
جوانی بدون جوانی
به فراخور سن و سال و سلیقهام نمیتوانم با این خوانندههای جوان که عکس و خبرشان مدام در تعدادی از رنگیننامههای هفتگی و ماهانه میآید و تبلیغ کنسرتشان در صفحه آخر روزنامه همشهری چاپ میشود، ارتباط چندانی برقرار کنم. البته «رضا یزدانی» در این میان یک استثناست و با بعضی از تصنیفهای «احسان خواجهامیری» و «محسن چاوشی» نیز جفت و جور شدهام. اما برای آنکه از حس و حال نسل جوان معاصر نسبت به خوانندههای مورد علاقهشان باخبر شوم و در کوران هیجانات روحی و درونیشان قرار بگیرم، تصمیم گرفتم به بعضی از این کنسرتها بروم و از نزدیک شاهد برخوردهای خودجوششان باشم. به همین منظور هفته گذشته به دیدن کنسرت «مازیار فلاحی» و «رضا یزدانی» در برج میلاد رفتم.
جدا از مسائل پیشآمده در مورد کنسرت «مازیار فلاحی» در روز ۲۲ خرداد، آنچه برایم جالب بود، نیاز این نسل به تخلیه کردن خود است. برخوردها و واکنشهای طبیعی آنها و همصداییشان با خواننده در برخی از اشعار و ترانههای آشنا شاید برای افرادی از نسلهای قدیمیتر با دیدگاهها و سلایق جدا از آنها دافعهآمیز و حتی عصبانیکننده باشد، ولی معتقدم در جامعه ناهمگون ما که فرهنگ، علایق، ارتباطها و... به درستی معنا نشده و فضا و بستر مناسب برای نسلهای جوان و پرشر و شور فراهم نشده تا بتوانند بر اساس ذهن کنجکاو و دنیای متنوع خود به انتخابی شایسته برسند، باید واقعبینانهتر رفتار کنیم و تحمل سازهای مخالف را داشته باشیم. شمار قابل توجهی از این نسل در فرهنگسازی پرتناقضی که در دور و برمان میبینیم، دوست دارد اینگونه جوانی کند و واژگان جذاب این دورانش را از دهان خوانندگان دلخواهش بشنود. در شرایطی که منصفانه باید بپذیریم نسبت به خواستههای واقعی طیفها و طبقات مختلف این نسل و ارتقا و بالندگی شخصیتی و شناسایی موجودیت فردی و هویتمندی اجتماعیشان کمکاری کردهایم، در فشار و تنگنا قرار دادنشان میتواند فاصلهها را بیشتر و تفاهم و حسن اعتماد را به کینه و نفرت و خاطرههای بد تبدیل کند. یک شهروند میانسال یا مسن در هر پست و مقام و مسوولیتی باید به این نکته توجه داشته باشد که هر سنی اقتضائات خودش را دارد و او هم این دوران را گذرانده و چه بسا به تبع شرایط ساده و متفاوت آن زمانه، ارتباط حسی و عاطفی و موسیقاییاش از طریق یک رادیو گوشی نصب شده به ناودان حیاط یا رادیو لامپی بزرگ خانه پدری یا گرام «تپاز» یا آمدن خوانندهیی در یک پارک عمومی، پادگان، سالن و... در برنامههایی مثل «هنر برای مردم» بوده است. از نسل ویگن و روانبخش و آرتوش و عارف و نسل معترض فرهاد و... گذر کردیم و حالا رسیدیم به علی لهراسبی، محسن چاوشی، رضا یزدانی، محسن یگانه، رضا صادقی، حمید عسگری، مانی رهنما، خشایار اعتمادی، قاسم افشار، احسان خواجهامیری، مازیار فلاحی، محمد علیزاده و...
ممکن است به عکس شور و حال و آرامشی که نسلهای قدیمیتر از شنیدن موسیقی اصیل ایرانی در تالار وحدت یا مجموعه انقلاب پیدا میکنند، نسل جوان این زمانه اصلا نتواند با این جنس موسیقی رابطه برقرار کند.
در قبال حس درونی نسلی پا به سن گذاشته، با جوش و خروش و تب و تاب نسلی پرانرژی مواجهیم. پس به جای آنکه بخواهیم با عقده و حسادت و تنگنظری نسبت به نسلهای جوانتر از خودمان و نوع زندگی کردنشان قضاوت یکسویه کنیم و بعضا گذشته خودمان را با حال و روز آنها مقایسه کنیم، بهتر است واقعبینانه شرایط موجود را به درستی ارزیابی کنیم و براساس میزان امکانات و وجوه کمی و کیفی فضای فرهنگی جامعه و اقداماتی که برای ارتقای شخصیتی این نسل و پر کردن اوقات فراغتشان انجام شده است، از آنها متوقع باشیم.
>نام فیلمی از فرانسیس فوردکاپولا
منبع: اعتماد
جدا از مسائل پیشآمده در مورد کنسرت «مازیار فلاحی» در روز ۲۲ خرداد، آنچه برایم جالب بود، نیاز این نسل به تخلیه کردن خود است. برخوردها و واکنشهای طبیعی آنها و همصداییشان با خواننده در برخی از اشعار و ترانههای آشنا شاید برای افرادی از نسلهای قدیمیتر با دیدگاهها و سلایق جدا از آنها دافعهآمیز و حتی عصبانیکننده باشد، ولی معتقدم در جامعه ناهمگون ما که فرهنگ، علایق، ارتباطها و... به درستی معنا نشده و فضا و بستر مناسب برای نسلهای جوان و پرشر و شور فراهم نشده تا بتوانند بر اساس ذهن کنجکاو و دنیای متنوع خود به انتخابی شایسته برسند، باید واقعبینانهتر رفتار کنیم و تحمل سازهای مخالف را داشته باشیم. شمار قابل توجهی از این نسل در فرهنگسازی پرتناقضی که در دور و برمان میبینیم، دوست دارد اینگونه جوانی کند و واژگان جذاب این دورانش را از دهان خوانندگان دلخواهش بشنود. در شرایطی که منصفانه باید بپذیریم نسبت به خواستههای واقعی طیفها و طبقات مختلف این نسل و ارتقا و بالندگی شخصیتی و شناسایی موجودیت فردی و هویتمندی اجتماعیشان کمکاری کردهایم، در فشار و تنگنا قرار دادنشان میتواند فاصلهها را بیشتر و تفاهم و حسن اعتماد را به کینه و نفرت و خاطرههای بد تبدیل کند. یک شهروند میانسال یا مسن در هر پست و مقام و مسوولیتی باید به این نکته توجه داشته باشد که هر سنی اقتضائات خودش را دارد و او هم این دوران را گذرانده و چه بسا به تبع شرایط ساده و متفاوت آن زمانه، ارتباط حسی و عاطفی و موسیقاییاش از طریق یک رادیو گوشی نصب شده به ناودان حیاط یا رادیو لامپی بزرگ خانه پدری یا گرام «تپاز» یا آمدن خوانندهیی در یک پارک عمومی، پادگان، سالن و... در برنامههایی مثل «هنر برای مردم» بوده است. از نسل ویگن و روانبخش و آرتوش و عارف و نسل معترض فرهاد و... گذر کردیم و حالا رسیدیم به علی لهراسبی، محسن چاوشی، رضا یزدانی، محسن یگانه، رضا صادقی، حمید عسگری، مانی رهنما، خشایار اعتمادی، قاسم افشار، احسان خواجهامیری، مازیار فلاحی، محمد علیزاده و...
ممکن است به عکس شور و حال و آرامشی که نسلهای قدیمیتر از شنیدن موسیقی اصیل ایرانی در تالار وحدت یا مجموعه انقلاب پیدا میکنند، نسل جوان این زمانه اصلا نتواند با این جنس موسیقی رابطه برقرار کند.
در قبال حس درونی نسلی پا به سن گذاشته، با جوش و خروش و تب و تاب نسلی پرانرژی مواجهیم. پس به جای آنکه بخواهیم با عقده و حسادت و تنگنظری نسبت به نسلهای جوانتر از خودمان و نوع زندگی کردنشان قضاوت یکسویه کنیم و بعضا گذشته خودمان را با حال و روز آنها مقایسه کنیم، بهتر است واقعبینانه شرایط موجود را به درستی ارزیابی کنیم و براساس میزان امکانات و وجوه کمی و کیفی فضای فرهنگی جامعه و اقداماتی که برای ارتقای شخصیتی این نسل و پر کردن اوقات فراغتشان انجام شده است، از آنها متوقع باشیم.
>نام فیلمی از فرانسیس فوردکاپولا
منبع: اعتماد
تاریخ انتشار : سه شنبه 30 خرداد 1391 - 00:00
افزودن یک دیدگاه جدید