گفتگو با پرواز همای
گفتوگوی سایت موسیقی ما با پرواز همای به بهانه اجرای اپرای حلاج
اثری از:
کارگردان:
تهیه کننده:
پایگاه خبری - تحلیلی «موسیقی ما»
تصویر:
سید علیرضا حق شناس، فراز فتحی
گفت و گو:
موسیقی ما- «پرواز همای» -خوانندهی شناختهشدهی موسیقی ایران- این روزها پروژهی جدیدِ خود با نام «حلاج» را در تالار «ایوان عطار»ِ کاخ سعدآباد روی صحنه میبرد. او سالهاست که در ایران و در سراسرِ دنیا، کنسرتهای بسیاری برگزار کرده و تلاش میکند تا موسیقی سنتی ایران را با شیوهای جدید به مخاطبان عرضه کند و همین ماجرا نیز دلیلِ این تعداد مخاطبِ آثارش است.
«پرواز همای» حالا میخواهد پس از قرنها داستان پیدایش، مبارزه، به سلاخى كشیدن و بردارآویختنِ «حسین منصور حلاج» -شاعر و عارف سدهی سوم ه.ق- را با همراهى گروه بزرگ بازیگران، نوازندگان و سماعگران روی صحنه ببرد و به همین منظور از اشعارِ مولانا، عطار نیشابورى و حافظ که برای این عارفِ بزرگ نوشته شده؛ بهره برده و در کنارش خود نیز قطعاتی را سروده است. او جز سرودنِ اشعار، کارگردانی و تهیهکنندگی این پروژه را نیز برعهده دارد و چون همیشه گروه «مستان» همراهیاش خواهند کرد.
«حلاج» اما اولین تلاشِ «همای» در به صحنه بردنِ اپرا نیست؛ پیش از این هم «موسی و شبان» و «عشق و عقل» را به تصویر کشیده بود و حالا جدیدترین تجربهاش، تکامل تمامِ تلاشهایی است که در این سالها انجام داده است. این گفتوگو با خوانندهی متفاوتِ موسیقی سنتی ایران به بهانهی همین پروژه انجام شد؛ با او اما دربارهی مواردِ دیگری نیز به گفتوگو نشستیم:
اپرای حلاج
هنرمند، زمانی موفق است که هنرش بهروز باشد؛ اگر قرار بود همان موسیقی و آوازی اجرا شود که پیش از این استادانِ ما آن را اجرا کردهاند؛ دیگر حضور ما معنایی نداشت؛ هنر باید با زبانِ امروز به تصویر کشیده شود. البته نظرِ کسانی که پایبند سنتها هستند و میخواهند موسیقی شکل کاملا سنتی خود را حفظ کند؛ قابل احترام است؛ اما ما ناگزیریم موسیقیمان رنگ امروز داشته باشد.
«فالش خوانی» میتواند جزیی از یک کنسرت باشد که به دلایلِ مختلف رخ میدهد؛ گاهی به خاطر عدم توانایی خواننده روی صحنه است و گاهی به خاطرِ صدابرداری نامناسب یا هیاهوی مخاطبان یا حتی به دلیلِ اینکه نوازندهها فالش مینوازند و خواننده فالش میشنود؛ به هر حال در تمامِ دنیا میانِ این همه خواننده، کسانی هستند که فالش میخوانند؛ اما وقتی به یک خواننده فرصت داده شده تا از استودیوی شخصیاش بیرون آمده و در عرضِ چند ماه در بهترین صحنههای کنسرت- سالن میلاد یا نمایشگاه- و در چندین سانس برای هزاران نفر بخواند، دیگر فالش خواندن یا نخواندن مهم نیست.
«پرواز همای» حالا میخواهد پس از قرنها داستان پیدایش، مبارزه، به سلاخى كشیدن و بردارآویختنِ «حسین منصور حلاج» -شاعر و عارف سدهی سوم ه.ق- را با همراهى گروه بزرگ بازیگران، نوازندگان و سماعگران روی صحنه ببرد و به همین منظور از اشعارِ مولانا، عطار نیشابورى و حافظ که برای این عارفِ بزرگ نوشته شده؛ بهره برده و در کنارش خود نیز قطعاتی را سروده است. او جز سرودنِ اشعار، کارگردانی و تهیهکنندگی این پروژه را نیز برعهده دارد و چون همیشه گروه «مستان» همراهیاش خواهند کرد.
«حلاج» اما اولین تلاشِ «همای» در به صحنه بردنِ اپرا نیست؛ پیش از این هم «موسی و شبان» و «عشق و عقل» را به تصویر کشیده بود و حالا جدیدترین تجربهاش، تکامل تمامِ تلاشهایی است که در این سالها انجام داده است. این گفتوگو با خوانندهی متفاوتِ موسیقی سنتی ایران به بهانهی همین پروژه انجام شد؛ با او اما دربارهی مواردِ دیگری نیز به گفتوگو نشستیم:
اپرای حلاج
- در فضای کنونی داستانِ «حلاج» برایم، مناسبترین اثر برای اجرا بود؛ ضمن اینکه همواره برایم آسانتر است تا ایدههای خودم در محوریت باشد، اگر کارگردانی و نویسندگی را به شخصِ دیگری میسپردم، سه فکر و سه زاویهی دیدِ متفاوت اعمال میشد که کار را با دشواری بیشتری مواجه میکرد؛ ضمن آنکه ما در ایران، کارگردانِ اپرا که دورهدیدهی این رشته باشد؛ نداریم؛ اما من رشتهی تحصیلیام اپراست و در اروپا رپرتورارهای باروک و اپراهای آنتیک خواندهام و در دانشگاه در اکتهای متفاوتی حضور داشتهام؛ بنابراین بیش از هر کسِ دیگری میتوانستم این پروژه را به سرانجام برسانم
- هر پروژهای که ساختار علمی موزیکال اپرا داشته باشد را باید به این نام شناخت؛ یعنی ترکیب نمایش و ادبیات و موسیقی به شکلی که از ابتدای شکلگیری برای اپرا ساخته شده باشد.
- تعدد کنسرت- نمایشها
- در ایران اولین کنسرت- نمایش «سی» بوده است؛ اگرچه پیش از آن تعدادِ زیادی اپرای عروسکی و نمایشِ موزیکال اجرا شده است؛ حالا نمیدانم چرا تعدادِ این آثار در این روزها به این تعداد زیاد شده است؛ اما اگر این کارها میتواند مخاطب را جذب کنند چرا نباید انجام شود؟ بهخصوص آنکه جای این گونهی هنری در ایران برای سالهای زیادی خالی بوده است؛ فقط امیدوارم تمام کارهایی که روی صحنه میرود، از نظرِ محتوایی نیز پرکیفیت باشد.
- مخاطبانِ موسیقی سنتی
- استاد شجریان در یکی از کنسرتهایشان در سالن وزارت کشور گفتند: «تا وقتی زبان فارسی زنده است موسیقی ایرانی هم زنده است» و به اعتقادِ من مخاطبان هم از آن حمایت میکنند.
- دغدغههای اجتماعی
- هر هنرمندی، ایدهای را دنبال میکند و خطی برای خودش در نظر میگیرد و همان باعثِ تراوشِ شعر و موسیقی برایش میشود؛ برای من رویدادهای اجتماعی اثرگذار است.
هنرمند، زمانی موفق است که هنرش بهروز باشد؛ اگر قرار بود همان موسیقی و آوازی اجرا شود که پیش از این استادانِ ما آن را اجرا کردهاند؛ دیگر حضور ما معنایی نداشت؛ هنر باید با زبانِ امروز به تصویر کشیده شود. البته نظرِ کسانی که پایبند سنتها هستند و میخواهند موسیقی شکل کاملا سنتی خود را حفظ کند؛ قابل احترام است؛ اما ما ناگزیریم موسیقیمان رنگ امروز داشته باشد.
- انتقادِ منتقدان پایبند به سنت قابل شنیدن است؛ اما قابل اجرا نیست. هنرمند باید کار خودش را عرضه کند؛ همانطور که استادانِ گذشته این کار را انجام دادند؛ «اکبر گلپایگانی» زمانی که فرم تازهای به آوازِ خود داد، بسیاری از اهالی موسیقی سنتی به او انتقاد کردند اما این حرکتِ او انقلابی در آواز به وجود آورد؛ «ایرج» و «بنان» و غیره نیز به نوبهی خود چنین کاری انجام دادند و البته استاد «شجریان» مرز آواز را شکاند و ترکیبی از آواز کلاسیک و امروزی به موسیقی امروز معرفی کرد؛ استاد ناظری نیز رنگِ متفاوتی به آواز بخشید؛ این اساتید همگی موسیقی متفاوتی عرضه کردند و برای همین هم موفق شدند؛ ممکن است ریزش مخاطبان فنی داشتند؛ اما در نهایت با اقبالِ عمومی مواجه شدند.
- فرمِ آوازی
- من موسیقی را با استاد «فریدونِ پوررضا» آغاز کردم و بنابراین رنگ و بوی موسیقی محلی و روستا در صدایم هست؛ بعد از آن موسیقی ایرانی کار کردم و این دو در هم آمیخته شد؛ اما آموختن موسیقی کلاسیک و آواز باروک (که نزدیک به موسیقی شرق است) بیشن من به موسیقی ایران و جهان را عوض کرد.
«فالش خوانی» میتواند جزیی از یک کنسرت باشد که به دلایلِ مختلف رخ میدهد؛ گاهی به خاطر عدم توانایی خواننده روی صحنه است و گاهی به خاطرِ صدابرداری نامناسب یا هیاهوی مخاطبان یا حتی به دلیلِ اینکه نوازندهها فالش مینوازند و خواننده فالش میشنود؛ به هر حال در تمامِ دنیا میانِ این همه خواننده، کسانی هستند که فالش میخوانند؛ اما وقتی به یک خواننده فرصت داده شده تا از استودیوی شخصیاش بیرون آمده و در عرضِ چند ماه در بهترین صحنههای کنسرت- سالن میلاد یا نمایشگاه- و در چندین سانس برای هزاران نفر بخواند، دیگر فالش خواندن یا نخواندن مهم نیست.
- رسانههای موسیقی نباید به خواننده ایرادی وارد کنند؛ باید به کسانی این ایراد را بگیرند که آنها را روی صحنه میبرند. آن تهیهکنندهای که خواننده را از خانهاش به سالنِ کنسرت میبرد، به موسیقی ایران خیانت میکند؛ واگرنه خواننده خود هیچ گناهی ندارد؛ او خودش نخواسته در چنین جایگاهی قرار گیرد و نفعِ مالی چندانی هم نمیبرد.
- در زمانِ ما خوانندگان درجهبندی میشدند و اول اجازه داشتند در فرهنگسرای نیاوران بخوانند و بعد از مدتی در فرهنگسرای بهمن، بعد از چندین سال امکان اجرا در تالار وحدت برایشان فراهم میشد و اگر آثارشان با اقبال عمومی مواجه بود؛ در نهایت به سالن وزارت کشور میرسیدند؛ حالا اما خواننده را از استودیوی خانهاش درآورده و به سالن چند هزار نفره میبرند؛ در چنین شرایطی من عیبی به همکار خودم نمیگیرم؛ چون انتظاری از او نیست.
- اگر تهیهکنندگان روی خوانندگانِ تالارهای عروسی سرمایهگذاری کنند؛ حتما خوانندگانی بهتر پیدا خواهند کرد؛ هرچند تعدادی از خوانندگانِ جوان هم بسیار مستعد هستند.
- بخشهایی از پشت صحنهی موسیقی ایران که فعالیت پررنگی دارند، مسیر خوبی را برای موسیقی ایران رقم نمیزند.
- رابطهی اهالی موسیقی با یکدیگر
- چرا اهالی موسیقی همدیگر را دوست ندارند؛ داستانی تکراری است که نمیتوان دلیلِ مشخصی برای آن آورد؛ موسیقیدان معمولا در ختمی هنرمندانِ دیگر و در یاط تالار وحدت همدیگر را میبینند؛ اما من شخصا همهی موزیسینها را دوست دارم و در کنسرت همهشان حضور پیدا می کنم؛ دلیلِ اینکه چرا آنها در کنسرت همدیگر حضور پیدا نمیکنند یا آثارِ هم را نمیشنوند، باید از خودشان پرسید؛ هرچند خیلیها نیز رابطهی بسیار خوبی با یکدیگر دارند.
- جشن موسیقی ما
- به نظرِ من ارزیابی و داوری باید با مردم باشد؛ چون خانواده موسیقی معمولا حتی آثار همدیگر را نمیشنوند که بخواهند به آن رای دهند.
- لغو کنسرت برای همراهی با مردم
دیدگاهها
خسته هستم از یه سری خواننده که به خاطر پول به مردم خودشون هم رحم نمی کننند
حالا چیکار بقیه داری شما، البته نظرت رو گفتی، ولی بهتر بود سواستفاده نکنی از این جریان
خولنندهای پاپ چه کردن تو این اوضاع فررین جهانبخش هیراد وکسانیکه از خانه مادری قهر کردن تند تند تبلیغ واسه کنسرتاشون میکنن چقدر بدبخت وحقیر تو این وضع خراب بی غیرتا
خیلی مردی
من کارهای جدید ایشون زیاد نمیپسندم اما کارهای قدیمی ایشون واقعا قشنگ بودن
و در مورد اینکه کنسرت ها رو به خاطر معیشت مردم لغو کنی یه حرکت عوام فریبانه است به نظرم و میتونستن کنسرت با پول بلیت کمتری اجرا کنن و مردم هم استقبال میکردن و اما اینکه کنسرت رو لغو کنی و بیای بگی من کنسرت خیابونی برگزار میکنم در حالی که همه میدونن چنین کنسرتی هرگز برگزار نمیشه نمیخوام در مورد آقای شجریان چنین قضاوتی انجام بدم شاید ایشون قصدش خیر باشه اما این نوع حرکت بیشتر عوام فریبانه است تا از سر دلسوزی
اصلا معلوم نیست اینروزا چه خبره! کی به کیه!??
کاش هیچگاه نمیخواندی و اشعارت و خودت حیف نمیکردی
شما رشته اپرا خوندی ؟؟؟ شما آواز اپرا رو کجا خوندی؟؟؟ یک دونه بروشور یا پوستر رو کن که اسمت روش باشه که فلان اپرا رو خوندی ! ۱ دونه ! یادش بخیر که برای خوندن سلوی سمفونی نه بتهوون به در و دیوار زدی که بری برای آقای علی رهبری تست صدا بدی ... یادته با چشم گرد شده از تعجب با محمدرضا صفی ( مدیر ارکستر سمفونیک ) از اتاقش بیرونت کرد با اون صدای چهچه وار و لهچه شمالی شعر المانی سمفونی نه بخونی !؟ یادته شما ؟ شما اپرا خوندی ؟ اون چند وقت مدتی که بعد از فوت آقایی که شما رو حمایت مالی میکرد، بیکار شده بودی دنبال معلم آواز میگشتی که بهت درس اواز بده به یک شرط ! به شرطی که یک ورقه و مدرک دستی بده ... یادته ؟؟ اون آواز ناپولیتن دو صدای با تاج آبادی که وحشتاناک بود و در یوتیوب پخش کرده بودی و بعد هم از خجالت مردم پاکش کردی که من فایلش رو دارم ، یادته ؟ شما اپرا خوندی ؟ مشتاقانه منتظر یک پوستر یا ورقه و بروشور از اپرای معروف هستم که شما حتی نقش ۵ ام ش رو اجرا کرده باشی ! از این خبرنگارهای بی اطلاع متعجبم که فقط میشینن و گوش میدن قمپزهای تو خالی شما رو ... من رشته م اپرا بوده ... بله ...
باید گوش کنم ... خیلی کنجکاوم که ببینم سوالهای خانم بابایی چی بوده و چی جواب دادن ایشون ... باید ببینم ...؛
چرا از موسیقی محلی همایت نمیکنین؟
صفحهها
افزودن یک دیدگاه جدید