30 شهریور 1400
متن ترانه
گيرم كه به صحرا بزند اين دلِ عاشق
از غربتِ دريايِ جنونم ، چه بگويَم
ديوانه شدن كار كسي نيست به جز عشق
از حالتِ دنيايِ درونم ، چه بگويم
چه بگويم.. حيف...
از تو جا ماندم كه به تو نرسم
بي تو وا ماندم كه به تو نرسم
يك جهان بغضم كه دلم خوش نیست
حالِ امسالَم خوش نيست
بي تو ام اما ، همه ي تو منم
اي غمِ تنها، همه ي تو منم
يك جهان بغضم كه دلم خوش نيست
حالِ امسالم خوش نيست
چنان در خودم مانده ام
از خودم رانده ام
جانِ بي جانِ خود را/
اين چنين عاشق و
گريه تا هق هق و
دور و پنهان و پيدا/
دل خطر مي كند
كِي اثر مي كند
اينهمه خواب و رويا/
كِي شبِ بي غزل
مي گشايد بغل
رو به اين كوهِ تنها/
افزودن یک دیدگاه جدید