احسان عبدیپور خیلی کارها کرده؛ از نویسندگی و کارگردانی تا مجریگری و پادکستری و... او اما یک کاری را بیش از هر چیزی بلد است و آن «قصهگویی» است. شاید در هر کار دیگری هم که کرده، از نویسندگی و بازیگری تا مجریگری و پادکستری و... پیش از هر چیزی قصه میگوید.
وقتی قصه بازی ایران و استرالیا را گره زد به آن روزی که «اذان صبحاش خالیخالی روضه است» از «روایت»اش حیرتزده شدیم. وقتی از «ممدشاه» و هیاهوی آن استادیوم نیمهخالی میگفت، در دل فریاد زدیم «یا نجف یا بالمدینه / شاهین شیر زمینه». وقتی قصه روزهای اول کرونا را با فرو رفتن «تایتانیک» روایت کرد، باور نمیکردیم که این روزها تا امروز روز ادامه پیدا کند. قدم به قدم پشت تمام آن دانشجوهای علاف، خیابان طالقانی را گز کردیم و ناامیدانه چشم گرداندیم تا مگر پیرزنی پولدار...
«تنهای تنهای تنها» را که ساخت، «تیکآف» که به نمایش در آمد، «قصه» را لمس کردیم. او «کلمه» را بلد است. بلد است یک جوری به کارشان ببرد که خوانندهی داستانش، بینندهی فیلمهاش و شنوندهی پادکستاش را شگفتزده کند. آن هم با همین کلمات روزمره.
در تمام این روایتها اما بیش از خود احسان، جنوب و بوشهر است که پررنگ است و جاندار. با او از موسیقی جنوب سخن گفتیم. از شروه؛ وقتی حرف از «شروه» میشود، او تمام وجودش دل میشود و انگار کن عاشقی بزرگ از معشوقهی ابدیاش میگوید: در کمال لطافت. او هم مثل تمام اهالی جنوب با شیدایی از موسیقی میگوید و راست هم میگوید: «جنوب چه دارد جز اندوه و رقص؟ و ما از غمِ زیاد است که میرقصیم.»
وقتی قصه بازی ایران و استرالیا را گره زد به آن روزی که «اذان صبحاش خالیخالی روضه است» از «روایت»اش حیرتزده شدیم. وقتی از «ممدشاه» و هیاهوی آن استادیوم نیمهخالی میگفت، در دل فریاد زدیم «یا نجف یا بالمدینه / شاهین شیر زمینه». وقتی قصه روزهای اول کرونا را با فرو رفتن «تایتانیک» روایت کرد، باور نمیکردیم که این روزها تا امروز روز ادامه پیدا کند. قدم به قدم پشت تمام آن دانشجوهای علاف، خیابان طالقانی را گز کردیم و ناامیدانه چشم گرداندیم تا مگر پیرزنی پولدار...
«تنهای تنهای تنها» را که ساخت، «تیکآف» که به نمایش در آمد، «قصه» را لمس کردیم. او «کلمه» را بلد است. بلد است یک جوری به کارشان ببرد که خوانندهی داستانش، بینندهی فیلمهاش و شنوندهی پادکستاش را شگفتزده کند. آن هم با همین کلمات روزمره.
در تمام این روایتها اما بیش از خود احسان، جنوب و بوشهر است که پررنگ است و جاندار. با او از موسیقی جنوب سخن گفتیم. از شروه؛ وقتی حرف از «شروه» میشود، او تمام وجودش دل میشود و انگار کن عاشقی بزرگ از معشوقهی ابدیاش میگوید: در کمال لطافت. او هم مثل تمام اهالی جنوب با شیدایی از موسیقی میگوید و راست هم میگوید: «جنوب چه دارد جز اندوه و رقص؟ و ما از غمِ زیاد است که میرقصیم.»
- برای من تمام آثارِ شورانگیزِ جهان، یکی- دو پله از شروه عقبتر است
- لحظات غمگین موسیقایی پنجرهی تنِ آدمیزاد است
- جنوب چه دارد جز اندوه و رقص؟
- اصولا آن شروهخوانی که شروهاش را کاملا به شکلِ درست و با تکنیکهای صوتی میخواند به دلم نمینشیند
- از نگاهِ من نوعی انحراف از معیار و بدویت شروه را جذاب میکند
- موسیقی جنوب را نمیتوان از داستان تهی کرد
- شروه و دمام تمام سلولهای من را در اختیار بگیرد
- تمام اقوام یک یک مواجههی صوتی برای رویارویی با طبیعت دارند و این برای جنوبی ها شروه است
- بشر همواره صاحب غم بوده است
- لحظات غمگین موسیقایی پنجرهی تنِ آدمیزاد است
- جنوب چه دارد جز اندوه و رقص؟
دیدگاهها
عالی بود عاااای بود
احسان عبدی پور معرکه است
ساده و بی آلایش از دل جنوبی ها
افزودن یک دیدگاه جدید