دربارهی «داماهی» و هویت موسیقایی یگانهاش
معجونی از ریتم و اندیشه
[ حمید کاشانی ملکی - فعال فرهنگی و منتقد موسیقی ]
1) موسیقی و زبان رابطهی تناتنگی دارند. از بررسیها و مجادلههای دور و دراز در این باره در تاریخ موسیقی و زبانشناسی که بگذریم، به این نکتهی ساده میرسیم که امروزه در تشریح و توصیف و تمجید و یا نکوهش یک قطعهی موسیقی، لاجرم از زبان در صورت گفتاری یا نوشتاری بهره میبریم. مجموعاً همهی احساساتمان دربارهی یک قطعهی موسیقی، یک گروه موسیقی، یک ساز و... را در قالب مجموعهای از کلمات میریزیم تا با نفرات دیگر هم در میان بگذاریم.
اما با وجود این پیوندها، تفاوتهای مهمی هم میان زبان و موسیقی وجود دارد. آلن مور(1) در کتاب «تحلیل موسیقی پاپ»، در تحلیل این ویژگیها میگوید موسیقی برخلاف زبان، نیازی به ترجمه ندارد. این یکی از مهمترین نکات در فهمیدن جریانهای امروز موسیقی جهان است. گرچه میتوان ردِ آن را میان انواع موسیقی گرفت اما نوعی از موسیقی تلفیقی(2) وجود دارد که هدفی جالب را دنبال میکند: اول برقراری پیوند میان موسیقیهای موجود در زمان و مکانهای گوناگون (عصرهای مختلف تاریخی یا سرزمینهای مختلف) و دوم آشکارسازی پیوند از پیش برقرار شده دو موسیقی موجود در زمان و مکانهای مختلف. در این نگاه، موسیقی وقتی از عصری به عصر دیگر میرود یا از مکانی به مکان دیگر، نیازی به ترجمه ندارد.
«داماهی» را با این مقدمه باز میشناسم؛ آنها را تأکیدی بر احیای انواعی از موسیقیهای کمرنگشده جنوب کشور و در عین حال، پیوندساز میان این موسیقیها و انواعی از موسیقی جهان.
2) این یادداشت از آنجا که در درجهی اول ستایشی برای تلاشهای سالهای اخیر در زمینهی موسیقی تلفیقی است، میتوانست در مورد چندین گروه دیگر فعال در بازار فعلی موسیقی ایران نیز نگاشته شود. اما چند مشخصهی اصلی در «داماهی» وجود دارد که نگارنده ترجیح داده این یادداشت را با تمرکز بر این گروه سامان دهد. در عین حال، نتایج آن به سایر تلاشهای اخیر مشابه نیز قابل تعمیم است.
مهمترین مشخصه قابل اشاره در این میان، نظارهی داماهی در قامت یک گروه است. اعضای داماهی با وجود تواناییهای شخصی -که هر کدام در حوزهی تخصصی خود دارند- به معنای واقعی تشکیل یک گروه دادهاند. دارا دارایی (سرپرست گروه و نوازنده بیس)، حمزه یگانه (نوازنده کیبورد و بانجو)، شایان فتحی (نوازنده درامز و پرکاشن)، ابراهیم علوی (نوازنده عود و گیتار) و سرانجام رضا کولغانی (خواننده) همگی هویتی متفاوت با فعالیتهای هنری خارج از گروهشان دارند.(3)
در اینجا گروه به معنی واقعی شکل گرفته که از آن میتوانم با نام «هویت موسیقایی» یاد کنم و پازلی است متشکل از نقش هر کدام از این سازها. صدادهی همه این سازها -حتی صدای کولغانی- گوشبهفرمان این هویت یکپارچه انجام وظیفه میکند. شاید این مسئله ساده و طبیعی به نظر برسد که هر گروه موسیقی، به صرف کنار هم قرار گرفتن چندین نوازنده و خواننده، هویت گروهی هم پیدا میکند؛ اما اگر از سویی به دقت این مسئله را در مورد سایر گروههای موسیقی بررسی کنید و یا آثار اعضای همین گروه را در سایر گروهها یا حوزههای هنری که در آن فعالیت دارند بررسی کنید، به اهمیت این موضوع بیشتر پی میبرید.
این پیوند در شکل درست خود، یک هویت یکپارچه ساخته که وقتی کلامی با همین مختصات هم به آن اضافه میشود، خروجی را به عنوان یک اثر دارای وحدت ارگانیک(4) از داماهی به شما تحویل میدهد. مثلاً اگر به قطعهی «درد بیدردی» (1396) یا «جاده لغزنده است» (1396) با همین دید مینگریم، صدای یک ساز خاص به گوشمان نمیرسد. سازبندیها و مسیر ملودی به شکلی است که قرار است یک صدا به گوشمان برسد و آن «داماهی» است.
حتی وقتی نوازنده مهمان به گروه اضافه میشود -مثلاً در اجرای ترانه «بارون اسیدی» (1396، برج میلاد)- ساکسُفوننوازی هومن نامداری هم با قطعات بسیاری که خود نامداری به عنوان آهنگساز و تنظیمکننده و یا نوازنده خارج از چارچوب داماهی تولید کرده، کاملاً متفاوت است. این هویت گنجینهی بسیار مهمی است که داماهی باید بکوشد در آینده نیز آن را حفظ کند.
3) بیشتر آثار داماهی -چه در آلبوم اول و چه در تکقطعهها- باکلاماند. با وجود اینکه در آلبوم اول گروه، اکثر ترانههای اجرا شده -علاوه بر اشعار فولک- از آثار ابراهیم منصفی بودند، در ادامه این رویه با بهکارگیری دو ترانهسرای جوان تغییر کرده است. پیش از پرداختن به آثار این دو ترانهسرا، لازم است کمی بر بهرهگیری داماهی از آثار ابراهیم منصفی تأمل کنیم.
ابراهیم منصفی در چند سال اخیر توجه افراد زیادی را در حوزهی موسیقی پاپیولار و آلترناتیو به خود جلب کرده است. بازخوانیهای بسیاری نیز از کارهای او -چه توسط همزبانانش و چه بهوسیله سایر فعالان موسیقی ایران- صورت گرفته تا بر خلاف دوران زندگیاش که برای عامه مردم ناشناس بود، به افراد بیشتری شناسانده شود. با وجود این، انتخابهای داماهی برای بازخوانی نیز انتخابهای ویژهای محسوب میشوند. این انتخابها خود بخشی از آن هویت یکپارچهای را که پیشتر گفتم، شکل داده است. این موضوع را در «مُردن مردانه» از آلبوم اول و تکقطعه «درد بیدردی» (1396) به روشنی میبینیم.
اینجا به مسئلهی بینیازیِ موسیقی از ترجمه میرسیم. هرچند که شما ممکن است در شنیدن نخست، بخشهایی از کلام این دو ترانه را متوجه نشوید؛ چرا که خانواده گویشهای هرمزگانی در طول تاریخ، متأثر از زبانها و گویشهای مختلف، به نسل امروز رسیدهاند و در شرایط فعلی، علاوه بر اصطلاحات فارسیِ معیار، اصطلاحات قدیمیِ بومی و اصطلاحاتی از کشورهای آفریقایی، پرتغال و... نیز در این گویشها دیده میشود. علاوه بر آن، ساختار نحویِ این گویش نیز تفاوتهای اساسی با فارسیِ معیار دارد. برای مثال، تغییر جای شناسه یا حذف علامت مفعولی «را» یا حذف«تا» و...(5)
آنچه ما را در فهم این دو قطعه یاری میکند، همان هویت یکپارچهی داماهی است که هم در صدای کولغانی و هم سازهایی که مجموعاً صدادهی آنها به گوشمان میرسد، تشکیل بافتی میدهند که ما را به دنیای «منصفی» در «مُردنِ مردانه» و «درد بیدردی» میبرند. بخشی از این هویت، مدیون ویژگی کولغانی در انتقال کلمات است. این چیزی فراتر از درست خواندن کلمات و رعایت ریاضیوار ملودی و کنترل صدا است. انتقال احساس موجود در هر کلمه، تفاوت میان یک خوانندهی مجریِ یک ترانه و یک راویِ گوشنواز است که مخاطب با او همراه میشود.
4) پس از آلبوم اول، داماهی سراغ وسیعتر کردن دامنهی کلام مورد استفادهاش میرود؛ بهرهگیری از ترانههایی اندیشهورز و عاشقانه با زبانی امروزی که آشناییزدایی شده و به تصویرسازیهای نامتعارف رسیده است. این توصیف، در وجوهی جداگانه، هم در ترانههای «محمود طلوعی» و هم «احسان گودرزی» قابل مشاهده است.
محمود طلوعی سالها است ترانه مینویسد. مدتها در جلسات ترانهخوانی وقتی ترانه میخواند، بسیاری معتقد بودند این ترانهها «اجرایی» نیستند و کسی در بازار موسیقی ایران، حاضر به آهنگسازی و اجرای چنین ترانههایی نیست. اما آن هویت یکپارچهی پیشگفته، امروز درست خلاف این گزاره را نشان میدهد. اکنون هویت داماهی بدون این تصاویر و کلمات قابل تصور نیست. طلوعی بدونتردید یکی از مؤلفترین ترانهسرایان امروز زبان فارسی است. ترانههای او، هم از جهت برقراری روابطی نوین در زبانِ تصویر و هم از حیث اندیشهورزی همزمان با سادهنویسی، ترانههایی خاص و سبکساز است. اگر این سبکِ شخصی تا دیروز، شعر محاوره و فاقد «ترانگی» خطاب میشد، امروز اجرای ترانههایی مانند «صندلی» (آلبوم اول)، «جاده لغزنده است» (1396)، «بارون اسیدی» و «هکتارها علف» (آلبوم دوم) و... سبکی تازه در ترانهسرایی به معنای دقیق کلمه را پیش روی ما گذاشته است.
5) احسان گودرزی را -پیش از داماهی- در عرصهی ترانه با همکاریهایی که با رضا یزدانی داشت، به خاطر میآوریم. ترانههایی مانند «فیلم کوتاه»، «قوی سیاه»، «ادامه بده» و «عشق پستمدرن». اگر به بیانمندی آفرینش این ترانهها بنگریم، تعجب نمیکنیم این مسیر به سرودن شنیدهشدهترین ترانهی داماهی تا امروز یعنی «دیوانه» (1395) ختم شود. ترانهای که به سرعت بر تعداد مخاطبان داماهی افزود و وجه شاعرانهی آن، هویت یکپارچه پیشگفته را برایمان بیشتر آشکار کرد.
6) موسیقی داماهی معجون ریتم و اندیشه است. این بیانمندی از زندگی روزمرهی جنوبیها نشأت میگیرد. همچنانکه آنها بسیاری از کارهای روزانهشان را به صورت ریتمیک انجام میدهند و موسیقی، بخشی از فرهنگِ روزمرهشان است، داماهی نیز ضروری میبیند اندیشهورزیهایش را آغشته به ریتم کند تا برای مخاطب خوشگوارتر باشد.
انتظارها از داماهی حالا روزبهروز بیشتر میشود. سال 96 برای آنها سال خوبی بود. برگزیده شدن در جشن سالانه موسیقی ما، اجرای پرمخاطب در برج میلاد، اجرا در کشور آلمان و... از یکسو و آغاز سال 97 با اجراهای پرمخاطب در شهرستانهای شیراز و بندرعباس از سوی دیگر، نوید میدهد داماهی در سالی که قصد دارد آلبوم دوم خود را به بازار روانه کند، جایگاهش را در موسیقی ما تثبیت سازد و در مسیر حفظ و گسترش هویت یکپارچهاش، ثابتقدم بماند.
(1) آلن اف. مور استاد موسیقی پاپ و مدیر دپارتمان موسیقی و ضبط صدای دانشگاه سیری انگلستان است که انتشارات کمبریج کتاب «تحلیل موسیقی پاپ» با ویرایش او را در سال 2003 منتشر و بارها تجدید چاپ کرده است.
(2) Fusion Music از اصطلاحات پیچیدهی موسیقایی است که البته دچار بدفهمیهایی هم شده است. پیشنهاد میشود در این زمینه، مدخل انگلیسی به همین نام در ویکیپدیا را مطالعه کنید.
(3) برای مثال، همکاری دارایی با گروه دارکوب، اجراهای مستقل ابراهیم علوی به عنوان خواننده و حضور در کنسرتهای گروه کماکان به عنوان نوازنده و قطعات منتشر شده رضا کولغانی برای فیلمهای «خشم و هیاهو» (ترانه محمود طلوعی) و «مغزهای کوچک زنگزده» (ترانه احسان گودرزی) را در نظر بگیرید.
(4) به نظر میرسد ایده وحدت ارگانیکی در مقابل وحدت مکانیکی، نخست از سوی ساموئل تیلور مطرح شده که به زعم او، هر جزء یک اثر ابدی، با دیگر اجزاء در یک نظام هماهنگ قرار دارد و مانند اندامی که مکمل حرکت و کارکرد یکدیگر هستند، به کارآیی دیگر اجزاء کمک کرده و کلیتی متحد و یکدست را میسازند که تأثیری واحد را بر مخاطب ایجاد می کند. این ایده بعدها خاستگاه فرمالیست شد.
(5) برای بررسی دقیقتر این موضوع ر.ک: قاسمی و همکاران (1394)، ویژگیهای صرفی در گویشهای بندری، پژوهشنامه فرهنگی هرمزگان، شماره 6 و 7، ص 65.
منبع:
اختصاصی سایت «موسیقی ما»
تاریخ انتشار : جمعه 4 خرداد 1397 - 15:16
افزودن یک دیدگاه جدید