پیش از انقلاب سه مجلهی تخصصی موسیقی در ایران منتشر میشد که مطالبش همچنان محلِ بحث است
نقدِ نقد
موسیقی ایران، تاریخچهی مکتوبِ باشکوهی ندارد و سرشار از نکاتِ تاریکی است که کسی به آنها نپرداخته است. به نظر میرسد تمامِ هم و غم فرهنگ مکتوبِ موسیقی ایرانی، صرفِ نوشتن رسالات علمی شده و آنان که در این حوزه فعالیت داشتهاند به خاطر شرایطِ دشوار موسیقی از دوران صفویه تاکنون، خواستهاند صرفاً این علم و البته هنر را محفوظ بدارند؛ در چنین شرایطی میتوان گفت تاریخنگاری و نقد موسیقی در ایران مقولهی تازهای است و اولین گامهای آن به حدود ۵۰ سال بعد از دوران مشروطیت برمیگردد و آغازگرِ این شیوه استادِ بزرگِ موسیقی ایران است: روحالله خالقی. کتابِ سهجلدی «سرگذشت موسیقی»اش یکی از مراجع حذفنشدنی تاریخ موسیقی شهری تهران در سالهای مشروطه تا بعد از سکوت دولت دکتر مصدق است. در این سالها اما به نظر میرسد که اهالی موسیقی، با حساسیتِ بیشتری نسبت به تالیفِ کتاب دست زدهاند؛ اگرچه «نقد» همچنان نقطهی مغفولی است که که با نقصانِ بسیاری همراه است و حتی با تاسف باید گفت نسبت به گذشته، نشریاتِ تخصصی در این حوزه کمتر شدهاند؛ اما اگر جریانِ نقدِ مکتوب را در سالهای دور بررسی کنیم؛ با نام سه مجله روبهرو خواهیم شد: مجلهی موسیقی، مجلهی موزیک و مجلهی رودکی.
دورهی اول مجلهی موسیقی: غلامحسین مینباشیان، نیما یوشیج، صادق هدایت و غلامحسین نوشین
اگر از سالنامهی «پارس»، که در سال 1305 به همت و مدیریت محمدعلی امیر جاهد، تصنیفسرا و آهنگساز، بگذریم و مطالبی که او دربارهی موسیقی ایران و تصنیفهای ساختهی خود مینوشت، مجله موسیقی اولین نشریهای است که در زمینهی موسیقی طی 41 سال به شکلِ منقطع (1317 تا 1358) توسط ادارهی موسیقی منتشر شد و در راسِ آن نامِ درخشانی چون غلامحسین مینباشیان دیده میشود؛ همان موسیقیدانی که ارکستر بلدیه را که بعدتر با عنوانِ ارکستر سمفونیک تهران شناخته شد؛ بنیان نهاد. مینباشیان امتیازِ این مجله را گرفت و دوستِ نزدیکِ خود صادق هدایت را که در آن زمان نویسندهای بنام بود به سردبیری آن گماشت.
این مجله به دستور رضاشاه، ویژهی تبلیغِ موسیقی کلاسیک و با دوری از هر گونه گرایش به موسیقی ایرانی شکل گرفت. شیوهی چاپ و استفاده از کاغذِ آن نیز در زمان خود بسیار حرفهای و قابل رقابت با نمونه مجلاتِ خارجی بود. مینباشیان، هدایت و دیگر نویسندگانِ این مجله، همگی بر این اعتقاد بودند که باید سنّتهای دست و پاگیر را از میانه برداشت و دگرگونیهای زمانه پسندی را که در غرب رواج داشت، وارد موسیقی ایران کرد.
«مینباشیان» موزیک را در خارج از ایران (کنسرواتوار ژنو) آموخت و در همانجا هم توانست جایزهی نخستِ نوازندگی ویولون را به دست آورد و بعدتر در کنسرواتوار برلین نیز به تحصیلاتِ خود در این رشته ادامه داد و اولین فردِ آسیایی شد که مدال «گوستاو هلندر» (مهمترین نشان هنری) را دریافت کرد؛ شاید به همین خاطر بود که او موسیقی ایران را نوعی موسیقی محلی با اهمیتِ کم میپنداشت. او ستیزهای ذهنی و عملی با موسیقی سنتی داشت و بر این باور بود که باید این موسیقی را کاملا به کناری نهاد و موسیقی غربی را به عنوانِ موسیقی رسمی در ایران تدریس و کار کرد، با همین دیدگاه بود که وقتی جایگزینِ علینقی وزیری در هنرستان شد، سازهای ایرانی را جمعآوری کرد و تدریس و نواختن موسیقی ایرانی در این مکان را ممنوع. این نگاهِ او البته نباید سبب شود تا خدماتِ فراوان او در حوزهی موسیقی را نادیده گرفت.
«مینباشیان» ادارهی موسیقی را در وزارت فرهنگ و هنرِ وقت بنیان نهاد و در آن به دعوت از استادانِ برجستهی موسیقی غرب کرد و سازمانی تحت عنوان «سازمان پرورش افکار» نیز تشکیل داد. انتشارِ «مجلهی موسیقی» نیز در همین سازمان آغاز شد. او در کنار موسیقیدانان، چهرههای برجستهای چون صادق هدایت، عبدالحسین نوشین و نیما یوشیج را در این اداره استخدام کرد و در مجله نیز به کار گمارد و مقالاتِ مختلفی از آنها منتشر کرد. محمدضیا هشترودی، مجتبی مینوی، مسعود فرزاد نیز کسانِ دیگری بودند که در این نشریه قلم میزدند. البته آنچه آنان در این مجله مینوشتند، الزاما دربارهی موسیقی نبود. نوشین از تئاتر میگفت و هدایت نیز تعدادی از مقالاتِ خود از جمله «فواید گیاهخواری» را در مجلهی موسیقی منتشر کرد و علاوه بر آن نویسندهگان به نگارش مقالاتی دربارهی موسیقی (عمدتا موسیقی کلاسیک غربی) میپرداختند؛ هرچند سهمِ مطالبِ موسیقایی نسبت به دیگر مطالب، چندان زیاد نبود.
«مینباشیان» دو سال این مجله را اداره کرد تا سرانجام انتشارِ آن با اشغالِ ایران توسط متفقین (شهریور ماه 1320) پایان یافت.
با نگاهی به خطِ مشی «مینباشیان» در هنرستانِ موسیقی و همچنین تعلقِ خاطرِ او به موسیقی کلاسیکِ غربی، میتوان حدس زد که چه مطالبی و با چه دیدگاهی در این مجله منتشر میشد؛ برای مثال «صادق هدایت» که در بازگشت از اروپا (۱۳۰۹) با غلامحسین مین باشیان آشنا شد و دوستی عمیقی بینِ آنان شکل گرفت، باورهای یکسانی با او دربارهی موسیقی داشت. «هدایت» به عنوان یکی از نویسندگانِ این مجله که اتفاقا کارمند ادارهی موسیقی هم بود، از موسیقی ایران همواره احساسِ تنفر میکرد؛ در مقابل عشق و علاقه وافری به موسیقی فرنگی مخصوصا موسیقی کلاسیک داشت. او از خوانندگان، ارادت خاصی به «مارلن دیتریش» داشت و آهنگساز مورد علاقهاش نیز چایکوفسکی، موسیقیدان بزرگ روس، بود و به قطعات بتهوون و شوپن هم گوش میداد. رقص میدانست و با آنکه کمتر در میهمانیها میرقصید؛ والسهای اشتراوس را بسیار دوست داشت. در جایی گفته بود بزرگترن و بدترین عذاب روحیاش شنیدن موسیقی ایرانی است و به قدری از موسیقی شرقی بیزار و متنفر است که در مقابل آن گوش خود را میگیرد و پا به فرار میگذارد؛ مطلبی که بعدتر البته به تعدیل آن پرداخت.
علی دهباشی در مجلهی «بخارا» از تقی تفضلی (از دوستانِ نزدیک هدایت) نقل کرده است که آنان چند باری به میهمانی کلبادی، از ملاکان بزرگ مازندران، میرفتهاند. در یکی از این سفرها میان آن دو بحث بر سر موسیقی ایران در میگیرد: «رفتیم توی سالن. اول شب بود و دنباله آن حرفهائی را که درباره موسیقی داشتیم، گرفتیم. من کمی سه تار زدم و بنان که او هم حضور داشت، خواند... یک وقت دیدم صادق هدایت گریه میکند و موهای سرش را میکند! و دست مرا میبوسد و میگوید: تقی...من موسیقی ایرانی را خیلی دوست دارم؛ ولی از این موسیقی و از این سازی که تو میزنی میترسم...سازی که با جان من، مملکت من، روح من، پیوندهای من ارتباط دارد. این موسیقی است، نه موسیقی فرنگی.... و موهایش را هی میکند.»
مهدی اخوان ثالث نیز از تفضلی یاد کرده است که میگوید: «خواندمش، پذیرفت، به درون آمد. لختکی آسودیم. سرگرم تنقل و از ری و روم و بغداد سخن گفتن....مینائی از باده فرنگان داشتم. پیش گذاشتم. نم نمک لب تر کردیم. تا کم کمک مستان شدیم و آن چنانتر... میزبان سپس میخواسته صندوقچه کوکی را پیش آورد و نام میبرد «تنی چند از فحول ائمه شریفترین الحان فرنگ را...که همه را خوب می شناخته است... هدایت ولی پاسخی نمیدهد و پس از چند دقیقه خاموش و ساغر به دست، زنار فرنگان باز میکند، به سوی پستوی خانه میرود و سه تار میزبان را میآورد و به او میدهد. ساز کوک ترک داشت. نواختن گرفتم.....حالتی رفت که مپرس. نواختن که به پایان میرسد، بحث از نو بر سر موسیقی ایرانی در میگیرد و هدایت میگوید: «همه آنچه شنیدهای از انکار من این عالم جادوئی را خبر است. و بیشتر خبرها دروغ! من اگر گاهی چنان گفتهام، نه از آن رو بوده که منکر ژرفی و پاکی و شرف و عزت این الحانم. نه هرگز! من تاب این سحر ندارم، که چنگ در جگرم میاندازد! همه درد و اندهان کهنه بیدار میکند. تا سر منزل جنون میکشدم، میکشدم... من تاب این را ندارم!»
«بیژن ترقی» نیز در کتابِ خاطرات خود این حکایت را تکرار کرده و گفته است: «در جایی از قول زنده یاد تقی تفضلّی مطلبی راجع به صادق هدایت می خواندم که دل و جانم را صفا بخشید و خاطرم را شاد داشت. در نشستی که این دو شخصیت بزرگ با یکدیگر داشته اند ، به مناسبت شنیدن قطعه ای از دستگاه های ایرانی که به وسیلۀ تفضلّی با سه تار نواخته می شود، بعد از اینکه ساز پایان می گیرد، هدایت شروع به تعریف از موسیقی سنتی مینماید. تفضلّی که شنیده بود، هدایت بارها از موسیقی خارجی تعریف کرده، قبل از اینکه مطالبش را به زبان آورد ، هدایت به صرافت در مییابد و میگوید: من گاهی اگر علاقۀ خود را به موزیک خارجی ابراز داشتهام ، نه از آن جهت بود که منکر ژرفی و پاکی و شرف این الحانم . چرا که من در طول زندگی خود هرگز تاب تحمل این مقدار حساسیت و لطافت و سِحر را نداشتهام که چنگ در جگرم میاندازد و همۀ درد و اندوه مرا بیدار میکند تا جایی که از شدت رقت و انگیزش تأثرات درونی تا سرحد جنونم میبرد.»
استاد دکتر پرویز ناتل خانلری دربارهی شیفتگی صادق هدایت به موسیقی و موسیقی غربی چنین نوشته است: «به موسیقی علاقهای خاص داشت . موسیقی علمی را خوب میشناخت . تسلی او در افسردگیها و نومیدیها موسیقی بود. بتهوون، چایکفسکی و گریگ را به خصوص دوست میداشت. به سمفونی پاتِتیکِ چایکُفسکی چنان گوش میداد که گویی روح خود اوست که به صورت نغمهی موسیقی در فضا موج میزند . گاهی نغمهای را از یکی از سمفونیهای بتهوون سوت میزد ، دوستانش در این موقع در مییافتند که بسیار غمگین است. در سالهای 1323 و 1324، مجمعی از دوستان تشکیل داده بودیم. در این بزم که حسن شهید نورایی و رضا جرجانی و محمد مقدم و صادق هدایت اعضای اصلی آن بودند، کار اصلی شنیدن موسیقی بود و صادق هدایت به قول خودش با حضور قلب به نغمههای موسیقی گوش می داد.»
«هدایت»، به موسیقی بومی ایران علاقهی بسیار داشت و آن را ارج مینهاد و با وجود آنکه در همین مجله، مقالهای در شرح زندگی و هنر «پیتر ایلیچ چایکووسکی» نوشته بود، اما علاقه و توجه ویژهاش معطوف به ترانههای عامیانه ایران بود و با یاری خوانندگان مجله میکوشید این ترانهها را گردآوری کند. مقاله پژوهشی گستردهای از او در شمارههای ۷و ۶ مجله موسیقی آمده که تکمیل کننده جزوه «اوسانه» (افسانه) اوست. اوسانه در سال ۱۳۱۰ در تهران انتشار یافت و بعدها ترانههای عامیانه نیز به آن پیوست شد و چاپهای متعدد پیدا کرد.
هدایت بر پیشانی ترانههای عامیانه، حرفی از روبرت شومان، آهنگساز معروف آلمانی را آورده که «با دقت به ترانههای ملی گوش فرادار! آنها سرچشمه بی پایان قشنگترین ملودیها میباشند و چشم تو را به صفات مشخصه ملل گونهگون باز میکنند....» هدایت بیشتر ترانهها را نیز از نظر محتوائی تحلیل کرده است و دو سه تا از آنها را در مقامی برتر نشانده است که از جملهی آنان این ترانه است: «تو که ماه بلند در هوائی/ منم ستاره میشم دورتو میگیرم/ تو که ستاره میشی دورمو میگیری/ منم بارون میشم تن تن میبارم»
یا «دیشب که بارون اومد/ یارم لب بوم اومد/ رفتم لبش ببوسم/ نازک بود و خون اومد/ خونش چکید تو باغچه/ یک دسته گل در اومد»
نیما یوشیج نیز یکی دیگر از کسانی است که در این مجله مینوشت. «نیما» فروردین ماه سال 1312 به همراه همسرش (عالیه) به تهران آمدند و در جستوجوی کاری مناسب بود. در سال 1316 به تدریس ادبیات در دوره دوم دبیرستان صنعتی پرداخت. پس از آن به وزارت پیشه و هنر منتقل شد و سال بعد به اداره موسیقی كشور رفت و عضو هیات تحریریهی مجله موسیقی شد. البته مقالاتی که او در این مجله مینوشت، ارتباطی به موسیقی نداشت. او تعدادی از شعرهای آزاد اولیهاش- از جمله نخستین شعر آزادش- ققنوس- را در این مجله منتشر کرد، همچنین نوشتهی نظریاش دربارهی هنر و ادبیات با عنوان «ارزش احساسات در زندگی هنرپیشگان» را در چند بخش در این مجله منتشر کرد و در این نوشته اشارههایی به موسیقی کلاسیک غربی و آهنگسازان نامدارش و همینطور موسیقی ایران در دوران باستان کرد.
با این وجود «نیما» دوستی نزدیکی با «ابوالحسن صبا» داشت؛ بهخصوص آنکه «صبا» شوهر دختر عموی نیما بود. «شهریار» نیز در محفل آنان وجود داشت. او همچنین با حسین تهرانی، نوازندهی چربدست ضرب دوستی داشت و قطعهای هم در جواب به او سروده که بیانگر آشنایی او با این ساز و شیوهی نواختن آن است:
چون سرانگشت او به رقص افتد
خانه در رقص افتدش بنیاد
در طربخانهی نوای خوشش
رود از یاد خلق فکر فساد
ریز گیرد چو در میان درشت
نوعروسی نشسته با داماد
چون درشتی به زیر پیوندد
برکشدهست فتنهای فریاد
باری از زیری و درشتی او
آید از بس درشت و ریز به یاد
گویی از غیب قند میشکند
نرهشیریست یا ز بند آزاد
فش سویی بمانده، پا سویی
وین «صبا» داند- آن بزرگ استاد
با نگاهی به اشعار «نیما» میتوان مشاهده کرد که او بارها از سازهای ایرانی سخن گفته است. «چنگ» یکی از این سازهاست که در شعر «افسانه»ی او مورد استفاده قرار گرفته است:
چنگ سازندهی من به دستی/ دست دیگر یکی جام باده/ نغمهای ساز ناکرده، سرمست/ شب ز چشم سیاهم گشاده/ قطره قطره سرشک پر از خون.
او در «داستانی نه تازه» هم بار دیگر به این ساز اشاره دارد. او در شعرِ دیگری نیز سروده است: «آی، نیزن! که تو را آوای نی بردهست دور از ره، کجایی؟ / و همه دنیا خراب و خرد از باد است/ و به ره نیزن که دایم مینوازد نی، در این دنیای ابراندود/ راه خود را دارد اندر پیش.
پسرش «شراگیم» در گفتوگویی دربارهی علاقهی پدرش به موسیقی گفته است: «از بعضی موسیقیها لذت میبرد ولی با کسی در ارتباط نبود. در کتاب یادداشتهای روزانه که من چاپ و منتشر کردهام نکاتی درباره موسیقی نوشته است. به یاد دارم یک کار از مرتضی حنانه را دوست میداشت و یا کوه سنگی موسوروفسکی را گوش میکرد؛ اما علاقهای که هر روز با ضبط صوت و غیره موسیقی گوش کند خیر. فقط یک کار از حنانه را دوست داشت که اکنون نامش را بهخاطر ندارم.»
با آنکه بسیاری از اشعارِ «نیما» بعدتر در موسیقی ایران مورد استفاده قرار گرفت؛ اما خودش بر این اعتقاد بود که این اشعار را نمیتوان به صورت تصنیف خواند و تنها میتوان آنان را دکلمه کرد. بعدتر بسیاری از هنرمندانِ عرصهی موسیقی و از جمله گروه موسیقی «کامکارها» تعدادی از قطعاتِ او را به موسیقی درآوردند؛ «شراگیم» البته در این باره گفته است: «من کارهای گروه کامکار را در برداشت شعر نیمای بزرگ میپسندم؛ ولی جائی که شجریان بخواهد آواز خودش را نمایان بدارد نه نمیپسندم! این البته نظر من ست نه تلفیق بین شعر و موسیقی. به گویشهای من توجه کنید میبینید که موسیقی که من انتخاب کردم احساس شما را در درک آسمان آسانتر میکند.»
«مجتبی مینوی» دیگر نویسندهی این مجله در دورِ اول انتشار، نیز از جمله کسانی بود که تحصیلاتِ خود را در خارج از ایران گذرانده بودند. او هنگامی که پس از سالیان طولانی تحصیل و تحقیق به وطن خود بازگشت، از جریانهای افراطی فاصله میگرفت. مقالاتِ او در این مجله نیز موسیقایی نبودند؛ هر چند که او نیز شیفتهی موسیقی کلاسیکِ غربی بود. «مینوی» کتابخانهای انبوه از کتاب داشت که تقریبا تمامی آنها را خوانده بود و بر حواشی و کنارههای آن ملاحظاتی مینوشت. در ایـن کـتابخانه بهترین آثار و ادب فارسی در کنار کتاب های دینی، فلسفی، عرفانی و تاریخی اسلام دیده میشد و در طرف دیگر آن، آثار شعراء، ادبا و متفکران بزرگ جهان به زبان انگلیسی و فرانسوی مشاهده میشد. در گوشه دیـگر ایـن کـتابخانه صفحات آثار بهترین موسیقیدانان کلاسیک آمده بود.
این مجله در دورهی نخست، 12 شماره منتشر شد و به خاطرِ نگاهِ نویسندگانِ آن، بیش از آنکه در جامعه موسیقی ایران تأثیر بگذارد، بیشتر مامنی برای آنانی بود که اندیشههای مترقی در سر داشتند.
دومین دورهی مجلهی موسیقی: روبیک گریگوریان
گفتیم که بعد از اشغال ایران در شهریورِ 1320 توسط متفقین، انتشارِ این مجله متوقف شد؛ اما دوره دوم آن در سالِ 1329 با سردبیری «روبیک گریگوریان» (نوازنده ویلون، آهنگساز و رهبر ارکستر) به مدت چند ماه تداوم داشت و این مجله در هشت شماره درآمد.
در این دوره برخلاف دورهی نخست، حجمِ بیشتری از مطالب به موسیقی اختصاص داشت و از آن مهمتر مطالبی نیز دربارهی موسیقی ایران میآمد. «گریگوریان» که خود به موسیقی بومی ایران، علاقهی بسیاری داشت و از جمله نخستین کسانی بود که ترانههای محلی ایران را جمعآوری و برای چهار صدا تنظیم کرد و کتابی در دو جلد بهنام «ترانههای محلی» نیز منتشر (از جمله این ترانهها میتوان به «آی سرکُتل»، «مَسُم، مَسُم»، «هی یار، هی یار» اشاره نمود و ترانههای فراموش شدهاش چون: «دختر بویر احمد» اشاره کرد) در این مجله تلاش کرد نگاه به موسیقی ایرانی و موسیقی بومی بیش از گذشته باشد؛ او به جوهر موسیقی ایرانی و محلی اهمیت میداد و همین مساله آن را از دورانی نخستِ انتشارِ آن متمایز میکند.
البته اولین مقالات «روبیک» در زمینهی موسیقی در دورِ اول آن منتشر شده بود که میتوان آن را ترکیبی از تالیف و ترجمه دانست. او در خانوادهای موسیقایی متولد شد و زمانی در هنرستان موسیقی تحصیل میکرد که «غلامحسین مینباشیان» (صاحبامتیاز مجله در دورانِ نخستِ انتشار مجلهی موسیقی) ریاست آنجا را برعهده داشت. «گریگوریان» البته سالها بعد خود به ریاستِ این هنرستان درآمد و مدتی نیز به عنوان رهبر ارکستر سمفونیک تهران فعالیت میکرد.
او میگفت: «خدمت به موسیقی، آهنگسازی، رهبری یا نوازندگی یک شغل نیست، یک وظیفه است. آهنگساز یا نوازنده موظف است که هنرش را گسترش و ارائه دهد. هنر عنصر خودپرستی است. وقف کامل میخواهد. باید کاملاً برایش قربانی شد. نمیتوان گهگاه به آن پرداخت؛ اما خوشبختی هم فقط جنبهٔ مادی ندارد. میتوان از لحاظ روحی و فکری خوشبخت بود. این باارزش و ماندنی است. قدرتی که در ملتهای قدیمی وجود دارد همین است. این اسلحهای است که ملتها را نگاه میدارد»
دورهی سوم: سردبیرانِ متفاوت
چاپ سومین و آخرین دوره مجله موسیقی حدودا از سال ۱۳۳۵ آغاز شد و حدود 150 شماره منتشر شد. سردبیری این دوره از مجله موسیقی را که اداره هنرهای زیبای کشور ناشر آن بود موسیقیدانانی چون محمود خوشنام (موسیقیپژوه و موسیقیدان) ، زاون هاکوپیان (موسیقیدان و معاون وزیر فرهنگ و هنر از سال ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۶) و تعدادی دیگر از چهرههای موسیقایی به عهده داشتند. در همین دوره بود که مجموعه مقالات بهرام بیضایی با عنوان «نمایش در ایران» در چند شماره از مجله به چاپ رسیدند.
عمرِ سردبیری زاون هاکوبیان بیش از دیگران بود. او در سال ۱۳۳۷ با فرخ غفاری و حسنعلی منصور «کانون فیلم ایران» را بنیان گذاشت و در برگزاری کنگره بینالمللی موسیقی ایران ۱۳۳۹ نقش داشت و علاوه بر آن دوسالانه بزرگ نقاشی ۴۱–۱۳۳۹ را بنیان نهاد. او در این دوره از مجله مقالاتِ متعددی نوشت و تلاشِ بسیار برای تداوم انتشار مجله کرد.
«هاکوپیان» البته در زمینهی تألیف کتاب نیز فعالیتِ بسیاری داشت و از جمله آثارش میتوان به «رسالهای در احوال و آثار شوپن»، «داستان مصور موسیقی مغرب زمین»، «شیوه باروک در موسیقی و هنرهای پلاستیک» (رساله دکتری فرانسه)، «استاتیک تروبادورها»، «شناخت مبانی استاتیک موسیقی غربی»، «سازشناسی» و .. اشاره کرد. او تلاش میکرد سطح پژوهشی مجله را بالا نگاه دارد. ولی دراین پژوهش ها سهم سنگین هم چنان از آن موسیقی غربی و به اصطلاح «موسیقی بین المللی» بود.
در سومین دورهی مجله با وجود آنکه متون قدیمی موسیقی و یا بررسی های موسیقی شناسان غربی دربارهی آثارِ هنرمندانِ ایرانی میآمد؛ اما مسائل روز مربوط به جامعه موسیقی ملی کمتر مجالِ انتشار داشت. در این دوران مجله از تاریخ و استیتک و فرم های موسیقی گرفته تا انواع ومکاتب و آثار و احوال مشاهیر موسیقی را با ذکرِ منابع و مأخذ بیان میکرد؛ هزینه انتشار مجله را، اداره روابط فرهنگی هنرهای زیبای کشور- که بعدها به اداره کل روابط فرهنگی وزارت فرهنگ و هنر تغییر نام داد- می پرداخت و به صورتِ رایگان میانِ دانشجویان، هنرمندان و آموزگاران توزیع میشد. با این همه، از شماره 97 (فروردین و اردیبهشت 1344) گردانندگان مجله مجبور شدند آن را هر دوماه یک بار منتشر کنند و مدیرش در توضیحِ این مساله مینویسد: «همه بیم داشتند که دوره سوم مجله موسیقی نیز، چون دو دوره پیشین، چند صباحی بیش نپاید و به سرنوشت آن دو دیگر دچار شود.
مجله موسیقی درسال1352، پس از بنیاد شعبه ایرانی «ژُونس موزیکال» به سرپرستی «سعدی حسنی» درایران، تغییر پایگاه داد و بصورت ارگان آن سازمان درآمد. «حسنی» خود انتشارِ این مجله را برعهده گرفت و آن را تا یک سال پس از انقلاب ادامه داد.
مجله «موزیک ایران»
«موزیک ایران» با مدیریت «بهمن هیربد» (نوازنده ویلون و روزنامهنگار ایرانی) مجله دیگری بود که که از سال ۱۳۳۱ (شش سال پیش از انتشار دوره سوم مجله موسیقی) کار خود را آغاز کرد؛ این مجله را نخستین نشریه تخصصی موسیقی میدانند که به صورت مستقل و بدون حمایتهای دولتی منتشر شده است.
«هیربد» در خانواده متوسطی رشد كرد. پدرش در كار تولید و فروش دخانیات بود. او در كنار درس، نخست خودجوش و سپس در هنگام خدمت سربازی مقدمات سازهای آكوردئون و ویولون و نیز نتنویسی را آموخت. او در زمانِ انتشارِ این مجله، 38 ساله و کارمند وزارت دارایی بود و با همکاری هنرمندان وقت چون چون روح اﷲ خالقی، حسین دهلـوی، عبدالحمیـد اشـراق، فرامـرز پـایور،ساسان سپنتا، و علی محمد رشیدی، این مجله را با هزینه شخصی منتشر کرد. در واقع از آنجا که مجله موسیقی با پشتیبانی دولت وقت منتشر میشد و دستِ دست هنرمندان مستقل و منتقد از نگارش در آن كوتاه بود، «هیربد» این فرصت را یافت تا بسیاری از آنان را در مجلهی خود جمع کند. درج مطالب گوناگون از هواداران موسیقی سنتی مانند صبا و نیداوود در كنار نوگرایان این رشته مانند حسین دهلوی و فریدون فرزانه نقطهی قوتِ مجلهی او بود. «هیربد» همچنین گزارشهای سرگرمكننده، لطیفههای موسیقایی و ستون انتقادها هم راه انداخت و حتی چند باری نیز سر و کارش با سازمانِ امنیت (ساواک) افتاد. علاوه بر آن نقدهای تندی که در این ماهنامه منتشر میشد گاه حاشیههایی را نیز در پی داشت که درگیری فیزیکی و حشمت سنجری (رهبر وقت ارکستر سمفونیک تهران) با بهمن هیربد در باغ سفارت رومانی در ایران، یکی از آنهاست.
هیربد سعی میکرد در کنارِ مقالات علمی، حجمی از مجله به مطالب سرگرمکننده اختصاص داشته باشد و صفحاتِ پایانی مجلهی خود را به چاپِ آهنگها و متنِ اشعار ترانههای روز میکرد. او در پیشگفتار شماره نخست مجله نوشت: «مجله افتخار دارد كه گامی تازه برای پیشرفت موسیقی در ایران بر میدارد. امروز در كشور ما در هر خانواده و فامیل یک یا چند نفری هستند كه به یكی از آلات موسیقی آشنایی دارند و یا مشغول فرا گرفتن آن هستند، ولی نشریهای كه از لحاظ مطالب علمی و گوناگون بتواند به آنها کمک نماید در دسترس مردم نیست.»
اگرچه برخلافِ آنچه «هیربد» میگفت، مطالبِ این مجله تنها به موزیک اختصاص نداشت و چون «مجلهی موسیقی» دیگر مطالب ادبی و هنری در آن منتشر میشده است؛ اما از آنجا که «هیربد» علاوه بر موسیقی غربی، نگاهی علمی به موسیقی سنتی ایران داشت؛ هواخواهانِ هر دو موزیک به خواندنِ آن روی میآوردند؛ حتی نوجوانانی که بیشتر شنوندهی ترانهها بودند و موسیقی را به شکلِ آکادمیک نمیدانستند. «محمدعلی امیر جاهد»، که پیشتر مجلهی پارس را منتشر کرده بود؛ سالها بعد از انتشارِ شمارهی نخستِ این مجله برایش نوشت: «مجله شما همان قدر که توانسته است چنین تیراژ بالنسبه مساعدی برای خود فراهم آورد، در این محیط، پیروزی بزرگی است.» مصطفی پورتراب، آموزگار هنرستان موسیقی و آهنگساز نیز گفته است: «بسیار خوشحالم که می بینم عده ای از جوانان علاقمند به موسیقی ملی ایران وسرنوشت آن مقالاتی چنین تهیه می کنند و از پدیده های انحرافی، انتقاد بهعمل میآورند.»
قرينه سازي در موسیقی، تكوین مقامهای غربی در دوران باستان، بازسنجی مفاهیم گوناگون در انواع موسیقی، تئوری موسیقی و كیهان شناسی باستانی از جمله مطالبی است که «پورتراب» در این مجله نگاشته است. «هیربد» علاوه بر انتشار مجلهی موزیک که 20 سال به طول انجامید؛ چند جزوه حاوی تصنیفهای روز با نت، كتابچه تئوری موسیقی و نخستین خودآموز آكوردئون به فارسی را هم منتشر كرد. «تئـوری موسیقی به زبان ساده» که اقتباس از کتاب موسیقی «کلود اوژه» بود، از جمله مهمترین تالیفاتِ او و قدم بزرگـی در پیـشرفت موسیقی به شمار میرفت. بهمن هیربد در سوم اردیبهشت ۱۳۵۳ در سن ۶۰ سالگی در تهران درگذشت.
مجله «موزیک ایران» که گاه مورد تمجید و تعریف بزرگان وقت قرار گرفته، طی دوازده دوره منتشر شد و آن را یکی از منابع پژوهشی مهم در تاریخ معاصر موسیقی ایران میدانند و حال نیز چند دوره از آن در کتابخانه ملی ایران موجود است.
مجلهی رودکی
در آغاز سال 1350، بولتن ماهانهی روابط عمومی سالن رودکی، امتیازِ خود را بر ای انتشارِ ماهنامه دریافت کرد و مرداد ماه 1350 اولین شمارهی آن منتشر شد. این مجله با بهرهگیری از تجربهی مجلات موسیقی گذشته، شیوهای نوین در گزینش مقالات و نیز شیوه نگارش، ویرایش و صفحه آرائی به دست آورد و توانست به عنوان نشریه ای فرهنگی (که توجهی ویژه به مسائل و رویدادهای موسیقی دارد) از اعتباری برخوردار شد که بسیاری از نشریه های مشابه در طی سالها بدان دست نیافته بودند. این ماهنامه با سردبیری «محمود خوشنام» تا سال 55 منتشر میشد و کسانی چون داریوش آشوری، مهشید امیرشاهی، جمشید ارجمند و مرتضی ممیز با آن همکاری میکردند. بسیاری از علاقمندان به فرهنگ و هنر هنوز از این ماهنامه به عنوان مجلهای خواندنی و پربار و اتفاقی ارزشمند یاد میکنند. محمود خوشنام فعالیتهای متنوع و زیادی در حوزه فرهنگ و موسیقی انجام داد؛ از تدریس و روزنامهنگاری و نقد تا نوشتن مقالات تحقیقی و کتاب. او دستی توانا هم در ادبیات زبان فارسی و ترجمه داشت و در ایام جوانی مدتی هم با نام مستعار بیمخ (حروف اول محمود و خوشنام) در مجله توفیق طنز مینوشت.
قبل از این مجله، «خوشنام» در سالهای ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۰ سردبیر مجله «موزیک ایران» به مدیریت بهمن هیربد بود.
این ماهنامه از دولت بودجه میگرفت و از آنجا که تالار رودکی (که امروزه به عنوان تالار وحدت شناخته میشود) مهمترین محل اجرای کنسرتها و اپراها بود، میتوانست، مقالات و تفسیرها و گفت وگوهای خود را به مناسبت اجراهای موسیقی درتالاررودکی تهیه وتنظیم کند و از همین رو طبعاً همیشه در جریان تلاش های موسیقی ائی روز قرار داشته باشد. «محمود خوشنام» سردبیری این مجله را به عهده داشت و دربارهی آن نوشته است: «برای ایجاد تعادل میان هنرهای ملی وبین المللی، ماهنامه، تنهابه برنامه های تالاررودکی اکتفا نمیکرد و برنامههای موسیقی و هنرهای ملی دیگر سازمان های تولید و پخش کننده چون رادیو و تلویزیون، کانون پرورش کودکان و نوجوانان، و مرکز حفظ و اشاعه موسیقی را نیز موضوع بحث ها و تفسیرهای خود قرار می داد. این نکته را نیز باید دراینجا آورد که ماهنامه رودکی، وابسته به سازمانی دولتی (تالار رودکی-وزارت فرهنگ و هنر) بود و با آن که درسال های پیش از انقلاب نشریات وابسته به دولت از اعتماد مردم- و به ویژه روشنفکران- برخوردار نمی شدند، این ماهنامه، و فصلنامه دیگری که از طرف وزارت فرهنگ و هنر به نام فرهنگ و زندگی منتشر می شد، استثنایی بر اصل و مورد توجه فراوان جامعه روشنفکران آن روز بود. در واقع، هیچ شاعرونویسنده ای- حتّی در اوج شهرت- از انتشار آفریده های خود درآن پرهیز نمی کرد وحتّی گاه بر آن اصرار می ورزید. به گمان من، مهم ترین دلیل این استثناء را باید در آزادی این ماهنامه در نشر همه مطالبی که باارزش تشخیص می داد، جستجو کرد. این آزادی در آن زمانِ حسّاس یکتا بود و از همین رو تنگ نظران و حاشیه نشینان قدرت را بر آن داشت تا علیه رودکی به صف آرائی و حتّی سعایت بپردازند. حرفشان این بود که «بودجه دولت را مصرف می کنند که بتوانند برنامه های فرهنگی و هنری سازمان های دولتی را انتقاد کنند» سر و کار ماهنامه یکی دوبار نیز با سازمان امنیت افتاد که با وساطت مقامات فرهنگ و هنر، به خیر گذشت.»
ماهنامه رودکی علاوه برموسیقی، جایگاهی آزاد و سالم برای عرضه نوآوری های دیگر در عرصه های دیگر شده بود. در رودکی نیز نوشته ها و شعرهای بسیاری از نام آوران فرهنگی و هنری آن روز و -امروز- انتشار می یافت: از آن جمله احمد شاملو، نادر نادرپور، مهشید امیرشاهی، هوشنگ گلشیری، منوچهر شیبانی، داریوش آشوری، جلال ستاری، جمشید ارجمند، و جوادمجابی. کی از فعالیتهایی که او بر آن تاکید داشت ایجاد ارتباط عامه مردم ایران با اپرا بود. او معتقد بود که بسیار از مردم چون زبان اپراهای معروف را نمیدانند، مخاطبش نیستند، به همین دلیل اپراهای مطرح وقت یعنی "عروسی فیگاروی" موتسارت و "دختر عاقل" کارل ارف را ترجمه کرد و روی صحنه برد. از جمله آثار دیگر او نگارش اپرای کودکان "پردیس و پریسا" بود با آهنگسازی لوریس چکناواریان. آقای خوشنام همچنین نوبسنده متن موسیقی اپرای "سپیده" به آهنگسازی امانوئل ملیک اصلانیان با اجرای حسین سرشار و پری ثمر (پری آریانپور) بود.
صفحه آرائی های زنده و سرزنده مرتضی ممیز،گرافیست برجسته دیروزو امروز، بخش بزرگی ازجاذبه های دیداری رودکی را می ساخت. «خوشنام» همچنین به این نکته اشاره کرده است که: «کار من در رودکی تا نیمه های سال -1355 سال نخستین مأموریت فرهنگی در برون مرز- ادامه داشت. از آن پس نگاهداری و پرورش این فرزند پنج ساله، به یاران دیگرسپرده شد. از نیمه سال 1355 تا آغاز سال -1357 سال آغاز دگرگونی ها و بن بست ها- رودکی زیر نظر و سرپرستی جمشید ارجمند و قاسم صُنعوی به انتشار خود ادامه داد. کوششی ناموفق از سوی صاحب این قلم در برون مرز، هشت شماره ای دیگر از دوره دوّم رودکی را بیرون داد.»
دورهی اول مجلهی موسیقی: غلامحسین مینباشیان، نیما یوشیج، صادق هدایت و غلامحسین نوشین
اگر از سالنامهی «پارس»، که در سال 1305 به همت و مدیریت محمدعلی امیر جاهد، تصنیفسرا و آهنگساز، بگذریم و مطالبی که او دربارهی موسیقی ایران و تصنیفهای ساختهی خود مینوشت، مجله موسیقی اولین نشریهای است که در زمینهی موسیقی طی 41 سال به شکلِ منقطع (1317 تا 1358) توسط ادارهی موسیقی منتشر شد و در راسِ آن نامِ درخشانی چون غلامحسین مینباشیان دیده میشود؛ همان موسیقیدانی که ارکستر بلدیه را که بعدتر با عنوانِ ارکستر سمفونیک تهران شناخته شد؛ بنیان نهاد. مینباشیان امتیازِ این مجله را گرفت و دوستِ نزدیکِ خود صادق هدایت را که در آن زمان نویسندهای بنام بود به سردبیری آن گماشت.
این مجله به دستور رضاشاه، ویژهی تبلیغِ موسیقی کلاسیک و با دوری از هر گونه گرایش به موسیقی ایرانی شکل گرفت. شیوهی چاپ و استفاده از کاغذِ آن نیز در زمان خود بسیار حرفهای و قابل رقابت با نمونه مجلاتِ خارجی بود. مینباشیان، هدایت و دیگر نویسندگانِ این مجله، همگی بر این اعتقاد بودند که باید سنّتهای دست و پاگیر را از میانه برداشت و دگرگونیهای زمانه پسندی را که در غرب رواج داشت، وارد موسیقی ایران کرد.
«مینباشیان» موزیک را در خارج از ایران (کنسرواتوار ژنو) آموخت و در همانجا هم توانست جایزهی نخستِ نوازندگی ویولون را به دست آورد و بعدتر در کنسرواتوار برلین نیز به تحصیلاتِ خود در این رشته ادامه داد و اولین فردِ آسیایی شد که مدال «گوستاو هلندر» (مهمترین نشان هنری) را دریافت کرد؛ شاید به همین خاطر بود که او موسیقی ایران را نوعی موسیقی محلی با اهمیتِ کم میپنداشت. او ستیزهای ذهنی و عملی با موسیقی سنتی داشت و بر این باور بود که باید این موسیقی را کاملا به کناری نهاد و موسیقی غربی را به عنوانِ موسیقی رسمی در ایران تدریس و کار کرد، با همین دیدگاه بود که وقتی جایگزینِ علینقی وزیری در هنرستان شد، سازهای ایرانی را جمعآوری کرد و تدریس و نواختن موسیقی ایرانی در این مکان را ممنوع. این نگاهِ او البته نباید سبب شود تا خدماتِ فراوان او در حوزهی موسیقی را نادیده گرفت.
«مینباشیان» ادارهی موسیقی را در وزارت فرهنگ و هنرِ وقت بنیان نهاد و در آن به دعوت از استادانِ برجستهی موسیقی غرب کرد و سازمانی تحت عنوان «سازمان پرورش افکار» نیز تشکیل داد. انتشارِ «مجلهی موسیقی» نیز در همین سازمان آغاز شد. او در کنار موسیقیدانان، چهرههای برجستهای چون صادق هدایت، عبدالحسین نوشین و نیما یوشیج را در این اداره استخدام کرد و در مجله نیز به کار گمارد و مقالاتِ مختلفی از آنها منتشر کرد. محمدضیا هشترودی، مجتبی مینوی، مسعود فرزاد نیز کسانِ دیگری بودند که در این نشریه قلم میزدند. البته آنچه آنان در این مجله مینوشتند، الزاما دربارهی موسیقی نبود. نوشین از تئاتر میگفت و هدایت نیز تعدادی از مقالاتِ خود از جمله «فواید گیاهخواری» را در مجلهی موسیقی منتشر کرد و علاوه بر آن نویسندهگان به نگارش مقالاتی دربارهی موسیقی (عمدتا موسیقی کلاسیک غربی) میپرداختند؛ هرچند سهمِ مطالبِ موسیقایی نسبت به دیگر مطالب، چندان زیاد نبود.
«مینباشیان» دو سال این مجله را اداره کرد تا سرانجام انتشارِ آن با اشغالِ ایران توسط متفقین (شهریور ماه 1320) پایان یافت.
با نگاهی به خطِ مشی «مینباشیان» در هنرستانِ موسیقی و همچنین تعلقِ خاطرِ او به موسیقی کلاسیکِ غربی، میتوان حدس زد که چه مطالبی و با چه دیدگاهی در این مجله منتشر میشد؛ برای مثال «صادق هدایت» که در بازگشت از اروپا (۱۳۰۹) با غلامحسین مین باشیان آشنا شد و دوستی عمیقی بینِ آنان شکل گرفت، باورهای یکسانی با او دربارهی موسیقی داشت. «هدایت» به عنوان یکی از نویسندگانِ این مجله که اتفاقا کارمند ادارهی موسیقی هم بود، از موسیقی ایران همواره احساسِ تنفر میکرد؛ در مقابل عشق و علاقه وافری به موسیقی فرنگی مخصوصا موسیقی کلاسیک داشت. او از خوانندگان، ارادت خاصی به «مارلن دیتریش» داشت و آهنگساز مورد علاقهاش نیز چایکوفسکی، موسیقیدان بزرگ روس، بود و به قطعات بتهوون و شوپن هم گوش میداد. رقص میدانست و با آنکه کمتر در میهمانیها میرقصید؛ والسهای اشتراوس را بسیار دوست داشت. در جایی گفته بود بزرگترن و بدترین عذاب روحیاش شنیدن موسیقی ایرانی است و به قدری از موسیقی شرقی بیزار و متنفر است که در مقابل آن گوش خود را میگیرد و پا به فرار میگذارد؛ مطلبی که بعدتر البته به تعدیل آن پرداخت.
علی دهباشی در مجلهی «بخارا» از تقی تفضلی (از دوستانِ نزدیک هدایت) نقل کرده است که آنان چند باری به میهمانی کلبادی، از ملاکان بزرگ مازندران، میرفتهاند. در یکی از این سفرها میان آن دو بحث بر سر موسیقی ایران در میگیرد: «رفتیم توی سالن. اول شب بود و دنباله آن حرفهائی را که درباره موسیقی داشتیم، گرفتیم. من کمی سه تار زدم و بنان که او هم حضور داشت، خواند... یک وقت دیدم صادق هدایت گریه میکند و موهای سرش را میکند! و دست مرا میبوسد و میگوید: تقی...من موسیقی ایرانی را خیلی دوست دارم؛ ولی از این موسیقی و از این سازی که تو میزنی میترسم...سازی که با جان من، مملکت من، روح من، پیوندهای من ارتباط دارد. این موسیقی است، نه موسیقی فرنگی.... و موهایش را هی میکند.»
مهدی اخوان ثالث نیز از تفضلی یاد کرده است که میگوید: «خواندمش، پذیرفت، به درون آمد. لختکی آسودیم. سرگرم تنقل و از ری و روم و بغداد سخن گفتن....مینائی از باده فرنگان داشتم. پیش گذاشتم. نم نمک لب تر کردیم. تا کم کمک مستان شدیم و آن چنانتر... میزبان سپس میخواسته صندوقچه کوکی را پیش آورد و نام میبرد «تنی چند از فحول ائمه شریفترین الحان فرنگ را...که همه را خوب می شناخته است... هدایت ولی پاسخی نمیدهد و پس از چند دقیقه خاموش و ساغر به دست، زنار فرنگان باز میکند، به سوی پستوی خانه میرود و سه تار میزبان را میآورد و به او میدهد. ساز کوک ترک داشت. نواختن گرفتم.....حالتی رفت که مپرس. نواختن که به پایان میرسد، بحث از نو بر سر موسیقی ایرانی در میگیرد و هدایت میگوید: «همه آنچه شنیدهای از انکار من این عالم جادوئی را خبر است. و بیشتر خبرها دروغ! من اگر گاهی چنان گفتهام، نه از آن رو بوده که منکر ژرفی و پاکی و شرف و عزت این الحانم. نه هرگز! من تاب این سحر ندارم، که چنگ در جگرم میاندازد! همه درد و اندهان کهنه بیدار میکند. تا سر منزل جنون میکشدم، میکشدم... من تاب این را ندارم!»
«بیژن ترقی» نیز در کتابِ خاطرات خود این حکایت را تکرار کرده و گفته است: «در جایی از قول زنده یاد تقی تفضلّی مطلبی راجع به صادق هدایت می خواندم که دل و جانم را صفا بخشید و خاطرم را شاد داشت. در نشستی که این دو شخصیت بزرگ با یکدیگر داشته اند ، به مناسبت شنیدن قطعه ای از دستگاه های ایرانی که به وسیلۀ تفضلّی با سه تار نواخته می شود، بعد از اینکه ساز پایان می گیرد، هدایت شروع به تعریف از موسیقی سنتی مینماید. تفضلّی که شنیده بود، هدایت بارها از موسیقی خارجی تعریف کرده، قبل از اینکه مطالبش را به زبان آورد ، هدایت به صرافت در مییابد و میگوید: من گاهی اگر علاقۀ خود را به موزیک خارجی ابراز داشتهام ، نه از آن جهت بود که منکر ژرفی و پاکی و شرف این الحانم . چرا که من در طول زندگی خود هرگز تاب تحمل این مقدار حساسیت و لطافت و سِحر را نداشتهام که چنگ در جگرم میاندازد و همۀ درد و اندوه مرا بیدار میکند تا جایی که از شدت رقت و انگیزش تأثرات درونی تا سرحد جنونم میبرد.»
استاد دکتر پرویز ناتل خانلری دربارهی شیفتگی صادق هدایت به موسیقی و موسیقی غربی چنین نوشته است: «به موسیقی علاقهای خاص داشت . موسیقی علمی را خوب میشناخت . تسلی او در افسردگیها و نومیدیها موسیقی بود. بتهوون، چایکفسکی و گریگ را به خصوص دوست میداشت. به سمفونی پاتِتیکِ چایکُفسکی چنان گوش میداد که گویی روح خود اوست که به صورت نغمهی موسیقی در فضا موج میزند . گاهی نغمهای را از یکی از سمفونیهای بتهوون سوت میزد ، دوستانش در این موقع در مییافتند که بسیار غمگین است. در سالهای 1323 و 1324، مجمعی از دوستان تشکیل داده بودیم. در این بزم که حسن شهید نورایی و رضا جرجانی و محمد مقدم و صادق هدایت اعضای اصلی آن بودند، کار اصلی شنیدن موسیقی بود و صادق هدایت به قول خودش با حضور قلب به نغمههای موسیقی گوش می داد.»
«هدایت»، به موسیقی بومی ایران علاقهی بسیار داشت و آن را ارج مینهاد و با وجود آنکه در همین مجله، مقالهای در شرح زندگی و هنر «پیتر ایلیچ چایکووسکی» نوشته بود، اما علاقه و توجه ویژهاش معطوف به ترانههای عامیانه ایران بود و با یاری خوانندگان مجله میکوشید این ترانهها را گردآوری کند. مقاله پژوهشی گستردهای از او در شمارههای ۷و ۶ مجله موسیقی آمده که تکمیل کننده جزوه «اوسانه» (افسانه) اوست. اوسانه در سال ۱۳۱۰ در تهران انتشار یافت و بعدها ترانههای عامیانه نیز به آن پیوست شد و چاپهای متعدد پیدا کرد.
هدایت بر پیشانی ترانههای عامیانه، حرفی از روبرت شومان، آهنگساز معروف آلمانی را آورده که «با دقت به ترانههای ملی گوش فرادار! آنها سرچشمه بی پایان قشنگترین ملودیها میباشند و چشم تو را به صفات مشخصه ملل گونهگون باز میکنند....» هدایت بیشتر ترانهها را نیز از نظر محتوائی تحلیل کرده است و دو سه تا از آنها را در مقامی برتر نشانده است که از جملهی آنان این ترانه است: «تو که ماه بلند در هوائی/ منم ستاره میشم دورتو میگیرم/ تو که ستاره میشی دورمو میگیری/ منم بارون میشم تن تن میبارم»
یا «دیشب که بارون اومد/ یارم لب بوم اومد/ رفتم لبش ببوسم/ نازک بود و خون اومد/ خونش چکید تو باغچه/ یک دسته گل در اومد»
نیما یوشیج نیز یکی دیگر از کسانی است که در این مجله مینوشت. «نیما» فروردین ماه سال 1312 به همراه همسرش (عالیه) به تهران آمدند و در جستوجوی کاری مناسب بود. در سال 1316 به تدریس ادبیات در دوره دوم دبیرستان صنعتی پرداخت. پس از آن به وزارت پیشه و هنر منتقل شد و سال بعد به اداره موسیقی كشور رفت و عضو هیات تحریریهی مجله موسیقی شد. البته مقالاتی که او در این مجله مینوشت، ارتباطی به موسیقی نداشت. او تعدادی از شعرهای آزاد اولیهاش- از جمله نخستین شعر آزادش- ققنوس- را در این مجله منتشر کرد، همچنین نوشتهی نظریاش دربارهی هنر و ادبیات با عنوان «ارزش احساسات در زندگی هنرپیشگان» را در چند بخش در این مجله منتشر کرد و در این نوشته اشارههایی به موسیقی کلاسیک غربی و آهنگسازان نامدارش و همینطور موسیقی ایران در دوران باستان کرد.
با این وجود «نیما» دوستی نزدیکی با «ابوالحسن صبا» داشت؛ بهخصوص آنکه «صبا» شوهر دختر عموی نیما بود. «شهریار» نیز در محفل آنان وجود داشت. او همچنین با حسین تهرانی، نوازندهی چربدست ضرب دوستی داشت و قطعهای هم در جواب به او سروده که بیانگر آشنایی او با این ساز و شیوهی نواختن آن است:
چون سرانگشت او به رقص افتد
خانه در رقص افتدش بنیاد
در طربخانهی نوای خوشش
رود از یاد خلق فکر فساد
ریز گیرد چو در میان درشت
نوعروسی نشسته با داماد
چون درشتی به زیر پیوندد
برکشدهست فتنهای فریاد
باری از زیری و درشتی او
آید از بس درشت و ریز به یاد
گویی از غیب قند میشکند
نرهشیریست یا ز بند آزاد
فش سویی بمانده، پا سویی
وین «صبا» داند- آن بزرگ استاد
با نگاهی به اشعار «نیما» میتوان مشاهده کرد که او بارها از سازهای ایرانی سخن گفته است. «چنگ» یکی از این سازهاست که در شعر «افسانه»ی او مورد استفاده قرار گرفته است:
چنگ سازندهی من به دستی/ دست دیگر یکی جام باده/ نغمهای ساز ناکرده، سرمست/ شب ز چشم سیاهم گشاده/ قطره قطره سرشک پر از خون.
او در «داستانی نه تازه» هم بار دیگر به این ساز اشاره دارد. او در شعرِ دیگری نیز سروده است: «آی، نیزن! که تو را آوای نی بردهست دور از ره، کجایی؟ / و همه دنیا خراب و خرد از باد است/ و به ره نیزن که دایم مینوازد نی، در این دنیای ابراندود/ راه خود را دارد اندر پیش.
پسرش «شراگیم» در گفتوگویی دربارهی علاقهی پدرش به موسیقی گفته است: «از بعضی موسیقیها لذت میبرد ولی با کسی در ارتباط نبود. در کتاب یادداشتهای روزانه که من چاپ و منتشر کردهام نکاتی درباره موسیقی نوشته است. به یاد دارم یک کار از مرتضی حنانه را دوست میداشت و یا کوه سنگی موسوروفسکی را گوش میکرد؛ اما علاقهای که هر روز با ضبط صوت و غیره موسیقی گوش کند خیر. فقط یک کار از حنانه را دوست داشت که اکنون نامش را بهخاطر ندارم.»
با آنکه بسیاری از اشعارِ «نیما» بعدتر در موسیقی ایران مورد استفاده قرار گرفت؛ اما خودش بر این اعتقاد بود که این اشعار را نمیتوان به صورت تصنیف خواند و تنها میتوان آنان را دکلمه کرد. بعدتر بسیاری از هنرمندانِ عرصهی موسیقی و از جمله گروه موسیقی «کامکارها» تعدادی از قطعاتِ او را به موسیقی درآوردند؛ «شراگیم» البته در این باره گفته است: «من کارهای گروه کامکار را در برداشت شعر نیمای بزرگ میپسندم؛ ولی جائی که شجریان بخواهد آواز خودش را نمایان بدارد نه نمیپسندم! این البته نظر من ست نه تلفیق بین شعر و موسیقی. به گویشهای من توجه کنید میبینید که موسیقی که من انتخاب کردم احساس شما را در درک آسمان آسانتر میکند.»
«مجتبی مینوی» دیگر نویسندهی این مجله در دورِ اول انتشار، نیز از جمله کسانی بود که تحصیلاتِ خود را در خارج از ایران گذرانده بودند. او هنگامی که پس از سالیان طولانی تحصیل و تحقیق به وطن خود بازگشت، از جریانهای افراطی فاصله میگرفت. مقالاتِ او در این مجله نیز موسیقایی نبودند؛ هر چند که او نیز شیفتهی موسیقی کلاسیکِ غربی بود. «مینوی» کتابخانهای انبوه از کتاب داشت که تقریبا تمامی آنها را خوانده بود و بر حواشی و کنارههای آن ملاحظاتی مینوشت. در ایـن کـتابخانه بهترین آثار و ادب فارسی در کنار کتاب های دینی، فلسفی، عرفانی و تاریخی اسلام دیده میشد و در طرف دیگر آن، آثار شعراء، ادبا و متفکران بزرگ جهان به زبان انگلیسی و فرانسوی مشاهده میشد. در گوشه دیـگر ایـن کـتابخانه صفحات آثار بهترین موسیقیدانان کلاسیک آمده بود.
این مجله در دورهی نخست، 12 شماره منتشر شد و به خاطرِ نگاهِ نویسندگانِ آن، بیش از آنکه در جامعه موسیقی ایران تأثیر بگذارد، بیشتر مامنی برای آنانی بود که اندیشههای مترقی در سر داشتند.
دومین دورهی مجلهی موسیقی: روبیک گریگوریان
گفتیم که بعد از اشغال ایران در شهریورِ 1320 توسط متفقین، انتشارِ این مجله متوقف شد؛ اما دوره دوم آن در سالِ 1329 با سردبیری «روبیک گریگوریان» (نوازنده ویلون، آهنگساز و رهبر ارکستر) به مدت چند ماه تداوم داشت و این مجله در هشت شماره درآمد.
در این دوره برخلاف دورهی نخست، حجمِ بیشتری از مطالب به موسیقی اختصاص داشت و از آن مهمتر مطالبی نیز دربارهی موسیقی ایران میآمد. «گریگوریان» که خود به موسیقی بومی ایران، علاقهی بسیاری داشت و از جمله نخستین کسانی بود که ترانههای محلی ایران را جمعآوری و برای چهار صدا تنظیم کرد و کتابی در دو جلد بهنام «ترانههای محلی» نیز منتشر (از جمله این ترانهها میتوان به «آی سرکُتل»، «مَسُم، مَسُم»، «هی یار، هی یار» اشاره نمود و ترانههای فراموش شدهاش چون: «دختر بویر احمد» اشاره کرد) در این مجله تلاش کرد نگاه به موسیقی ایرانی و موسیقی بومی بیش از گذشته باشد؛ او به جوهر موسیقی ایرانی و محلی اهمیت میداد و همین مساله آن را از دورانی نخستِ انتشارِ آن متمایز میکند.
البته اولین مقالات «روبیک» در زمینهی موسیقی در دورِ اول آن منتشر شده بود که میتوان آن را ترکیبی از تالیف و ترجمه دانست. او در خانوادهای موسیقایی متولد شد و زمانی در هنرستان موسیقی تحصیل میکرد که «غلامحسین مینباشیان» (صاحبامتیاز مجله در دورانِ نخستِ انتشار مجلهی موسیقی) ریاست آنجا را برعهده داشت. «گریگوریان» البته سالها بعد خود به ریاستِ این هنرستان درآمد و مدتی نیز به عنوان رهبر ارکستر سمفونیک تهران فعالیت میکرد.
او میگفت: «خدمت به موسیقی، آهنگسازی، رهبری یا نوازندگی یک شغل نیست، یک وظیفه است. آهنگساز یا نوازنده موظف است که هنرش را گسترش و ارائه دهد. هنر عنصر خودپرستی است. وقف کامل میخواهد. باید کاملاً برایش قربانی شد. نمیتوان گهگاه به آن پرداخت؛ اما خوشبختی هم فقط جنبهٔ مادی ندارد. میتوان از لحاظ روحی و فکری خوشبخت بود. این باارزش و ماندنی است. قدرتی که در ملتهای قدیمی وجود دارد همین است. این اسلحهای است که ملتها را نگاه میدارد»
دورهی سوم: سردبیرانِ متفاوت
چاپ سومین و آخرین دوره مجله موسیقی حدودا از سال ۱۳۳۵ آغاز شد و حدود 150 شماره منتشر شد. سردبیری این دوره از مجله موسیقی را که اداره هنرهای زیبای کشور ناشر آن بود موسیقیدانانی چون محمود خوشنام (موسیقیپژوه و موسیقیدان) ، زاون هاکوپیان (موسیقیدان و معاون وزیر فرهنگ و هنر از سال ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۶) و تعدادی دیگر از چهرههای موسیقایی به عهده داشتند. در همین دوره بود که مجموعه مقالات بهرام بیضایی با عنوان «نمایش در ایران» در چند شماره از مجله به چاپ رسیدند.
عمرِ سردبیری زاون هاکوبیان بیش از دیگران بود. او در سال ۱۳۳۷ با فرخ غفاری و حسنعلی منصور «کانون فیلم ایران» را بنیان گذاشت و در برگزاری کنگره بینالمللی موسیقی ایران ۱۳۳۹ نقش داشت و علاوه بر آن دوسالانه بزرگ نقاشی ۴۱–۱۳۳۹ را بنیان نهاد. او در این دوره از مجله مقالاتِ متعددی نوشت و تلاشِ بسیار برای تداوم انتشار مجله کرد.
«هاکوپیان» البته در زمینهی تألیف کتاب نیز فعالیتِ بسیاری داشت و از جمله آثارش میتوان به «رسالهای در احوال و آثار شوپن»، «داستان مصور موسیقی مغرب زمین»، «شیوه باروک در موسیقی و هنرهای پلاستیک» (رساله دکتری فرانسه)، «استاتیک تروبادورها»، «شناخت مبانی استاتیک موسیقی غربی»، «سازشناسی» و .. اشاره کرد. او تلاش میکرد سطح پژوهشی مجله را بالا نگاه دارد. ولی دراین پژوهش ها سهم سنگین هم چنان از آن موسیقی غربی و به اصطلاح «موسیقی بین المللی» بود.
در سومین دورهی مجله با وجود آنکه متون قدیمی موسیقی و یا بررسی های موسیقی شناسان غربی دربارهی آثارِ هنرمندانِ ایرانی میآمد؛ اما مسائل روز مربوط به جامعه موسیقی ملی کمتر مجالِ انتشار داشت. در این دوران مجله از تاریخ و استیتک و فرم های موسیقی گرفته تا انواع ومکاتب و آثار و احوال مشاهیر موسیقی را با ذکرِ منابع و مأخذ بیان میکرد؛ هزینه انتشار مجله را، اداره روابط فرهنگی هنرهای زیبای کشور- که بعدها به اداره کل روابط فرهنگی وزارت فرهنگ و هنر تغییر نام داد- می پرداخت و به صورتِ رایگان میانِ دانشجویان، هنرمندان و آموزگاران توزیع میشد. با این همه، از شماره 97 (فروردین و اردیبهشت 1344) گردانندگان مجله مجبور شدند آن را هر دوماه یک بار منتشر کنند و مدیرش در توضیحِ این مساله مینویسد: «همه بیم داشتند که دوره سوم مجله موسیقی نیز، چون دو دوره پیشین، چند صباحی بیش نپاید و به سرنوشت آن دو دیگر دچار شود.
مجله موسیقی درسال1352، پس از بنیاد شعبه ایرانی «ژُونس موزیکال» به سرپرستی «سعدی حسنی» درایران، تغییر پایگاه داد و بصورت ارگان آن سازمان درآمد. «حسنی» خود انتشارِ این مجله را برعهده گرفت و آن را تا یک سال پس از انقلاب ادامه داد.
مجله «موزیک ایران»
«موزیک ایران» با مدیریت «بهمن هیربد» (نوازنده ویلون و روزنامهنگار ایرانی) مجله دیگری بود که که از سال ۱۳۳۱ (شش سال پیش از انتشار دوره سوم مجله موسیقی) کار خود را آغاز کرد؛ این مجله را نخستین نشریه تخصصی موسیقی میدانند که به صورت مستقل و بدون حمایتهای دولتی منتشر شده است.
«هیربد» در خانواده متوسطی رشد كرد. پدرش در كار تولید و فروش دخانیات بود. او در كنار درس، نخست خودجوش و سپس در هنگام خدمت سربازی مقدمات سازهای آكوردئون و ویولون و نیز نتنویسی را آموخت. او در زمانِ انتشارِ این مجله، 38 ساله و کارمند وزارت دارایی بود و با همکاری هنرمندان وقت چون چون روح اﷲ خالقی، حسین دهلـوی، عبدالحمیـد اشـراق، فرامـرز پـایور،ساسان سپنتا، و علی محمد رشیدی، این مجله را با هزینه شخصی منتشر کرد. در واقع از آنجا که مجله موسیقی با پشتیبانی دولت وقت منتشر میشد و دستِ دست هنرمندان مستقل و منتقد از نگارش در آن كوتاه بود، «هیربد» این فرصت را یافت تا بسیاری از آنان را در مجلهی خود جمع کند. درج مطالب گوناگون از هواداران موسیقی سنتی مانند صبا و نیداوود در كنار نوگرایان این رشته مانند حسین دهلوی و فریدون فرزانه نقطهی قوتِ مجلهی او بود. «هیربد» همچنین گزارشهای سرگرمكننده، لطیفههای موسیقایی و ستون انتقادها هم راه انداخت و حتی چند باری نیز سر و کارش با سازمانِ امنیت (ساواک) افتاد. علاوه بر آن نقدهای تندی که در این ماهنامه منتشر میشد گاه حاشیههایی را نیز در پی داشت که درگیری فیزیکی و حشمت سنجری (رهبر وقت ارکستر سمفونیک تهران) با بهمن هیربد در باغ سفارت رومانی در ایران، یکی از آنهاست.
هیربد سعی میکرد در کنارِ مقالات علمی، حجمی از مجله به مطالب سرگرمکننده اختصاص داشته باشد و صفحاتِ پایانی مجلهی خود را به چاپِ آهنگها و متنِ اشعار ترانههای روز میکرد. او در پیشگفتار شماره نخست مجله نوشت: «مجله افتخار دارد كه گامی تازه برای پیشرفت موسیقی در ایران بر میدارد. امروز در كشور ما در هر خانواده و فامیل یک یا چند نفری هستند كه به یكی از آلات موسیقی آشنایی دارند و یا مشغول فرا گرفتن آن هستند، ولی نشریهای كه از لحاظ مطالب علمی و گوناگون بتواند به آنها کمک نماید در دسترس مردم نیست.»
اگرچه برخلافِ آنچه «هیربد» میگفت، مطالبِ این مجله تنها به موزیک اختصاص نداشت و چون «مجلهی موسیقی» دیگر مطالب ادبی و هنری در آن منتشر میشده است؛ اما از آنجا که «هیربد» علاوه بر موسیقی غربی، نگاهی علمی به موسیقی سنتی ایران داشت؛ هواخواهانِ هر دو موزیک به خواندنِ آن روی میآوردند؛ حتی نوجوانانی که بیشتر شنوندهی ترانهها بودند و موسیقی را به شکلِ آکادمیک نمیدانستند. «محمدعلی امیر جاهد»، که پیشتر مجلهی پارس را منتشر کرده بود؛ سالها بعد از انتشارِ شمارهی نخستِ این مجله برایش نوشت: «مجله شما همان قدر که توانسته است چنین تیراژ بالنسبه مساعدی برای خود فراهم آورد، در این محیط، پیروزی بزرگی است.» مصطفی پورتراب، آموزگار هنرستان موسیقی و آهنگساز نیز گفته است: «بسیار خوشحالم که می بینم عده ای از جوانان علاقمند به موسیقی ملی ایران وسرنوشت آن مقالاتی چنین تهیه می کنند و از پدیده های انحرافی، انتقاد بهعمل میآورند.»
قرينه سازي در موسیقی، تكوین مقامهای غربی در دوران باستان، بازسنجی مفاهیم گوناگون در انواع موسیقی، تئوری موسیقی و كیهان شناسی باستانی از جمله مطالبی است که «پورتراب» در این مجله نگاشته است. «هیربد» علاوه بر انتشار مجلهی موزیک که 20 سال به طول انجامید؛ چند جزوه حاوی تصنیفهای روز با نت، كتابچه تئوری موسیقی و نخستین خودآموز آكوردئون به فارسی را هم منتشر كرد. «تئـوری موسیقی به زبان ساده» که اقتباس از کتاب موسیقی «کلود اوژه» بود، از جمله مهمترین تالیفاتِ او و قدم بزرگـی در پیـشرفت موسیقی به شمار میرفت. بهمن هیربد در سوم اردیبهشت ۱۳۵۳ در سن ۶۰ سالگی در تهران درگذشت.
مجله «موزیک ایران» که گاه مورد تمجید و تعریف بزرگان وقت قرار گرفته، طی دوازده دوره منتشر شد و آن را یکی از منابع پژوهشی مهم در تاریخ معاصر موسیقی ایران میدانند و حال نیز چند دوره از آن در کتابخانه ملی ایران موجود است.
مجلهی رودکی
در آغاز سال 1350، بولتن ماهانهی روابط عمومی سالن رودکی، امتیازِ خود را بر ای انتشارِ ماهنامه دریافت کرد و مرداد ماه 1350 اولین شمارهی آن منتشر شد. این مجله با بهرهگیری از تجربهی مجلات موسیقی گذشته، شیوهای نوین در گزینش مقالات و نیز شیوه نگارش، ویرایش و صفحه آرائی به دست آورد و توانست به عنوان نشریه ای فرهنگی (که توجهی ویژه به مسائل و رویدادهای موسیقی دارد) از اعتباری برخوردار شد که بسیاری از نشریه های مشابه در طی سالها بدان دست نیافته بودند. این ماهنامه با سردبیری «محمود خوشنام» تا سال 55 منتشر میشد و کسانی چون داریوش آشوری، مهشید امیرشاهی، جمشید ارجمند و مرتضی ممیز با آن همکاری میکردند. بسیاری از علاقمندان به فرهنگ و هنر هنوز از این ماهنامه به عنوان مجلهای خواندنی و پربار و اتفاقی ارزشمند یاد میکنند. محمود خوشنام فعالیتهای متنوع و زیادی در حوزه فرهنگ و موسیقی انجام داد؛ از تدریس و روزنامهنگاری و نقد تا نوشتن مقالات تحقیقی و کتاب. او دستی توانا هم در ادبیات زبان فارسی و ترجمه داشت و در ایام جوانی مدتی هم با نام مستعار بیمخ (حروف اول محمود و خوشنام) در مجله توفیق طنز مینوشت.
قبل از این مجله، «خوشنام» در سالهای ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۰ سردبیر مجله «موزیک ایران» به مدیریت بهمن هیربد بود.
این ماهنامه از دولت بودجه میگرفت و از آنجا که تالار رودکی (که امروزه به عنوان تالار وحدت شناخته میشود) مهمترین محل اجرای کنسرتها و اپراها بود، میتوانست، مقالات و تفسیرها و گفت وگوهای خود را به مناسبت اجراهای موسیقی درتالاررودکی تهیه وتنظیم کند و از همین رو طبعاً همیشه در جریان تلاش های موسیقی ائی روز قرار داشته باشد. «محمود خوشنام» سردبیری این مجله را به عهده داشت و دربارهی آن نوشته است: «برای ایجاد تعادل میان هنرهای ملی وبین المللی، ماهنامه، تنهابه برنامه های تالاررودکی اکتفا نمیکرد و برنامههای موسیقی و هنرهای ملی دیگر سازمان های تولید و پخش کننده چون رادیو و تلویزیون، کانون پرورش کودکان و نوجوانان، و مرکز حفظ و اشاعه موسیقی را نیز موضوع بحث ها و تفسیرهای خود قرار می داد. این نکته را نیز باید دراینجا آورد که ماهنامه رودکی، وابسته به سازمانی دولتی (تالار رودکی-وزارت فرهنگ و هنر) بود و با آن که درسال های پیش از انقلاب نشریات وابسته به دولت از اعتماد مردم- و به ویژه روشنفکران- برخوردار نمی شدند، این ماهنامه، و فصلنامه دیگری که از طرف وزارت فرهنگ و هنر به نام فرهنگ و زندگی منتشر می شد، استثنایی بر اصل و مورد توجه فراوان جامعه روشنفکران آن روز بود. در واقع، هیچ شاعرونویسنده ای- حتّی در اوج شهرت- از انتشار آفریده های خود درآن پرهیز نمی کرد وحتّی گاه بر آن اصرار می ورزید. به گمان من، مهم ترین دلیل این استثناء را باید در آزادی این ماهنامه در نشر همه مطالبی که باارزش تشخیص می داد، جستجو کرد. این آزادی در آن زمانِ حسّاس یکتا بود و از همین رو تنگ نظران و حاشیه نشینان قدرت را بر آن داشت تا علیه رودکی به صف آرائی و حتّی سعایت بپردازند. حرفشان این بود که «بودجه دولت را مصرف می کنند که بتوانند برنامه های فرهنگی و هنری سازمان های دولتی را انتقاد کنند» سر و کار ماهنامه یکی دوبار نیز با سازمان امنیت افتاد که با وساطت مقامات فرهنگ و هنر، به خیر گذشت.»
ماهنامه رودکی علاوه برموسیقی، جایگاهی آزاد و سالم برای عرضه نوآوری های دیگر در عرصه های دیگر شده بود. در رودکی نیز نوشته ها و شعرهای بسیاری از نام آوران فرهنگی و هنری آن روز و -امروز- انتشار می یافت: از آن جمله احمد شاملو، نادر نادرپور، مهشید امیرشاهی، هوشنگ گلشیری، منوچهر شیبانی، داریوش آشوری، جلال ستاری، جمشید ارجمند، و جوادمجابی. کی از فعالیتهایی که او بر آن تاکید داشت ایجاد ارتباط عامه مردم ایران با اپرا بود. او معتقد بود که بسیار از مردم چون زبان اپراهای معروف را نمیدانند، مخاطبش نیستند، به همین دلیل اپراهای مطرح وقت یعنی "عروسی فیگاروی" موتسارت و "دختر عاقل" کارل ارف را ترجمه کرد و روی صحنه برد. از جمله آثار دیگر او نگارش اپرای کودکان "پردیس و پریسا" بود با آهنگسازی لوریس چکناواریان. آقای خوشنام همچنین نوبسنده متن موسیقی اپرای "سپیده" به آهنگسازی امانوئل ملیک اصلانیان با اجرای حسین سرشار و پری ثمر (پری آریانپور) بود.
صفحه آرائی های زنده و سرزنده مرتضی ممیز،گرافیست برجسته دیروزو امروز، بخش بزرگی ازجاذبه های دیداری رودکی را می ساخت. «خوشنام» همچنین به این نکته اشاره کرده است که: «کار من در رودکی تا نیمه های سال -1355 سال نخستین مأموریت فرهنگی در برون مرز- ادامه داشت. از آن پس نگاهداری و پرورش این فرزند پنج ساله، به یاران دیگرسپرده شد. از نیمه سال 1355 تا آغاز سال -1357 سال آغاز دگرگونی ها و بن بست ها- رودکی زیر نظر و سرپرستی جمشید ارجمند و قاسم صُنعوی به انتشار خود ادامه داد. کوششی ناموفق از سوی صاحب این قلم در برون مرز، هشت شماره ای دیگر از دوره دوّم رودکی را بیرون داد.»
تاریخ انتشار : یکشنبه 29 خرداد 1401 - 15:07
افزودن یک دیدگاه جدید