گل افشان
اولین نماهنگ ساخته شده در صدا و سیما به مناسبت توفیق ایران در جام جهانی 98 فرانسه
خواننده:
آهنگساز:
شاعر:
تنظیم کننده:
توضیحات:
تنظیم برای ارکستر: ارسلان کامکار
[ محمدعلی چاوشی - مدیر موسسه مشکات و استودیو بل ]
لحظههای تپشناک و شورمند این روزهای درگذر، ذهنیت جمعی ایرانیان، بلکه جهانیان را از چنگال مشکلات و مشقات زیست روزمره و حسرت و حیرت «چه باید کرد»ها رهایی بخشیده است. گویی دست اعجازِ جادوی داغ فوتبال، آنچنان بلند و اوجمند است که انسانها را بر سایهسارِ مجالِ مختصرِ خود، از غم دیرپای نام، نان، مسکن و آزادی عبور میدهد و همگان در ضیافت غفلت خوش و خجستهی آن، تمامی مشکلات و مشقات زیست روزمره و تنگنای جانکاه سیاست و اقتصاد را به فهرست فراموشی میسپارند و هر لحظهی این پدیدهی شگفت مدرن و معاصر انسانی، در دل خود یادآور سالهای سال ابتهاج و شادمانی است.
چند روز پیش از این، یکی از دوستان دانا و درستکارِ نگارنده که از زمرهی روزنامهنگاران عرصهی هنر در تراز حرفهی آن هستند، ذهن و ضمیر مرا به یادآوردِ کرانههای دور خاطرات گذشته برد و به جد و جهد از من خواست تا نماهنگ تاریخی «گلافشان» را -که به مناسبت جام جهانی فرانسه و صعود تیم ملی ایران پس از 20 سال فاصله- تهیه، تولید و تدوین نموده بودم را در این روزهای سرشار از هیجان فوتبال بازپخش نماییم.
شاید شمار بسیاری از نسل جوان و نوجوان کنونی، این اثر فاخر و ماندگار را ندیده و نشنیده باشند؛ چون در روزگاری که این نماهنگ رخنمود یافت، هنوز شاهراههای پیوند و ارتباط مجازی چنین جهان حقیقی و پیکرهمند را در بر نگرفته بود و دیدههای ایرانیان، هیچ مجالی جز دو شبکهی رسمی جمهوری اسلامی برای تماشا در اختیار نداشتند؛ ازیرا نیکنگری و توجهبخشی جناب آقای منبتی را بسیار مغتنم دانستم و بر کامهی در اختیار نداشتن نسخهی دیجیتال اثر، بیهیچ درنگ به سراغ آرشیو کاستها و ریلهای بتاکم و 3M و نسخهی مستر موسسهی «مشکات» (فراهمآورندهی اثر) رفتم و خوشبختانه نسخهی نخست تولید «گلافشان» را روی حامل دیداری-شنیداری «بتاکم» پیدا کردم و به لطف و کوشش همدلانهی دوست هنرمندم (جناب آقای جواد رجبزاده) که در تدوین و تولید این اثر در سال 1377 نیز حضور و نقشی موثر داشت، کار را از روی نسخهی بتاکم، به نسخهی دیویدی دیجیتالی انتقال دادیم تا تقدیم همستان ارجمند «موسیقی ما» گردد.
اثر «گلافشان» نخستین نماهنگ ورزشی در عصر جمهوری اسلامی است و تا پیش از آن، هیچ کاری در اندازههای حرفهای و برخوردار از همکاری هنرمندان تراز اول خُنیای ایرانی از شبکههای یک و دو سیما، تولید و پخش نشده بود. بازگفت و بیان خاطرات خوشِ تولید و اجرای این اثر هنری، شوربختانه هرگز به بیان نیامده و در پخش تلویزیونی آن هم -در عصر عسرت سانسور که قیچیهای ممیزان، بسیار تیز و بُرّا و بیرحمتر از اکنون بود- بسیاری از تصاویر جاندار و جذاب «گلافشان» در آن سالها مشمول حذف گردید؛ از جمله چندین پلان از سکانسهای میانی آن که رقص آتش یازده نفره و نیز تصاویری از مدنیت و لباس ایرانیان باستان از سدهی هخامنشی و ساسانی به فرمان فرادستان از پیکرهی کار بریده و سترده شد.
شرح تمام خاطرات تولد و تولید «گلافشان» را به مجالی فراهمتر از لحظات پرشتاب کنونی و حوصلهی مختصر و پرمخاطب همستان «موسیقی ما» وامینهم؛ اما بایسته میدانم برای آگاهی هنرمندان جوان به فرمان اخلاق، مروّت و حقشناسی، از چند ویژگی مهم هنرمندان همکار و نیز ارزشها و ویژگیهای حرفهای و زیباشناسانهی این اثر به اختصار مطالبی را یادآور شوم.
1
تمامی مراحل ساخت و تولید نماهنگ «گلافشان» زان زمره سرودن شعر، ساخت ملودی، ارکستراسیون و تنظیم موسیقی، فیلمبرداری، طراحی لباس و آکسسوار، کارگردانی، تدوین و میکس به تمام، در پنج روز وقوع یافته است.
پنج روز پیش از شروع جام جهانی 98 و شش روز پیش از رویارویی یوزهای ایرانی با تیم ملی آمریکا، با من تماس گرفت و اندیشهی تولید اثری متفاوت با آثار رایج را با من در میان گذاشت. در حقیقت، عقربههای زمان از دقیقهی 90 هم عبور کرده بود و تولید و تدوین اثری متمایز و متفاوت در تنگنای زمان پیش رو، سخت محال مینمود. من در پاسخ به گیویان گفتم «آقای برادر! این کار با این زمان نشدنی خواهد بود» و به شوخی و جدی گفتم «نمیدانم خبر داری یا نه، من پیامبر نیستم تا معجزه کنم!» او با رندی خاص خودش گفت: «میدانم پیامبر نیستی؛ ولی تو انسانی فلان و بهمان هستی که نامت چاوشی است و میدانم به اعجاز انسانی میتوانی.»
به او گفتم: «قول نمیدهم که میرسد یا میرسانم؛ اما قول میدهم هر آنچه در توان و امکانم هست را به میان آورم و تا نهایت طاقت و توان، خواهم کوشید.» تلفن او تمام شد و تلاش من آغاز؛ اما معجزه از آنِ من نبود؛ معجزه را کلمهی پرشوکت «ما» آفرید. معجزه در فرایند همدلی و همراهی استاد شهرام ناظری با خاندان پرشوکت کامکارها و گروه همکاران و همدلان «مؤسسه مشکات» (از جمله حسین ستاره، محمد جواد رجبزاده، عباس سعادتمند و شهرام دانشپور) رخنمود یافت.
حیف است که از رفتار عاشقانه و انسانی آقایان «شهرام ناظری» و «هوشنگ کامکار» در این مجال سخن نگویم. به سبب فوریت زمانی و شتاب پویهی ثانیهها، ناچار بودم پیش از ضبط و میکس موسیقی، کار فیلمبرداری را در کوههای کُردان آغاز کنم و اهل فن میدانند بدون دکوپاژ زمانی بر پایهی ریتم موسیقی -که نیازمند آماده بودن نسخهی میکس شده صدا است- ساخت نماهنگ تقریباً کاری است محال و یا حداقل بسیار مشکل. من حتی مترونوم کار را هم در اختیار نداشتم. به هر صورت بر مبنای حدس و گمان و تصاویر ذهنی خودم، تولید پلانهایی از نماهنگ را شروع کردم.
در عصر روز دوم، با آقای «هوشنگ کامکار» برای آهنگسازی قرار داشتم و پس از آن با استاد شهرام ناظری. وقتی با آقای کامکار دربارهی پروژه صحبت کردم، او هیچ صحبتی از رقم و ریال نکرد. تنها دغدغهای که داشت، این بود که ما تا کنون، جز در حوزهی بخش خصوصی، کاری سفارشی را از دولتیان نپدیرفتهایم. اگر کار مربوط به واحد موسیقی است، از پذیرفتن آن معذورم. من به ایشان گفتم کار مربوط به هیچکس جز بنده و مؤسسه مشکات نیست. این را که گفتم، گفت من دیگر هیچ صحبتی ندارم. ماجرای مالی پروژه را به انصاف و تشخیص خودت وامینهم و در ادامه گفت اگر شعر آماده است، بده تا شروع کنیم. شعر البته هنوز نیمهکاره بود و نیاز به روتوشی مختصر داشت. نسخهی اولیه شعر را به ایشان دادم تا شروع کند و فردای آن روز نسخهی کامل و روتوش شده را به برادر کهتر هوشنگ، استاد اردشیر کامکار سپردم و تم، فضا و فرم دلخواه مورد نظرم که معطوف به موسیقی حماسی و هنر رزمی و خنیای زورخانهای ارجاع داشت -و من آن را نخستین موسیقی ایروبیک جهان میدانم- تقویم و تحویل دادم.
پس از دیدار و گفتار با استاد هوشنگ کامکار در لحظههای غروبین آن روز، توفیق دیدار و گفتار با استاد شهرام ناظری در استودیو بل دست داد. ایشان قبل از هر چیز گفت: «آهنگ از کیست؟» گفتم هوشنگ کامکار. سپس شعر را خواست؛ همان نسخهی روتوش ناشده را تقدیم داشتم. سومین پرسش ایشان با توجه به تصویری بودن کار، معطوف به این بود که تصاویر چیست و کجا قرار است پخش شود. اندر پیرامون تصاویر، نمادهای تاریخی را یادآور شدم و در مورد پخش هم گفتم در صدا و سیما پخش میشود. سخت نگران شد که مبادا کار، آلوده به تبلیغات سیاسی و پرترهی مقامات شود. گفتم هرگز چنین نخواهد شد. این کار را ما با هم میسازیم و چون پخش تصویر در اختصاص و انحصار حکومت است، ما نباید خود را از این ظرفیت فراگیر و نیز عواطف مشتاق سی میلیون جوانِ آن روزگار محروم کنیم. ماجرا به همینجا پایان پذیرفت و هرچه من به اصرار و خواهش خواستم تا ایشان از رقم دستمزد خود سخن بگوید، چیزی نگفت و لب فرو بست و در حال خداحافظی گفت موسیقی که ضبط شد، اطلاع بده تا بیایم و کار را بشنویم.
روز چهارم که موسیقی تمام شد و من برای شنیدن آن از کُردان آمدم، کار را با اتود صدای استاد ارسلان کامکار شنیدم. (البته من تا سالهای بعد هم نمیدانستم که زحمت آرنجمان و ارکستراسیون کار را «ارسلان کامکار» کشیده و میپنداشتم که کار استاد هوشنگ کامکار است. کمااینکه در تیتراژ آغازین و پایانی نسخهی اورجینال اثر، نام آهنگساز و تنظیمکننده را «هوشنگ کامکار» نوشتهام.) باری، از شنیدن کار روحم به اهتزار درآمد. واگویهی بادیها با زهیها، شوری قیامتگون به پا کرده بودند. اگرچه سه شب بود از کُردان تا استودیو در سعی و هروله بودم و سخت خسته و خوابزده، اما شنیدن کار روحم را تا مطلق بیداری پرواز بخشید.
با شادمانی از استودیو به دفتر دویدم و به جناب ناظری زنگ زدم و ایشان آمدند و ضبط صدای خوش خواننده آغاز شد. خوب است همهی اهالی موسقی و نیز مخاطبان و مشتاقان شهرام ناظری بدانند که ایشان نماهنگ «گلافشان» را بیهیچ تمرین قبلی در مدت حدود یک ساعت و فقط در یک جلسه از آغاز تا انجام خواندند و جز چند ادیت و اصلاح مختصر، اثر موجود حاصل همان خواندن یکبارهی ایشان است.
پس از اجرای اولیه و شروع بازشنوایی ایشان برای حک و اصلاح، من برای گفتوگویی مختصر با یکی از رسانههای آن روزگار به دفترم در طبقهی فرازین استودیو «بِل» آمدم و پس از پایان گفتوگو، دوباره به سالن ضبط برگشتم. دیدم که آقای ناظری حضور ندارند. از استاد کامکار پرسیدم: «آقای ناظری کجا هستند؟» با لبخند گفت که به ما گفته چیزی به شما نگوییم. من غافلگیر شدم و در اندیشه فرو رفتم که شاید از اجرای خود و یا ساخت و بافت آهنگ ناخشنود بوده که آقای کامکار گفت: «شوخی کردم! آقای ناظری پس از آخرین بازشنوایی کار خیلی هم راضی بود و آقای بقایی (خدمتگزار خوب و باوفای استودیو بل) را صدا کردند و با اعطای انعامی به او گفت ببین آقای چاوشی هنوز در دفتر است یا در راهرو؛ اگر در راهرو بود به من بگو که بروم؛ چون نمیخواهم برای این کار ملی، روی شرم حضور قرار بگیرد و بحث دستمزد پیش بیاید.» این، آن خاطرهی خوش، خوب و ارجمندی است که حاصل ادب و تربیت نیک خانوادگی و اخلاق انسانی نسل پیشین هنر حرفهای ما است که پیشینهی بزرگان موسیقی ما از این سجایای نیک برخوردار بودند.
مرور این خاطرهی خوش، همیشه یکی از شیرینترین لحظات کار حرفهای من در عرصهی هنر خنیا است؛ البته من به پاس این مهرمندی و حرکت زیبا، سبد گلی بزرگ و گشن و آراسته به چکی سفیدامضا به نشانهی قدرشناسی به منزل ایشان فرستادم؛ اما روشن است که آغازگر این زیبایی ایشان بودند که کنشمندانه حرمت هنر و دوستی را توأمان پاس داشتند و ما در واکنش، سپاس گفتیم.
آقای لاریجانی که سخناش تمام شد، من به ایشان گفتم قربان! ظاهراً به خاطر همین توصیهی شما است که ما را از چرخهی فعالیت در صدا و سیما حذف کرده و در بلکلیست ممنوعالفعالیتها قرار دادهاند! او پنداشت که من شوخی میکنم؛ ولی واقعیت آن است که از مبدأ جام جهانی 98 و ساخت نماهنگ «گلافشان» در سال 1377 خورشیدی جمشیدی تا امروز و اکنون، نابردباران حاکم بر صدا و سیمای ملی نگذاشتهاند شاعر، کارگردان و تهیهکنندهی اولین نماهنگ عصر جمهوری اسلامی، یک فریم فیلم تولید کند و یا یک نغمه در این رسانه به شنیدار مردمان برساند و حکایت همچنان باقی است.
دیدگاهها
شهرام ناظری عالیه
افزودن یک دیدگاه جدید