که به بازار آمد تا نیمی از ساعات شبانه روز من را اشغال کند!!
دیگه خسته تر از اونم
بگم تنهام و میتونم
نه عشقم من کم آوردم
سر از پامو نمی دونم
باز هم زیبایی های بیکران در ترانه، حس بی نظیر در صدا، هماهنگی ملودی با لحن خواننده و محاسن دیگری که اجازه نمی دهد گوش دادن به آلبوم را ترک کنم!
بعضی وقت ها از خودم می پرسم چطور میشود که خدا این همه استعداد را به یک نفر به تنهایی میدهد تا وزن کارنامۀ هنری او از وزن کارنامه هنری تاریخ موسیقی پاپ سنگین تر شود...
با احترام به تمام بزرگان موسیقی پاپ، در موسیقی ای که اسطوره اش سالها انتظار می کشد تا روزبه بمانی به داد وی برسد و فضای تکراری آلبوم هایش را رنگی جدید ببخشد... موسیقی ای که بهترین ترانه سرایش ، واژه های رقص موسیقی و گل، ریتم دوربین و میکروفن، کلمات نامانوس، ای کاش یه دوربین بود باهام، و ترانه هایی را که شنوده قدرت برقراری ارتباط با آن را ندارد، حاصل کار داشته باشد...موسیقی ای که مرد بزرگ آن مجبور به خواندن : تو که باشی غم ندارم ، تو که باشی چیزی کم ندارم بشود ، وجود رضا صادقی نعمتی است که به نعمت موسیقی معنایی دوباره می بخشد.
یکی از هزاران دلیلی که در این چند سال گذشته بابتش خدا را شاکر بودم، خلقت رضا صادقی برای مردم ایران زمین بوده...
مردی که به جز هنر، هیچ ابزار دیگری برای معروفیت و موفقیت در اختیار نداشت. نه ظاهر آراسته و ابروی برداشته و بینی جراحی شده،
نه صدا و سیمای ملی ( رضا صادقی ابتدا به اوج شهرت و محبوبیت رسید و بعد به تلویزیون راه یافت) ، نه مال و پول فراوان برای تبلیغات و نه هیچ چیز دیگر...
در طی سالیان گذشته، وی همچنین ثابت کرده که هیچگاه اثری را صرفاً به خاطر بازار ارائه نمی کند. او برای دل هوادارانش میخواند.
برای کسانی چون من که بغص و زخم صدای او، از هر صدایی دلنشین تر است...

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Plain text

  • هیچ تگ HTML ی مجاز نیست.
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.
10 + 5 =

Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.




افزودن یک دیدگاه جدید | موسیقی ما