برنامه یاد بعضی نفرات
 
اولین گفت‌وگوی سایت «موسیقی ما» با خواننده‌ای که پس از سال‌ها در آستانه‌ی کسب مجوز است
سیامک عباسی: من یک کانسپت‌ام؛ نه فقط یک خواننده
موسیقی ما - برخی ترانه‌ها این بخت را پیدا می‌کنند که به تکیه‌کلام مردم تبدیل شوند. نمونه‌هایش زیادند. برخی خواننده و ترانه‌سراها و آهنگسازها این بخت را پیدا می‌کنند که اثرشان به تکیه‌کلام مردم تبدیل شود. دیگران به دنبال همین‌اند. سیامک عباسی این بخت را داشت که در همان یکی دو ترانه اول‌اش به اینجا برسد و «خوشبختی‌ت آرزومه»‌اش هیت شود. خودش اما هیت‌شدن به هر قیمتی را نمی‌پسندد و ترجیح می‌دهد بر اساس استراتژی‌ای که طراحی کرده پیش برود.

مهم‌ترین حاشیه سیامک اما مخفی بودن چهره او تا به امروز است که گاهی حتی هم‌پای ترانه‌هایش برای او هیاهوی تبلیغاتی ایجاد کرده. گروه‌ها و خوانندگان دیگری البته در دنیا هستند که همین رویه را دارند و حتی کنسرت‌هایشان را با صورت‌های مخفی یا انیمیشنی برگزار می‌کنند؛ از جمله «گوریلاز»، «اسلیپ‌نات» و... سیامک عباسی اما اصراری بر این ماجرا ندارد و هر زمان که لازم باشد -چه در مراسم رونمایی کتاب اشعارش که چندی پیش برگزار شد و چه در کنسرت‌های احتمالی آینده- در جمع‌های عمومی حاضر می‌شود.

اولین گفت‌وگوی «موسیقی ما» با خواننده «خوشبختی‌ت آرزومه» پس از رفع کدورت‌های بی‌دلیلی که اتفاق افتاده بود و در حالی انجام شد که او امیدوار است به زودی مجوز رسمی فعالیت در زمینه موسیقی را کسب کند؛ گفتگوی مفصل سه ساعته ما از تمام ناگفته‌های این سال‌ها را در ادامه میخوانید. 


  
در مسیر ترانه‌سرایی، آهنگسازی و خوانندگی
  
  • * از پدیده «سیامک عباسی» شروع کنیم. تو با ترانه‌سرایی شروع کردی یا خوانندگی و آهنگسازی؟ ضمن اینکه می‌دانیم پدرت هم شاعر بوده است.
سابقه ادبی در خانواده ما بوده، ولی واقعیت این است که من با موسیقی و نوازندگی گیتار شروع کردم. سپس به سمت آهنگسازی و تنظیم کشیده شدم و بعد وارد دانشگاه شدم. در رشته‌ی موسیقی تحصیلات دانشگاهی کسب کردم و در آخر به شعر و ترانه پرداختم.
 
  • * تو در هنرستان موسیقی نخواندی؟
نه. من دبیرستانی بودم. ریاضی فیزیک خواندم. بعد از تحصیل موسیقی در دانشگاه، یک استودیو تأسیس کردم و وارد کارهای صدابرداری شدم. به دنیای پروداکشن موسیقی قدم گذاشتم و از اواخر این ماجرا، ترانه‌سرایی هم اضافه شد. چون موسیقی و ترانه خیلی به هم مرتبط است، برخی اوقات لازم بود هم‌زمان که ملودی را می‌ساختم، همان کلمه‌ای که به ذهنم می‌رسد را رویش پیاده کنم. این مسیر در ادامه، به خلق هم‌زمان ترانه و ملودی منجر شد. البته بعدها ترانه‌هایی هم نوشتم که هم‌زمان با ساخت ملودی نبود؛ فقط مکتوب خلق شده بودند و بعدترها روی آنها ملودی قرار گرفت.
 
  • * گفتی که ابتدا ملودی می‌ساختی و بعد روی آن کلام قرار دادی. طبیعتاً در ابتدا هر فردی اعتماد به نفس ترانه‌سرایی را ندارد و باید با افرادی مشورت کند. چه کسانی در این راه به تو ایده و مشورت می‌دادند؟
راستش مسیر خیلی جالبی را طی کردم. من در جلسات شعرخوانی فرهنگسرای ابن‌سینا شرکت می‌کردم که بعداً دوره اول خانه ترانه -که در فرهنگسرای «شفق» برگزار می‌شد- از آن جلسات منشعب شد. فکر می‌کنم در آن زمان پانزده یا شانزده سال سن داشتم. الان که فکر می‌کنم، می‌بینم چه‌قدر عاقل بودم؛ چون در جلسات خانه ترانه با هیچ‌کس صحبت نمی‌کردم و به کسی نمی‌گفتم که چه کاری می‌کنم. حتی خودم را هم معرفی نمی‌کردم. فقط در آن جلسات ترانه‌ها و نقدهایی که خوانده می‌شد را می‌شنیدم و بدون صحبت با شخص خاصی از جلسات خارج می‌شدم! شعر و ترانه‌ای نمی‌خواندم و نقدی هم نمی‌کردم. به عنوان یک نوجوان کاملاً ساکت می‌رفتم و گوش می‌دادم، آدم‌ها را می‌شناختم و می‌آمدم.

این قضیه چند سال ادامه پیدا کرد و دیگر چهره من برای آدم‌های حاضر در آن جلسات کاملاً شناخته شده بود؛ اما نمی‌دانستند اسم من چیست یا چه کاری می‌کنم. این که من ترانه و نقدهای زیادی را می‌شنیدم، باعث شد که در زمینه شناخت ترانه به پختگی برسم. نقد ترانه‌های دیگران باعث می‌شد من ضعف‌های یک ترانه را بشناسم و آن ضعف‌ها را در کار خودم برطرف کنم. به همین خاطر زمانی که شروع به نوشتن کردم، دیگر می‌دانستم مثلاً قافیه‌ی غلط یا ضعف تألیف چیست.
 
  • * پس قبل از شروع به نوشتن، ترانه را می‌شناختی.
دقیقاً. البته قبل از رسیدن به شناخت، فقط ذوق و قریحه و استعداد بود اما ترانه نمی‌نوشتم. اگر هم نوشته‌های آماتوری بود، بر اساس نقدهای جلسات متوجه می‌شدم که خیلی بد است و آنها را بی‌رحمانه پاره می‌کردم و دور می‌ریختم. بعد که به شناخت رسیدم، نوشتن را خیلی جدی شروع کردم.
 
  • * اولین باری که به صورت جدی نوشتی و متوجه شدی که خوب است، چه زمانی بود؟
فکر می‌کنم سال 85 یا 86.
 
  • * در آن دوره جریان‌های ترانه‌سرایی مختلفی داخل و خارج از کشور وجود داشت. به کدام یکی از این جریان‌ها بیشتر احساس نزدیکی داشتی؟
آن موقع من خیلی جدی موسیقی کار می‌کردم. اتفاقاً می‌دیدم که در موزیسین‌ها دغدغه شناخت ترانه وجود ندارد اما من کسی بودم که توأمان هم به موسیقی و هم به ترانه علاقه داشتم. به صورت خودجوش هم در جمع ترانه‌سراها حاضر می‌شدم. این طرف می‌دیدم که ترانه‌سراها هم تقریباً هیچ آگاهی موسیقایی ندارند و اتفاقاً بعضی وقت‌ها نظرات تخصصی موسیقایی هم مطرح می‌کردند که اغلب اشتباه بود! همین باعث شده بود من به این نتیجه برسم که قرار نیست من هیچ‌کدام از این‌ها بشوم. این افراد تک‌بُعدی‌ هستند، ممکن است شاعر خوبی باشند؛ اما نمی‌توانند تمام آنچه که من می‌خواهم باشم، باشند. من علایق موسیقایی داشتم و آنها اصلاً پیگیر موسیقی نبودند.

بعضی‌ها که آن زمان مطرح بودند، الان هم هستند و خیلی‌ها که اکنون مطرح هستند، آن زمان نبودند. چند سال بعد «روزبه بمانی» در جلسات حاضر شد. همان زمان هم که شعر و ترانه‌های او را می‌شنیدم، می‌فهمیدم که او کارش را به خوبی بلد است. همین الان هم یکی از معدود کسانی است که کارش را می‌پسندم. همان زمان که هنوز معروف نشده و تازه به خانه‌ی ترانه آمده بود هم از پختگی کلامش مشهود بود که خیلی قبل‌تر از این‌ها می‌نوشته ولی از حدود سال 83 یا 84 به بعد بود که او را در جلسات دیدم. بعدتر هم «حسین غیاثی» نظرم را جلب کرد و در ادامه، جریان عوض شد و برخی شاعرها که آن زمان مطرح بودند، حذف شدند و یک‌سری شاعر جدید هم وارد شدند. من از خانه ترانه یاد گرفتم، ولی خودم را خانه‌ ترانه‌ای نمی‌دانم؛ چون هیچ‌وقت قاطی آنها نشدم. بعد از آن هم که دیگر جوّ آنجا عوض شد و اشخاص جدیدتر آمدند، من هم سرم شلوغ شده بود و دیگر در جلسات شرکت نکردم تا همین حالا. دیگر حتی خبر هم ندارم که آن جا چه خبر است.
 
  • * در بخش ملودی و تنظیم چطور یاد گرفتی؟
در مورد ملودی باید بگویم که من فقط از شنیده‌هایم یاد گرفتم. قبل از ورود به دانشگاه موسیقی، ساز می‌زدم. زمانی هم که به دانشگاه رفتم، فقط تئوری موسیقی، تاریخ موسیقی، بخشی از هارمونی و مباحث کامل‌تر تنظیم را فرا گرفتم. اما در دانشگاه هیچ‌چیز درباره‌ی ساخت ملودی به ما یاد ندادند. من ملودی ‌ساختن را از شنیده‌هایم و تحلیل ساخته‌های موزیسین‌های قدیمی یاد گرفتم.
 
  • * آن افراد چه کسانی بودند؟
فکر می‌کنم اسطوره همه آهنگسازان ایرانی «واروژان» است، برای من هم همین‌طور است. نفر دوم که برای من قهرمان هم محسوب می‌شود، «اسفندیار منفردزاده» است. بعد زنده‌یاد «بابک بیات» و در ادامه «فرید زولاند»، «سیاوش قمیشی» و در آخر هم «حسن شماعی‌زاده». در بحث تنظیم هم واروژان، آندرانیک، اسفندیار منفردزاده و بابک بیات را می‌پسندم. آثار این افراد سلیقه من در موسیقی پاپ ایران را شکل می‌دهند. در موسیقی خارجی هم راک خیلی گوش می‌کردم. بلوز، کانتری، جَز و پاپ استاندارد غربی هم گوش می‌کردم. اما سلیقه شخصی خودم دقیقاً راک، هاردراک و حتی متال است.
 
 
 
ما که موسیقی راک نداریم
 
 
  • * رگه‌های این سلیقه راک در برخی کارهای تو هم وجود دارد.
از کار سوم من یعنی «وقتی دلت شکست» این سلیقه مشهود بوده است. اما اگر کسی نظر خودم را بخواهد، به نظرم موسیقی من ترکیبی از موسیقی پاپ ایران با موسیقی غربی است.
 
  • * گاهی اوقات مخاطبان‌ات نسبت به کارهای جدیدت این واکنش را نشان می‌دهند که مثل قبلی‌ها نیست. در آن کارهای اول نظیر «فرشته پاک» رگه‌های راک کم‌رنگ‌تر بود و اساساً هم در سال‌های اخیر موسیقی راک کم‌رنگ شده و مثل سال‌های قبل نیست که مخاطبان موسیقی جدی، هر چیزی غیر از راک را شوخی می‌دانستند. در این باره چه نظری داری؟
به اعتقاد من در موسیقی ایران چیزی به اسم راک نداریم، همه پاپ می‌زنند و فکر می‌کنند اسم‌اش راک است، شاید فقط چون از گیتار الکتریک استفاده می‌کنند. من داعیه راک بودن ندارم، کاری هم ندارم چه چیزی مُد است یا نیست؛ من فقط آن چه را که می‌پسندم ارائه می‌کنم، و ملاکم هم فقط سلیقه‌ی خودم است. این مسأله که مطرح کردید، به وجود رگه‌های راک در موسیقی من ارتباطی ندارد. «وقتی دلت شکست» یکی از موفق‌ترین آثار من بوده که اساساً یک کار سافت‌راک است. در گام ماژور ساخته شده و تِم و تنظیم غربی دارد. از همه مهم‌تر اینکه این کار اصلاً ترجیع‌بند ندارد و هیچ قسمتی از ترانه در آن تکرار نمی‌شود. آن زمان که می‌خواستم این کار را منتشر کنم، دغدغه‌ام این بود که این قطعه تمام مؤلفه‌های یک کار مخاطب‌ناپسند را دارد! نگران بودم که نکند هیچ اتفاقی برای آن رخ ندهد. اما خدا را شکر، اتفاقات خوبی افتاد.

مهم‌ترین مؤلفه‌ای که باعث می‌شود گاهی این حس در مخاطب ایجاد شود، عدم وجود کلیپ است. وجود کلیپ باعث می‌شود کار برای مخاطب ملموس‌تر شود و راحت‌تر با آن ارتباط برقرار کند. به نظر من دلیل همین است، کارهای قدیمی من کلیپ داشت و کارهای جدید ندارد. این را به عنوان یک متخصص می‌گویم که کیفیت آثار من نه تنها پایین‌تر نرفته، بلکه به شدت هم بالاتر رفته است. من راه و روش ساخت کار پاپیولار و مخاطب‌پسند را به خوبی بلدم و سلیقه مخاطب ایرانی کف دست من است. می‌دانم که چه باید بسازم تا بپسندند؛ اما این به آن معنی نیست که من همیشه باید کاری ارائه کنم که مخاطب بپسندد. اولاً که ما به عنوان هنرمند و موزیسین رسالت داریم که سطح سلیقه مخاطب‌مان را در حد توان خودمان ارتقا دهیم. به هرحال دانش موسیقایی من از دانش موسیقی مخاطبان‌ام بیشتر است؛ که اگر این‌طور نبود، آنها آهنگ می‌ساختند و ما گوش می‌کردیم. من معتقدم باید این دانش موسیقایی را به مخاطب‌ام منتقل کنم و زکات علم را به جا بیاورم. فکر می‌کنم باید بین کارهای مخاطب‌پسند، آثاری ارائه کنم که شاید مورد پسند همه‌ی مخاطبان‌ام واقع نشود، اما ارزش هنری‌ای در آن کار باشد که به دانش هنری او اضافه کند.

به همین خاطر، بعد از یک یا دو ترانه مخاطب‌پسند، همیشه یک کار خاص و آرتیستیک منتشر می‌کنم که شاید مخاطب عام آن را نپسندد. گاهی اوقات به فراخور شرایط و اتفاقات، ممکن است این ترتیب به‌ هم بریزد. یعنی دو کار خاص پشت‌‌سرهم ارائه شود و همین می‌تواند باعث شود که مخاطب اعتراض کند. ممکن است آن آهنگ را همان موقع هم نساخته باشم و مثلاً برای پنج سال قبل باشد اما به فراخور شرایط و موقعیت، در آن زمان ارائه می‌شود. همین الان به غیر از آن 18 قطعه‌ای که تاکنون منتشر کرده‌ام، 51 قطعه منتشرنشده دارم. من نمی‌خواهم میان این 51 قطعه بگردم و کارهای مخاطب‌پسند را پشت‌ِسر هم منتشر کنم که ناگهان محبوب‌ترین شوم.
 
  • * چرا؟ این که اتفاق خوبی است.
خوب نیست؛ چون من به عنوان یک هنرمند، نباید آن‌قدر خودخواه باشم که فقط منفعت خودم را ببینم. من این استراتژی را دارم که مخاطب را با خودم بالا بکشم. استراتژی من این است که با کار مخاطب‌پسند نظر جمع زیادی از مردم را جلب کنم و سپس یک کار آرتیستیک منتشر کنم تا آنها با اعتماد به کار قبلی من که مخاطب‌پسند بوده، آن کار خاص را هم گوش کنند.
 
 

به دنبال عرض اندام برای همکاران‌ام نیستم
  • * تو گفتی که می‌خواهم به دانش مخاطبان اضافه کنم اما برداشت من پس از این سال‌ها این است که می‌خواهی به همکاران‌ات یک چیزهایی را نشان بدهی و عرض اندام کنی. این برداشت درست است؟
نه، این‌طور نیست. من اعتقاد دارم که ما موزیسین‌های به‌شدت باسواد و کاربلدی داریم. البته همه هم این‌گونه نیستند ولی در این خیل عظیم فعالان موسیقی، آن‌قدر موزیسین‌های کاردرست و اصطلاحاً آدم‌حسابی داریم که دیگر نیازی به عرض‌اندام من نیست. من چه چیزی را می‌خواهم به آنها بگویم و یاد بدهم؟ آنها خودشان همه‌چیز را بلدند. من موسیقی می‌سازم و اجرا می‌کنم که در وهله‌ی اول خودم از آن لذت ببرم. برای من مهم نیست که همکاران‌ام آثارم را گوش می‌کنند یا نه. اگر قرار باشد دانسته‌های خودم را -به خاطر اینکه مبادا شبیه به خودنمایی نشود- به کار نگیرم، پس باید در خانه بنشینم و هیچ کاری نکنم که مبادا اتهامی به من وارد نشود.

من خیلی برای همکاران‌ام -خصوصاً آنها که خوب کار می‌کنند- احترام قائل‌ام؛ چون ما مظلوم‌ترین قشری هستیم که در جامعه فعالیت می‌کنیم و دیواری از دیوار ما کوتاه‌تر نیست. هیچ‌کس متوجه زحمتی که ما می‌کشیم، نیست. هیچ‌کس هوای ما را ندارد. اگر خودمان هم پشت همدیگر را نگیریم و برای هم بد بخواهیم که دیگر وضع‌مان از این هم بدتر می‌شود. من دست هر کدام از موزیسین‌هایی که خوب کار می‌کنند را می‌بوسم؛ چون می‌دانم که با چه زحمت و هزینه‌ای فعالیت می‌کنند. چون می‌دانم اگر آن وقتی که در موسیقی صرف می‌کنند را به یک بیزینس اختصاص دهند، برای خودشان و خانواده‌شان خیلی از لحاظ مالی بهتر خواهد بود. آنها با عشق آمده‌اند و وقت و انرژی خود را در موسیقی به کار گرفته‌اند. موسیقی یک رشته گران و پرهزینه است. فقط فراهم کردن تجهیزات ابتدایی آن به اندازه یک ماشین خوب هزینه دارد. در این جامعه‌ی دارای اختلاف طبقاتی، هیچ‌کسی پول را فدای عشق نمی‌کند. موزیسین‌ها آدم‌های دریادلی هستند که از عمر، انرژی، پول و حتی راحتیِ خانواده‌ی خود می‌گذرند و همه چیزشان را صرف این عشق می‌کنند. من برای همکاران خودم احترام زیادی قائل‌ام؛ حتی اگر برخی از آنها مرا دوست نداشته باشند. البته ناگفته نماند، با کسانی که فعالیت آنها بار منفی و تخریبی در مارکت موسیقی دارد هم به شدت عناد دارم.
 
  • * چه کسانی؟ منظورت از تخریب چیست؟
ما تلاش می‌کنیم سلیقه مخاطب کمی ارتقا پیدا کند؛ اما یک موسیقی سخیف، دوباره آن سلیقه را پایین می‌برد. مثل این است که ما زحمت بکشیم و ساختمانی را بسازیم، اما شخصی ناگهان آن را تخریب کند. من اعتقاد دارم هر آهنگ بد، تأثیر مثبت چهل آهنگ خوب را خراب می‌کند. ما باید چهل آهنگ بسازیم تا یکی از آهنگ‌های بد آقایان جبران شود. به خاطر این‌که مخاطب ما موسیقی بلد نیست و فرق خوب و بد در موسیقی را نمی‌داند. هرچه در دسترس‌اش باشد را گوش می‌دهد و فقط به ظواهر یک کار توجه می‌کند. بعضی‌ وقت‌ها آن‌چه که مورد پسند مخاطب قرار می‌گیرد، یک اثر ارزشمند نیست. مطمئناً مؤلفه‌ای داشته که نظر مخاطب را جلب کرده ولی فقط یک مؤلفه کافی نیست. باید هزار مؤلفه دیگر هم می‌داشته تا یک اثر خوب و استاندارد باشد. از قدیم گفته‌اند «بس نکته غیر حُسن بباید که تا کسی/ مقبول طبع مردم صاحب‌نظر شود».
 

 
با شش‌وهشت مشکلی ندارم؛ با ابتذال چرا
  • * مخاطب چون دانش موسیقی ندارد و برعکس کشورهای اروپایی، از دبستان آن را آموزش نمی‌بیند، طبیعی است که از موسیقی به دنبال اهداف دیگری هم باشد. ضمناً آدم‌ها در هر فضایی به ابتذال هم احتیاج دارند. من می‌گویم مثلاً اگر آهنگ‌های «شهرام شب‌پره» نباشد، برای یک فضا و اگر آهنگ‌های تو نباشد هم برای یک فضای دیگر، چیزی کم است.
نه نه نه، من با ابتذال در هر حالتی مخالف‌ام. من با ژانر و استایل مشکلی ندارم. خود من هم موسیقی شش‌وهشت گوش می‌کنم. در مهمانی که کارهای «راخمانینف» نمی‌گذارند! مشکل من با سبک و سیاق نیست. حرف من فقط در مورد کانسپت و محتوای اثر است. محتوای یک اثر اسلو هم می‌تواند مبتذل باشد و برعکس، محتوای یک اثر شاد هم می‌تواند فاخر باشد.
 
  • * این سلیقه‌ای نمی‌شود؟
ارزش‌ها در تمام جهان تعریف دارند. ضدارزش‌ها هم تعریف دارند.
 
  • * منظور من در محتوای موسیقی است.
چیزی که در موسیقی می‌تواند به زیبایی اثر کمک کند، خلاقیت است. شما می‌توانید یک موضوع دم‌دستی و پیش‌پا افتاده را شنیدنی جلوه دهید. در نقطه مقابل، می‌توانید یک موضوع خیلی مهم را با پرداخت بد، مبتذل کنید. مثلاً من در بعضی ویدئوکلیپ‌ها می‌بینم که ایده بسیار عالی بوده، ولی آن‌قدر بد اجرا شده که اگر بعداً هم شخصی بخواهد روی آن ایده یک پرداخت خوب داشته باشد، دیگر پذیرفتنی نیست. به همین دلیل اعتقاد دارم که جایی برای ابتذال نیست و ما هرکاری که می‌کنیم، باید بهترین‌اش باشد. مگر خیلی‌ها کار شش‌وهشت نمی‌سازند و به آن خوبی هم شنیده می‌شود؟ کاربردش هم وجود دارد. مشکل من با ژانر و استایل نیست؛ مشکل اصلی با کانسپت و نوع پردازش اثر است.
 
  • * اساساً کارهایی که هیت می‌شوند، اِلمان‌هایی دارند که تو خودت می‌گویی من نسبت به آنها موضع دارم. کارهای تو آن اِلمان‌ها را نداشت و آثار جدی‌تری بود و هیت هم شد.
آن کسانی که حاضرند به هر قیمتی کارشان هیت شود، حتی اگر موزیسین خوبی هم باشند، افراد تک‌بُعدی‌ای هستند. درست است که من دیوانه‌وار عاشق موسیقی هستم، اما موسیقی تنها اولویت زندگی من نیست. من به هر قیمتی هیت‌شدن را نمی‌پسندم. شعار نمی‌دهم، توهم هم ندارم، واقعاً هدفم متعالی‌تر از این حرف‌ها است. اگر شما فقط به موسیقی فکر کنید، طبیعتاً فقط هم می‌خواهید که کار هیت داشته باشید. اما اگر به این فکر کنید که نه فقط در موسیقی، بلکه در زمینه‌های دیگر هم کار خوب ارائه دهید، آن‌وقت برای شما مهم‌ می‌شود که در محتوا هم، حرفی برای گفتن داشته باشید. به همین دلیل من سعی می‌کنم در کارهای خودم در تمام بخش‌ها استانداردها را رعایت کنم. حتی اگر به قیمت از دست رفتن آن هیت‌شدن باشد. البته اعتقاد دارم اگر استانداردها رعایت شود، اثر خودبه‌خود آن‌قدر جذاب می‌شود که مخاطب آن را بپسندد و گوش کند. ممکن است اثری نشود که در یک لحظه کل کشور را در بر بگیرد، اما به‌هرحال مخاطب خودش را پیدا می‌کند.

حقیقت‌اش را بخواهید، برای من کیفیت مخاطب از کمیت مخاطب مهم‌تر است. واقعاً تعداد مخاطبین‌ام برای من چندان مهم نیست؛ اصلاً خودم نمی‌خواهم هر ‌کسی آهنگ من را گوش کند. من با یک‌سری اقشار در جامعه به‌شدت تضاد فکری دارم. نمی‌خواهم فردی با نگاه متضاد من، مخاطبم باشد. دوست دارم مخاطب‌هایم آدم‌حسابی‌ها باشند. از سوی دیگر با کسانی که می‌گویند آهنگ من کلاً توسط هزار نفر شنیده شده، پس من خیلی خاص هستم هم مخالف‌ام. من می‌گویم آدم باید میانه‌رو باشد. در تولید آثارش یک سطح کیفیِ منطقی را دنبال کند و به هیچ وجه از آن کیفیت دست نکشد. در عین حال، تمام مؤلفه‌های مخاطب‌پسند شدن را هم در کار خودش لحاظ کند. این‌گونه شما می‌توانید حداکثر آن قشر مخاطبی که موردنظرتان بوده را جذب کنید. این اتفاق دقیقاً همان چیزی است که من به دنبال آن هستم و تاکنون هم برایم جواب داده است. من در سیستم کاری خودم هم یک در حجمِ عجیب و غریب زیاد، مخاطب جذب نکرده‌ام اما همه‌ی آن‌هایی که جذب کرده‌ام، تقریباً هم‌فکرهای خودم بوده‌اند.
 
 
 
اول طرفدار جنتی هستم، بعد شهیار
  • * با توجه به علایق مختلف که در شعر، موسیقی، عکاسی و فیلم‌سازی داری، آیا «شهیار قنبری» را هم دوست داری؟
مشخص است که دوست دارم. مگر می‌شود شهیار قنبری را دوست نداشت؟ اما من اول طرفدار ایرج [جنتی عطایی] هستم و بعد، شهیار. یک جادوی عجیبی در آثار ایرج وجود دارد که مرا مسخ می‌کند. اساساً من آدم به‌شدت احساساتی‌ای هستم؛ تمام وجودم احساسات است و دیگر، هیچ. در انتخاب اثر هنری هم همه‌ی عوامل را در نظر می‌گیرم ولی در نهایت، باید اثر را با تمام روح‌ام لمس کنم تا بتوانم دوست‌اش داشته باشم. این دوست داشتن برایم در آثار ایرج خیلی برجسته است. شهیار هم که دیگر اسطوره‌ی تکنیک و خلاقیت است.
 
  • * از نظر چندبُعدی بودن، شهیار نمونه مناسبی است دیگر که می‌خواند و می‌سراید و می‌نوازد.
اگر بخواهم به عنوان یک وکالیست (آواز‌خوان) نظر تخصصی بدهم، به نظرم شهیار آن‌قدر که شاعر خوبی است، خواننده‌ خوبی نیست. اما شهیار یک کانسپت است. شهیار یک آرتیست‌ واقعی است، یک کانسپت، یک دریچه‌ی منحصر‌به‌فرد رو به جهان. اما برخی دیگر از هنرمندان کانسپت محسوب نمی‌شوند و فقط پرفورمر (مجری) هستند، مثل خیلی از خواننده‌های نامدار ما. اما کسانی مثل ایرج، شهیار، واروژان، عالیجناب منفردزاده، بیات و... هر کدام‌شان یک کانسپت باارزش هستند.
 
 
 
ایرادات ترانه‌ای که حال خوبی دارد، قابل اغماض است
  • * اهمیت «حال» در موسیقی تو کجا است؟
بدون شک اولویت اول است.
 
  • * پس یعنی با توجه به اینکه برخی آثارت خاص و دارای تکنیک‌های پیچیده هستند و به دنبال ارتقای دانش و سلیقه مخاطب هستی، باز هم آن حال برایت مهم است؟
خیلی وقت‌ها ترانه‌ای را می‌نویسم که ایراداتی دارد، اما حالش خیلی خوب است. خودم متوجه‌ام که ایراد دارد. مثلاً جابه‌جایی ارکان دارد یا قافیه آن غلط است. اما اگر حال خوبی داشته باشد، دیگر از آن ایرادهای جزئی چشم‌پوشی می‌کنم؛ مهم این است که مخاطب من می‌داند که من قافیه را می‌شناسم. من بارها با آثار شنیداری و مکتوب‌ام ثابت کرده‌ام که قواعد و اصول را بلدم. حالا اگر یک بار بیایم و قواعد و اصول را به نفعِ حس و حالِ اثر زیر پا بگذارم، کسی به سواد من شک نمی‌کند. مهم این است که حرف‌ام را بیان کنم و حال‌اش خوب باشد. آن حال از هر چیزی است. وقتی که برای خودم حال خوبی داشته باشد، قاعدتاً برای بقیه هم دارد و شنیدنی است. شنیدنی بودن خیلی مهم است. مثلاً من یک آهنگ دارم به نام «باور» که ملودی و کلام ساده‌ای دارد ولی به خودم حال خیلی خوبی می‌داد، من هم این حال را با مخاطبان‌ام به اشتراک گذاشتم. در صورتی که آهنگ تکنیکی‌ای هم نیست و ملودی و کلام ساده‌ای هم دارد. اما برای خود من شنیدنی است. البته در مواردی هم آهنگ‌های تکنیکی داشته‌ام که همان تکنیک‌اش باعث می‌شده حس خوبی داشته باشد. قطعاً حس و حالِ اثر برای من در اولویت اول است.


 
 
چرا دوست دارم پنهان و مرموز باقی بمانم؟
  • * برگردیم به داستان خانه ترانه که یک آدم در سایه، چند سال آمد و رفت و هیچ حرفی نزد و هیچ ترانه‌ای هم نخواند. آن زمان چه دلیلی برای آن رفتار داشتی؟ اعتماد به نفس نداشتی؟ خجالتی بودی؟ دوست داشتی مرموز باشی یا...؟
اعتماد به نفس که قاعدتاً نباید هم می‌داشتم، یک نوجوان کم‌سن و سال بودم که چیزی هم نمی‌دانستم. چون حرفه‌ای نبودم، اگر هر کاری می‌کردم و خودی نشان می‌دادم، یک جماعت به من می‌خندیدند و دیگر نمی‌توانستم سر بلند کنم. آن زمان اعتماد به نفس نداشتم و خدا را هم شکر می‌کنم که نداشتم، چون در غیر این صورت دیگر نمی‌شد جمع‌اش کرد! اما جواب سوال‌ات همه آن موارد بود. اساساً این حضور یواشکی در شخصیت من وجود دارد و کلاً دوست دارم که آدم یواشکی‌ای باشم. از در خانه هم که می‌خواهم داخل یا خارج شوم، کلید را آرام می‌چرخانم تا کسی متوجه نشود که من در حال ورود یا خروج هستم! حتی گوشی من پنج سال است که سایلنت است، چون دوست ندارم موبایل‌ام در جمع زنگ بخورد. دلایل زیادی دارد ولی کلاً دلم می‌خواهد مرموز باشم.
 
  • * فکر نمی‌کنی این با ماهیت یک استار در تناقض باشد؟
خب من متناقض‌ترین استار ایران هستم دیگر (با خنده). البته اگه استار محسوب شوم. ولی به خاطر همین مسائل سعی کردم از نظرها پنهان باشم.
 
  • * این بحث پنهان بودن چهره تو جالب است و خیلی‌ها دوست دارند در مورد آن بدانند.
این دیده نشدن دلیل زیاد دارد. اما مهم‌ترین دلیل برای من این بود که در آثارم خودنمایی نکنم. یک دلیل دیگرش هم شخصی است. همان‌طور که گفتم، دلم نمی‌خواهد آزادی‌هایم را از دست بدهم. الان در این کافه نشسته‌ایم و داریم راحت صحبت می‌کنیم؛ ولی اگر من را می‌شناختند، یا عکس می‌گرفتند یا امضاء می‌گرفتند یا گوش می‌کردند ببینند چه می‌گوییم و... من می‌دانم که این اظهار لطف مردم خیلی شیرین است و خیلی هم ارزش معنوی دارد، اما به نظرم از دست رفتن حسِ آدم معمولی بودن، بخشی از معایب شهرت است. حالا تا زمانی که مجرد هستی و زندگی بی‌حاشیه‌ای داری، مشکلی نیست. ولی زمانی که ازدواج کنی، خانواده‌ات هم تحت تأثیر قرار می‌گیرند و آزادی از تو و خانواده‌ات سلب می‌شود.
 
  • * یک نکته این است که خوانندگان درجه‌یک نسبت به هنرپیشه‌های درجه پنج به لحاظ چهره کمتر شناخته می‌شوند. مثلاً در خیابان اگر یک خواننده خیلی معروف و چهره رد شود، شاید سی درصد مردم به چهره بشناسندش. اما در مورد یک بازیگر درجه سه یا چهار تلویزیونی، این رقم چندین برابر است. پس به نظرم این معضلات شهرت که می‌گویی، برای اهالی موسیقی کمتر است.
بله، چون ما با گوش مخاطب سراغ داریم، نه با چشم آنها. ولی حتی اگر کمتر هم تو را بشناسند، باز هم با معایب و مزایای شهرت رو‌به‌رو هستی. البته این موضوع دلیل ثانویه‌ی ماجرا بود. باز هم تأکید می‌کنم دلیل اصلی من برای دیده‌نشدن این بود که دوست نداشتم خودنمایی کنم.
 
  • * این شوآف نیست؟ دنبال این نبودی که من یک کاراکتر در هاله‌ای از ابهام بسازم و ناگهان آن را رو کنم؟
واقعاً شوآف نبود. الان شش سال است که از انتشار اولین آهنگ من می‌گذرد، اگر شوآف بود، تا الان رو شده بود.
 
  • * خب ممکن است این رونمایی را برای اولین کنسرت‌ات نگه داشته باشی.
قطعاً برای اولین کنسرت گذاشته‌ام. چون حضور من روی استیج و دیده شدن من در آنجا یک ضرورت منطقی دارد و آن هم خواندن من است.
 
  • * این دیده‌نشدن به خاطر مجوزها نبود؟
من زیاد سفر می‌روم. آن اوایل وقتی سفری به کشورهای خارجی داشتم، نگران بودم که نکند من را بگیرند. اما پس از مدت کوتاهی این قضیه حل شد؛ چون فهمیدم که کل آمار و جزئیات من در دسترس است و لزومی ندارد به این دلیل، خودم را پنهان کنم! اما باز این هم خیلی مهم نبود. مهم‌تر‌ از همه این بود که فضای کلیپ‌ها در آن زمان خیلی مسموم بود و نشان‌ دادنِ یک‌سری ظواهر مختص جوامع کاپیتالیستی و ساختن کاریکاتورِ درجه ده کلیپ‌های آمریکایی، در دنیای موزیک‌ویدئوی ایران جا افتاده بود. من با این ماجرا مشکل داشتم و هنوز هم دارم. مثلاً در جامعه ایرانی شما زمانی که با نامزدتان دعوا می‌کنید، آیا به روی او کلت می‌کشید؟! یا برای رفت‌وآمد از «لامبورگینی» و «فراری» استفاده می‌کنید؟ اصلاً جامعه‌ی ما ظرفیت این اداها را دارد؟ آیا اصلاً این مسائل برای مخاطب باورپذیر است؟ این رفتارها فقط از کمبودهای مؤلفین این دست از آثار خبر می‌دهد و برای خود من، بیشتر خنده‌دار است. لامبورگینی و فراری خوشگل‌اند، ولی آیا فقط همین چیزها در جهانِ ما زیبایی بصری دارند؟ در انیمیشنی که من ساختم، زیبایی وجود ندارد؟ یا مثلاً لزوم دیده‌شدن این بود که شمایل عجیب و غریبی از خود بسازید؛ یعنی موی بلند یا تیپ فلان داشته باشید و عضله‌ها یا ساعت‌تان را به مخاطب نشان بدهید! من اصلاً دوست نداشتم وارد این بازی شوم.

آن زمان این‌قدر چنین جوی حاکم بود که حتی افراد حرفه‌ای که ازشان انتظار می‌رفت در این تله نیفتند هم فراموش کرده‌ بودند که می‌شود در کانسپت دیگری هم کار کرد. همه آنچه که از ماهواره‌ها پخش می‌شد را پذیرفته‌ بودند. یکی از دلایل جذابیت آن ویدئوهای انیمیشن من، منحصربه‌فرد بودن آن‌ها بود. حافظه‌ی تصویری مخاطب به شدت از ویدئوهای سخیف اشباع شده بود و به شکل جدیدی از موزیک‌ویدئو احتیاج داشت. این دقیقاً ماهیّتِ تفاوت است. شما اگر بین صد نفر که کت و شلوار سفید بر تن دارند، یک تی‌شرت قرمز پاره بپوشید، باز هم دیده می‌شوید. این تفاوت وجود داشت اما پنهان‌شدن من این‌گونه نبود که بخواهم از آن به عنوان بادکنکی استفاده کنم که بعد از ترکاندن، صدا کند.
 
  • * البته ممکن است این ذهنیت را داشته‌ای که حالا که این پنهان ماندن را تا الان حفظ کرده‌ام، یک جای خوب از آن استفاده کنم.
یک جای خوب نه، یک جایی که ضرورت منطقی دارد. من خیلی وقت‌ها فراموش می‌کنم که یک آدم معروف هستم. واقعاً شاید در طول روز از زمانی که بیدار می‌شوم تا زمانی که دوباره بخوابم، کلاً یک ساعت یادم باشد که یک خواننده معروف هستم. آن هم بیشتر زمان‌هایی است که در فیسبوک، اینستاگرام یا تلگرام پست می‌گذارم. در طول روز یک آدم عادی هستم که رانندگی می‌کنم، تصادف می‌کنم، به یک درمانگاه معمولی می‌روم و کارهای عادی انجام می‌دهم.
 
  • * از این عادی‌بودن راضی هستی؟
تحول بزرگی اتفاق نیفتاده که احساس خیلی خوب یا خیلی بدی داشته باشم.
 
  • * پس دغدغه‌ات این است که زمانی که کنسرت گذاشتی و به چهره شناخته شدی، دیگر نمی‌توانی به آن درمانگاه معمولی بروی یا مثلاً سر کوچه فلافل بخوری؟
فلافل که دوست ندارم. (خنده) در همه‌ آدم‌ها همیشه یک ترس و مقاومتی نسبت به تغییر وجود دارد. نمی‌خواهم بگویم از تغییر شرایطم در آینده ترس دارم؛ اتفاقاً برای چنین شرایطی کاملاً هم آماده‌ام؛ اما تا در آن فضای جدید قرار نگیرم، نمی‌توانم بگویم که بین آن فضا و این فضا کدام را بیشتر دوست دارم.
 
  • * با توجه به هوشمندی که در ساخت این پکیج داشتی، الان خیلی ساده نمی‌شود که برای اولین بار دو هزار نفر تو را مثلاً در سالن کنسرت ببینید و فقط عکس بگیرند؟ پایان ساده‌ای نیست برای این شش سال؟
ساده باشد، چه ایرادی دارد؟ آن دیده‌نشدن هم ساده بوده و بی‌دلیل پیچیده‌اش کردند.
 
  • * یک زمان خودت خیلی حساسیت داشتی و در جمع‌های صمیمی هم اجازه نمی‌دادی که کسی دوربین بیاورد.
خواننده‌های دیگر مگر به این سادگی اجازه می‌دهند در جمعی که حضور دارند، دوربین باشد؟
 
  • * نه، ولی اگر خاطرت باشد 3 سال پیش که به اولین کنسرت «اوهام» رفته بودیم، کنار میدان آزادی هم تو در عکس جمعی نیامدی. بقیه خواننده‌ها بعید می‌دانم با چنین عکسی مشکل داشته باشند!
(خنده) عجب کنسرت خوبی هم بود!
 
  • * اگر چنین اتفاقی همان‌قدر ساده که پیش‌تر گفتی رخ دهد، شاید از تو پذیرفته نشود. همیشه آدم‌ها دوست دارند که بگویند پشت هر داستان ما یک فکری وجود داشته است.
من خیلی واقعی هستم و در زندگی خودم هم همه‌چیز را ساده می‌بینم. با واقعیات کنار می‌آیم و همه‌چیز را می‌پذیرم. در آن زمان دوست نداشتم دیده شوم و دلایل خودم را داشتم. به نظرم اتفاق ساده‌ای بود و نمی‌دانم چرا برای مخاطبان این‌قدر بزرگ و مهم شد.
 
  • * نمی‌خواهی برایش برنامه‌ریزی کنی؟ یعنی کسی که این همه سال چنین بکارتی را حفظ کرده، احتمالاً باید یک ایده بزرگ برای شکستن آن داشته باشد.
دلم نمی‌خواهد کاری کنم که بگویند دیده نمی‌شدی که حالا فلان کار را بکنی؟ اینکه شما درباره برنامه‌ریزی می‌گویید، این شائبه را ایجاد می‌کند که بگویند وقتی دیده‌شدن‌ات برنامه‌ریزی شده بود، پس لابد دیده‌نشدن‌ات هم برنامه‌ریزی شده بود.
 
  • * خب مگر بد است؟
بد نیست، ولی دوست ندارم مخاطب‌ام فکر کند برایش زرنگ‌بازی درآورده‌ام. چون واقعاً این‌طور نبود. من فقط دوست نداشتم خودنمایی کنم. اکنون هم دوست ندارم خودنمایی کنم. در طول این سال‌ها شاید اولین آرتیستی بودم که همیشه از کوچک‌ترین تا بزرگ‌ترین آدمی که در کارم سهم داشته‌ را معرفی و از او تشکر کرده‌ام. برخی همکاران من این کار را نمی‌کنند و حتی گاهی اسم تنظیم‌کننده و آهنگساز را هم از روی طرح کاور حذف می‌کنند که همه‌چیز به نام خودشان تمام شود! اما من با این که در 90 درصد موارد، خودم بخش عمده‌ی تولید اثرم را بر عهده داشته‌ام، اما از هر کسی که کوچک‌ترین تأثیری در آن داشته، به بهترین شکل اسم برده و از او تشکر کرده‌ام. این واقعیتی است که در من وجود دارد و اصلاً نمی‌خواهم برنامه‌ریزی‌شده از چیزی سوءاستفاده کنم. اگر روزی دیده شوم هم به خودم می‌گویم آن زمان که دیده نمی‌شدم، دلیل‌اش آن بود و الان هم دلیل‌اش ضرورت دیده شدن است. همین الان هم که من دیده نمی‌شوم، هر وقت کسی پرسیده که چرا نمی‌آیی، گفته‌ام که ضرورت ندارد. اگر ضرورتی داشته باشد، حتماً می‌آیم. به هر حال ما هنرمند هستیم، نباید شبیه کلاه‌بردارها باشیم. من موفقیتی که با زیر پا گذاشتن اخلاقیات به دست بیاید را واقعاً نمی‌خواهم.
 
  • * به هرحال این داستان برای مردم جذاب است و حتی خیلی‌ها بخش عمده موقعیت امروز «محسن چاوشی» را هم به همین دلیل می‌دانند.
«محسن چاوشی» که دیده شده است.
 
  • * دیده شده ولی کنسرت برگزار نمی‌کند و مصاحبه‌ها و عکس‌های منتشر شده کمی دارد.
یک رویکرد دیگر هم هست. مثلاً قبل از انقلاب در خوزستان سیل یا زلزله آمد و مرحوم «آغاسی» رفت و به مردم آنجا کمک کرد. این اتفاق، مردمی بودن آن هنرمند را نشان می‌دهد. مردم از اینکه می‌بینند آرتیست‌شان از آن‌ها دور نیست و در مصیبت‌هایشان شریک می‌شود، برایش احترام بیشتری قائل می‌شوند. این‌که من دیده نمی‌شوم باعث شده همچنان در گمنامی لابه‌لای مردم زندگی کنم و از آن‌ها جدا نباشم.
 
 
 
فیس‌بوک با ستاره‌ها چه کرده است؟
  • * آن یک موقعیت خاص است و از شخصیتی که ساخته در آنجا و برای مردم استفاده درست می‌کند. ولی اینکه هنرمند بیش از حد در دسترس مخاطب باشد و مثلاً در اینستاگرام از تخت‌خواب‌اش عکس بگذارد (که یکی از خواننده‌ها چند روز پیش گذاشته بود) و بگوید که من هم عین شما هستم، آن ایماژ را از بین می‌برد.
من که از این کارها نمی‌کنم (خنده) ممکن است آن بت، دیگر بت نباشد؛ اما این مردمی بودن باعث می‌شود هنرمند آن‌قدر به مخاطب‌اش نزدیک ‌شود که دیگر به بخشی از ‌زندگی‌ او تبدیل شود. این اتفاق، باعث به وجود آمدن احساس صمیمیت بین مخاطب و مؤلف می‌شود که برای من از آن بت شدن باارزش‌تر است. من به‌شخصه محبوبیت را به معروفیت ترجیح می‌دهم. برایم مهم نیست که مخاطب، من را اسطوره ببیند. ترجیح می‌دهم که من را دوست خود بداند. شما بروید اینستاگرام من را زیر و رو کنید؛ هیچ‌وقت کلمه «طرفدار» را به کار نبرده‌ام. همیشه گفته‌ام «مخاطبان عزیزم» یا «دوستان عزیزم». همه کسانی که در پیج من هستند، دوستان من هستند و به من لطف دارند.
 
 

ترانه‌هایم را از روی زندگی خودم می‌نویسم

  • * دوباره برگردیم به آن شروع کار. زمانی که تو «فرشته پاک» را منتشر کردی، ایده‌ای داشت که متفاوت از ترانه‌های منفی و مثبت آن زمان بود.
واقعیت این است که هیچ‌کسی سفید مطلق و هیچ‌کسی سیاه مطلق نیست؛ همه خاکستری‌اند. همیشه آرتیست‌ها به مخاطبان‌شان دروغ تحویل داده‌اند. ما انسان‌ها عادت داریم خودمان را سفید و آن‌ کسی که رفته‌ را سیاه نشان دهیم؛ برعکسِ این روند را طی کردن، جسارت می‌خواهد. ماجرای اصلی این است که مردم ما دوست دارند دروغ بشنوند. مثلاً بنده در یک موقعیتی قرار می‌گیرم و می‌گویم که در فلان رابطه، اتفاقات بدی رخ داد که مقصرش من نبودم، طرف مقابل مقصر بود. من خیلی خوب بودم، من مظلوم بودم، هیچ اشتباهی نداشتم و... ولی آن‌ کسی که مرا ترک کرد و رفت فلان بود، بیسار بود، جفاکار بود. مخاطب می‌شنود و می‌گوید آخ‌آخ این دقیقاً مثل من است و آن کسی که مرا ترک کرد هم همین‌طور بود! همه تقصیرها را به گردن او می‌اندازد؛ و هرگز هم تحمل نمی‌کند که کسی به او بگوید شاید تو کاری کرده باشی که او رفته است.

ما انسان‌ها اساساً موجودات حق‌به‌جانبی هستیم. دوست داریم همیشه حق به ما داده شود، حتی اگر واقعاً حق با ما نباشد. اگر من واقعیت را بیان کنم، یعنی بگویم هی تویی که کار من را گوش می‌دهی، حتماً کاری کرده‌ای که طرف مقابل‌ات هم ناراحت شده، خسته شده و ول کرده رفته، به مذاق شنونده خوش نمی‌آید و می‌زند آهنگ بعدی. به همین دلیل، ما همیشه باید یک دروغ شیرین بگوییم. باید بگوییم که تو خیلی گُل بودی ولی او قدر تو را ندانست و رفت! در هر رابطه‌ای خوب و بد بودن، نسبی است. واقعیت این است که به مردم دروغ گفته می‌شود، چون دوست دارند که دروغ بشنوند. ما انسان‌ها حتی بعضی اوقات به خودمان هم دروغ می‌گوییم. البته من با خودم خیلی رک هستم. همیشه ایراد را متوجه خودم می‌بینم تا مجبور نشوم از کسی انتظار داشته باشم. شما خواننده دیگری را سراغ ندارید که بگوید جوون‌تر که بودم، یکی رو سر کار گذاشتم و پدرش را در آوردم!
 
  • * این ترانه‌ها چه‌قدر از زندگی شخصی خودت یا اطرافیان‌ات می‌آید؟
بیشتر موارد را از تجربه‌های زندگی شخصی خودم می‌نویسم. برخی را هم از روی اتفاقاتی که در زندگی اطرافیان نزدیک‌ام افتاده و با زوایای آن از نزدیک آشنا هستم، می‌نویسم. واقعاً نمی‌خواهم اتفاقی که نیفتاده را تصور کنم و بنویسم. البته آن هم یک توانایی است ولی من ترجیح می‌دهم حالا که خودم می‌نویسم، خودم می‌سازم و خودم می‌خوانم، پس دنیای خودم را بنویسم و اجرا کنم. اگر قرار بود برای شخص دیگری بنویسم، خودم را به حس و حال او نزدیک می‌کردم. اما زمانی که برای خودم می‌نویسم، ترجیح می‌دهم حس و حال خودم باشد. ترانه‌های من دفترچه خاطرات من‌اند. هم از لحاظ محتوایی و هم از لحاظ زمان انتشار. حتی اتفاقاتی که در زمان تولید آن‌ها رخ داده یا عطری که آن زمان می‌زدم را از ترانه‌هایم به یاد می‌آورم.
 
 
 
پدر و مادرها با من هم مثل «یاس» مخالفتی ندارند
  • * مخاطبان‌ات چه کسانی هستند؟
جماعتی شبیه به خودم با یک بازه سنی گسترده‌تر. فکر می‌کنم که خیلی دور از ذهن است که آدم بخواهد مخاطبِ دورتر از خودش را جذب کند. البته این اتفاق برای «یاس» در رپ رخ داده است. حتی اگر پدر یک خانواده‌، موسیقی «یاس» را بشنود، با فرزندش دعوا نمی‌کند که این چه چیزی است گوش می‌کنی. چون موسیقی او یک وجاهتی دارد که پدر آن خانواده اگر رپ هم دوست نداشته باشد، متوجه وجاهت آن می‌شود. من فکر می‌کنم این اتفاق برای موسیقی من هم افتاده است. این‌که من یک‌سری چارچوب‌ها را به صورت خودجوش رعایت می‌کنم، باعث شده که از طرف مخاطبان‌ام پیام‌های زیادی برایم بیاید مبنی بر اینکه ما آهنگ‌های تو را با خانواده‌هایمان هم گوش می‌کنیم. مثلاً من از خیلی از پدرها و مادرهای مخاطبان‌ام پیام داشته‌ا‌م که از این‌که غزل حضرت حافظ را اجرا کرده‌ام و این اتفاق باعث شده فرزند آن‌ها با غزل حافظ مأنوس شود، تشکر کرده‌اند. کلاً بیشتر مخاطبان من در طیف سنی 15 تا 45 سال هستند. شاید طیف سنی آن‌ها از این هم گسترده‌تر باشد، اما این افراد با سن من حرکت می‌کنند.

 
 
فکر نمی‌کردم «فرشته پاک» و «خوشبختی‌ت آرزومه» این‌قدر هیت شوند
  • * اینکه اولین ترانه‌های یک خواننده در این حجم هیت شود، حتماً نکات مثبت و منفی زیادی دارد. طبیعتاً از یک سو خیلی جذاب است و از سوی دیگر، ادامه کار را هم سخت می‌کند و بعضی‌ها ممکن است بگویند که سیامک عباسی فقط همان «خوشبختیت آرزومه» بود و دیگر هیچ. این نکات مثبت و منفی را چه‌طور می‌بینی؟
این را قبول دارم، ولی بیشتر به حجم دیده‌شدن و میزان شنیده‌شدن بازمی‌گردد. قبلاً هم عرض کردم، آن کاری که شنیده شده، ولی به اندازه «خوشبختیت آرزومه» برای مخاطب جا نیفتاده، دلیل‌اش این بوده که کلیپ نداشته است.
 
  • * آن موفقیت تو را برای ادامه مسیر نگران نکرد؟
نه، واقعاً نگرانی ندارم؛ چرا که کار خودم را خوب بلدم. اگر حتی آن 51 قطعه که دارم را هم کنار بگذارم، باز نگران نیستم. شما من را با یک گیتار، یک میکروفون، یک لپ‌تاپ، یک ساندکارت و یک کیبورد در یک اتاق بگذارید و پس از یک ماه برگردید، من به شما یک آلبوم تحویل می‌دهم! چون همه کارها را بلدم. در مورد سؤال‌ات باید بگویم که مطمئن بودم «فرشته‌ی پاک»کار بسیار خوبی است، اما انتظار نداشتم اولین کارم این‌قدر بگیرد. مطمئن بودم که یک روزی کار من در سطح وسیع شنیده می‌شود اما حواسم نبود «فرشته پاک» همان آهنگی است که برایش چنین اتفاقی رخ می‌دهد.

یک اتفاق دیگری هم رخ داد که الان می‌گویم. من از سال 78 موسیقی را شروع کردم و سال 89 اولین قطعه من منتشر شد. شما زمانی که وارد یک فضا می‌شوید، دیگر پس از سه چهار سال تقریباً به همه مسائل شناخت پیدا می‌کنید. من در سال 83 یا 84 هم می‌توانستم آلبوم منتشر کنم. اما چنین کاری نکردم؛ چون دوست داشتم که همه‌چیز جدی‌تر و حرفه‌ای‌تر شود. جلوتر آمدم و به یک‌سری ناکامی‌ها رسیدم که مارکت به ما تحمیل می‌کرد. شناخته‌شده نبودیم، تجهیزات در دسترس‌مان نبود و سواد این کار هم اصلاً در مملکت ما وجود نداشت. کار ما آن اوایل خوب صدا نمی‌داد، با خارجی‌ها هم که مقایسه می‌کردیم، بدتر ناامید می‌شدیم که آنها کجا هستند و ما کجاییم.

بعد در همان گیرودار که من دانشجوی موسیقی بودم و با وسواس زیاد و آرمان‌گرایی مثال‌زدنی دنبال این بودم که سطح سواد موسیقایی خودم را بالا ببرم، ناگهان شخصی که کاملاً مشخص بود بی‌سواد و بی‌تجربه است، قطعه‌ای منتشر می‌کرد و کارش در کل کشور شنیده‌ می‌شد. مدام با خودم چک می‌کردم که من سواد موسیقی دارم یا نه؟ اگر دارم که پس قطعاً این موسیقی پر از ایراد است. فقط نمی‌فهمیدم با این همه ایراد، چرا چنین آهنگی این‌قدر موفق شده است؟ اواخر این یازده سال دیگر تقریباً به این نتیجه‌ رسیده بودم که تو این‌کاره نیستی و برو دنبال یک کار دیگر! به خودم و مسیرم شک کرده بودم و با خودم می‌گفتم که اگر قرار بود کارهایت جواب بدهد، تا الان جواب داده بود. البته آن زمان من خودم هنوز نخوانده بودم. همیشه هم خواننده‌هایی کارهای من را خوانده بودند که صدا و سطح خوانندگی‌شان آن چیزی که من می‌خواستم، نبود.

 
 
پیشنهادات زیادی از چهره‌های مطرح خارج ایران داشتم
  • * پیشنهاد همکاری از خارج از ایران نداشتی؟
بعد از شنیده‌ شدن آثارم، پیشنهادات زیادی از سوی بزرگان موسیقی ایرانی خارج از کشور داشتم.
 
  • * با آنها همکاری هم کردی؟
نه، هیچ‌وقت.
 
  • * وسوسه هم نشدی که بدون اسم با آنها کار کنی؟
وقتی اسم‌ات پای کار نمی‌خورد، دیگر تمام انگیزه‌ات را از دست می‌دهی. خیلی شیرین است که ملودی خودت را با صدایی بشنوی که در تمام عمرت کارهای او را شنیده‌ای و صدایش برایت آشنا است. شنیدن‌اش قطعاً لذت‌بخش خواهد ‌بود. اما حرفه‌ای فکر کردم و با خودم گفتم آن‌ها که در طول مدت فعالیت‌ هنری‌شان این همه کار خوب خوانده‌اند؛ حالا دیگر نوبت ماست. بگذار اگر کار خوبی دارم، خودم آن را بخوانم!
 
 

مردم عادی هم می‌دانند قمیشی آهنگساز بزرگی است
  • * در دوره‌ای که «سیروان خسروی» برای خودش یک جریان ساخت، سعی کرد زیر پر و بال چند نفر دیگر را هم بگیرد. اما از یک جایی به بعد دیگر این مسیر را ادامه نداد. از جایی که سطح کار خودش متفاوت و خوانندگی برایش نسبت به قبل جدی‌تر شد و پول خوبی هم از آن زمان کسب کرد. درباره تو هم می‌دانم که خودت برای محمدعلی سلحشور یا محمد راد و... زحمت کشیدی. الان جریان‌سازی برایت چه‌قدر اهمیت دارد؟ ضمن اینکه این انتقاد به آهنگسازانی که خواننده می‌شوند هم وجود دارد که آنها دیگر کارهای خوب‌شان را به دیگران نمی‌دهند.
خیلی برایم شیرین است که هنوز به عنوان آهنگساز در مارکت حضور داشته باشم. دوست ندارم که صرفاً خواننده باشم. دلم می‌خواهد ملودی‌هایم با صداهای دیگر هم شنیده شود. دقیقاً شبیه کاری که «سیاوش قمیشی» انجام داده است. همه با آهنگ‌هایی که قمیشی برای خودش ساخته، بهترین خاطره‌ها را دارند و با آهنگ‌هایی که برای ابی و دیگران ساخته‌ هم همین‌طور. مطمئناً آن آهنگ‌هایی که به ابی داده را خودش هم می‌توانست بخواند؛ اما قاعدتاً صدای هر خواننده‌ای می‌تواند شنونده‌ی خاص خودش را داشته باشد. همین مسأله باعث شده که قمیشی به عنوان یک آرتیست چندبُعدی به مردم معرفی شود. مخصوصاً اینکه کار او را یک خواننده پرشنونده هم خوانده است. برای من هم خیلی شیرین است که مخاطب بداند که من فقط خواننده نیستم. برای ترانه‌سرایی، برای آهنگسازی، برای تنظیم کردن، زحمت کشیده‌ام و نمی‌خواهم خواننده بودنِ من، بقیه‌ی توانایی‌هایم را تحت‌الشعاع قرار دهد. البته متأسفانه در جامعه‌ی ما برای اغلب مردم مهم نیست که آهنگساز چه کسی است. اگر یک قطعه را من بخوانم، می‌گویند آهنگ سیامک عباسی و اگر همان قطعه را سیروان بخواند، می‌گویند آهنگ سیروان؛ آهنگسازش هم اصلاً مهم نیست. اما همچنان برای من مهم است که اثرم جایی که صدای خودم نیست هم شنیده بشود.
 
  • * از همین نمی‌ترسی که کار خودت را در اختیار شخص دیگری قرار بدهی و همه، کار تو را به اسم آن خواننده بشناسند؟
درست است که اکثریت جامعه به اسم ترانه‌سرا و آهنگساز توجه نمی‌کنند، اما به هر حال عده‌ی قلیلی هم هستند که اسم عوامل برای‌شان مهم است. همان‌طور که من می‌دانم قمیشی قطعه «خالی» را برای ابی ساخته، در آینده هم عده‌ای خواهند دانست که من فلان قطعه را برای فلان خواننده‌ ساخته‌ام. الان اگر از یک فرد عادی بپرسید، شاید نداند که قمیشی دقیقاً چه آهنگ‌هایی را برای دیگران ساخته؛ اما می‌داند که او آهنگساز خوبی است. یا اگر کسی طرفدار صدای «شماعی‌زاده» نباشد، ولی باز هم می‌داند که او آهنگساز خوبی است.
 
  • * دوست داری برای چه صداهایی کار بسازی؟
برای صداهای سالم و استاندارد.
 
  • * منظور من بازار حال حاضر است.
نمی‌توانم دقیقاً اسم بیاورم، اما می‌توانم بگویم ترجیحاً صدایی که خیلی به موسیقی اصیل ایران نقب نزند و در فاز سنتی نباشد. ترجیح می‌دهم با صدایی که با موسیقی غربی آشنا است، کار کنم. این غربی کار کردن هم لزوماً چیز خوب یا بدی نیست. اساساً در ذهن من، به غرب یا شرق متمایل بودن محل تفاخر نیست. خودم عاشق قورمه‌سبزی هستم و اصلاً هم فاز غرب‌زدگی ندارم! تهران را هم به پاریس ترجیح می‌دهم!
 
 
 
عاشق «گنبد مینا»ی شجریان هستم
  • * موسیقی سنتی چه‌طور؟
موسیقی اصیل ایرانیِ با محتوا را خیلی دوست دارم. استاد «محمدرضا شجریان» آلبومی به نام «گنبد مینا» دارد که استاد مشکاتیان ساخته و استاد درویشی با ارکستر بزرگ آن را تنظیم کرده است. من عاشق آن آلبوم هستم و در زمان نوجوانی این آلبوم را گوش می‌کردم. دوستان من در آن زمان «کامران و هومن» گوش می‌کردند ولی من آن نوار را هزاران بار گوش می‌کردم. البته احتمالاً بیشتر به دلیل فضای ارکسترال به آن آلبوم جذب شدم، من عاشق دو حوزه راک و موسیقی ارکسترال هستم. ولی به هر حال موسیقی اصیل پرمغز را هم به شدت می‌پسندم.
 
  • * پس به دلیل همین علاقه به موسیقی ارکسترال، سراغ امیر عظیمی رفتی؟
امیر کلاً موزیسین باسواد و خوش سلیقه‌ای است. درست است که بیشتر در زمینه موسیقی ارکسترال فعالیت دارد، اما در دیگر ژانرها هم امتحان خودش را پس داده است. ژانر کاری خود من و دیگر همکاران‌ام نظیر «هادی سالاری»، «مهیار رضوان» و البته «کاوه یغماییِ» عزیز، بیشتر به سمت موسیقی راک متمایل است.
 
 
 
یک آلبوم کامل با کاوه یغمایی دارم
  • * الان با کاوه مشغول کار هستی؟
بله. یک آلبوم با کاوه یغمایی داریم. ملودی‌ها را من ساخته‌ام. ترانه‌ها از «حسین غیاثی»، «میثم یوسفی» و خودم است. تنظیم‌ها هم توسط کاوه یغمایی انجام شده است. کاوه بسیار موزیسین باسواد، کاربلد و همچنین نوازنده‌ی چیره‌دستی است.
 
  • * با صدای خودت اجرا شده است؟
بله.
 
 

خودم برای سالار عقیلی مجوز می‌گرفتم
  • * ماجرای مجوزت در چه حالی است؟
من سال‌ها شرکت نشر موسیقی داشتم و برای خوانندگان -خصوصاً خوانندگان موسیقی اصیل نظیر سینا سرلک، سالار عقیلی و...- مجوز می‌گرفتم و آلبوم‌هایشان را با همکاری «آوای باربد» منتشر می‌کردیم. پنج سال قبل هم‌زمان با قطع همکاری با شبکه‌های ماهواره‌ای از طریق شرکت خودم برای مجوز آلبومم اقدام کردم.
 
  • * اسم شرکت‌ات چه بود؟
مهرآفرین آهنگ. الان دو سال است که در تعلیق به سر می‌برد و قرار است به زودی فعالیت‌اش از سر گرفته شود. من از قبل با پروسه مجوز آشنا بودم ولی سه سال طول کشید تا این پروسه طی شود. در آن دوره، شورای شعر در ارزیابی ترانه‌ها به شدت سخت می‌گرفت. کافی بود فقط یک حرف جابه‌جا شود تا کل اثر زیر سؤال برود. ارزیابی ترانه‌ها و موسیقی خیلی طول کشید. آن سه سال سپری شد. دو سال پیش، دیگر کارهای من تقریباً هماهنگ شده بود که همکاری با سایت «رادیو جوان» ممنوع اعلام شد و من مجدداً ممنوع‌الفعالیت شدم. همان زمان من با این سایت همکاری خودم را قطع کردم. به آنها ایمیل زدم که دیگر کارهای من را پخش نکنید و همه قراردادها را فسخ کنید. برای من نامه فرستادند و تأیید کردند که قراردادهای شما فسخ است. من آن نامه‌ها را به ارشاد ارائه کردم ولی از آن زمان تاکنون باز هم پروسه مجوز طول کشیده و ظاهراً برای وزارت ارشاد باورپذیر نبوده که من این همکاری را خودم قطع کرده‌ام.

در همین راستا، یک مدت خودم را کم‌کار کردم تا اساساً از من آهنگی پخش نشود که بخواهد روی رادیو جوان برود یا نرود، بلکه این شائبه به پایان برسد. از زمانی که این همکاری ممنوع اعلام شد، من هم دیگر کار نکردم. قبل از آن، همه با رادیو جوان کار می‌کردند و فقط همکاری با شبکه‌های ماهواره‌ای خط‌قرمز بود و کسی صحبتی درباره‌ی ممنوعیت سایت‌های اینترنتی نکرده بود. به محض اعلام ممنوعیت هم، همکاری من با رادیو قطع شد. درخواست لغو همکاری را هم، از طریق ایمیل، به صورت مکتوب به رادیو جوان ارائه دادم. پاسخ مدیران رادیو جوان هم از طریق ایمیل، به صورت مکتوب به من اعلام شد. عدم همکاری من با این سایت تا امروز هم پابرجا بوده است. مسؤلین محترم وزارت ارشاد از این شکایت دارند که چرا همچنان آهنگ‌ها روی این وب‌سایت قرار می‌گیرد.

حقیقت این است که ما کنترلی روی فضای مجازی نداریم. ما به رادیو جوان و شبکه‌های ماهواره‌ای موسیقی و کلیپ نمی‌دهیم. اما آنها خودشان دانلود می‌کنند و روی سایت‌شان قرار می‌دهند. تنها مشخصه‌ای که نشان می‌دهد ما به آنها کار نداده‌ایم، لوگوی خودمان است که روی طرح جلد اثر قرار می‌گیرد. این مسأله برای خود ما هم دردسر شده، آن‌ها خودشان اثر را برمی‌دارند و منتشر می‌کنند، زور ما هم به آن‌ها نمی‌رسد. کاش ارشاد یا هر نهاد دیگری که می‌تواند، بیاید و جلوی آنها را بگیرد تا این کار را نکنند.
 
  • * آخر یک زمانی رابطه تو با آنها خیلی خوب بود.
بله، خب آن زمان هیچ مشکلی وجود نداشت. یک سایتی بود که حمایت می‌کرد، ما هم اصلاً از قصد و اهداف آنها آگاهی نداشتیم و نمی‌دانستیم که قرار است در آینده، ممنوعیتی بابت همکاری با آنها ایجاد شود. مثل این است که امروز شما از یک کوچه رد می‌شوید. بعد ناگهان صبح از خواب بیدار می‌شوید و می‌بینید که سر کوچه تابلوی ورود ممنوع نصب شده، خب از آن به بعد از کوچه پایینی می‌روید. کسی نباید شما را بازخواست کند که چرا دیروز از این کوچه رد می‌شدید؟ خب دیروز ورود ممنوع نبوده، الان ورود ممنوع شده است. سؤال شما مثل این است که به من بگویند تو کسی بودی که بیشتر از بقیه از این کوچه رفت‌وآمد می‌کردی! چه بیشتر و چه کمتر می‌رفتم، این کوچه تا دیروز ورود ممنوع نبوده. خب شما تابلو می‌زدید که از این کوچه کمتر تردد کنید و ما هم اطاعت می‌کردیم!

به محض این‌که کوچه ورود ممنوع شد، ما هم دیگر تردد نکردیم، ارتباط‌مان هم قطع شد. پس از اعلام ممنوعیت، کلاً یک آهنگ از من پخش شده که آن هم از طریق سایت و کانال تلگرام شخصی خودم پخش شده است. اگر روی رادیو جوان هم رفته، من اصلاً اطلاعی ندارم، من کار را در اختیار آنها قرار نداده‌ام. خودشان کار را برمی‌دارند و منتشر می‌کنند. در این شرایط من می‌توانم حق شکایت داشته باشم؟ مگر ما عضو قانون کپی‌رایت هستیم؟ آیا برای من از نظر مالی صرف دارد که به مراجع بین‌المللی شکایت کنم؟ باز هم با صدای بلند اعلام می‌کنم، من به آن سایت و ماهواره‌ها دسترسی ندارم، با آن‌ها حتی ارتباط هم ندارم. خودشان کلیپ‌ها و آثار ما را منتشر می‌کنند. ما هم هیچ کاری نمی‌توانیم انجام دهیم. مسئولان محترم و مردم باید در جریان باشند.
 
  • * این مانع در مقوله مجوز رفع شده است؟
من مدت‌ها است که با آن سایت همکاری نکرده‌ام، فکر می‌کنم این مسأله دیگر برای مسئولان مسجل شده باشد. قول‌های مثبت زیادی برای همکاری گرفته‌ام. فکر می‌کنم دیگر به زودی شاهد انتشار رسمی آلبوم باشیم.
 

 
51 آهنگ آماده دارم
 
  • * اگر مجوز بگیری، اولین کاری که منتشر می‌کنی همان مجموعه‌ای است که با کاوه یغمایی تولید کرده‌اید؟
نه. اول آلبوم خودم منتشر می‌شود. من 51 موزیک آماده دارم که معادل 5 آلبوم می‌شود. یکی از آن 5 آلبوم، مجموعه‌ای است که با کاوه تولید کرده‌ایم.
 
  • * در آلبومت، ترانه‌های قدیمی‌ات هم قرار خواهد داشت؟
به اندازه یک آلبوم مستقل کار جدید دارد و یک‌سری از کارهای خاطره‌ساز را هم به جهت آرشیو شدن و ثبت شدن در آلبوم قرار می‌دهیم.
 
 
 
مجاز من با غیرمجازهایم فرقی ندارند
 
  • * در مورد خوانندگانی که غیرمجاز بودند و مجوز گرفتند، یک اتفاقی که هم مخاطبان و هم منتقدان به آن اشاره داشتند، این بود که آثار رسمی آنها دیگر آن حال و هوای قدیم را نداشت. این ترس وجود دارد که گرفتن مجوز باعث از بین رفتن آن حس و حال قدیم می‌شود. از این مسأله نمی‌ترسی؟
نه. چون آن دوستان فراتر از خط‌قرمز کار می‌کردند و زمانی که مجوز گرفتند، ناچار شدند که به پشت خط‌قرمز برگردند. ولی کارهای من هیچ‌وقت فراتر از خط‌قرمزهای شناخته‌شده نبوده و فقط به خاطر انتشار ویدئو ممنوع‌الفعالیت بوده‌ام.



- با تشکر از وحید لشکری برای پیاده کردن این مصاحبه.
منبع: 
اختصاصی سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : جمعه 9 بهمن 1394 - 12:56

برچسب ها:

دیدگاه‌ها

سه شنبه 6 بهمن 1394 - 14:30

امیدوارم منتشر کنید از نظر من سیامک عباسی یه موزیسین و ترانه سرای معمولی رو به پایینه ولی یه آدم فوق العاده باهوش که با تبلیغات و برنامه ریزی کاراش رو به گوش همه رسوند.

سه شنبه 6 بهمن 1394 - 14:47

کیه که سیامک عباسیو دوست نداشته باشه؟
سیروان و سیامک بدون شک بهترینن

سه شنبه 6 بهمن 1394 - 15:15

واقعا حرفاش..خیلی باحاله...خیلی باهاش موافقم

سه شنبه 6 بهمن 1394 - 15:15

سیامک عباسی شما بی نظیری

سه شنبه 6 بهمن 1394 - 15:15

سیامک بی نظیره ❤

سه شنبه 6 بهمن 1394 - 15:20

واقعا خواننده ی خلاق و باهوشیه وکارهاش عالیه اکثرشون

سه شنبه 6 بهمن 1394 - 15:23

زندگیه این سیامک جان عباسی.همه دنیای منه.بهترینه.همیشه هوای تمام مخاطب هاصو داشته.توکارشم که مو لا درزش نمیره.کاملا حرفه ای و خاص کار میکنه.امیدوارم زودتر شاهد گرفتن مجوز و آلبومت باشم.دوست دارم و عشقم لحظه به لحظه بهت عمیق تر میشه و خوشتبختیت از صمیم قلبم آرزومه.

سه شنبه 6 بهمن 1394 - 15:55

من ک دیدمشون ، واقعا با شخصیت و باوقار بودن .. ارزوی موفقیت دارم براشون

سه شنبه 6 بهمن 1394 - 15:55

مردم به این علت با کارهای سیاوش قمیشی ارتباط برقرار می‌کنند که که او واقعا نبوغی در سطح اعلا در ملودی سازی داره ، و ضمنا موزیسینی هست که قبل از تولد من و شما در دانشگاه سلطنتی رویال آو سوسایتی آرتز لندن مدرک فوق لیسانس آهنگسازی کلاسیکال جز داره ، ضمنا بداهه نواز بسیار قدرتمندی هست با ساز پیانو ، بنابراین خاطرات ما باعث نشده سیاوش آرتیستی چند بعدی باشه ، او واقعا آرتیستی چند بعدی هست

سه شنبه 6 بهمن 1394 - 15:55

کارهای سیامک بی نظیره

سه شنبه 6 بهمن 1394 - 15:55

بلاخره همه چهره شو میبینن

سه شنبه 6 بهمن 1394 - 16:17

سیامک عباسی خودش خودشو ممنوع التصویر کرده

سه شنبه 6 بهمن 1394 - 16:17

تعلیق بازی روانی خوبیه برای کسانی که تواین بازی میفتن

سه شنبه 6 بهمن 1394 - 16:38

تمام مصاحبه رو خوندم عالي بود،دم سيامك گرم عاشقشم بدجور خيلي حاضربه جوابه ماشالله...عزيزدلم بهترينها رو واسش آرزو دارم

سه شنبه 6 بهمن 1394 - 18:58

تو این آشفته بازار موسیقی همین یکی رو کم داشتیم موسیقی ما هم به جای پرداختن به موسیقی فاخر دچار حاشیه شده وای به حال روز موسیقی.......

سه شنبه 6 بهمن 1394 - 19:02

کاشکی نه تنها هنرمندان ما بلکه مردم ما هم از جمله خودم تعهد اخلاقی داشتیم نسبت به جامعه و استعدادی که خداوند بهمون داده و کاری که داریم انجام میدیم و از هر طریقی و به هر روشی درامد نداشته باشیم بدانیم که وظیفمونه انسان درستی باشیم..سیامک جان امیدوارم موفق باشی در زندگی و افکار و عقاید خوبت سرایت کنه به جامعه مون..ممنون از موسیقی ما

سه شنبه 6 بهمن 1394 - 23:33

سیامک عاشقتم ❤

چهارشنبه 7 بهمن 1394 - 08:31

عالی بود...اقای عباسی تکن

چهارشنبه 7 بهمن 1394 - 08:31

Bi naziiiirtariiiin vasalam

چهارشنبه 7 بهمن 1394 - 20:47

کاش فایل صوتی این مصاحبه را هم میزاشتید چون مصاحبه بسیار طولانی هست و خواننده لاجرم خسته میشه از ادامه خوندن اونم به صورت الکترونیکی

جمعه 9 بهمن 1394 - 22:46

هنوز بهش مجوز ندادن،کسی که نه ترانه هاش رنگ و بوی ممنوع الکاری داره نه موزیکاش با معیارهای دفترر به ظاهر ارشاد فرق داره
امیدوارم هرچه زودتر مجوز بگیره و آلبوم بده،همه کاراش خوبه،تا حالا کار بد ازش نشنیدم
موفق باشی سیامک جان

یکشنبه 11 بهمن 1394 - 12:34

حاجی خوشبختیت ارزومه خیلی باحال بود.
پریشبی رفتم با یکی کنتاکت شم لعنتی برگشت گفت نامزد دارم ناخواگاه گفتم خوشبختیت ارزومه خخخخ

دوشنبه 12 بهمن 1394 - 01:41

با اینکه یکی از طرفداران پرو پا قرص سیامک هستم ولی این مصاحبه رو با دقت خوندم متوجه شدم که دلیلهاش برای دیده نشدن همش الکیه و هدفش شهرت بوده اگه واقعا هدفش دیده شدن نیست نباید هیچ موقع برنامه اش برای آینده باشه که بر روی صحنه بره ، کسی که شعارش اینه که (برای دل خودم میخونم) هست و هدفم شهرت نیست پس باید به شعارش پایبند باشه ، متاسفانه اون چیزی که درباره سیامک فکر میکردم اشتباهه ایشون هم مثل مایقی دیگر خواننده هاست با این تفاوت که با دیده نشدن مشهور شده و خبر ساز شده ، اگر راست میگه هیچ موقع نباید عکسی از خودش منتشر کنه یا حتی نباید بر روی صحنه بره ولی ایشون با این مصاحبه اش گویا توی برنامشونه که حتما بر روی صحنه برن برای دیده شدن !!!!!
کلام پایانی جناب سیامک اسطوره من ، اگر این کامنت من رو میخونی بدون تو الگوی من هستی ولی تا زمانی که احساس کنم با مخاطبت که من هستم صادق باشی نه اینکه بخوای سرمونو کلاه بزاری این رسمش نیست ، من با عشق این موزیکهاتو گوش میکنم چونکه میدونم اونی که اون پشت فقط صداشو میشنوم ، با عشق به مخاطباش اون موزیک رو ساخته اگر میدونستم با برنامه خودت رو مخفی کردی و هدفت در آینده دیده شدنه هیچ موقع طرفدارت نمیشدم تو با این کارت به منه مخاطب رو دست زدی جناب سیامک عباسی
با احترام
مخاطب بوشهری شما آراس امیری

سه شنبه 13 بهمن 1394 - 08:29

عالیه

چهارشنبه 14 بهمن 1394 - 16:26

با سلام واقعا کارهای اقای سیامک عباسی عالی هستند و اهنگ های قوی منتشر میکنند نه کار ضعیف ایشالله موفق باشند به شخصه چهره ایشون برای بنده مهم نیست فقط قدرت کاراش و صداش همچنین ارتباطی که با اهنگش برقار میکنم مهم است

جمعه 16 بهمن 1394 - 01:48

سلام
از اونجایی که حدود یک ساعت خوندن این مصاحبه وقت من رو گرفت اما واقعا می ارزید و دوست دارم چند کلامی صحبت کنم.
برای من هم چهره ایشون ملاک نیست و حتی اگرم درصدی از این مخفی بودن خواسته
در جهت پیشرفت خودش استفاده کنه یا به تعبیر غیر منصفانه سوء استفاده کنه
هیچ اشکالی نداره .به هر حال سیاست های کاری از فاکتور های انسان های موفق هست و
زندگی شخصی کسی تا جایی که به من لطمه نرسونه مربوط به من نمیشه.
همین که ایشون در مصاحبشون بار معرفتی و ابعاد موسیقیایی من رو بالا بردن و از همه مهمتر
موسیقی لذت بخشی رو تولید میکنن در این فضای ناخوش موسیقی کشور برای من مخاطب کافیه
موفق باشی سیامک عزیز.

شنبه 17 بهمن 1394 - 02:54

چرا نظر ایشونو راحع به موسیقی های تکراری این روزا نپرسیدید؟
و به جای اینکه خواننده ها برن کنسرت و شو بزارن، برن کار قدرتمند و پرمغز بسازن؟(البته کنسرت و شو جای خود)
به نظرم کنسرت ها خواننده هارو از خلاقیت انداخته، چون هر کنسرتی که بخوان برگزار کن حداقل دو یا سه روز پشت هم وقت میگیره و با حساب کردن روزهای تلف شده قبل و بعدش میشه گفت هر کس به این رویه ادامه بده نه به مخاطب چبزی اضافه کرده نه به موسیقی.
خواننده های پاپ خیلی به همین روش عمل میکنن.
تو راک و موسیقی سنتی، تلفیقی دقیقا برعکس پاپ حیلی منظم تر کار میکنن و موسیقی بهتری هم میشنویم.

سه شنبه 25 خرداد 1395 - 15:07

به نظر من اقای عباسی یکی از متوسط ترین و معمولی نرین خواننده های ایرانی هستن. هرچند طرفداران خاص خودشون رو دارند و کاملا هم محترم . خودشون اعلام کردن که کمیت برایش مهم نیست. به نظرم اگر ایشون از اول چهرشون رو نشون میدادن محبوب تر از الان میشدن الان ادم احساس میکنه این بازی رو راه انداخته که اینجوری معروف بشه درسته معروف شد اما شخصا محبوب من نیست از نظر کاراکتری. خیلی ها هم دوستش دارند . ولی این بازی که به راه انداخت خیلی ها مثل من فکر میکنند سواستفاده کردن بیشتر... چون هیچوقت هم منطقی اعلام نمیکنند ک چرا تصویر خودشون رو ارائه نمیدهند. یا میگه شخصی است یا اینکه میخوام عادی باشم! این مسائل الان حل شدست اقای عباسی معروف شدن و محبوبیت و عادی زندگی کردن کلا معقوله های جدا از همی هستند بستگی به فرهنگ جامعه داره. شما میتونستی مثل محسن چاوشی باشی خیلی هم شیک و باکلاس و محبوب هستند بعید هم میدونم زندگی سختی داشته باشه و یا به قول شما خانواده اش! تحت تاثیر قرار گرفته باشند.... یک مسئله دیگر اینکه از سیاوش قمیشی حرف زدند که کارهایی که برای دیگران هم ساخته عالیه ولی اقای عباسی کدوم آهنگ رو شما برای کسی دیگه ساختید و هیت شده؟ در مجموع خودتان هم 2 تا آهنگ هیت دارید

افزودن یک دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Plain text

  • هیچ تگ HTML ی مجاز نیست.
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.



دانلود سیامک عباسی: من یک کانسپت‌ام؛ نه فقط یک خواننده | موسیقی ما